از 23 ماه میزان یا مهرماه به عنوان سالروز ظهور طالبان یاد میشود، گروهی که در 18 سال گذشته افغانستان را به کشوری خبر خیز تبدیل کرده و در عرصه جنگ نیز بزرگترین نیروی نظامی جهان را با چالش مواجه کرده است.
طالبان در 23 مهر با تصرف منطقه مرزی اسپین بولدک در ولایت قندهار در سال 1373 توجه جهانیان را به خود جلب کرد و پس از 2 سال یعنی در ششم میزان 1375 کابل پایتخت افغانستان را به اشغال خود درآورد.
این گروه در بدو ورود خود با بیتفاوتی نسبت به دیدگاههای جهانی نظم جدیدی را در افغانستان پایهگذاری و تحمیل کرد.
ویلیام میلی در کتاب خود با عنوان «افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی» نوشت: طالبان همزمان با اولین حضورشان مورد حمایت شدید بینظیر بوتو قرار گرفتند.
بوتو که تحصیل کرده دانشگاههای آکسفورد و هاروارد بود در آن روزها نخست وزیری پاکستان را بر عهده داشت.
در همین حال جامعه بینالملل شاهد سکوت مشکوک دولت آمریکا در مقابل 2 مسئله عمده بنیادگرایی و کشت مواد مخدر در رابطه با طالبان بود.
این در حالی بود که در آن زمان آمریکا نسبت به کوچکترین نشانه تجدید حیات تمایلات اسلامی یا اقدام گروههای افغان به کشت خشخاش حساسیت نشان میداد، با این حال طالبان در طول حیات خود در افغانستان از کشت خشخاش در مناطق تحت نفوذ خود سود زیادی بردند.
ریشهیابی طالبان
این که طالبان دقیقا از کجا آمدهاند و چگونه سازماندهی شدهاند یکی از سختترین معماهای موجود در تاریخ سیاسی افغانستان است.
از نظر سابقه در برخی منابع تاریخی از گروههایی نام برده شده است که موظف به تبلیغ علوم دینی بین مردم بودند به عنوان مثال: «وینستون چرچیل» سالها پیش از شکلگیری طالبان، در یادداشتی به «افرادی سرگردان از مشتاقان علم که شبیه به دانشجویان علوم دینی بوده و با کمک و خرج مردم زندگی میکردند» اشاره کرده است.
ظهور جنگ و مقاومت اسلامی در برابر کمونیستها و نظام حاکم کمونیستی در افغانستان، طالبان را به میدان نبرد کشاند و «اولیویه روآ» کارشناس برجسته فرانسوی در زمینه طالبان این افراد را در سال 1984میلادی یعنی 12 سال قبل از ظهور در مناطق ارزگان، زابل و قندهار دیده بود.
بخش دیگری از این طلبهها از مدارسی در افغانستان خارج شدند که توسط جمعیت علمای اسلام اداره میشد.
جمعیت علمای اسلام یک گروه پاکستانی با گرایشات سیاسی توسط مولانا فضلالرحمان رهبری میشد و به پناهندگان افغان به خصوص یتیمان و نوجوانان خانوادههای فقیر آموزشهایی محافظه کارانه میداد.
دلایلی چون وجود افرادی از مجاهدین سابق به خصوص از حزب حرکت انقلاب در کادر رهبری طالبان، حضور پشتونهایی با سابقه و غیر مذهبی، برخی از کمونیستهای تغییر هویت داده و شماری از حامیان شاه سابق محمدظاهرشاه استدلالی است بر این نکته که باید بین طلبهها و «جنبش طالبان» تمایز قائل شد.
پروفسور «فرد هالیدی» از مدرسه علوم سیاسی دانشگاه لندن معتقد است: گروه طالبان از میان گروههای قبلی مجاهدین با کمک پاکستان و عربستان سعودی قد بلند کرد.
