نظریه های جدید در علم سیاست
نظریه سیبرنتیک
نور برت وینر ، پدر علم سیبرنتیک لقب گرفته است . او این نظریه را در سال 1948 مطرح کرد . از دیدگاه وی سیبرنتیک دانشی است که از دستگاه های خود تنظیم کننده و مفاهیم هدایت و تنظیم بحث می کند و نوع پیشرفته نظریه سیستم ها محسوب می شود وینر آن را علم ارتباطات موثر در انسان و ماشین تعریف می کند پیچیدگی ، پویایی ، احتمال گرا بودن و وابستگی به یکدیگر مهمترین اصول سیبرنتیک هستند . در نظام سیبرنتیکی ، ضمن اینکه سیستم آزاد است ( مکانیکی ) ، نظام اطلاعاتی هم دارد ولی ارگانیک نیست و این سیستم اطلاعاتی خدمتگزار جامعه است نه کنترل گر جامعه ، و هدف ایجاد همپارچگی است . نظریه سیبرنتیک ، مبتنی بر دو اندیشه ارتباطات و خود فرمانی یا مهار خود مختارانه است که موازنه قدرت و مفهوم « دست پنهان » آدام اسمیت ، تجلی همین نگرش خود فرمانی و خود مختاری در اندیشه سیبرنتیک است . سیبرنتیک هر سه سطح جامعه مدنی ، حکومت و همچنین کل نظام را موضوع مطالعه خود قرار می دهد . در سیبرنتیک ، مهمترین عامل باز خورد است که باز خورد نظام ، تابعه هر نظام است که موجب رسوخ پذیر شدن و در نتیجه انطباق پذیری نظام سیاسی می شود . اطلاعات دریافت شده توسط دستگاه سیاسی ، پردازش و با عنایت به کنترل های بازخوردی عکس العمل مناسب تعیین و اجرا می شود .
ابزارهای نظری ارائه شده توسط سیبرنتیک شامل :
1- مفهوم عمومی یک نظام خود کنترلی 2- مفاهیم اطلاعات ، پیام و مکملیت ( آنچه منتقل می شود روابط الگودار بین رویداد هاست ) . 3- حافظه و شناسایی 4- رهیافت عملیاتی نسبت به کمیت و کیفیت 5- بازخورد و تعادل 6- فراگیری و مقصود 7- ارزش ها و ظرفیت یادگیری می باشند . در خصوص دیدگاه سیبرنتیک در مورد قدرت باید اشاره کرد که از لحاظ نظری ، قدرت نه در مرکز و نه در گوهر سیاست نهفته است . قدرت صرفا یکی از وسایل مبادلاتی سیاست است و به هنگام شکست نفوذ ، عادت یا هماهنگی داوطلبانه و ... به عنوان یک مکانیسم تسریع یا مکانیسم مهار آسیب ها وارد عمل می شود .
مفروضه های نظریه سیبرنتیک
1- اولین مفروضه این نظریه از یگانگی علوم پوزیتویستی ناشی می شود ( وحدت بین حوزه های مختلف علوم )
2- دومین مفروضه به این امر اشاره دارد که برای ایجاد تعادل در نظام ، باید مفاهیمی چون پیام و اطلاعات به جای ماده و انرژی گذاشته شود .
3- سومین مفروضه به وجود یک دستگاه تنظیم کننده مبادله اطلاعات در نظام سیبرنتیکی اشاره دارد که بین بخشهای مختلف نظام در دو سطح محیط داخلی و محیط خارجی نظام ارتباط برقرار می کند .
4- چهارمین مفروضه به ارزشهای مورد نظر نظریه پردازان سیبرنتیک اشاره دارد ، که همانند کارکرد گرایان به تعادل تحولی نظام در مقابل تعادل انقلابی ، علاقه مندند .
نظریه سیبرنتیک کارل دوویچ :
کارل دوویچ نظریه سیبرنتیک را مبتنی بر دو اندیشه ارتباطات و خود مختاری یا مهار خود مختاری می داند و پیشرفت این نگرش را در حوزه سیاست بسیار کند می داند . نظریه سیبرنتیک کارل دوویچ اولین بار در کتاب اعصاب حکومت او در سال 1963 منتشر شده است . در مورد ماهیت نظریه سیبرنتیکی کارل دوویچ اظهار می دارد . « این چنین تئوری باید به شکل گیری مفاهیم تحلیلی و مدلهای مناسب یاری دهد ، باشد که از این رهگذر به قدرت فکری ما درباره سیاست بیفزاید » . در مورد محتوای این نظریه ، کارل دوویچ از زبان ( نور برت واینر ) اظهار می دارد که « سیبرنتیک بنابراین علمی جدید درباره موضوعی قدیمی است. »
در دیدگاه سیبرنتیک خصوصیات اصلی و بنیادی همه سازمان ها شبیه هم است . هر سازمانی عهده دار انتقال نوعی پیام است که هر کدام میزانی از اطلاعات را در بردارد و ارتباط قدرت انتقال و عکس العمل را به آنها می دهد و موجب شکل گیری سازمان می شود . به لحاظ ماهیت نظری دوویچ معتقد است که سیبرنتیک صرفا یک تمثیل نیست بلکه یک چارچوب مفهومی است او تمثیل را فقط یک تناظر ساختاری می داند اما به یمن دستاورد های گوناگون در زمینه ریاضیات و ارتباطات امروز سیبرنتیک به هر سازمانی توان خود کنترلی داده است .
سیبرنتیک به جای آنکه عنوان تئوری را بتواند به خود بگیرد بیشتر شبیه چارچوبی مفهومی است که فن و مهارت ساماندهی اطلاعات را در اختیار محقق می گذارد از لحاظ هستی شناسی نظریه سیبرنتیک در قلمرو فلسفه اصالت ذات قرار می گیرد و واقعیت یابی در این راستا یکی از پیچیدگی های ماهیت ساختاری فنی سیبرنتیک است به علاوه اینکه سیبرنتیک موجب باز شدن نظام می شود و از این لحاظ ضعفهای تمثیل مکانیکی و جبریتهای نهفته در نظام مبتنی بر تمثیل ارگانیک را ندارد . آمپر ، این روش را در علوم سیاسی به کار برد و سیبرنتیک در نظریه بازی ها و رفتار اقتصادی نقش مهمی ایفا می کند و با نظریه زبان و سمانتیک نیز مرتبط است کلیه کارایی هایی که برای نظریه سیستمم ها وجود دارد برای نظریه سیبرنتیک هم وجود دارد بعلاوه اینکه سیبرنتیک ، سیستم کنترل و هوشنمندی نیز دارد .
