جنبش مشروطيت از درخشانترين نمونه هاى مبارزه بر ضد استعمار و استبداد در كشور ماست. حركت مشروطه خواهى در شرايط معين تاريخى در مبارزه با استعمار كهنه انگليس و مطلقيت فيودالى براي اعاده استقلال و دموكراسى گامزن بود.
اين جنبش، افغانستان، ايران، تركيه، آزاديخواهان هند و مصر را در مجمر داغى به آرمانگرايى واحدى پيوند ميداد. و دو نشريهى حبل المتين و صوراسرافيل در گسترهى فارسى زبانان نقش برازندهاى در غناى فكرى روشنفكران مشروطه بازى كردند.
محمود
طرزي، بنيانگزار مشروطيت دوم، وزير امورخارجه دولت اماني، نويسنده و شاعر، پدر
ژورناليزم افغانستان، در تركيه (تبعيد) زندگي را پدرودگفت
محي الدين «انيس»، نويسنده دوران اماني، مؤسس جريده انيس، از مشروطيت دوم، سالها
زنداني، با رهايي از زندان زندگي را وداع كرد
سرور جويا، از مشروطيت دوم، شاعر و نويسنده، كاتب دربار اماني، ١٣ سال زنداني سراي
موتي و ٣ سال زنداني دهمزنگ، در همانجا زندگي را پدرود گفت
ملا فيض محمد كاتب، ازمشروطيت اول، مورخ و وقايع نگار، زنداني شيرپور، در زمان
سقاوي در اثر لت و كوب معيوب و زندگي را پدرود گفت
عبدالرحمن لودين (كبريت)، رهبر جناح چپ مشروطيت دوم، شاعر آتشين زبان، سرمنشي دربار
اماني، توسط نادرخان تيرباران شد
محمد ولي خان دروازي، از مشروطيت دوم، نايب السلطنه دولت اماني، بعد از محمود طرزي
وزير امور خارجه، در سال ١٣١٢ به وسيله نادر خان تيرباران شد.
مير غلام محمد غبار مورخ مشروطه خواه آزاديخواه و نامدار افغانستان كه اثر باارزش
وي «افغانستان در مسير تاريخ» تنها منبع معتبر در باره تاريخ كشور ماست.
استبداد عبدالرحمن خانى كه بر فاشيزم و خفقان تكيه داشت در كنار آنكه ملوك الطوايف را در زير اداره مطلق العنان درهم شكست، كوچكترين روزنهى آزاديخواهى را نيز به توپ بست و كشور در زمان او چون اسكليت بيجانى با جدارى از وحشت موميايى گشت. امير حبيب الله خان عياش و زنباره اين مطلق العنانى را با نرمش زيركانهاى بياراست تا بر زخم خونچكانيكه ساطور استبداد پدرش بر روح و روان جامعه كاشته بود مرهم تزوير بگذارد.
مشروطه خواهان بار اول در زمان اين "امير" از انجمن سراج الاخبار پابه عرصه گذاشتند. آنها قيموميت انگليسى را ننگ و مطلقيت فيودالى را حلقهاى برگلوى تمدن و پيشرفت میدانستند. سرور واصف شاعر آتشين زبان و مبارزيكه سرش را در راه آرمانش گذاشت بنيانگذار مشروطه در كشور ماست.
اين روشنفكران پاكباز، كسب استقلال و هموار ساختن مشروطيت را در وحدت ملي كشور میديدند. منزه از تبعيض هاى مليتى، مذهبى و لسانى بوده، تاجك، ازبك، پشتون، هزاره، بلوچ، غلام بچه تا مهاجر هندى در رهبرى جريان همدل وهمراه شمشير میزدند. چيزيكه بوى ابتذال آن از سوى روشنفكران امروز مشام آدمى را سخت بدرد مى آورد.