وی بر این باور است: «ظهور طالبان در 1994 م. یکی از پیچیدهترین معماها در تاریخ سیاسی افغانستان به شمار میرود و امروز همه میدانیم که طالبان از لحاظ رهبری با حرکت انقلاب اسلامی افغانستان در اوایل سالهای دهه 1980 پیوند داشتهاست.
اول این که طالبان گروهی بودند که مثل گروه گلبدین حکمتیار بنیادگرا نبود بلکه بیشتر یک گروه سنتی به شمار میرود، ثانیاً نیروهای طالبان از بین پسران نوجوان و مردان جوانی که در مدرسه پناهندگان افغان در پاکستان مشغول به تحصیل بودند، انتخاب شد.
اما نکته مهم در مورد طالبان این است که آنها در سال 1994م به کمک پاکستان و تأمین مالی عربستان سعودی به یک قدرت موثر نظامی تبدیل شد.
پاکستان و عربستان سعودی متوجه شدند که گروههای تحت حمایت آنها به خصوص افرادی چون حکمتیار و «عبدالرب رسول سیاف» نمیتوانند بر دیگران مسلط شوند، از این رو تصمیم گرفتند به طالبان کمک کنند و بر همین اساس بود که طالبان کمکهای مستقیم و غیر مستقیم نظامی از پاکستان دریافت کرد.
اکنون تردیدی در خصوص ظهور طالبان وجود ندارد آنها از آسمان نازل نشدند، بلکه از یک دایره نظامی، سیاسی و مالی سر بر آوردند».
البته نظریه پروفسور هالیدی از چند جهت قابل نقد است.
نخست این که در این نظریه نقش آمریکا در ظهور طالبان کاملا از نظر دور مانده است.
ثانیا از نظر وی طالبان یک گروه بنیادگرای اسلامی نیست بلکه آنها یک گروه سنتی هستند اما در فرهنگ سیاسی گروههای سنتی هیچ تمایلی به تشکیل حکومت واحد و فعالیتهای اصلاحی ندارند.
به دلیل این که تشکیل حکومت اسلامی و ایجاد اصلاحات در قوانینی که کمونیستها و مجاهدین وضع کرده بودند از شعارهای اصلی طالبان بود، بنابراین طالبان را میتوان یک گروه «نوبنیادگرا» نامید، زیرا تفکر آنها مشتق شده از تفکرات سنتی روستایی و تفکرات بنیادگرایانه است.
سوم این که دایره نظامی، سیاسی و مالی که ایشان نام بردهاند به این صورت منسجم و سازمان یافته نبود و همچنین وجود رهبر واحد در طالبان در چند سال اولیه ظهور آنها به چشم نمیخورد.
ساختار مالی طالبان طبق اظهار نظر آگاهان چمدانی پر از پولهای افغانی و بعداً دلار های آمریکایی بود که به مجاهدین بیبضاعت پرداخت میشد و برخی از کارشناسان دلیل اصلی ناتوانی طالبان در قسمتهایی از افغانستان مانند کابل و مزار شریف که فاصله بیشتری با مقرّ حکومت طالبان داشتند را ضعف ساختاری این گروه میدانند.
شکلگیری طالبان
نویسنده کتاب «افغانستان و مداخلات خارجی» معتقد است که گروه طالبان به صورت غیر مترقبه و ناگهانی در عرصه نظامی-سیاسی افغانستان ظهور یافتند و موفق شدند که به صورت برق آسا اکثر نقاط افغانستان را حتی در برخی از موارد بدون جنگ و خونریزی اشغال کنند.
محققین و تحلیلگران سیاسی نحوه شکلگیری آنها را به صورتهای مختلفی بررسی میکنند.
در این مورد 2 نظریه عمده وجود دارد.
در نظریه اول، عدهای ظهور طالبان را خود جوش تلقی کرده و ظهور آنها را واکنشی در برابر هرج و مرج، عدم امنیت و فقدان یک دولت مرکزی مقتدر دانستهاند که به خاطر جلوگیری از چپاول و غارت اموال عمومی قیام کردهاند.
