كالبد شگافی شعر خالده فروغ
زینت نور
اناثر : مجموعه "سرنوشت دستهای نسل فانوس" و تمام شعرهای خانم "خالده فروغ " روی شبکه های فارسی زبان در ماهواره . فرم: غزل ، نیمایی ، مثنوی گزینش مضمون - من و ما "او
مضامین شعرهای "خالده" آمیزش عاطفه او با سرنوشت اجتماعی اش است تا دغدغه های فردی و كناره های عاطفی و شخصی یك خانم جوان در اوج شاعرانگی هایش. اگر به مجموعه "سرنوشت دست های نسل فانوس" خالده برای دسته بندی مضمون شعر، به جستجو برآییم و یك، یك روی غزل ها و نیمایی های این مجموعه درنگ كنیم، به آسانی در می یابیم كه گزینش مضمون در بیشترین سروده های او، به شكل طبیعی به دلبستگی شاعر به زندگی اجتماعی اش بر می گردد. او به شكل گسترده یی با تمام نجابت سبز و بی آلایشانه اش در سرایش، به دغدغه ها، ماجراها، نابسامانی ها، اسارت ها و بند و زنجیرهای دست و پا گیر اجتماع جنگزده، فقیر و گمشده در تاریكی هایش خیلی هوشمندانه و به شكل ممتد می پردازد تا جایی كه كمتر "منی" را در من، منی خودش، در خلوت عاشقانه یك زن جوان می یابیم.
شاید این كه خالده مرزبندی میان شعر زنانه و مردانه را كمتر می پذیرد هم برگردد به شخصیت و كركتر شعری خودش .او سعی می کند، پهن شود در گستردگی زندگی جمعی و گام بزند فراسوی من منی های خودش و بپیوندد با ماجراهای کوچه، شهر و جامعه اش با صداهای خفه شده همنوعانش و روشنایانی كه محصور دیوارهای تاریك اند و با دخترانی كه به دنبال هویت شان سرگردانند.
بیشترین سروده های خالده فروغ از لحاظ مضمون در گونه های از بشارت، آزادی، صدا، روشنی، زمان و رویش سروده شده است. بخشی هم در تفسیر بی رنگ های شب، تاریكی، سكوت، اسارت و خلاء شکل گرفته است و برخی هم در واهمه های دو سوی یاس آمیز سكوت، سردی، شب و تاریكی و انزوا در جدال با سپید و سیاه های خودش با خودش آمیخته است. مضامین شعرهای خالده همچنان كه خودش در سروده بلند "همیشه پنج عصر" می نویسد، همیشه میان شب، تاریكی، سیاهی و جدال برای رسیدن به آفتاب، نور، سحر و روشنی و ماجراهای این دو در رفت و برگشت است.
من تصور می كنم كه شهرت و محبوبیت همه گیر خالده فروغ بیشتر حاصل پیریزی هوشمندانه ی سروده هایش در فضای اجتماعی و گزینش مضمون از سمت و سوی دردهای است كه زندگی مردم ما را به صورت ممتد زیر چرخ هایش خرد و خردتر می كند، نه حاصل برون زدن مویه های ملتهب و مرسوم ناشی از وقایع بیشتر سر زبان ها كه امروزها با خبرهای غم انگیز جنگ در شعر و سرودهای چند، همزمان برون داده می شود. این سرودها با تون حماسی و هیبت سرشار از موسیقی رزمی خودشان از گلوی راوی "ما" در "یم" "ید" و "اند" می نشیند و از حنجره ی "منی" او به "ما"یی كه در اوست و او می خواندشان، می رسد.
موارد غزل های عاشقانه و فضای پرخلوت شاعرانه من منی شاعر را درحاشیه ی مضمون و گزینش مضمون می توان جا داد. یقننا خانم فروغ درعاشقانه هایش در اوج زنانگی و شاعرانگی ویژه خودش می درخشد. من آن چند مورد حاشیه یی را در میان غزل های شان در شمار بهترین سروده های شان زیبا شمار می كنم. چون آن صدای منی است كه در هیچ شاعری نباید خفه شود.