مشروطيت اول بوسيلهى امير حبيب الله بخاك و خون كشانيده شد. چند تن از رهبران آن بشمول سرور واصف اعدام و بقيه تا استقرار دولت امانى در زندان هاى مخوف آنروزگار شكنجه هاى غير انسانى استبداد را تحمل كردند. قهرمانى هاى مشروطه خواهان بحق پشت استبداد را لرزاند.
سرور واصف را وقتى به ميلهى توپ می بستند با خونسردى حيرت انگيزى بر توته كاغذى نوشت:
ترك مــال و ترك جان و ترك سر
در ره مشروطه اول منزل است
جوهر شاه خان غوربندى از غلام بچه هاى دربار را وقتى امير نمك حرام خطاب كرد، او شجاعانه پاسخ داد:
وظيفهى پادشاه حفظ جان، مال و ناموس رعيت است. اما تو نمك بحرام هستى كه از دستبرد به هستى رعيت هيچگونه دريغ نكرده به ناموس مردم بيشرمانه تجاوز مينمايى، به عوض حراست و رسيدگى به مردم شب و روز در عياشى و فحاشى غرق هستى..
هنوز سخنان او به پايان نرسيده بود كه گلوله تفنگچه شاه، چراغ هستى اين مبارز دلير را براى ابد خاموش ساخت.
عثمان خان پروانى كه ميخواست در هند سرنوشت مشروطه خواهان را در جرايد خارجى بچاپ برساند، در مرز دستگير شد وقتى مورد سرزنش كلمات ركيك امير قرار گرفت او گفت:
زحمت مرگ ما چند دقيقهى بيش نيست ولى زحمت محاسبه شما ابدى است. ما قصد كشتن شما را نداشتيم ولى ميخواستيم افغانستان را از مطلقيت شما رهانيده مشروطه را بر سرزمين رنجديده خود هموار داريم. امير امر كرد او را به توپ بپرانند.
بارزترين نمونه فداكارى اين جريان را میتوان در عزم استوار خود غازى امان الله ديد كه براى رسيدن به استقلال، دموكراسى و مشروطيت به كشتن پدر راى داد و بعد از بقدرت رسيدن شجاع الدوله خان قاتل پدر را به وزارت امنيه گماشت.
با سركوب مشروطيت اول، مشروطيت دوم تحت رهبرى محمود طرزى شكل گرفت كه متشكل از جناح هاى ليبرال دربارى و راديكال خارج از دربار بود. عبدالرحمن لودين (كبريت) شاعر آتشين مزاج كه بارى بر امير حبيب الله با تفنگچه حمله كرد و گلوله به هدف ننشست، رهبرى جناح خارج از دربار را بعهده داشت. لودين را ميتوان به شاعر بيپرواى مشروطيت ايران "عشقى" شباهت داد. رُك و ركيك گويى هاى او دربار امير حبيب الله را مسخره ميكرد. مصراعى از شعر مشهور لودين در برخورد با دربار:
خوب اي خران چريد تا چاقتر شويد
با استقرار دولت امانى تمامى مشروطه خواهان از زندان هاى حبيب الله خانى رها و در استرداد استقلال كشور و پياده نمودن رفورم هاى مشروطيت جانفشانى كردند. تلاش استعمار انگليس، اشتباهات دولت امانى، تبليغ و فعاليت هاى روحانيون وابسته به استعمار، دو دستگى و بوروكراسى در اركان دولت مشروطه، تومار اين حاكميت را درنورديد. جهالت سقاوى و بعد استبداد نادر خانى مشروطه خواهان را به آتش و خون كشيد. نادر خان به هيچ مشروطه خواهى رحم نكرد. بخاطر بدست آوردن دل انگليس ها آنچه در توان داشت در حق مشروطه خواهان روا داشت. محمد ولى خان دروازى نزديكترين فرد به امان الله خان، غلام نبى خان چرخى از فداكاران مشهور جنك استقلال باشش تن ديگر از اعضاى خانوادهاش، عبدالرحمن لودين چهرهى مشهور مشروطيت دوم، جنرال پين بيك فاتح اصلى محاذ تل در جنگ استقلال تير باران شدند. عدهاى از آنها در زندان جان دادند و مشروطه خواهى نبود كه طعم تلخ زندان نادرى را نچشيده باشد.