برخی دیگر شکلگیری طالبان را از سیاستهای منطقهای کشورهایی چون پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و از سیاستهای جهانی آمریکا ارزیابی میکنند و تشکیل این گروه را یک پدیده کاملا جاسوسی و اطلاعاتی تلقی کرده و معتقدند که طالبان مستقیما توسط سازمان اطلاعات نظامی پاکستان(ISI) و به صورت غیر مستقیم توسط سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس به وجود آمدهاند.
چنانچه بی نظیر بوتو نخست وزیر سابق پاکستان در مصاحبه خود با بخش فارسی بی بی سی درباره نقش آمریکا و پاکستان در ظهور طالبان اظهار داشت: «سازمان سیا و پاکستان گروه متعصب طالبان را به وجود آوردهاند.»
قاضی حسین احمد یکی از رهبران جماعت اسلامی پاکستان درباره پیدایش طالبان معتقد است: "یک توطئه امپریالیستی در حال شکلگیری است چون آمریکا و انگلیس از طالبان حمایت میکنند."
به همین دلیل میتوان نحوه شکلگیری طالبان را در دو سطح داخلی و خارجی مورد ارزیابی قرار داد:
1- سطح داخلی: در بعد داخلی ظهور طالبان را میتوان معلول علتهایی چون جنگ داخلی و تجزیه حاکمیت در افغانستان، بیثباتی سیاسی، عدم یکپارچگی نیروهای جهادی، جنگ داخلی، بروز قومگرایی و ملیتگرایی، تقسیم ناعادلانه قدرت بر مبنای وابستگی به احزاب، نادیده گرفتن لیاقت و شایستگی افراد، ناتوانی رهبران گروهها و احزاب جهادی افغانستان در ایجاد دولت فراگیر، زیاده خواهی احزاب جهادی برای تصاحب سمتهای دولتی، ترویج و تسلط فرهنگ خشونت، حاکمیت مطلق شبه نظامیان، حضور موثر عدهای از احزاب کمونیستی و ملی، غارت اموال ملی، عدم وجود امنیت مالی و جانی، خستگی مردم از جنگ، ضعف فرهنگ و فقر مادی در جامعه، چراغ سبز دولت استاد ربانی به ایران، هند و روسیه و دوری جستن از پاکستان دانست که همه این عوامل زمینه را برای نفوذ قدرتهای بیگانه و ایجاد گروه طالبان در افغانستان مهیا کرد.
2- سطح خارجی:در بعد خارجی پس از خروج نظامیان شوروی، تشکیل یک دولت اسلامی میتوانست باعث تغییر در سیاست آمریکا و متحدان آن یعنی کشورهایی چون پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی که در پی منافع خاصی در افغانستان بودند، شود.
این در حالی بود که این کشورها در زمان جهاد از گروههای مختلف جهادی افغانستان حمایت میکردند و همین مسائل باعث شکل گیری و ایجاد طالبان شد.
نقش عربستان، امارات متحده عربی و پاکستان
1- عربستان سعودی و امارات متحده عربی: این 2 کشور در زمان حضور شوروی در افغانستان بزرگترین حامیان گروههای جهادی در افغانستان بودند و پس از تشکیل طالبان به بزرگترین حامی مالی آنها تبدیل شدند.
حمایت این 2 کشور از طالبان به دلیل رقابت بین آنها و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه به ویژه در افغانستان بود و عربستان و امارات بر اساس استدلال پاکستان که معتقد بود، طالبان از نفوذ ایران در افغانستان جلوگیری کرده است، آنها تشکیل این گروه را راهی برای ایجاد فشار بر ایران میدانستند.