{به حجت های شعری برای "1" و "2" توجه كنيد!}
٢تركیبات، ردیف فعلی، تكنیك – انسجام،آمیزش و تکرار
الف ردیف های مرکب- فعلی- انسجام و تکرار
ردیف های ترکیبی و فعلی مثل، یك صدا بگشایم در شعر های "خالده" انسجام و نسبیت معدودی میان محورهای همنشینی و جانشینی خلق می كند كه این انسجام اگر از یكطرف به شاعر كمك می كند تا وزن عروضی را به مدد آهنگ تعبیه شده یی در تكرار و توالی بدون چالش روی صد (100) كنترول كند از سو دیگر راه حركت خلاقانه و پرواز آزاد كلمات را به اندازه ی نصف فضای كل شعر از او می گیرد و حركت افقی و عمودی شعر را روی محور جانشینی میان نصف نصف متوقف می سازد.
DW.DE
«خالده فروغ، مهمترین شاعر افغانستان»
چرا شعر خالده اینهمه منتقد دارد؟ دلیل اول آن بر می گردد به سهل انگاری خالده در انتشار شعرهایش که در آن شعر بد و خوب فرق نمی شوند. با این هم به باور نویسنده این نوشته، خالده فروغ مهمترین شاعرافغانستان است. (23.03.2012)
خالده فروغ کیست؟
خالده فروغ یکی از برجسته ترین بانوان شاعر امروز افغانستان است. خالده فروغ درسال ۱۳۵۱خورشيدی درشهر کابل دیده به جهان گشود. فروغ از شمار شاعرانی است که با گونه ها و سبک های مختلف شعرفارسی طبع آزمایی کرده است. (23.03.2012)
بعد از ایجاد چنین فضای آنچه برای شاعر باقی می ماند، حركت همپا با وزن ایجاد شده از تاثیر مستقیم موسیقی کناری در مصراع اول هربیت و حركت بسته نیم بدنه ی راست شعرش است. در مصراع دوم هر بیت كه در چوكات پازلی خودش نیم تصویرموسیقی كناری (قافیه + ردیف) به اضافه یك اسم (ازهر نوع اش كه باشد) یا صفت، یا قید (= ردیف مرکب) را ازقبل خانه پری كرده است؛ یا به زبان ساده ی دستورزبان می توانیم، بنویسیم كه شاعر گذاره را پیریزی كرده است و حالا باید نهاد را بر اساس گذاره ترتیب دهد. در این صورت بدنه ی شعر به چالشی بسته یی مبدل می شود كه فقط در تركیبات خلاقانه و زیبا می تواند نصف چپ باقی مانده اش را موفقانه تکمیل کند و بس.
صورتبندی:
سمت راست + سمت چپ
"سمت آزاد" 50%+" سمت بسته" 50% ، "اضافات + قافیه +ردیف"= 100% مصراع دوم هربیت
دراین زمانه ی بی همنفس به كوه رسیدیم
/كه تا: زغربت/+/پامیر/+ /یك صدا بگشایم/
/زسرنوشت همین/+/پیر/+/ یك صدا بگشایم/
/كنون ز نسل/+/اساطیر/+ /یك صدا بگشایم/
/از آشیانه ی/+/تصویر/+ /یك صدا بگشایم/
در مثال بالا به آساني مي توانيم معدوديت حركت شعری را در مصراع دوم هر بيت بررسي كنيم.
