منافع ملی چیست؟
مقدمه: آن چه امروز انسان ها را با خواست گاههای قومی ونژادی مختلف، زبان های گوناگون، مذاهب ونظام های اعتقادی متفاوت وعلایق وسلایق سیاسی جداگانه باهم برادر وهم سرنوشت وگاهی هم سرشت می سازد منافع ملی است. بحث روی این موضوع برای تمامی ملت ها وهویت های سیاسی در قالب یک مرز مشترک ضروریست، مخصوصاً برای ملت هایی که از چندین گروه قومی، مذهبی زبانی وفرهنگی تشکیل شده اند. زیرا تا زمانی که فرد فرد اقوام تشکیل دهنده یک ملت متقاعد نشوند که دارای سرنوشت ومصالح مشترک هستندد هیچ موقع نفع همگانی ومشترک همدیگر را تعقیب واحترام نمی نمایند وبی توجهی وعدم پایبندی به مصالح ملی ومشترک باعث می شود که منفع ملی یک کشور همیشه به نفع خواست های جناحی ومصالح قومی طوری مورد معامله وبهره برداری قرار گیرد که حقوق ومنافع بقیه ی اقوام وجاح های هم سرنوشت را قربانی کنند.
همه چیز را برای خود خواستن، مصادره مصالح ومنافع ملی به نفع یک گروه یا قوم یا جناح نه منصفانه است ونه تامین کننده ی رضایت همگانی واز همه مهمتر این که قابل دوام هم نیست:هر اعتراض ومقاومتی در برابر این حرکت های غیر ملی مشروع ومحتمل است. وزمانی که هر گروه به محض دسترسی وتوانستن از امکانات ومنافع ومصالح ملی بهره برداری شخصی می نماید وفورمول های مشروع ومقبول دیگر جوامع انسانی را در تعیین حدوحدود وحقوق وواقعیت های وجودی دیگران نمی پسندندوبر رویه های باقی مانده از دوران های دکتاتوری واستبداد تاکید وسماجت می ورزند، خواست های دیگران را با رویه های غیر دموکراتیک نمی توان به حداقل کاهش داد. فقط وفاق وسازگاری کاهش می یابد، بحران اعتماد وعدم اطمینان بر همدیگر، فضای کشور را فرامی گیرد وتشنج وبحران وبالاخره جنگ های مسلحانه وبه طور طبیعی احتمال وقوع می یابد. بافت اجتماعی در کشور ما وراه های حفظ اعتماد: با مقدمه ی کلام در می یابیم که کشور ما از کشورهایی است که تعریف صحیح مقوله های سیاسی برای زندگی مشترک ومتقاعد شدن واز سر تجربه وتحقیق به صحت وکارآیی تعاریف وپذیرفتن آنها به عنوان حکم جبری زندگی مشترک برای ما بسیار ضروری ومهم است. محور اعتماد وحسن نیت واطمینان بین اقوام نباید توسط کار شکنی های جاه طلبانه ی قومی واعمال نفوذ وسوء استفاده از ساختارهای توافق شده، تضعیف وتخریب شود. حفظ مرزهای موهوم تحت عنوان هر توجیه وتفکرهای موقت عقب مانده در حالی که هیچ قومی را به صلاح وبهبودی نمی رساند باعث دوام قرار داردهای سنتی بین اقوام می گردد. قراردادها ومرزبندی های سنتی واصرار قداست وحقانیت آن همواره باعث جنگ های خونین وخانمان برانداز بین ملت ها شده است. در عین جامعه، که چندین قوم وطائفه زندگی می کند در سطوح عقب مانده، اجتماع چنان حساسیت شدیدی نسبت به همدیگر ابراز می دارند که به نظر می رسد که صدها سال باید کار فرهنگی صورت بگیرد تا بتوان این حساسیت شوم وغیر واقعی وموهوم را از بین برد. ولی بستگی به ظرافت وهوشمندی انسان ها دارد. در همین جامعه در سطوح بالاتر، قشرهای روشن وپیشرفته ومتمدن اقوام مختلف باهم مناسبات اجتماعی صمیمانه ویک پارچگی برقرار می نمایندوحتی خویشاوندی می کنند ونسل هایی را تقدیم جامعه می نمایندکه بدی ها وضعف های تمام اقوام را یکسان می بینند وخوبی ها ونقطه های قوت اخلاقی وفرهنگی اقوام را به یک گونه می ستایند.