یکی
از پرسشهایی که پژوهشگران فلسفه همواره در باب آرای ابونصر فارابی مطرح
میکنند، این است که چگونه میتوان طرح واره وجود گرایی در فلسفه را در
نگاهی انضمامی به حکمت نظری و عملی در سیاست متصل ساخت. فارابی که در
فلسفه سیاسی خود نگاهی آسیبشناسانه به زیست واره انسانی دارد، بستر
سقوط و انحطاط اجتماعی و به تبع آن سیاسی را در فاصلهگرفتن از معیار ”
خرد ” میداند و به همین سبب، ضعف و زوال در جامعه را عدول از سنجش گری
در جامعهای میبیند که از منظر جامعهشناسانه، ایستارهای ارزشی و نیز
ایستارهای حسی. روانی در بسیاری از تصمیمگیریها و تصمیمسازیها بر
عقلگرایی چیره میشوند و او در حکم یک فیلسوف با تاکید بر نسبیت سنجی
میان امر معلوم و امر محتوم، تقسیم بندی عقلانیت به عقل معاد و عقل
معاش را راهکار فهم عمیقتر و موثقتر راهبرد سیاسی تبیین میکند و
پیدایش دو مفهوم “کمال” و سعادت در تبیین زیست عالمانه انسانی در واقع
ماحصل همین رویکرد اوست.فارابی در زمان تحصیل علوم در بغداد شاگرد
یوحنی بن جبلان بود که پیرو مکتب اسکندریه و مشرب ارسطویی بود و از این
رو با آموختن اسلوب تفکر و فلسفه افلاطون در نگرش فلسفی به سیاست و
مفهوم آرمانی سعادت از این فلسفه در تاملات خود بهره فراوان برد. او
همچون ارسطو سیاست را اقتضا و در واقع جزء تفکیک ناپذیر حیات اجتماعی و
مدنی انسان میدانست و وظیفه علم سیاست را کاوش در انواع رفتار ارادی
انسان میپنداشت. به رغم ابونصر فارابی سیاست همچنین در خصوص فضایل
اخلاقی که منشا رفتارهای انسانی هستند نیز قابل طرح است و البته او به
تقلید از افلاطون و مکتب اسکندریه فلسفه و دانایی را مقدم بر سیاست
ورزی میدانست از دیدگاهی فلسفی به پی ریزی فلسفه مدنی یا فلسفه سیاسی
خود پرداخت. او با تقسیم حکمت به حکمت نظری و حکمت عملی خداوند و نظم
آفرینش، دانش به سعادت پیدا میکند و شایسته هدایت جامعه به سوی کمال
میگردد. نزد ابونصر فارابی دو مفهوم کمال به صورت فردی و سعادت به
معنای نشر خرد در بعد اجتماعی است که تحقق هر دو مفهوم در گرو اندیشه
ورزی انسان در باب محیط است و ترسیم مفهوم فضیلت نیز در فلسفه سیاسی
فارابی در واقع، مبین گرایش انسان به خرد ورزی است. به اعتقاد فارابی
پژوهان کمال در نظر او به غایت رسیدن انسان در کسب فضائل اخلاقی است که
در گرو نیل فرد به خرد و دست یافتن او به اصول حکمت نظری است.اما سعادت
مفهومی است ناظر به خیر مطلق و همیاری افراد مدینه در تحقق آن و باید
بخاطر داشت که سعادت وجهی است از حکمت عملی از آن رو که فارابی نخستین
اندیشمند مسلمانی است که آموزههای افلاطون در باب پیوند حکمت و قدرت
را در تمدن اسلامی تشریح و تبیین میکند و انگاره فیلسوف شاه را اساس
تاملات و مکتوبات خود قرار میدهد.اکثریت پژوهندگان آثار فارابی بر آن
هستند که فارابی تعقل را در زیست واره آدمی بر حسب کنش و ادراک منطبق
بر نیاز جامعه به دو قسم عقل فعال و عقل منفعل تبیین میکند که قسم
نخست فراتر از حیات مادی و نزد خدا است و قسم دوم ادراک انسان از
معقولات است.فارابی ظرفیت عقل انسانی را بالقوه میداند و فعال شدن عقل
را نیازمند نزول وحی میداند که البته در نگاه وی ترسیم چشماندازهای
زمانمند و مکانمند زیست انسانی است و در واقع فهم و خودآگاهی فردی و
اجتماعی نسبت به زندگی است که به مفهوم «فضیلت» در مدینه فاضله عینیت
میبخشد و نوع نظریات وی در باب انواع دیگر زندگی اجتماعی و سیاسی نیز
بر حسب بازتولید و بازتوزیع علم و خرد در بین افراد جامعه است:
۱.مدینه ضروریه: شهر و اجتماعی است از دیدگاه فارابی که مردم آن تنها
بر حسب نیازهای حیاتی مشترک گرد هم آمده و زندگی آنها بر تلاش صرف در
جهت رفع حوائج متمرکز است.
۲.مدینه نحناله: شقی از مدینه ضروریه است که زندگی مردم در آن تنها بر
اساس ارزشهای مادی قوام و دوام مییابد .۲
۳.مدینه خست و شقاوت: اجتماعی است که کسب هوسهای زودگذر و لذات پست،
ارزشهای تعیینکننده در زندگی مردم است.
۴.مدینه کرامت: جامعه ای که از منظر فارابی هدف زعمای آن تنها کسب
احترام و عزت است و حسابگری آنها بر پایه این است که چه روشی میتواند
حداکثر مقبولیت رو برای آنها به دنبال داشته باشد.
۵.مدینه تغلب(غلبه): جامعه ای که غلبه بر مردم به واسطه قدرت تنها اساس
سیاست ورزی حاکمان است.
۶.مدینه جماعیه: مفهومی نزدیک به دموکراسی آتنی است که در ان تصمیم و
تدبیر مشترک مردم تعیین کننده اشخاص حاکم و جهت گیری آنان است.
حاصل
کلام اینکه فارابی تاملات فلسفی خود را بر محور تبیین عینیت عقل در
زندگی اجتماعی و به تبع آن کنش سیاسی طرح میکند و همین نگاه انضمامی
به عقل گرایی است که راه سامان مندی بر محور خرد را برای شهروندان هر
جامعه نشان میدهد و فاصله گرفتن از این عقل گرایی چه با توجیه بر محور
ایستارهای ارزشی و چه بر مبنای تکیه بر احساسات منجر به زوال و
آسیبهای سیاسی و اجتماعی میشود.
|