ومثال های همسان آن در ندارم، یك صدا بگشایم، ندارند، كدام اند،/ قافیه + آتشین دارد/،/قافیه +ان+ بگذر/ ، رسیدیم ، نباشد،/ قافیه + می كنند امشب/ ،نگشود،/ قافیه+است بر ما ،نمی شوید، شبهاند،/ قافیه + ما بودیم/ ،/ قافیه + كه سوخته است/. قافیه + ما بودیم/قافیه + بر آورید.... (*1 مثال های شعری در بخش اول)
از نظر من چنین شعرهای شاید فقط در وزن بحر طویل بخاطر امكانات موسیقایی بیشتر آن و شكل هجایی نسبتا آزاد و مفصل آن، شعرهای بهتری شده می توانند یادر صورت دوم برای بهتر شدن نیاز به كار، بازسازی آگاهانه و اعمار تكنیك های ابداعی به كمك شگرد های دستور زبانی نیاز دارند تا شاعر قادرشود در محدوده نیم مصراع ها بیشترین حركت شعری را انجام بدهد. البته كار با ردیف های فعلی و ردیف چنین درکنار قافیه، اضافات اسمی، صفتی و قیدی گاه گاهی بد نیست هر شاعری دوست دارد و آن را تجربه می كند. در كارهای خانم "فروغ" مخصوصا در مجموعه "سرنوشت دست های نسل فانوس" گزینش ردیف های فعلی ( جمع متكلم ، جمع مخاطب و جمع غایب /بیشتر/ و مفرد مخاطب و ..../کمتر/ ) تقریبا همه گیراست یكی از علت های آن را در گزینش مضمون مفصلا آورده ام كه نیازی به تكرار آن نیست. البته خوبی های آن را هم ذكر كرده ام، ولی بررسی تخنیكی آن ما را به نتایج دیگر می رساند. گزینش ردیف فعلی مثل مثال بالا به تكرار(دربیشتر غزل هایش) راوی "ما" را به شعر او تحمیل می كند. بنابرآن شاعر مجبورا پشت تربیون یك جمع می ایستد. و از "ما" به فضای برون از خودش نگاه می كنم و این "ما" خیلی وسیع تر از كلمات معدودیست كه "فروغ" در اختیار خواننده اش قرار می دهد. از آنجایی كه هر یك عناصر ساختاری و زبانی شعر به همدیگر تاثیرات متقابل و موثر دارند" فروغ" برای "ما" شدن به كلمات بیشتر و دید وسیع تر زبانی نیاز دارد تا آنچه را می بیند با همه وسعت و فراخی بگوید، ولی جمع این فضای وسیع در جعبه ی كلمات "فروغ" عزیز مجبور به بالگشایی در تنگی های پیهم می شود. درست به همین علت "فروغ" با همه خلاقیت، توانایی، قدرت بیان و بلند دستی اش در سرایش، پله های بلند و بلند تر را آهسته و آهسته تر به سوی آن اوج شایسته، كه شایسته ی اوست، طی می كند.
به یقین كه این آهسته رفتن ها هرگز از تبلور زیبای های شاعرانه ی سرودهای او نمی كاهد.فقط حركت صعودی گراف كار او را در مقایسه با گراف كارهای شاعران امروز ما و شاعرانی كه با غزل معاصر، شعر آوانگارد و پسامدرن كار می كنند به شكل مقایسه ای بطی می سازد.
کلمات و تکرار- مثال ها
بیشترین كلماتی كه فروغ در تركیب سازی، متن، بدنه سازی، بناء و طرح از آن ها كار می گیرد و با آن ها علاقمندی ویژه دارد كلمات: شب، نور، آفتاب، باران، ستاره آسمان، ترانه، رستم، آهنین، پنجره ، كوچه، صدا، زمین، سبز و آزادیست و بیشتر ازهمه كلمات شب ، آزادی ، سبز و صدا.
(*) به مثال ها مراجعه شود
ب – تركیب ها، ارایه های ادبی،ایماژ آمیزش و تفكیك
یكی از بخش های خیلی دلچسپ و قابل بحث در شعرهای خانم "فروغ" برای من تصویر سازی خلاقانه و ابداع تركیبات بكر و كاملا منحصربه فرد اوست كه كمتر در میان شاعران همزاد او می توان یافت. كهنه ترین مجموعه ی شعر او پراست از تازه ترین تركیبات كه بیشتر در هیئت ارایه های ادبی بیانی تبیین یافته اند. ارچند در كنار آن ها بدیعات چون تشخیص، حس آمیزی، تلمیح و پارادوكس لفظی را در تركیبات ساده و پارادوكسی معنایی در تركیبات مركب و تصاویر جا، جایی دیده می توانیم ولی در كل او با استعاره ی مکنیه، اضافه ی تشبیهی، تشبیه بلیغ، اضافات بیانی و كناره های آن كار می كند. انتخاب آگاهانه او در نسج تابی و بافت دادن این تركیبات محور بالا به پایین شعرهایش را با تسلسل منطقی و معنایی در یك مضمون واحد پیوند می زند. "فروغ" با آن كه از تكنیك های نو غزل معاصر در غزل هایش كمتر سود برده است، ولی با ابداع شیوه های متفاوت خودش و تلفیق آن با شیوه های نسبتا معمول نیو کلاسیک، كنترول مضمون و انسجام محورهای عمودی و افقی غزل ها و مثنوی هایش را فراهم آورده است. بريدن ادات و وجوه و كار خالص با مشبه و مشبه به، تقريبا در نصف نصف تركيبات او مكررا تكرار مي شود و بعد هم با زيباي هاي موسيقايي و معنايي در شعرهايش پيوند