2- پاکستان: پس از سقوط دولت کمونیستی با روی کار آمدن دولتهای جهادی به خصوص دولت استاد ربانی، وجود تمایلاتی چون گرایش به جمهوری اسلامی ایران و همسو نشدن با سیاستهای مداخله گرایانه پاکستان باعث شد این کشور برای ایجاد یک دولت ضعیف و همسو برای تسلط بر راه ارتباطی آسیای مرکزی، مسیر ترانزیتی نفت و گاز از طریق افغانستان به پاکستان، راهیابی به بازارهای جهانی و خاتمه دادن به "معاهده دیورند" اقدام به ایجاد ناامنی و تشکیل گروههای تحت فشار علیه دولت نوپای افغانستان تلاش کند.
نظامیان و سیاستمداران پاکستان از بدو پیدایش این کشور در برابر یک معضل بزرگ که موجودیت قوم پشتون در سراسر مرزهای پاکستان با افغانستان بود، قرار گرفتند که این مسئله بعدها به عامل مهمی در بازیهای ژئوپولتیکی قدرتهای بزرگ در منطقه تبدیل شد.
حتی در زمان سلطنت ظاهرشاه و دولت محمد داوود خان در افغانستان، پاکستان به دلیل مسائلی چون پشتونستان و تعیین خط مرزی بارها متهم به دخالت در امور داخلی افغانستان شده بود.
منافع آمریکا از تشکیل طالبان
مدت ها قبل از آن که طالبان به کابل هجوم بیاورند، مقامات آمریکا آرزوهای زیادی برای «طلبهها» داشتند، آمریکایی ها علاوه بر این که امید داشتند تجارت مواد مخدر در افغانستان توسط طالبان کنترل شود، فکر میکردند که طالبان:
1- به عنوان یک سد علیه منافع روسیه و ایران در افغانستان عمل میکند.
2- اردوگاههای آموزش تروریسم را از بین خواهد برد.
3- ارتباطی ضمنی برای متحد آمریکا یعنی پاکستان فراهم خواهد کرد تا از روابط تجاری با جمهوریهای آسیای مرکزی سود فراوانی ببرد.
4- امنیت را در تمام افغانستان مانند قندهار ایجاد کرده و تمام این کشور را تحت کنترل خود درآورند.( در این صورت، افغانستان به تصرف نیروهایی درمیآمد که خود را مدیون تلاشها و کمکهای آمریکاییها میدانستند و برای رضایت آنها دست به هر کاری میزدند).
5- مهمتر از همه این که طالبان در آن زمان قول داده بودند درهای افغانستان را برای ساخت یک خط لوله عظیم از آسیای مرکزی به افغانستان و پاکستان باز بگذارند.
این ادّعا از طریق یک اتحاد آمریکایی-سعودی به نام یونیکال و شرکت نفتی دلتا مطرح شده بود که به گفته یکی از مدیران این شرکت ایجاد امنیت برای راهها و به طور بالقوه برای خط لوله نفت و گاز وظیفهای بود که آمریکا بر گردن طالبان نهاده بود تا از این طریق کشورهای آسیای مرکزی را از مسیر افغانستان و پاکستان( و نه ایران) به بازارهای بینالمللی وصل کند.
با توجه به این مسائل به راحتی میتوان فهمید که چگونه در افغانستان همه فهمیدند آمریکا از طالبان حمایت و پشتیبانی کرده و حتی کمکهای مالی به آنها رسانده است.
ایجاد خط لولهای که آسیای مرکزی را با پمپاژ یک میلیون بشکه نفت در روز و ارتقا این حجم به شش میلیون بشکه به بازارهای جهانی وصل میکند، راهی برای منزوی کردن ایران و قطع نیاز پاکستان به منابع انرژی این کشور بود، نیازی که در وزارت امور خارجه آمریکا تأمین نشد، بلکه نمایندگان کنگره این کشور بودند که این سیاست را بر دولت آمریکا تحمیل میکردند.
ساختار تشکیلاتی طالبان
طالبان در ابتدای ظهور فاقد هر گونه نظام تشکیلاتی خاص بودند، تا جایی که میتوان تنها نهاد رسمی آنها را پلیس طالبان یا «اداره امر بالمعروف و نهی عن المنکر» آنها دانست.