فرزندی که پدرش ازیک قوم است ومادرش ازقوم دیگر هیچ کدام را یکدست سفید یا سیاه نمی بیند. برعکس وقتی که تضادها را از سطوح پایین جامعه مطالعه می کند وحساسیت هارادر ترازوی خود می سنجد می داند که فقط عقب ماندگی ذهن وتحجر وفقرفرهنگی باعث انحراف دیدهاودیدگاهها شده است. وتمام خوبی ها را که قوم پدرش در بست به خود نسبت می دهد هم چیزی جز مشکل دید نیست وهمه تهمت وتوهم است وتمام خوبی ها وبدی ها را که قوم مادرش نسبت می دهد هم همگی جز بهتان وبی اطلاعی وناشی از حساسیت های بیجا ومرزبندی های سنتی وعدم توانایی بیرون شدن از قالب عقب ماندگی نیست. در نتیجه این فرزند در می یابد که طبق تعاریف ارائه شده در سطوح پایین جامعه نه پدرش ازاین جامعه است ونه مادرش ازآن قوم. آن تعاریف باقی مانده ی عص توحش وتاریکی است. ولذا پدرو مادرش ازیک تیره وقوم است که با معیارهای انسانیت وخوشبختانه با معیار های تمام ادیان ومکاتب معتدل تعریف می شود. فرزند دیگری ممکن است بر عکس شخص مثال فوق ما پدرش از قومم مادر فوق و مادرش از قوم پدر فوق باشد. باز این فرزند واقعیت ها را اگرنه صد درصد ودقیقاً، تقریباً به همان گونه درک می کند.امید است این مطلب را عده ای از فرزندانی که محصول خویشاوندی اقوام مختلف کشور است بخوانند وروزی اگر بتوانند، از روی حس مسئولیت انسانی آن را در مطبوعات منعکس کنند وبه اصالت انسانیت اعتراف کنند نه به اصالت خونی. فاجعه ی یوگوسلاوی سابق را خوب مطالعه کنید. اصرار بر اصالت های خونی آتشی رادر ده سالی یک بار آرامش تمام اقوام این کشور متحد سابق رادر چندین محدوده جغرافیایی مستقل به هم بزند وامکانات ونرژی ها وحتی انسان های همه اقوام را ظرف چند روز خاکستر سازد. تکرار هر رویداد ودرگیری قومی کینه ها را متراکمم تر سازد وروزی فرابرسد که مانند ما نه قدرت پایان دادن جنگ را داشته باشند ونه قدرت ادامه ی جنگ را. ولی این نسل در حال کوما هم چنان داعیه جنگرابرای نسل های بعد خود به همان ضرورت وحقانیت میراث بگذرد. در مجموع تاریخ شهادت می دهد که جنگ های ناشی از جنون های نژاد پرستی در هر مقطع خود کوتاه ترین جنگ ها ولی خونین ترین ومخرب ترین جنگ ها بوده است. ولی سویس را مطالعه کنید که جامعه ی متشکل از دهها گروه قومی است. ولی به خاطر وضعیت فرهنگی مترقی وروشن خود، اقوام سمبول های قابل احترام قومی خود را تا هنوز همان گونه محترم می شمارند که سمبول های قومی اقوام هم وطن خود را وسیاهی چهره ی یک هم وطن سیاه پوست خود راهیچ گاه به خاطر سفیدی پوست خود سند تحریم او از حق انسانی اش تلقی نمی کند. فرد یا افراد ویا قومی که نمی تواند بفهمد، چه بخواهد یا نخواهد، چه قبول کند یا نکند منافع ومصلحت های شخصی او فقط در صورت حفظ واحترام به منافع ملی او میسر می گردد. وتا زمانی که اقوام این حقیقت را در منطق تعلق خود قبول نکنند هرگز ملت واحدی را تشکیل نمی دهند ولو در چار چوب یک مرز سیاسی زندگی مشترکی داشته باشند. مانند یک فرد محجور ونا قص العقلکه به خیال کار ومعامله سود مند همواره به ضرر خویش اقدام می نماید. طرز تفکرهای انحصار طلب هم به خاطر تاریکی فضای فکری خود همواره بر انحصار ارزش ها و منافع و فر صت ها اصرار دارند و از این طریق همیشه محور های اعتماد و ساز گاری ملی را تخریب می کنند و شک وبد بینی بر عدم پایبندی به منافع ملی، دیگران را هم وادار به عکس العمل می نمایند و موقعیکه بقیه