نقد نظریه سیبرنتیک :
از دیدگاه هابرماس ، نظریه سیبرنتیک همانند نظریه سیستم ها بر عقلانیت ابزاری متکی است و بنابراین عقلانیت ارتباطی هابرماس می تواند نقدی بر این نظریه ها محسوب شود .
نظریه پوزیتویسم
اثبات گرایی ، این آموزه است که علوم اجتماعی و تمام شکل های پژوهش فلسفی باید روش های علوم طبیعی را به طور دقیق رعایت کنند. این واژه را نخستین بار کلود هنری سن سیمون مطرح و سپس مرید و طرفدار وی اوگوست کنت متداول کرد. بنا براین اثبات گرایی این امر را مسلم می پندارد که علم ، انحصار دانش را در اختیار دارد.
از لحاظ شناخت شناسي اين مكتب فكري با نفي مابعدالطبيعه و ارزشهاي پيشيني ، كاملاً تجلي فرود آمدن نظريه پردازي از طبع شناسي آسماني ( گوهر وجود ) به پديدار شناسي زميني ( ذات وجود ) ميباشد .
با اين تحول و تاكيد بر ذات دگرگون شونده ، از لحاظ نظري زمينه براي انفعال تاملات نظري از هستي شناسي فلسفي به شناخت شناسي فراهم شده است و نسبي گرا ميشود و از اين لحاظ تمامي نظرياتي كه تحت عنوان نظريات جديد با بعد تجدد گرا و مدرنيته مطرح ميشود تحت اين قالب شناخت شناسانه قرار ميگيرد .
تكيه بر ذات وجود از طريق استقراء زمينه را براي تبديل تحولات كمي به كيفي و در كلامي حقيقت سازي به جاي حقيقت يابي فراهم ميكرد اين ماهيت فلسفي پوزيتيويسم از طريق استقراء زمينه را براي شكل گيري حقيقتي جديد فراهم ميكرد و از طريق قياس استثنائي به تحول كمي ميدان ميداد .
پوزيتيويسم ميل به دستيابي به واقعيات مصداقي دارد و خواهان رسيدن به مصاديق به شكلهاي مختلف كل و يا جزء بودند اين نحله فكري خواهان معرفت معطوف به تجربه و ملموس و جدايي واقعيت از شائبه هاي ذهني ، يگانگي زبان علمي و يا وحدت علوم بود و تاكيد آن بر عينيت موضوع شناخت است و معتقد است چيزي كه استعداد قرار گرفتن را دارد پس قابل تحصل ، تحقق و اثبات است . در نتيجه از نظر آنها در هر علم تجربي از جمله علوم سياسي تمام احكام متافيزيكي ، فلسفي و اخلاقي احكامي مهمل ، بيمصداق و تهي هستند .
آگوست كنت براي تحول جوامع سه مرحله را قائل است :
1 –رباني 2 –متافيزيكي يا فلسفي 3 –علمي و تحصلي
پوزیتویسم منطقی :
با تحول مباحث تحت تاثیر پوزیتویسم از « وجود شناسی » فلسفی به « شناخت شناسی» در فلسفه علم ، روندی در نظریه پردازی علم سیاست پدید آمد که بیشتر به ساخت اهمیت می داد تا محتوا .و دلنگرانی نسبت به ساخت و روش ، زمینه ساز تحولی اساسی در حوزه معرف شد که تحت عنوان پوزیتویسم منطقی در قالب حلقه وین مطرح شد . مهمترین دستاورد آن قرار دادن اصل تایید پذیری به جای اثبات گرایی بود . عمده ترین آموزه های آنان را می توان در سه عنوان خلاصه کرد :
1-همه چیز به « اصل قابلیت تحقیق » وابسته است . آن ها مدعی هستند که فقط قضایایی که محمول تجربی دارند صادق و معنی دار هستند . 2- گزاره های منطقی و ریاضی ( گزاره های ضرورتا صادق ) ، با همانگویی یا تکرار معلومند تلقی این بود که منطقی و ریاضی یکسره تحلیلی اند ، یعنی بارز و آشکار کردن آنچه قبلا گفته شده است . 3- فلسفه باید عبارت از عمل ایضاح و تشریح باشد و از ویژگی های این مکتب فکری : ایجاد وحدت و یگانگی علوم و ارزش زدایی از معرفت و مبارزه علیه متافیزیک و تقلیل شناخت به حد کارکردهای ذهن که مربوط به روانشناسی است نه فلسفه ، می باشند .
بررسی دیدگاه هستی شناسانه نظریه پوزیتویسم :
بررسی دیدگاه فلسفی نظریه پوزیتویسم :
پوزیتویسم با تکیه بر ذات وجود از طریق استقراء زمینه را برای تبدیل تحولات کمی به کیفی و در کل حقیقت سازی به جای حقیقت یابی فراهم کرد و از طریق قیاس استثنائی به تحول کمی میدان می داد. پوزیتویسم یعنی اطلاق احکام علمی در خصوص پدیده هایی که قابل اثبات هستند . در نتیجه به نظر آنها ، در هر علم تجربی از جمله علوم سیاسی تمام احکام متافیزیکی ، فلسفی و اخلاقی ، احکامی مهمل ، بی مصداق و تهی هستند و خواهان رسیدن به مصادیق به شکل های مختلف کل و یا جز و معرفت معطوف به تجربه و ملموس بودند .
بررسی دیدگاه شناخت شناسانه نظریه پوزیتویسم :
از لحاظ شناخت شناسی در حوزه علم شناسی اثبات گرا قرار می گیرد مبتنی بر تفکیک پذیری میان فرضیه و قانون و مخالفت با متافیزیک و تاکید بر طبقه بندی ، علمی بودن روشها و تفاوت واژه ها با مفاهیم دارد و خواهان وحدت بخشی به علوم می باشد و تاکید آن بر عقل ابزاری و بی توجه به عقل استعلایی می باشد .
بررسی دیدگاه روش شناختی نظریه پوزیتویسم :
با توجه به مفهوم گرایی یونان باستان که بحث روش شناختی کلی و جزئی را بوجود آورد که غیر شخصی و شي گونه است ، مصداق گرایی مدرنیته ، زمینه را برای بحث روش شناختی کلان سیستم و خرده سیستم (کل و جزء ) فراهم آورد .
بررسی دیدگاه ارزشی نظریه پوزیتویسم:
از لحاظ ارزشی نیز پوزیتویسم خواهان جدایی دانش از ارزش و نفی ارزش های پیشینی هستند البته نفی ارزش های پیشینی به معنای ارزش ستیزی نیست ، بلکه محرکه های ناشی از مطلوبیت ارزش های نسبی از جمله امنیت و منفعت ، موجب پیدایش صلابت در نظریه پردازی جدید غروب شده است .
