و فصل پاییز است

 هیلا

هوای مدرسه بوی الفبا

 صدای زنگ اول محکم و تیز

 

هوا پاییزی و بارانی‌ام من

درون خشم خود زندانی ام من

 

چه فردای خوشی را خواب دیدیم

 تمام نقشه‌ها بر آب دیدیم

 

چه دورانی چه رویای عبوری

چه جًستن‌ها به دنبال ظهوری

 

من و تو نسل بی‌پرواز بودیم

 اسیر پنجه‌های باز بودیم

 

تو جام شوکران را سر کشیدی

 به ناگه از کنارم پر کشیدی

 

بگو آنجا که رفتی شاد هستی؟

 در آن سوی حیاط آزاد هستی؟

 

هوای نوجوانی خاطرت هست؟

 هنوزم عشق میهن در سرت هست؟

 

بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست؟

 تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست؟

 

کسی دزد شعورت نیست آنجا؟

 تجاوز به غرورت نیست آنجا؟

 

خبر از گورهای بی نشان هست؟

 صدای ضجه های مادران هست؟

 

بخوا ن همدرد من هم نسل و همراه

 بخوان شعر مرا با حسرت و آه

 

دوباره اول مهر است و پاییز

 گلوی آسمان از بغض لبریز