مجبور می شوند مثل انحصار طلبان و مصادره کنند گان منافع ملی عمل کنند، زمینه ها برای کشمکش و خود سری آماده می شود ودر حالی که منافع ملی را قربانی شخصی کردن ها کرده ایم در واقع عزت واقتدار ملی خود رامثله و قطعه قطعه کرده ایم ودر پی این کار همان حالتی پیش می آید که از اطلاق کلمه افغانی نسبت به خود نزد همه ملت ها احساس سر شکستگی وحقارت کنیم. یک شرکت سهامی خاص را در نظر بگیرید. چند نفر شریک نفع خویش را در این دیده اند که باهم تجارت یا تولید کنند چون به طور انفرادی سر مایه هر شریک توان پیش بردن یک کار پر سود را نداشته است. کار مشترک امور اداری شان را نسبت به حالت فردی خیلی پیچیده تر وپر درد سر تر می کند ولی باعث شده است که زحمت وضع قوانین ومقررات ووضع امور اداری را هم قبول کنند وکار مشترک را پیش ببرند. بسیار بدیهی است که سود کلان ومشترک را درصورتی می توانند به دستت بیاورند که شرکا در امور شرکت از هویت فردی خود خارج شوند. درکارها برای نفع مشترک تلاش کنند ودر معاملات برای همه چانه بزنند، ودر صورت احتمال خطر برای منافع مشترک، همگی برای رفع خطر تلاش کنند زمانی که یک دوره ی مالی شان تکمیل می شود سود مشترک را طبق توافقی که کرده اند ومقرراتی که دارند، طبق اصول مورد توافق تقسیم کنند. اقوام در زندگی ملی خود باید قدرت فهم این منطق ساده را داشته باشند. خانه ی خوب در شهر بد، جای آرامش نیست. اصرار ما را قناعت می دهد. ولی دیگرملت ها که ما را از بیرون نگاه می کنند فقط از نظر میزان اعتبار ملی درباره ی خوبی وبدی ما قضاوت می کنند. این عصر، عصریست که باید از اقوام ملت ساخت، نه از ملت اقوام. ما ممکن است تعصب داشته باشیموآن را معقول ومشروع هم بدانیم، ولی عقربه ی حرکت تکامل تعصب ندارد. فقط بر درجه آنانی افزایش داده می رود که هم جهت با حرکت عقربه حرکت می کنند ومطابق مثال هایی که در اول این بخش از مطلب آوردم، فهم آنانی که نسل مولود از خویشاوندی وپیوند دو قوم هستند توان قبول این حقیقت را دارد که تخریب مرزهای تعصب، آسانی است که بعضی آن را نا ممکن می پندارند وقتی که فرو می ریزند فراخای دید چنین نسلی تا آخرین مرزهای کشور گسترش می یابد واین نسل خویشاوند همه است. واز همه زیباتر این است که انسان ها بتوانند بدون خویشاوندی هم این مرزها را در دنیای فکری خود تخریب کنند. ودر این صورت منافع ملی یعنی خیریه همه. پس آنانی که از نظر دوره ی تاریخی عقب مانده اند دها سال دیگر وشاید قرنی وقرن هایی ممکن است این افکار جاه طلبانه قبیله ای را داشته باشند وبرای تحقق مقاصد ونیات خود پشت سرهم مصالح ملی را بخواهند با خارجی ها معامله کنند، ولی لنسان های اجتماعی شده، انسان های مدنی وبه معرفت وشعور رسیده، با توجه به این مشکل فرهنگی رسالت شان سنگین تر می شودوباید از طریق نهد های مدنی وفر هنگی نهضتی را آغاز کنند که در این عصر ملت سازی اقوام ساکن در این سرزمین که نمی توانند، اشتراک منافع ملی خود را درقالب ملی تعریف می نمایند ویا اگر تعریف می نمایند با تلاش برای منافع قبیله ای نشان می دهند که هنوز به این باور واعتقاد ندارندرا با فرهنگ عاری از تبعیض ومحدود نگری آشنا سازند. پس از این بخش مطلب را این طور خلاصه می کنیم که ملت ها ویا اقوام ساکن در یککشور تا خود را یک ملت ندانند نمی توانند چیزی را به نام منافع ملی درک واحترام نمایندوهیچ ملتی از یک قوم واح تشکیل نیافته است، واقوام طی قرن ها همزیستی با هم هم خون وخویشاوند ویا لااقل هم فرهنگ می شوند ودر نتیجه منافع ملی خود را همواره در قالب ودر راستای منافع ملی خود تعریف وجستجو می نمایند. منافع ملی چیست؟ ابتدا باید منافع ملی را تعریف کنیم.اگر چه تا اکنون تعریف جامع ومشهوری از منافع ملی در دست نیست. به صورت غیر مستقیم وضمنی از زمان های قدیم تا کنون فلاسفه ومتفکران در پیرامون آن نظراتی داده اند ولی تحت این عنوان که فعلا خود یک مقولهی سیاسی دارای کار برد همه روزه است تعریفی ارائه نشده است. به طور مثال افلاطون منافع ملی را در جامعه ی آرمانی خود از طریق نخبگان قابل تعریف وتشخیص می داند. ولی ارسطو بع اندیشه ی اصالت فرد نزدیک می شود وآن را از طریق مشورت جامع تر قابل تشخیص وتعیین می داند که نتیجه ی آن به اطلاع عموم نیز رسانیده شود.در مجموع آنچه را طرفداران قرار داد اجتماعی ومکتب اصالت فرد تعریف می نمایند جامع تر است که آن را خیر عموم می دانند. پس منافع ملی یعنی خیر عموم یا به عبارت دیگر منافع مشترک تمام اقوام وگره های قومی ساکن در یک کشور در بخش نخست سخن گفته آمدیم که منافع ملی پیوند دهنده افکار ومساعی تمام اقوام ساکن در یک کشور است واقوام وگروه های انسانی برای این که به عنوان یک ملت تعریف شوند باید چیزی را به عنوان خیر ومصالح حومنافع مشترک بین هم قبول واحترام کنند. این منفعت مشترک سر چشمه ی تمام اعتبار واقتدار یک ملت است واکثر عکس العمل های شدید تا سر حد جنگ ودشمنی از طرف یک ملت نسبت به کشور وملت دیگر زمانی نشان داده می شود که منافع ملی کشوری را، کشوری تهدید کرده باشد. اقدام علیه منافع ملی یک کشور یعنی اقدام علیه هستی واقتدار وموجودیت یک کشور. با این برداشت از منافع ملی این است که اقوام ساکن در یک کشور علی الرغم این که ممکن است از جهت مشخصه های ایتینکی، فرهنگی وغیره اشتراک وشباهتی با هم نداشته باشند، هویت وشخصیت ملی واحد احساس می کنند ویا فرض منافع، مصالح ومقدرات مشترک خود را یک ملت یک پارچه ویک شخصیت حقوقی واحد وغیر قابل تفکیک وتجزیه حساب می کنند. لذا زیر بیرق ملی مشترکی که نشان ملی مشترک دارد احساس هم خونی وبرادری می کنند وهنگام تهدید وخطر زیرهمین بیرق همگی متحد می شوند وبرای دفاع از استقلال ومنافع خود حاضر به جنگ، وفداکاری ومقاومت می شوند. سرود ملی شعار مشترک وزمزمه ی آرمان مشترک اقوام وطوایف تشکیل دهنده ی یک ملت است. نام کشورلقب تاریخی هزاران ساله ی یک ملت است که تمام اقوام آثار وجای پای پدران وپیشینه های خود را در آن تداعی می کنند ورنگ وترکیب رنگ بیرق، رنگروزگاران وطرح تطور تاریخ یک ملت است. نشان ملی نقطه ط تمرکز حب وایمان واحساس یک ملت است.وبالاخره کلیشه ی نقشه ی یک خاک مشترک زیباترین رسامی ممکن در نظر اتباع یک کشور است که مرزهای کجدار ومریز آن بر قلب انسان نقشی از نشاط وانبساط است. در تمامی این شعار ها ونام و نشان وترکیب رنگ، ملت باید خود را حس کنند وآن را از خود بدانند ورنه جذابیتی وقداستی برای شان ندارد وفداکاری ها وعلاقه مندی به ساختن وحراست از وطن بستگی تامی به این انگیزه واحساس دارد. هر کس اقتدار وعزت ملی خود را می خواهد وخود را انسان وطن دوست وفرهیخته وروشن تلقی می کند باید در مورد نام کشور، سرود ملی، بیرق ونشان ملی وتمامیت ارضی، همین دیدگاه