نقد به دیدگاه پوزیتویسم :
از جمله انتقاداتی که نسبت به پوزیتویست ارائه شده است از سوی پویر ، یکی از مهمترین منتقدان ، اثبات گرایی در درون خود این گروه بود . به نظر او ، اصل اثبات باید به وسیله اصل ابطال که گاهی روش فرضیه ای – قیاسی نامیده می شود ، جایگزین شود . علم نمی تواند با انجام آزمایش ها ، اگرچه متعدد ، چیزی را اثبات کند. زیرا نظریه هر چند بار آزمایش شده باشد ، همواره از این احتمال خالی نیست که ابطال شود .
کوهن نیز انتقاداتی را وارد کرده است ازجمله اینکه او معتقد است ، که علم نه آنگونه که اثبات گرایان می گویند به صورت استقرایی حرکت می کند و نه آنگونه که پوپر ادعا می کند با ابطال نظریه پیش می رود ، مهمترین عامل در علم ، جابجایی از علم هنجاری به علم انقلابی است . او معتقد است که دانشمندان از اشتباهات خود نمی آموزند . بویژه آنکه اگر آن اشتباهات ، پیامدهای بسیار گسترده ای برای مسیری که علم به سوی آن هدایت می شود داشته باشد . ( تدبنتون و یان کرایب ، 1384 : ص70)
پوزیتویسم از طرف دیدگاه های انتقادی نیز به محافظه کاری و طرفداری از وضعیت موجود متهم شده است .
نظریه رفتار گرایی
رفتار گرایی به عنوان پارادایم غالب قرن بیستم با تکیه بر اصول اثبات گرایی مهمترین نقش را در علوم اجتماعی بازی کرد . رفتار گرایی روان شناسی ذهنی کنار می گذارد و در تجربه گرایی و عین گرایی کلاسیک ریشه دارد . به طور کلی ، رفتار گرایی مکتبی است که رفتار انسان را در فهم پدیده های انسانی محور قرار می دهد ، و در دو حوزه علمی و فلسفی کاربرد دارد .
مفروضه ها :
1- امکان شناخت رفتار افراد به وسیله روش های علمی
2- محتمل و تصادفی بودن وقایع
رفتارگرایی ، نگرشی نظریه پردازانه است که تأکیدی روشمند بر رفتار دارد و بر ( چرایی سیاست) به ویژه با محدود کردن حوزه بررسی به یک اقدام منفرد تأکید دارد. رفتارگرایی بدنبال کشف قانونمندی از طریق مطالعه یرفتارهای مشاهده پذیر ، تکرار پذیر و آزمون پذیر است و معطوف به پیوند دادن دانش سیاسی به اقدام سیاسی است. رفتارگرایی در دو قالب مکتب تفسیری و مکتب تجویزی مطرح شد.مفروضه اصلی رفتارگرایی تفسیر ی این است که انسان صرفا" موجودی عقلانی نیست، بلکه بسیاری از رفتارهای وی از غرایز و سرخوردگی های او ناشی می شود. به این لحاظ این دسته از نظریه پردازان به مبانی شرطی شدن رفتار تأکید دارند و از این رو برخی معتقدند که بدون شناخت جنبه های تکاملی وارثی رفتارها، نمی توانیم اصول درونی سازمان دهنده زندگی انسان را کاملا" درک کنیم. در رفتارگرایی تجویزی، به جای علل غریزی، روان شناختی و یا اقتصادی و ... عامل آموزش فرهنگ و تکیه بر مسائل فرهنگی مورد توجه قرار می گیرد و حاوی ماهیت شناخت گرایانه است و در این نگرش، دورگه فکری جهانشمول و بومی گرا را می توان از هم باز شناخت.
مفروضه های نظریه رفتارگرایی :
این نگرش مبتنی بر نوعی مفروضه های خاص و حاوی فرضیاتی عمدتا" تجربی بود
1 – به جای علت و معلول باید از دو مفهوم متغیر مستقل و متغیروابسته، استفاده کرد
2 – استفاده از دستاوردهای علوم طبیعی در علوم انسانی، که با این تعبیر، بنابراین قاعده مندی های رفتار فرد اعلایی وجود دارد که رفتارمصداقی انسان تجلی آن است.
دیدگاه هستی شناسه نظریه رفتارگرایی
ماهیت فلسفی نظریه رفتارگرایی :
از لحاظ فلسفی ، رفتارگرایی در چارچوب و قالب فکری ضد متا فیزیکی اثبات گرایی جا می گیرد که ناشی از دریافتهای ذهنی و معطوف به ذات وجود و فلسف اصالت ذات است و از تغییرات در ذات و عینی گرایی بحث می کند. از لحاظ فلسفی ، این نگرش خاص از نظریه پردازی مرهون شکاکیت در فلسفه شکاکانه هیوم ، فلسفه عمل گرایانه ویلیام جیمز آمریکایی و فلسفه عملی جان دیوی است. شکاکیت تجربی هیوم از لحاظ نسبی گرایی و تجربه گرایی بر رفتارگرایی اثر گذاشت و فلسفه عمل گرا و عملی جیمز و جان دیویی از لحاظ فایده مندی و سودمندی.
ماهیت شناخت شناسانه نظریه رفتارگرایی :
با توجه به ویژگی ها و خصوصیات رفتارگرایی چون ( جایگزینی فلسفه علم به جای متافیزیک، نفی تاریخ گرایی و تحول گرایی، جایگزینی نسبیت به جای یقین، عطف توجه از نهاد به رفتار ، فرضیات تجربی و تکیه بر رفتار منفرد و ... ) می توان، رفتارگرایی را در حوزه علم شناسی پوزیتویستی و مکتب مدرنیته، قرار داد.
ماهیت روش شناختی نظریه رفتارگرایی :
از لحاظ روشی، این نظریه مبتنی بر تمثیل مکانیکی است که جزئی گرا بوده و معتقد به تفکیک پذیری اجزاء و ایستایی و تحول ناپذیری و اصالت افراد مؤسس نسبت به کل است و معتقد به تأسیس بودن کل می باشد.
ماهیت ارزشی نظریه رفتارگرایی :
معتقد به جدایی دانش از ارزش هستند و از پرداختن به مفاهیمی چون قدرت یا اقتدار تعمدا" خوداری میکنند زیرا به نظر آنها این مفاهیم در ذات خود حاوی نوعی بار ارزشی است. آنها معتقدند تکیه بر مفاهیم ارزشی ، ممکن است ماهیت بی طرفانه علم را به مخاطره اندازد.
انتقاد بر رفتارگرایی :
-با تکیه بر زندگی خصوصی در مقابل زندگی عمومی، جمع و نهاد را اعتباری و فرد را اصالی محسوب می کنند و بر خلاف نگرشهای فلسفی از لحاظ جامعه شناسی سیاسی، و صفها و تحلیلهای موجود عمدتا" در حوزه سیاسی غرب و یا نقد آن شکل گرفته است.