مي خورد. در پارچه های نیمایی و نیم سپید، نیم نیمایی "خالده فروغ" هم، ما بیشتر به ارایه های بیانی روبرو می شویم و در كنار آن به ایماژ سازی هوشمندانه و حس آمیزی. پارچه های نیمایی او ارچند آغاز كمتر آهنگین داشته در وسط و آخر به گونه یی با موسیقی و آهنگین شدن آمیخته است. گفتنی است كه این اعمال موسیقی در بافت های طولی این سرود ها در موارد از قوت آغازین معنایی آن كاسته است. من گمان می برم كه شاید برای "فروغ" در آن سال های دور گذشته كه دفتر "سرنوشت..." را روی دست داشت موسیقی شعر اولویت بیشتر داشته است. برای همین هم سعی داشته موسیقی را در این پارچه ها لزوما تعبیه كند. حتا اگر مانع حركت آزاد معنیی در سرایش او شود. سرود های بلند نیمایی او در مواردی، زیر بار این علت در میانه و آخر در بار معنایی شان خم و خمتر می شوند تا موسیقیی دلخواه شان را حفظ كنند. گویا او عمدا نمی خواهد این سرود ها به هیچ قیمتی به سپید عدول كنند. از نظر من این گونه اندیشدن برای هفت، هشت سال پیش زیاد وحشتناك نیست. نباید فراموش كنیم حتا تا حال در ادبیات امروز كشور ما، موسیقی در شعر حرف اول را می زند. یكی از این سرود ها "پرستو های بی پرواز" است كه با عنوانی پارادوکسی زیبایی اش چنین آغاز می شود:
خانه ی مادر هجوم دشنه های چندین زبانی +خواه ناخواه+ است ....
و با
ناگریز ^آه + است ...ادامه می یابد
و مادرم غمگین ترین^ ماه + است ...
پایان می یابد.
توجه كنيد به كلمات " خواه ، اه و ماه " و مثال هاي مشابه آن در طول اين سرود.
در مواردی هم آرایش مصراع ها، موسیقی تعبیه شده را همراهی نمی كند. مصراع ها میان ضربه های هجایی و در توالی مورد نظر نظام آرایی نمی شوند و همین خلا باعث می شود كه خواننده ی عادی نتواند آن را با آهنگ مطلوب شاعر به خوانش بگیرد.
با عبور شتابزده ازاین بحث بر می گردیم به تركیبات و تصاویر در شعر "خالده فروغ" عزیز:
از نظر من كار با استعاره و مجاز برای ساختن تركیبات و تصاویر می تواند تكنیك ستره و گزینش قابل دسترسی برای شاعری كه تجاربی زیاد خوانشی از اشعار كلاسیك و معاصر دارد، باشد. برای تفسیر این گفته لازم می دانم كه به صورت مختصر وارد بحث تصویریا ایماژ و رابطه های آن با استعاره و مجاز شوم. همان گونه كه اندیشه باعث ایجاد مفاهمی می شود كه از واقعیت ناشی شده اند، تخیل باعث ایجاد تصاویری می شود كه واقعیت را از طریق تاویل آن به مجاز و استعاره رویت می بخشد. پس حركت چپ به راست این گونه تاویل، باید مارا ازمجاز و استعاره به رویت تصویر و تفسیر تخیل از ورای تصویری اش برساند یعنی به همان رویتی که از واقعیت ناشی شده است، در شكل حسی خود تجسم یافته است. پس ازهمین جا می توانیم به تفسیرارسطویی آن نیز برگردیم و بگوییم كه تصاویر مجازی می توانند جانشین حقایق زبانی باشند. به تعبیر دیگر، تصویرارچند در تخیل شكل می گیرد، ولی به كمك اندیشه با واقعیت معنی داری تاویل می یابد و از طریق زبان برای مخاطب قابل رویت و دید می شود. در مثال ها زیر می خواهم به تصاویر زبانی، مجازی و تركیبات ذكر شده در بالا در شعرهای خانم "خالده فروغ " توجه كنیم. من از تفسیر یك به یك مثال ها بخاطر جلوگیری از تطویل بیشتر این کالبد شگافی شعر صرف نظر و با اشاره های كوتاه در لابلای مثال ها بسنده می كنم:
حجت های شعری برای "2"
الف: تركیبات
لشكر+ كاغذی ، شعله ی قامت ، زبان مزامیر، دست سنگ / اسم+ اسم/ زمین سبز،/ اسم + صفت /غربت پامیر/ اسم+صفت / دست سنگ / اسم+ اسم/ ، ذهن زمان، كاخ آرزو، باران شك، باران دشنام لشكر كاغذی عرصه ی دنیا/عطش بیداد، پر آوازه ی اقلیم / گام آتشین، غوغا گران زنگ پندار، شب سالخورده، ذهن آفاق، نخل آتشین سیما، دیوان سپید دل، درخت شعر، تبارخاكستر، پرندگاه هیاهو، نماز پنجره ها ، رخش كلام سبز، قرن های سپید، رود پندار، اندیشه ی بهاران ،غربت پامیر/ تركیب /اسم+صفت/ موج های حادثه ، گام های خسته، قافله عشق ، آیینه های عشق فردا یا تلمیحات:
چشم منیژه ، آزادی سرایان بیژنی،نوشداوری وفا ، كاووس غربت نسل آتش ، لفظ زرین
گفتنی است كه بیشتر تلمیحات در شعرهای او اشاراتی دارد به قصه های شهنامه. مثال های بالا اشاره به داستان های منیژه و بیژن و رستم و سهراب دارد.
