تناقض درونی نژادپرستی
مرتضی. س
دغدغۀ اصلی این یادداشت نقد نژادپرستی به لحاظ اجتماعی، سیاسی و روانشناسی نیست بلکه نقد آن به لحاظ نظری و فلسفی است. نژادپرستی درون خود دارای تناقضی است که دراینجا بناست با مفهومپردازی فلسفی آشکار شود. پیش از بیرونکشیدنِ تناقض درونی نژادپرستی، باید به خصلت بنیادینِ کلیت [Totality]، و تمایز ‘چیز’ها توجه کرد:
۱- هر کلیتای همواره با بیرون گذاشتن ‘چیز’ی، برساخته می شود. برای اینکه ‘کل’ ای ساخته شود و مرزش را با دیگری تعیین کند، باید چیزی ‘حذف’ شود و کنار گذاشته شود. بنابراین امر مشترک در تمامی کلها حذفکردن است، یا به بیان دیگر، ‘حذفْ’ ویژگی بنیادین و ذاتیِ هر نوع کلیت است که بدون آن، امکان تشکیل یک‘کل’ و گردهمآمدنِ اجزاءِ آن بواسطۀ کشیدن مرز با دیگری ناممکن است.
۲- هر ‘چیز’ی در جهان با ‘چیزِ’ دیگری جز خودش تمایز دارد. حتی اگر فرض کنیم همۀ ویژگیها و خصوصیاتِ دو ‘چیز’ کاملاً یکسان و برابر باشد، مکان آن دو با یکدیگر متفاوت است. زیرا اگر مکان آن دو هم یکسان باشد، آن دو چیز به واقع یکی و اینهمان هستند. به بیانی سادهتر، هیچ دو ‘چیز’ی در جهان با یکدیگر اینهمان و یکسان نیستند مگر آنگه تمامی ویژگیها و نیز مکانِ آن دو با یکدیگر برابر باشند. بنابراین: اجزاء هر ‘کل’ای، اجزائی که میتوان آنها را در مقام ‘چیز’ها درنظر گرفت، با یکدیگر متفاوت اند.
۳- روشن است که منطق نژاد پرستی استوار است بر برتری نژاد: نژاد خاصِ x برتر از نژادهای دیگر محسوب میشود زیرا افرادی که از نژاد x هستند از ویژگی ها و تواناییهایی ذاتی برخوردارند که انسانهایی از دیگر نژادها فاقد آن هستند. میتوان دو صورتبندیِ بالا را، یعنی همان خصلت بنیادینِ ‘حذف’ در شکلگرفتن یک ‘کل’ و تمایز مطلقِ میان هر دو ‘چیز’ و این مسئله که اجزای یک کل، به عنوان ‘چیز’ها، با یکدیگر متمایز اند را کنار هم قرار دهیم و آنها را در مورد کلیتِ نژادپرستی بکار بگیریم:
نژادپرستی کلیتای است که اجزای آن افرادی اند که دارای نژاد x هستند و عنصر حذف شده در این کلیت همۀ نژادها بهجز نژاد x است. منطق درونیِ نژاد پرستی بر اساس تمایز میان نژادها یا به بیان دقیق تر بر اساس تمایز فیزیکی افراد کار میکند. اما از آنجا که اجزاءِ هر کلای را میتوان در مقام چیزهایی فرض کرد که با یکدیگر تمایز دارند، میتوان این حکم را صادر کرد که همین ‘تمایز’ نیز میان اجزاء خود کلیت نژادپرستی نیز وجود دارد. درحقیقت، نژادپرستی دعویِ تعریف بشریت [humanity] را دارد به این معنا که کلیتِ humanity را صرفاً محدود به نژاد x میکند. اما در این منطقْ تناقضی اساسی وجود دارد:
۴- آیا می توانیم مرزِ کلیتِ نژادپرستی را اندکی محدودتر کینم و تمایزهای میان اجزای آن را یک مرحله تعیّن بیشتری ببخشیم؟ برای پیدا کردن تناقض درونی نژادپرستی کافی است تمایز را به اجزای این کل یعنی افرادی که دارای نژاد x هستند، اعمال کنیم. زیرا، اگر بناست کلیتی برتر بر مبنای تمایز فیزیکی بسازیم، میتوانیم همین برتری را بر نژاد x اعمال کنیم و کلیتی برتر از آن بسازیم. بدینترتیب، بنا بر منطق خود نژادپرستی تعدادی از اجزای این کل بیرون گذاشته میشود. یعنی افرادی که پیشتر بر اساس این منطق نسبت به دیگری برتر شمرده میشدند، خود از این کل حذف میشوند. اگر همین منطق را انتها پیش ببریم، در درون این کلیت فقط و فقط یک نفر از نژاد x باقی میماند. بهواقع، در برابر هر کل ای که بر اساس برتری نژاد شکل گرفته است، می توان یک ‘کلِ’ دیگری برپا کرد که از قبلی برتر است.
شاید بتوان استعارۀ زیر را برای درک منطقِ عملکردِ نژادپرستی بکار گرفت: نژادپرستی همچون صفحۀ مشبکی است که در آن سوراخ هایی به قطر x cm تعبیه شده است. این صفحه تنها مواد یا چیزهایی را از خود عبور می دهد که اندازه آن کمتر از x cm است. اما نکته آنجاست که با تعبیه سوراخ هایی کمتر از x cm میتوان مواد کوچکتر و برگزیدهتری را نسبت به قبل به چنگ آورد. با این کار، برخی از موادی که پیشتر از سوراخهای تعبیهشده عبور کرده بودند، اینبار، یعنی با کوچکشدنِ قطر سوراخها، گیر میکنند و به درون راه نمییابند.