طالبان بیشتر یک جنبش اجتماعی پدید آوردند که بینظمیهای داخلی در آن کاملا آشکار بود اما این بینظمیها را حمایتهایی چون منابع مالی و انسانی پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی خنثی کرد.
سیدنی تارو در نظریه خود با عنوان «جنبشهای اجتماعی انشقاق ناپذیرند» میگوید:
« قدرت جنبشهای اجتماعی مردمی به حدی است که افرادی را به فعالیت وا میدارد که هیچ کنترلی بر آنها وجود ندارند، این قدرت یک امتیاز محسوب میشود چون این مسئله به یک جنبش این امکان را میدهد که بدون این که منابع لازم برای شکل دهی به یک پایگاه حمایتی را داشته باشد، اقدامات جمعی را بر انگیزاند.
اما خود مختاری حامیان این جنبشها باعث پراکندگی قدرت، ایجاد جناح بندی، تجزیه و نیز باعث ایجاد رقابت و جلوگیری از رشد و بالندگی آنها می گردد».
اما حمایت منابع خارجی به جنبشهای اجتماعی این امکان را میدهد که بر مبنای یک رابطه حمایت شونده و حمایت کننده، ساختاری احتیاط آمیز تشکیل دهند که ممکن است به نحو فریب دهندهای آنها را مستحکم جلوه دهد.
از نظر سیاسی از بین رفتن چنین حمایتی میتواند یک جنبش را به نابودی به کشاند.
این مسائل در سال 1998 م. طوری مطرح میشود که اکنون میتوان به سادگی در مورد چگونگی انحطاط و افول طالبان قضاوت کرد.
بر اساس این نظریه زمانی که حمایت خارجی از طالبان کم و یا قطع شد، ساختار غیر منسجم و پوشالی آن در ظرف کمتر از 24ساعت فرو ریخت و افغانستان به تصرف نیروهای آمریکایی درآمد.
ریشه شناسی گروه های طالبان،القاعده و حقانی
طالبانیسم مختص به جغرافیای خاص نیست
محمد امین فروتن، از رهبران جهادی افغانستان و تحلیلگر مسائل افغانستان در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به خواستگاه و ماهیت شبکه حقانی می پردازد و معتقد است هیچگونه شبهه ای در وابستگی آنها به سازمان اطلاعات ارتش پاکستان وجود ندارد.
با کشته شدن بن لادن، و تلاش آمریکا برای وارد کردن بخش هایی از طالبان به مذاکرات در افغانستان به نظر می رسد اینک، غرب دشمن اصلی خود را در پاکستان و افغانستان شبکه حقانی دانسته و بیشتر حملات هوایی خود را بر مبارزه با این گروه متمرکز کرده است. اما این شبکه چیست و تا چه اندازه به طالبان و القاعده نزدیک است؟ در این ارتباط با محمد امین فروتن، از رهبران جهادی افغانستان و تحلیلگر مسائل افغانستان گفتگو کرده ایم که در زیر می خوانید:
شبکه حقانی این روزها تبدیل به اصلی ترین سوژه اختلاف میان افغانستان، پاکستان و امریکا شده است. ابتدا در خصوص خاستگاه و ماهیت این شبکه، سابقه فعالیت و وضعیت کنونی آنها برای ما توضیح دهید؟