نتیجه
رفتار گرایی بر مبنای اثبات گرایی تکیه می زند و از اصول آن تبعیت می نماید . رفتار گرایی ادراک عالم را تنها از طریق بررسی اجزا و عناصر تشکیل دهنده آن میسرمی دانند . از دهه 1940 رفتار گرایی رو به افول گذاشت ، هر چند تاثیرات آن در همه علوم باقی است .
ساختار گرايي
ساختار گرايي، آيين فكري مهمي است كه در نيمه دوم قرن بيستم در قلمرو فلسفه و علوم انساني پديد آمد و سرچشمه تأثيرات فراواني شد. اين آيين، از دهه 1950 به طور عمده در فرانسه بسط يافت و تا دو دهه بعد در ميان پژوهشگران آمريكايي و اروپايي اعتبار بسيار كسب كرد و در مردم شناسي، فلسفه، زيبا شناسي، نقد ادبي و حتي پژوهشهاي سياسي بسيار راهگشا بود ساختار گرايي را با عنايت به مفهوم ساختار چنين تعريف مي كنند:"قوانين انساني جهانشمول و لايتغيري كه در همه سطوح زندگي انسان از بدوي تا پيشرفته مدخليت دارد" . ساختار گرايي نظريه اي است كه مي كوشد خصيصه هاي عمومي نظامهاي معنادار را بدست آورد. ويژگي روشي ساختارگرايي اين است كه واحدهاي منفرد هر جامعه فقط در رابطه با روابطي كه با كل نظام دارند، معنا مي يابند. چنين نظامهايي از عناصري شكل مي يابند، كه اين عناصر خودشان مقولاتي بازشده نيستند بلكه روابط ميان اين عناصر آنها را باز ميكند مثلاً، نظام خويشاوندي، نظامي است که در آن پدر به واسطه رابطه با فرزندانش پدر است. مكاتب ساختارگرايي را مي توان از منظرهاي مختلف طبقه بندي كرد. مهمترين طبقه بندي ساختي در حوزه سياست را مي توان بر محور اصل تعادل قرار داد. از لحاظ تعادلي، دو مكتب ساختار گرايي، تضادگرا و تعادل گرا، قابل شناسايي هستند.
مفروضات نظريه ساختارگرايي :
1- وجود قواعد حاكم بر رويدادها
2- توان انسان در يافتن و ترسيم اين قواعد
3- تبعيت باورهاي ذهني از ساختارهاي خارجي
4- تغييرپذيري ساختارها
5- پيچيدگي فزاينده ساختارها و ضرورت انفكاك ساختاري
6- سطح تحليل
ساختارگرايي تعادل گرا:
ريشه انديشه ساختارگرايي را مي توان در انديشه پيش- ساختارگراياني چون مالينوفسكي، وبر، لوي اشتراوس جست. ساختارگرايي به مقتضاي يك هدف اساسي شكل گرفت و آن اين بود كه قواعد تعيين كننده رفتارها احصا شوند.
ساختارگرايي در انديشه كلود لوي اشتراوس:
اشتراوس پدر انديشه ساختارگرايي است از ديدگاه او ساختار يعني مدلهاي ذهني انديشمندان كه بوسيله آن مي توان به ساختهاي نهفته اجتماع پي برد و ساختارگرايي مورد نظر او داراي مفهومي اعتباري و ذهني است و به مطالعه انواع گوناگوني از ساختارها پرداخته است و اين گستردگي حوزه موضوعي سبب شد تا ساختار گرايي او جلوه سلبي و ايجابي پيدا كند. او ساختارها را في نفسه داراي معنا نمي داند، بلكه معتقد است هر ساختاري در قالب نظام گسترده اجتماعي معنا پيدا مي كند او ساختارگرايي خود را با مطالعه جوامع بدوي آغاز كرد. به نظر او، چون احتمال انحرافات در اينگونه جوامع بسيار كم است. هدف او رسيدن به مباني در ساختارگرايي است و به جاي تكيه بر گرفته ها و كردار مردم به محصولات انساني توجه دارد او سعي داشت تا ساختار عيني اين دستاوردها را كشف و توجهي به بازتابهاي ذهني آنها ندارد پس در ديدگاه اشتراوس، ساختار اجتماعي مبنايي تجربي ندارد، بلكه مدلي است كه به مقتضاي نياز براي وصف و تفسير واقعيت تجربي ساخته شده است. با اين ذهن هم در نظر او ناخودآگاه است كه زمينه را براي همساني به وجود آورد.
ساختارگرايي تعادل گرا از لحاظ فلسفي مبتني برفلسفه اصالت ذات و از لحاظ شناخت شناسي در قالب علم شناسي اثبات گرا و مكتب فكري پوزيتويستي قرار مي گيرد. از لحاظ روش ساختارگرايي عمدتاً بر تمثيل مكانيكي استوار است و اين مبناي روشي موجب شده تا انديشه ساختارگرايي تعادلي به عنواني مظهري از محافظه كاري به حساب آيد و از لحاظ ارزشي نيز معتقد به جدايي دانش از ارزش است.
ساختارگرايي ماركسيستي: مكتب تضاد
در نظر ماركس، انقلاب يك ساخت شكني است. شكستن نهادها و ساختارهاي موجود و ايجاد جامعه اي نوين هدف انقلاب است در ماركسيسم ساختاري بر ساختارها به عنوان تعيين كننده اصلي وجوه زندگي تأكيد مي شود و فرد فراموش مي شود براي شناخت جامعه بايد ساختها را تحليل كرد. آلتوسر از مشهورترين ساختارگرايان ماركسيستي است كه معتقد است سه ساخت اصلي در جامعه وجود دارد: ساخت فرهنگي يا ايدئولوژيك، ساخت سياسي و ساخت اقتصادي. هركدام از اينها داراي استقلال هستند و سير تحول خاص خود را دارند و نمي توان هيچ يك را به ديگري تقليل داد. فرد در درون اين ساختار عمل مي كند و از خود اراده مستقلي ندارد. و دولت با تكيه بر ايدئولوژي و سركوب تداوم نظام سرمايه داري را تضمين مي كند.