مولوى واسع قندهارى از مشروطه خواهان سرشناس در سقوط دولت امانى به قندهار رفت و بر ضد دولت سقاوى فتوا داد. وقتى بچه سقاو دليل فتوايش را از او پرسيد او قهرمانانه جواب داد:
"شما قاطع طريق هستيد و غاصب سلطنت؛ بايد به حكم شريعت قطع يد شويد". او را به توپ پراندند.
از مشروطيت اول و دوم شاعران بسيارى با روحيهى عالى شعر را حربهيى در براى تحقق اهداف انقلابي شان بكار مىبستند، نه مثل عدهاى از شاعران مخنث امروز ما كه اين خنجر را در غلاف كرده اند و آب به آسياب استبداد مىريزند. سرور واصف، لودين، بسمل، صفا، جلوه، پريشان، شيون، نسيان و دهها تن ديگر با اين دشنه برسياهى ها می تاختند.
غبار مورخ نامدار كشور و مشروطه خواه جوان افغان كه زندان ها و تبعيد هاى فراوان عصر نادرى را از سر گذراند ميگويد:
همت عالى من ميل به پستى نكند
گرد گرديدم و بر طرف ثريا رفتم
روح عالي اين جان نثاران را در بيان رساى "شيون" خوب مى يابيم:
بهر كرسي پي بزرگي هرگـــــز
پيش هر دلــه و ديوث خم و چم نكنم
ريش نگذارم و تسبيح به گردش نارم
خلق نفريبم و بر چهرهى شان دم نكنم
بنويسم ز وفادارى سگ صد ديوان
مصرعي حيف به مداحى آدم نكـنم
"نسيان" كه سالها زندان هاى نادرخانى را تجربه كرد، نوروز را اينچنين تجليل مينمايد:
نو بهار آمد و در كشور ما نيست بهار
گر بهار است قرار همگى تحت فشار
و "جلوه" به بيان خود در شعر جلوهى جاودانه داده است:
تا كى از جور و ستم شكوه و فرياد كنيم
فكر بر هم زدن ريشهى بيداد كنيم
مشروطه خواهان كه راه آبى استقلال وطن را با خون سرخين كردند در مقابل آنهمه اعدام، شكنجه و زندان تسليم نشدند؛ پاك زيستند و استوار مردند. و اما نسل هاى بعدى آنچه سزاوار اين فداكاران راستين بود برايشان ارج گذاشتند؟ درسهاى بزرگ زندگى شانرا ننوشتند اگر نوشتند به روايت تاريخ و كم نوشتند. يادبود ها و تجليل هاى در خور ﺷﺄن آنان برگزار نكردند. قصه هاى از خود گذرى ها و دلاورى هاى شان را در گردهمايى ها و مجالس بيان ننمودند. اشعارشان را آنطوريكه شايسته است چاپ و تجليل نكردند. قلم بدستان و روشنفكران روح مبارزه جويى و فداكارى هاى شانرا در استرداد استقلال كشور به تصوير نكشيدند. و بالاخره نسل جوان امروزى كه در آتش جنگ و جهالت اميران ميسوزند ازين مبارزات خروشان نياكان خود نا آگاه ماندند. روزگاران، درين سالگرد جشن كبير استقلال درودهاى خود را نثار روح مبارزان مشروطه كرده مصمم به پاسدارى از حريم قدسى آنان ميباشد كه بادريايى از لاله و ارغوان شفق سرخ آزادى را بر سينهى ديروز تاريخ جاودانه تصوير كردند.
روزگاران