ماهیت شبکه حقانی را باید در بافت فرهنگی و سنت های مذهبی که در دوران جهاد مردم افغانستان در برابر نیروهای اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی سابق شکل گرفت، جستجو کرد. بدون درک این مسئله، شناخت چنین هسته پیچیده ای از ماهیت، جوهر و ساختار این گروه چندان ساده نیست. یعنی در گام اول باید دریافت که هِرم فکری این شبکه برمبنای چه قرائت و گفتمانی بنیانگذاری شده است و مراجع فعال این گفتمان دارای چه سوابق سیاسی و تشکیلاتی بوده اند؟
مولوی جلال الدین حقانی، رهبری این شبکه را در دست دارد. داستان رابطه غیر مستقیم جلال الدین حقانی با سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (ISI) به قبل از حوادث سی سال گذشته می رسد. یعنی این مسئله درست به زمانی مربوط می شود که «جمیعت العلمای اسلام پاکستان» به رهبری مرحوم مولانا مفتی محمود بر اثر نفوذ و مداخله مستقیم سازمان استخبارات ارتش پاکستان ISI به دو بخش فعال تقسیم گردید. یکی از این شاخه ها به رهبری مرحوم مولانا مفتی محمود پدر مولانا فضل الرحمن رهبر کنونی جمیعت العلمای اسلام پاکستان و دیگری به رهبری مرحوم مولانا عبدالحق بنیانگذار مدرسه حقانیه و پدر مولانا سمیع الحق عضو مجلس سنای پاکستان فعالیت می کرد. البته باتوجه به استراتژی سازمان استخبارات ارتش پاکستان، هر دو شاخه جمیعت العلمای اسلام پاکستان از نظر سازمان استخباراتی ارتش پاکستان ISI دور نبودند و در بسیاری زمینه ها با هم ارتباط تنگاتنگی داشتند .
مولوی جلال الدین حقانی، چنانچه از نام اش هویدا است، یکی از شاگردان مدرسه «حقانیه» بوده که خود را پیروان حقیقی مدرسه دیوبند هند می دانستند. مدرسه دیوبند هند هرچند به ظاهر بر نوآوری دینی استوار بود اما روح اصلی آن نوآوری دینی نیز نتوانست به نیازهای تازه انسان معاصر پاسخ دهد و در پایان به دلیل فقدان تفکر مدیریت پویای عقیدتی، آن صدا نیز از دهلیزهای تاریک شبکه های اطلاعاتی مانند ISI برخاست و در راه اهداف استراتژیک خویش مورد استفاده قرارگرفت.
سابقه فعالیت نظامی "شبکه حقانی" به نخستین روزهای مهاجرت مولوی جلال الدین حقانی رهبر این گروه می رسد. یعنی زمانی که در افغانستان مرحوم سردار داود، پسر عموی پادشاه سابق، طی یک کودتای سفید نظامی به اریکه قدرت رسیده بود. گفته می شود که نخستین ارتباط مولوی جلال الدین حقانی که فارغ التحصیل مدرسه «حقانیه» بود به وساطت مولانا سمیع الحق فرزند مولانا عبدالحق و عضو مجلس سنای پاکستان با برخی از مقامات ارتش آن کشور برقرار گردید و با استفاده از امکانات نظامی ای که از سوی ارتش پاکستان تهیه می گردید در برابر رژیم مرحوم محمد داود پسر عموی محمد ظاهرشاه مورد استفاده قرار می گرفت.
نباید فراموش کرد که زمام امور کشور پاکستان را در آن زمان مرحوم ذوالفقار علی بوتو، رهبر حزب مردم پاکستان در دست داشت. در افغانستان نیز مرحوم محمد داؤد خان پسر عموی شادروان محمد ظاهر پادشاه افغانستان قدرت را در دست داشت. این دو زمامدار قسمت عمده ای از عمر خویش را در تقویت نظامی و تسلیحاتی مخالفان طرف مقابل سپری می نمودند.