به نظر او قبول فرض يك محل انداموار براي صورتبندي اجتماعي بدان معنا نيست كه ساختارها تجلي يك تضاد اصلي هستند او سعي داشت تجزيه و تحليلي ساختاري از جامعه سرمايه داري بدست دهد و اعلان داشت نقش تعيين كنندگي اقتصاد در" آخرين لحظه" حادث مي شود. بنا بر اين او در ميزان موجبيت ديدگاه دترمينستي ماركسيستهاي اقتصادي خدشه وارد مي كند. تغيير او از تناقضها، او را به اين انديشه رساند كه جوامع نمي توانند به طور يكسان متحول شوند و هميشه توسعه نابرابر وجود دارد و نتيجه اين تأملات نظري اين است كه توسعه جوامع را نمي توان با يك عامل تعيّن بخش توضيح داد و به نقد موجبيت اقتصادي پرداخت.
آلتوسر به نوعي همبستگي متقابل بين ساختارهاي اجتماعي قائل است و ساختارگرايي او به آنجا مي انجامد كه هريك از ساختارهاي گوناگوني كه نسبت به هم داراي استقلال نسبي هستن، تعارضات خاص خود را دارند و نمي توان تعارضات يك ساختار را به ساختار ديگر تسري داد و معتقد است در نتيجه اين تعارضات ساختاري،جايگاه احتمالاً برتري براي ساخت اقتصادي فراهم مي شود و استقلال نسبي ساختارها و جايگاه احتمالاً برتراقتصادي موجب شد تا آلتوسر جامعه را كل سلسله مراتبي انداموار ببيند.
در آخر لازم است اشاره كنيم كه ساختارگرايي با جبه گرايي و غايت گرايي پيوندي نزديك دارد و با كاركردگرايي درهم ميآميزد بر اين اساس همه افراد مقهور ساختارها هستند. همين مسأله به مهمترين چالش اين نظريه تبديل شده است. اراده گرايي در مقابل ساخت گرايي قرار دارد. ساختارگرايي به دانشجوي سياسي مي آموزد كه در حوزه روابط، قدرت سياسي را جايگزين روابط خانوادگي و ايدئولوژي را جايگزين اسطوره كند در حوزه ساختار روابط شهرياران و شهروندان هم مي توان از مفاهيمي چون ساختار روابط قدرت اقتدار و نفوذ در حوزه سياسي سخن گفت.
نقد به نظريه ساختارگرايي:
پياژه: ساختارگرايي در كل يك روش است نه يك آيين و چون يك روش است، بايد:
1- از نظر كرابرد محدوديتهايي داشته باشد. به عبارت ديگر به سبب برا آوريش با تمام روشهاي ديگر پيوند برقرار مي سازد.
2- انتقاد ديگر به عدم انسجام به دليل كلي گويي و ابهام در تحليل رمزها و يافتن پيام ها اشاره دارد.
3- برخي هم ساختارگرايي را به دليل تكيه بر تمثيل مكانيكي به محافظه كاري محكوم مي كنند.
4- نوعي جبرگرايي با اهميت دادن به تأثير ساختها: به قول سادوسكي ساختارگرايي ابزار منطقي و روش شناسي لازم را براي صورتبندي تغييرات وضع موجود در اختيار نداشت.
تئوری انتخاب خرد گرایانه:
نظریه انتخاب خردگرایانه را می توان از تزهای کلان و حتی از فرانظریه های علوم اجتماعی دانست که در حوضه های مختلف دانش سیاسی، اقتصاد،مدیریت،... سابقه ای طولانی دارد این نظریه از مستقیم ترین محصولات مبانی مدرن انسان شناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی می باشد واز موالید آن نظریه بازی، نظریه تصمیم گیری ونظریه کنش جمعی است.
ارسطو، اولین فیلسوفی است که انتخاب خردگرایانه را به صورت مبسوط در آثار خود بکار برده است و معتقد است سلسله مراتبی در میزان خرد گرائی راههای مختلف وجود دارد و او خواستار توجه سیاستگذران به این سلسله مراتب و انتخاب ممکن ترین راه سود آور بود.
پس از ارسطو و ماکیاول ، گرایش به یافتن راه حل ممکن و سودمند حتی از راههای غیر یا ضد اخلاقی ، در هنگام اوج گیری کاپیتالیسم در قالب فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب و در حوضه اقتصادی و ساسی ظاهر شد.از جمله می توان به اصل سودمندی جرمی بنتام به عنوان راهنمای عملکرد انسانی اشاره کرد که این اصل حاکی از آن است که فرد در هر لحظه می تواند وضعیت خود را در نتیجه یک تصمیم عاقلانه برهم ریزد و مطابق نقشه سنجیده طرحی نو در اندازد. محور اصل سودمندی ، این است که از میان امکانات مختلف موجود باید امکانی را برگزید که بزرگترین لذت را برای حداکثر افراد ایجاد کند.
برای اجرا و کارایی این اصل سه شرط باید فراهم شود :
1-قائل شدن مفهومی مشخص و دقیق برای واژه سومندی
2-اعلام حاکمیت عالی و تقسیم ناپذیر این اصل با نفی مطلق هر اصل دیگر
3-با ید نوعی روش محاسبه یا حساب اخلاقی را کشف کنیم که به وسیله آن به نتایج یکسانی برسیم
ماکس وبر تئوری انتخاب خردگرایانه را از ویژگیهای سازمان بوروکراسی به حساب می آورد. ایل چمند و آپهوف از دیگر نظریه پردازان خردگرایی هستند که معتقدند هر تئوری علمی لزوما" باید حداقل دو ویژگی داشته باشد:
1-توان ارزیابی و درجه بندی کارآیی سیاستگذاری مختلف به ترتیب ارجحیت به طریقی که ساستگذار نسبت به انتخاب کاراترین و سودمندترین راه دستیابی به هدف اقدام کند.
2-توان اندازه گیری کمی و ارزشی منابع در اختیار رژیم و بخشهای دیگر جامعه .
3-سیاستمدار به توان خدادادی خود ایمان حاصل کند و با ایمان به یافتن بهترین راه ، تلاش کند آنها معتقدند هر سیاستگذار باید در اخذ تصمیمات خود باید به دو عامل:
1-منابع سیاسی و نقش آن ساستگذاری (رساندن منابع به حداکثر) 2-اثر مبادلات سیاسی بر سیاستگذاری، توجه کند.
منابع سیاسی و نقش آن در سیاستگذاری:
در خصوص استفاده از منابع سیاسی به دو مورد (توزیعی،تولیدی)، اشاره می کنند. در سیاست توزیعی با کاربرد سیاست پس انداز و صرفه جویی دوران مصرف را طولانی می کند ولی در سیاست تولیدی ، از نتایج و منابع حاصل شده مقداری را مصرف و مقداری را پس انداز کرده تا در راه تولید منابع دیگر سرمایه گذاری کند. سیاست تولیدی بر میزان منابع هم در داخل و هم در خارج می افزاید و بدون قوه قهریه و با کمترین هزینه به خواست خود می رسد البته افزایش قدرت رژیم از طریق بالابردن منابع در مقابل ارزش منابع سایرین هم ممکن است که در این خصوص باید به مکانیسم عرضه و تقاضا توجه کنند.