ودرایت را داشته باشد. که اگر این عناصر مشترک برای تشکیل واحساس یک هویت، شخصیت وعزت وافتخار مشترک، واقعاً حالت ملی نداشته باشد وهریک از این عناصر برای قوم یاچند قوم یا طایفه ی یک ملت بیگانه وبیرون از بساط آرمان وعلاقه شان باشد، هیچ گاه تحت عنوان ونشان آن احساس آرامش وارزش و انسجام نخواهن کرد واین یعنی پراکنده کردن اقوام وخیانت به زندگی مشترک ودر واقع دشمنی با مصالح وطن. توجیه این اعمال تحت هر عنوانی که می خواهد باشد فرقی نمی کند. این عصر عصررضایت وتوافق انسان ها، برای تصمیم گیری در مورد مشترک زیستن ومشترک فکر کردن است. جمهوریت های نمایشی ودموکراسی های دیو پرور عصر ما را به شکوفایی نخواهد رساند وانسان اجتماعی شده وملی شده ومدنی امروز کسیست که کل نقشه ی خودرا بهشت بخواهد نه برزخ وبیغوله. وتشکیل هر گونه جهنمی در این بهشت برای سوزاندن وعقاب وباز پرسی ای فلان بخش تکفیر شده ملت که ظن وذهن تاریک ما به جای دادگاه عدالت خدا درمورد آن تصمیم گرفته است را به منزله ی خیانت به کل این بهشت تلقی کند، می تواند منافع ملی را بفهمد وتعریف کند. ما ملتی هستیم که فرد فرد ما مستقیماً یا نیابتاً طی این بیست وپنجسال که برای پاک سازی این سرزمین فراخ خدا از وجود یک دسته وگروهی از انسان ها، بهشت زندگی خود را جهنم جهل وجنون ساخته بودیم، اینک از گردش وسیاحت اطراف واکناف عالم به ایمن گاه خود بر می گردیم. در حجم زمان این بیست وپنج سال در سطح دنیا آن قدر زخم وزبان شنیدیم ونگاه های تحقیرآمیز دیدیم که باید به ضرورت داشتن یک منبع وسر چشمه ی عزت واقتدار پی برده باشیم. واگر نه مقتضای اعمال ما ودست تجربه آموز روزگار ما را دوباره آنقدر به سیاحت آن دنیاهای پریشانی خواهد برد تا همزیستی را در داخل یک مرز بیاموزیم. یکی از شعار هایی که هرگز تحقق نیافت ونخواهد یافت، این است که می گفتند اسلام مرز ندارد. هر دسته ی مذهبی ما از این شعار چنین برداشت می کردیم که اگر اسلام مرز نداشته باشد مذهب هرگز مرز ندارد.ولی واقعیت ها نشان دا که هم اسلام مرز دارد وهم مذهب. یعنی ملت های هوشیار منافع ملی خود را نه بر اساس مذهب فقط بر اساس مصالح ملی خود تعریف می کنند اگر نگوییم در صورت ضرورت هم دین وهم مذهب را قربانی منافع ملی خود میکنند، لااقل میتوانیم بگوییم که همواره منافع ومصالح ملی خود را بر مصالح دین ومذهب ترجیح داده اند. واز دیدگاه دیگر، دین ومذهب را یکی از عوامل انسجام آرا واندیشه های مردم خود برای تحکیم پایه های وحدت ومنافع ملی خود دانسته واز آن به نفع منافع ملی خود بهره برداری کرده اند. بحث در صحت وعدم صحت این دیدگاه وطرز تفکر نداریم. اصرار ما براین است که دیگران نباید بتوانند با استفاده از نام دین ومذهب وحدت ملی ما را شقه شقه کنن. ما دین را برای این پذیرفته ایم که دیگران به نام آن بر ماسیاست کنند واز مجرای آن در امور داخلی ما دخالت وتفرقه اندازی نمایند. پس منافع ملی ایجاب می کند تا تمام اتباع کشور واعضای این خانواده بزرگ راه دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور را ولو تحت عنوان دین ومذهب، ببندند. چون کشور هایی که عناوین دین ومذهب را علم می کنند، هیچ گاه اثبات نتوانسته اند که منافع ملی خود را بر اساس دین ومذهب تعریف نمایند. بر عکس اثبات نموده اند که منافع ملی خود را از طریق دین ومذهب تامین نموده اند.