ب: تصویرپردازی
و درختی نمی تواند به سلام بارانی پاسخ گوید
تابوت خونینم را به ماه بسپارند.
دراین زمانه ی بی همنفس به كوه رسیدم
لالیم و تشنه ، بس زخم های ناسور است برما
حجت های شعری برای "1" و "2"
(آزادی، صدا، روشنی ، رویش و فرار شب )
ما در این حادثه زندانی تقویم شدیم
نیم، پروانه گشودیم و شرر نیم شدیم
...
به دست سنگ سپردم+ زمین سبز صدا^ را
كنون ز+ نسل اساطیر + یك صدا بگشایم
..
این^ غوغاگران زنگ پندار زمین + بگذر
بیا آیینه را بشنو ،+ كلام آتشین+ دارد
از آن گذشته سزاوار گور ما بودیم
كسی نخواند+ سكوت صبور+ ما بودیم
(تاریكی)
آنان كه^ خورشید اندیش + آیا كدام اند، كدام اند
آری نگاهان اینجا مانند شام اند ، مانند شام اند
شب زبانش دراز است و خود را قامت بامدادی بخواند
هر چه فانوس را در^ شبستان الكنی بی سوادی + بخواند
ستاره های مهاجر شهیر شبهایند
اگر چه سوخته چشم اندمیر شبهایند
اگر تو آزادی را
ما بی چراغ بودیم
در سالهای سراپا شب
در شبهایی كه ماه آواره ترین صدا ست
شب است اما غرور عافیت بار چراغی نیست
(بشارت)
شب را رها كنید و زچشمان روزگار
ایمان آفتاب مثالی بر آورید
(صدا و سکوت)
تو كه استاره نداری چه دم از نور زنی
ما كه ماییم پر آوازه ی اقلیم شدیم
اگر ستاره ی شعرم به چشماش رسید
بدان كه شام شكست و سحر بجاش رسید
وخون زندگی از رگ رگ داغ زمین میریخت
من از هر قطره اشكم نهالی بارور می كردم
آمیزیش عاطفی بشارت و یاس و تلاش:
نمی بینی كه دست واژه ها یم پشت این دیوار میلرزد
سخن با من بگو ، من از میان قتل عام ساده ی عشق و شعوراینبار برون آمدم ، آگاه.
....
همیشه پنج عصر
سطرهای بنفش نگاهم را خط خط می كنند
(زن، آزادی ، شب و امید ، صدا، بشارت)
دختران! شبانه های بی امید
دختران! شكست های بی صدا
ای چراغ های آسمان سوخته
از چهره ی شعر من ماهی می شگفد
صدایم سپیدار ستان زمان را
هویت می بخشد
دختران! شناسنامه های تان
شامنانه، عداوت است
اینچنین اگر غروب چشمهای تان ادامه یافت
اینچنین اگر وفای تان به جویهای كوچك حقیر
آویزه ها :
زندگینامه شاعر
١: سرنوشت دست های نسل فانوس – خالده فروغ
٢: شعرها، نوشته ها و مصاحبه های خانم "خالده فروغ" در انترنت
نویسنده: زینت نور