از نظر ایلیچمن و آپهوف ، انواع منابعی که در مبادلات سیاسی مورد معامله قرار می گیرند 6 دسته هستند که شامل : 1-کالاهای اقتصادی و خدمات 2-اقتدار(که پول رایج نفوذ است که ناشی از حقانیت و قوه قهریه است) 3-موقعیت و پرستیژ(که وسیله مبادله پریتیژ است) 4-اطلاعات(هیچ پولی به عنوان وسیله مبادله ندارد و همکاری اطلاعاتی حتی بر منابع آن می افزاید) 5-زور(پول رایج خشونت و زور است) 6-حقانیت (پول رایج آن وفاداری و حمایت جامعه به دو صورت روانه و رایانه می باشد)
اثر مبادلات سیاسی بر سیاستگذاری:
مبادله رژیم چه با بخشهای داخلی و چه با بخشهای خارجی می تواند زمینه ساز نوعی مدل برای گونه شناسی رژیم ها باشد. منابع صرفا" ارزشی بالقوه دارد و فعلیت یافتن آنها در گرو اعتباری است که منابع فوق در مبادله سیاسی می یابند. در مبادلات علاوه بر مقدار منابع – نحوه ترکیب – موقعیت زمانی – چگونگی برگشت منابع- عرضه و تقاضا و نحوه ارزش گذاری نیز تاثیر دارد. مبادله منابع برای دستیابی به پنج هدف یا انتخاب است
1-برای تطبیق یا تحولات اقتصادی – اجتماعی 2-برای ایجاد انگیزه تحول اقتصادی- اجتماعی 3-برای باقی ماندن در قدرت حاضر 4- برای باقی ماندن در قدرت اینده 5-برای ساختن زیربناهای اداری- سیاسی در جامعه سياستگذار منطقي مجبور به انتخاب راه حل خرد گرايانه و مبتني بر نيازهاي جامعه است كه ناشي از محدوديت منابع و امكانات موجود در اختيار وي و ناشي از فشار عوامل محيطي به دو دسته تقسيم ميشود :
1 – بخشهاي مختلف موجود در جامعه ( كيفيت اين بخشها ) 2 – ايدئولوژي ها ، گرايش ها و افقهاي زماني .
رژيم به حاقل منابع براي پاسخگويي به نيازها و خواسته هاي فوري و حياتي بخشهاي جامعه را دارد و اين حداقل منابع براي توازن مورد نياز ثبات سياسي ، لازم است در اين خصوص مديريت جامعه نيز نقش بسزايي دارد.
سياستگذار بايد به گرداوري منابع جديد بپردازد و در جهت اخذ منابع جديد ، سرمايه گذاري كند و به 1 – بسيج منابع 2 – پس انداز 3 – منفعت 4 – قرضه 5 – نرخ بهره 6 – سرمايه گذاري در زير ساختها 7 – بازده و ... توجه كند .
نظريه تصميم گيري خرد گراي محصور : ( نسبي )
در خصوص اين نظريه ها ميتوان به نظريات سايمون و آليسون اشاره اي كوتاه داشت .
نظريه تصميم گيري خرد گراي محصور سايمون :
سايمون مخالف مطلق گرايي و تصميم گيري مبتني بر عقلانيت مطلق است و خواستار جايگزين كردن تصميم گيري مكفي و بسنده جو به جاي بهينه ساز است ( چنانچه عوامل فردي و گروهي بر شيوه تصميم گيري تاثير گذارد ، سياست بسنده جوست و اگر دخالت نداشته باشد ، بهينه است . )
آليسون : در كنار تصميم گيري خرد گرايانه مطلق ، دو مدل روند سازماني و سياست ديوان سالاري را ارائه ميدهد .
روند سازماني تصميم گيري :
دولت يك كشور مجموعهاي يكپارچه نيست ، بنابراين تصميم سياسي از مجموعه رفتارهاي سازمانهاي مسئول در قبال يك مسئله خاص بدست ميآيد و تصميمات درون سازماني به دو دسته معمول ( با برنامه ) و غير معمول ( بي برنامه ) تقسيم ميشود . ملاك غير معمول بودن بر تكرار ناپذيري آنها ، جديد بودن و فقدان رويه معين براي اتخاذ آنهاست .
او معتقد است جبريت درون سازماني ، عقلانيت مطلق و مطلوب نظريه بازيگر خردمند را محصور ميكند و عقلانيتي را به جاي آن ميگذارد . او همچنين معتقد است بازي قدرت بين تصميم گيرندگان نيز عقلانيت مطلق را در تصميم گيري محدود ميكند .
مدل ديوان سالارانه :
پيامد بازيهاي سياسي ، برآيند مذاكرات افراد تصميم گيرندهاي است كه هر كدام هدف خاصي را دنبال ميكنند . يعني تصميمات و اقدامات ، نتيجه فراگردهاي سياسي ،مذاكره و بازي قدرت موجود در سازمانهاي تصميم گيرنده است.
هدف از اين كش مكشها ، پيشبرد منافع گروهي در قالب مصلحت ملي است ولي هدف ثانويه چون افزايش قدرت و ارتقاي موقعيت شخصي تصميم گيرندگان هم وارد جريان سياست خارجي ميشود .
در مدل ديوان سالارانه در تجزيه و تحليل سیاست خارجی بايد به اين سئوال جواب داد كه چه كسي در بازي درگير است . او معتقد است كه بازيكنان ديوان سالاري با هيچ طرح جامع استراتژيكي هدايت نميشوند ، بلكه دريافتهاي متعارض آنها از منافع و اهداف ملي ، ديواني و شخصي موجب اقدامات گوناگوني ميشود .
عقل فلسفي كه مدل ايدهآل را انتخاب ميكند ، عقلي مطلق و حداكثر خواه است
-فلسفه تاريخ آرمانگراها حاوي عقل بهينه ساز است و عقل عملي چنانكه سايمون ميگفت : عقل مقنع است .
نقد نظریه انتخاب خرد گرایانه
اولا، اطلاعات تصمیم گیر همیشه غیر کامل است، زیرا شناخت نتایج سیاست های مختلف و ارزش هایی که به وسیله آنها کسب می گردد فقط به صورت نسبی و جزیی ممکن می باشد.از سوی دیگر، به دست آوردن اطلاعات هزینه هایی مانند صرف وقت و وابستگی به دارنده اطلاعات را بر تصمیم گیر تحمیل می نماید.همچنین در برخی مواقع اطلاعات به دست آمده در مغایرت با خط فکری ایدئولوژیک یا سیاسی تصمیم گیر قرار می گیرد.در این صورت برای کاهش تنش میان ارزش های ذهنی و اطلاعات عینی، تصمیم گیر ترجیح می دهد از اطلاعاتی صرف نظر نموده و نگاه ارزشی خود را که بر اساس تجربیان گذشته، آموزش و...به دست آورده حفظ نماید.