طبیعی است عادلانه ترین حکومت های روی زمین هم نمی توانند دل تمامی توده های مردم را به دست آورند، بنابراین در طی حیات سیاسی کشورها ناراضیانی وجود دارند. خصوصا ناراضیانی که داعیه استقلال طلبی و عدالتخواهی را در سر می پرورانند. استفاده از این عناصر مخالف رژیم های گوناگون با اهداف و اندیشه های مختلف یکی از بزرگترین وظائف اطلاعاتی و استخباراتی کشور های منطقه و جهان بشمار می آیند. شگفت انگیز است که با تغییر کودتایی در افغانستان که منجر به استقرار رژیم هوادار اتحاد جماهیر شوروی گردید، بصورت غمباری رژیم ذوالفقارعلی بوتو نخست وزیرو رهبر حزب مردم پاکستان نیز سقوط کرد و مرحوم ژنرال ضیاء الحق زمام امور را در دست گرفت. پس از سقوط رژیم سردار محمد داود در افغانستان و همچنین سقوط رژیم ذوالفقار علی بوتو در پاکستان، مسابقه عجیبی در راه تسلیح مخالفان رژیم های همدیگر به راه افتاد و هر دو رژیم کودتایی برای تحقق اهداف استراتژیک خویش پروژه تقویت مخالفان حکومت های مقابل را سرعت بخشیدند و گروه های از مجاهدین نیز در دسته های مختلفی تقسیم گردیدند.
پس از آنکه چند دسته ای از مجاهدین از جمله حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار در تشکیلاتی بنام حرکت انقلاب اسلامی افغانستان به رهبری مرحوم مولوی محمد نبی محمدی یکجا شدند، مولوی جلال الدین حقانی و مرحوم مولوی محمد یونس خالص همراه با برخی ازمجاهدین شان که ازمناطق خوگیانی ولایت ننگرهار و مجاهدین ولایت پکتیا به ویژه افراد منصوب به قبیله ای بنام جدران که مولوی جلال الدین حقانی خود به آن قبیله منصوب می باشد در مشورت با برخی حلقه های سازمان استخبارات نظامی پاکستانISI به صورت مستقل و به همان نام قبل از وحدت میان گروه ها و دسته های از مجاهدین که بنام حرکت انقلاب اسلامی افغانستان یکجا ساخته شده بودند، یعنی بنام حزب اسلامی افغانستان، فعالیت اش را آغاز کرد، که این گروه در تمامی تاریخ جهاد افغانستان از سوی ISI پاکستان حمایت مالی و تجهیز می گردید و این حمایت ها تا هنوز هم ادامه دارد. اما با پیروزی مجاهدین افغانستان و سقوط رژیم دکتر نجیب الله، جلال الدین حقانی به مقام وزیر عدلیه یا دادگستری افغانستان منصوب گردید که شاید به دلیل وظایف مهم و حساسی که از سوی سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان ISI دریافت می کرد هیچگاه فرصت برای انجام این وظیفه بدست نیاورد و سرانجام در حاکمیت طالبان سمت وزارت سرحدات (مناطق مرزی) به وی واگذار گردید و حزب اسلامی به رهبری مرحوم مولوی محمد یونس خالص نیز که مولوی جلال الدین حقانی یکی از فرماندهان برجسته آن بشمار میرفت با رسیدن قدرت طالبان حزب اسلامی را منحل و در امارت اسلامی طالبان ادغام یافتند .
ارتباط این گروه با گروه طالبان و القاعده چگونه است؟ آیا می توان گفت که در حال حاضر این گروهها همگی یک شبکه هستند؟
با کمال صراحت باید خاطرنشان ساخت که ارتباط منظم وتشکیلاتی شبکه ای که اکنون بنام شبکه حقانی نامگذاری شده است با سازمان تروریستی القاعده متناسب با حضور افراد گوناگون از عرب های افغان مورد مطالعه قرار داد. سازمان القاعده از دسته های پراکنده "عربهای افغان" به وجود آمده است، دسته هایی از این "عربهای افغان" در میان مجاهدین از جمله گروه مولوی جلال الدین حقانـی یکی از بزرگترین فرماندهان حزب اسلامی به رهبریی مولوی محمد یونس خالص وجود داشته اند. این بدین معناست که ارتباط گروه حقانی با "القاعده" یا همان "عربهای افغان" را نمی توان با تاریخ ظهور تشکیلاتی «القاعده» که در مقطعی از تاریخ و شرایط ویژه ای منطقه ای به نام «الــقــاعــده» عرض اندام کرد، یکسان دانست. بلکه شناخت و حضور عربهای افغان در جبهاتی از مولوی جلال الدین حقانـی را که در طول جهاد مردم افغانستان در برابر ارتش سرخ شوروی میجنگیدند نباید نادیده گرفت .
