طرح خنده
وقتی کلاس مدرسه ها گشته بی بخار خودرا علیه خواری این بچه ها بخار بگذر زفصلِ کینه ودر کشتزارِ دید نقشی برای معرفتِ دیده ات بکار باید رهی به جانب دریا گشود ورفت باید گرفت ازکف مرداب؛ ابتکار باید زعمق مزرع گیتی زریشه کند تخم کثیفِ جهلِ در آویزِ انتحار دردا که طرح خنده نریزد امید ما باید نساخت در دل هرخاطری مزار از مرز خار دارِ قبیله عبورکن قوم ونژاد وسفسطه راپشت سرگذار همدست راهیان سحر شودراین سفر تاکی مطیع سلسله جنبان شام تار همراز ماه و زهره وخورشد می شوی گر عقدههای سر به فلک را کنی مهار در جادۀ طراوت دلها رهی بجو این خودروِتعصب خودرا بزن کنار مارا زبان ومذهب وخیل وسلاله کُشت ای آشنا برای دلم زندگی بیار دنیا کجا است ما به کجاییم ای شعور نظّارگانِ مذبله ای مضحکِ شعار
نورالله وثوق