نظریه کثرت گرایی (پلورالیسم)
منظور از پلورالیسم هر نظریه ای است که در آن اصل و ریشه امور یا عدد چیزها یا نوع آنها ، بیش از یکی دانسته شود و به معنای کثرت در ماهیت وجود دارد در واقع کثرا گرایی در اصل به عنوان واکنشی منفی نسبت به نظریه وحدت گرایانه دولت پیدا شد و آنها در پی نظریه پردازی درباره اندیشه دولت به عنوان ترکیبی از حداکثر تنوع زندگی گروهی و نوعی اقتدار مرکزی بودند و وظیفه گروه حاکم نه اعمال قدرت نامحدود بلکه تنظیم روابط میان گروه ها و افراد به منظور تامین عدالت و نظم و آزادی است . دولت کثرت گرا ، مجموعه ای از افراد است که از پیش در درون گروه های مختلف و مستقلی وحدت یافته و اینک در درون گروهی گسترده تر و بالاتر که بیشتر متضمن غایات و اهداف عمومی است ، یگانه می شوند . مردم همگروه می شوند تا نسبت به منافعشان در کل جامعه و در برابر دولت بینش گسترده تر و ژرفتری بدست آورند و در عین پیشبرد منافع خویش مصالح عموم را نیز در نظر بگیرید و حفظ کنند . ( اندرو ونیسنت ، ترجمه بشیریه ، 1376 : 304 )
بررسی مفروضات نظریه کثرت گرایی :
نظریه کثرت گرایی دارای 7 مفروضه می باشد که شامل :
1- وحدت گرایی موجود در دولتهای مطلقه می تواند علیه آزادی اساسی گروه ها به کار گرفته شود و اصولاً تقسیم بندی جغرافیایی را برای نمایندگی گروه ها نامناسب می دانند.
2- ماهیت انسان از همبستگی و روابط انسانها با یکدیگر ناشی می شود و بر این اساس افراد به صورت طبیعی در درون گروه ها وحدت و همبستگی می یابند و همچنین اینکه گروه ها به عنوان اشخاص حقیقی اصیل به حساب می آیند و از تعامل دو نقش متعارض فردی و جمعی از افراد هم سود و منفعت طلب تشکیل شده اند .
3- چون منافع گروه های مختلف متباین است ، سازش میان علائق از طریق گفتگو و مراوده حاصل می شود و باید حداقل سلطه و قدرت مرکزی با حداکثر پراکندگی قدرت ، تلفیق شود و گروه می تواند در مقابل قدرت سازمان یافته دولت به طور مناسبتری ایستادگی کند .
4- کثرت گرایان وجود گروه ها و دستجات مختلف را برای اثبات وتحول جوامع سیاسی مطلوب می دانند .
5- به نظر آنان منابع قدرت صرفاً نظامی نیست و می تواند انواع متفاوتی داشته باشد .
6- قدرت به صورت غیر سلسله مراتبی و رقابتی آرایش یافته است که از این لحاظ دیدگاه کثرت گرایان به نظریه موازنه قدرت شبیه می شود .
7- بهترین روش گزینش رهبران انتخابات است و انتخاب کنندگان نسبت به انتخاب خود بی اطلاع و بی تفاوت هستند .
فرضیات کثرت گرایی :
حکومت به وسیله اقلیتها حفظ و به این ترتیب آزادی سیاسی تامین می شود .
- حقوق شهروندی ، از جمله آزادی بیان ،...
- وجود نظام انتخاباتی رقابتی
- گستره متنوعی از گروه های همسود متداخل که در پی کسب نفوذ سیاسیند .
- میانجیگری و داوری حکومت میان تقاضاها
- فرمانروایی قانونی متجلی شده در یک فرهنگ سیاسی حمایت
- سهیم بودن گروه های متعدد در قدرت و مبادله قدرت
- پراکندگی انواع مختلف از منابع غنی در میان جمعیت
- توافق ارزشی در زمینه روشهای سیاسی ، دامنه مشی های مختلف و عرصه مشروع نظام سیاسی وجود دارد .
- وجود موازنه میان شهروندان فعال و غیر فعال برای حفظ ثبات سیاسی
دیدگاه هستی شناسانه کثرت گرایی :
ماهیت فلسفی نظریه کثرت گرایی :
در دیدگاه فلسفی با توجه کثرت گرایی به اصالت ذات تغییر یابنده و جایگزینی کثرت گرایی زمینی به جای وحدت گرایی آسمانی و توجه به ماهیت کشفی و عینی گرا و انضمامی از لحاظ فلسفی ، کثرت گرایی به نسبی گرایی می انجامد که در نتیجه زمینه را برای فلسفه اصالت عمل باز می کند .
ماهیت شناخت شناسانه نظریه کثرت گرایی :
کثرت گرایی با توجه به مصادیق و واقعیت سازی همراه با نفی حقیقت یابی توسط عقل ابزاری و توجه به مشاهده و آزمون و مخالفت با متافیزیک از لحاظ شناختی در زمره علم شناسی اثبات گرا و مکتب مدرنیته قرار می گیرد .
ماهیت روش شناختی نظریه کثرت گرایی :
مباحث روشی ، عمدتاً به شیوه استدلال مربوط می شود ونظریه کثرت گرایی از لحاظ روشی ، بر اساس روش منطقی کوانتا ، به استدلال و تمثیل جهت ارائه مدل می پردازد که روش تلفیقی تعاون نگراست و اجتماع نقیصین برای وصف و تفسیر را لازم می داند اما توان ارائه تفسیر روند تحول را ندارد و می خواهد با بهره گیری از مفاد منطق کوانتا از دو جلوه اصالی فرد و ضروری جمع در راستای گروه گرایی قدم بردارد .
ماهیت ارزشی نظریه کثرت گرایی :
با توجه به اینکه این نظریه در قالب اندیشه فلسفی پوزیتویستی قرار می گیرد معتقد به جدایی دانش از ارزش است و تجزیه گرایی آنان را همانند پسا تجدد گراها از موضع گیری ارزشی باز می دارد .