شبکه حقانی از سوی چه گروه یا اقوامی تقویت و حمایت می شود؟ آیا این درست است که گفته شود پشتون ها ازاین گروه حمایت می کنند؟ مباحثی که در مورد رابطه این گروه با ISI پاکستان وجود دارد را تا چه حد صحیح می دانید؟
با درد و دریغ باید گفت که درقرن بیست و یکم هنوز هم مسائل جوامع بشری و انسانی را با پارامتر های قومی و گروهی مورد ارزیابی قرارمی دهند. شگفت انگیز آنجا و آنگاه است که نظام معاصر سرمایه داری قصد می کند دیکتاتورهایی را در کشورها بر اریکه قدرت نگه دارد و یا بخواهد مهره های خاص خویش را به قدرت برساند و برای مشروعیت بخشیدن به آنها نیز تلاش های همه جانبه ای را به راه می اندازند. در این راستا آنها را منصوب به قومی می داند که با عمق استراتیژیک و دکترین نظامی و امنیتی آنها نه تنها در تضاد نمی باشند بلکه با تحلیل و ارزیابی منافع استراتژیک خود در منطقه و جهان جامه یک مشروعیت کاذب را برای آنها نیز می دوزند. به این جهت حمایت از یک قوم خاص جزئی از استراتژی های نظامی و امنیتی آنها قرار می گیرد. برای اجرای این استراتژی در گام نخست با توجه به نقش انسان در مشروعیت دهی به دولت های دلخواه شان چنین زمامداران گماشته شده را وابسته به یک قوم خاصی منصوب می نمایند. مثلأ همین که ما بگویم طالبان وابسته به قوم پشتون اند و از حمایت اکثریت پشتونهای افغانستان برخورداراند یک فرضیه کاملأ امنیتی و استخباراتی است. متأسفانه همین استراتژی یعنی حمایت دنیای استعماری از حکومت پشتونها در افغانستان سناریوی است که دست کم از سه صد سال بدین سو دکترین نظامی و استخباراتی دهشتناک ترین شبکه های اطلاعاتی منطقه به ویژه سازمان اطلاعات ارتش پاکستان ISI را تشکیل می دهد.
در مورد رابطه این گروه با سازمان اطلاعات ارتش پاکستان باید گفت که هیچگونه شبهه ای در وابستگی آنها به سازمان اطلاعات ارتش پاکستان وجود ندارد. واقعیت مسئله این است که طالبان و طالبانیزم تنها نام یک گروه خاص متعلق به یک قوم و یک جغرافیای خاصی نیست بلکه پدیده ای عام در عرصه نظریه و برداشت خشونت گرایانه از اسلام است که به علت شرایط ناگوار اجتماعی، اقتصادی بالاخص فرهنگی نمودی بارز و متعین یافته است. این نمود در جدول تشکیلاتی آنها و این که افراد وابسته به هرقوم و قبیله ای در آن دیده می شود، به خوبی منعکس می گردد. قابل ذکر است که تعداد زیادی ازشبهه هواداران سازمان های تروریستی در مقابل دریافت پول ناچیز در اختیار شبکه های تروریستی قرارمی گیرند. طبیعی است که دریافت پول در برابر انجام اجرای خشونت هیچگونه تبار و قبیله ای ندارد و این افراد اجیر شده، وابسته به اقوام گوناگون در جوامع بشری اند. بنابراین طالبانیسم به عنوان یک پدیده جدید و گفتمانی متعلق به این عصر به حساب مـی آیـد اما ریشــه های آن را می توان در تاریــخ جهان اسلام تبــار شنــاسی کرد .
|