کثرت گرایان به منطقی میانه علاقه مندند که تجلی آن گستره حوزه عمومی بین دو حوزه خصوصی و حکومت است آنها سعی دارند با تقویت گروه های اجتماعی در عمل نقش دولت را کاهش دهند کثرت گرایان نه امیدوار و نه خواهان اضمحلال حکومت هستند ، بلکه مایلند دندان زهرآگین آن را بکشند و از ظرفیت آن در تامین خواسته های جامعه دموکراتیک بهره ببرند آنها همچون مارکسیستها معتقد به عدالت اجتماعی هستند برای کثرت گرایان لیبرال ، ازادی و برای کثرت گرایان رادیکال ، تخصیص و توزیع منافع اجتمالی ، دارای اهمیت اساسی می باشد . آنها نقش قدرت را نادیده نگرفته و سعی دارند از طریق موازنه قدرت اجتماعی به اهداف مردمی و دموکراتیک برسند و با بهره گیری از مزایای دو جلوه اصالی فرد و ضروری جمع در راستای گروه گرایی قدم بردارند .
انتقادات به کثرت گرایی :
1-یکی از انتقاداتی که به نظریه کثرت گرایی وارد است این است که آنها نمی توانند بسیاری از دشواریهای دیدگاه خاص خود را دریابند آنها یک موضوع عمده را نادیده گرفته اند و آن اینکه ، گروه هم می توانند مانند دولت سرکوبگر ، تنگ نظر و ویرانگر آزادی باشند .
2-آنها ماهیت یا میزان دقیق دخالت دولت در امور گروه ها را بررسی نکرده اند و هیچ گونه استدلال دقیقی در خصوص حدود فعالیت دولت و یا گروه ها در میان نیست .
3-پلورالیستها امکان دستکاری فرد از طریق گروه های همدست با دولت را به غفلت گرفته اند یعنی همان امکان که موسولینی در 1926 در تاسیس رژیم شراکتی خود نهایت بهره برداری را از آن کرد ( فولادوند 1376 : 398 )
نظریه نهاد گرایی :
نهاد گرایی هم به عنوان موضوع محتوایی مربوط به ذات نهادها و هم به عنوان یک روش و در آخر هم به عنوان یک تئوری ممکن است مورد توجه قرار گیرد . نهاد گرایی در پی آن است که راه حل جامعی برای تحقق آرمانهای آزادی خواهی از طریق حکومت انتخابی بدست دهد . چرا که از نگاه آن ، نظریه های سیاسی برخاسته از بطن تاریخ فلسفه سیاسی برای به فعالیت درآوردن هدفهای اخلاقی است .
در خصوص نهاد گرایی ، سه نوع « نهاد گرایی هویتی ، نهاد گرای حقانیتی ، نهاد گرایی در جامعه مدنی و یا حوزه عمومی » قابل بررسی هستند .
نهاد گرایی هویتی :
معطوف به حوزه علوم انسانی و نظم امنیتی است و از جمله مفروضات آن این است که 1)امنیت هدفی والاست که توسط نهادی به نام دولت تامین می شود .
2) برای ایجاد امنیت ابتدا باید سرمایه گذاری و انباشت قدرت صورت گیرد و سپس توزیع قدرت انجام گیرد .
3) دولت تنها سازمان فراگیر در یک قلمرو است و از این لحاظ با نهاد امپراتوری که مبنای قلمرو ثابتی ندارد متفاوت است .
معتقدند که نهاد از لحاظ منطقی بر گروه و فرد ، اولویت و ارجحیت دارد و مسئولیت خدایی به مسئولیت ملی تبدیل شده است .
دیدگاه هستی شناختی نظریه نهاد گرایی هویتی :
ماهیت فلسفی نظریه نهاد گرایی هویتی :
مبتنی بر فلسفه تجویزی در باب دولت است .
ماهیت شناخت شناسه نظریه نهاد گرایی هویتی :
مبتنی بر تمثیل ارگانیکی است
ماهیت ارزشی نظریه نهاد گرایی هویتی :
معتقد به جدایی دانش از ارزش است وامنیت و استقلال جمعی در نهاد گرایی هویتی مطلوب است .
نهاد گرایی حقانیتی :
سیاست معطوف به بحران حقانیت است و مبتنی بر چند مفروضه است از جمله :
1) امنیت سازی قدرت باید در خدمت جامعه باشد .
2) نظریه های سیاسی ماهیتی رهایی بخش از تهدید های احتمالی حکومتها را دارا هستند .
3) تامین آزادی توام با نظم حقوقی ممکن است که تاسیس نهادهایی برای تامین مقصود فوق از دو طریق تحویل و انقلاب ممکن است
آنچه توجه نظام نهاد گرایی حقانیتی را به خود جلب می کند رژیم دموکراتیک است . به علت بدبینی نسبت به ذات قدرت ، قدرت اجرایی را به حکومت و حق اجرایی را برای مردم و مؤسسین نگه می دارد .
دیدگاه هستی شناسانه نظریه نهاد گرایی حقانیتی
ماهیت فلسفی نظریه نهاد گرایی حقانیتی :
احکام تعریفی – وصفی و تعاریف عملیاتی ناشی از دریافتهای ذهنی معطوف به ذات وجود .
ماهیت شناخت شناسانه نهاد گرایی حقانیتی :
ماهیت شناختی نوعی رویکرد معطوف به حوزه عملیاتی است و در قالب مکتب مدرنیته به سطح مصداقی تنزل می باید .
ماهیت روش شناسانه نهادگرایی حقانیتی
از لحاظ روشی مبتنی بر تمثیل مکانیکی و جزئی گرا می باشد که مبتنی بر اصالت افراد موسس نسبت به کل است
ماهیت ارزشی نهاد گرایی حقانیتی
معتقد به جدایی دانش از ارزش است و اشاره دارد که آزادی ارزش مطلوب است .
نهادگرایی در جامعه مدنی و یا حوزه عمومی :
نهادگرایی در حوزه جامعه به نام توسعه سیاسی معناپیدا می کند و در مقابل فشارها و تهدید های بالفعل یا بالقوه ای که دولت مطلقه علیه جامعه داشته و دارد بوجود آمد .
مفروض هستی شناسایی این شاخه از نهادگرایی از ترس ناشی از عدم سازماندهی مردم در مقابل سازمان دولت شکل می گرفت و از لحاظ روشی، فرد گرایی لبیرالی ، فرد گرایی آنارشیستی و تلفیق نوعی از فرد گرایی با نهادگرایی به بروز سه نوع نگرش درباره نهادگرایی جامعه مدنی رسید . آنارشیستها به نفی نهاد سیاسی دولت رای دادند ، فردگرایی لیبرالی با تکیه بر زندگی خصوصی در مقابل عمومی ، فرد را اصالی و جمع و نهاد را اعتباری فرض کرد ، مکتب نقاد که به نوعی تلفیق فرد و نهاد رای می دهند .
نقد روش نهادگرایی :
دیوید ایستون معتقد است مطالعه نهاد های سیاسی و قوانین و مقررات مربوطه به هیچ وجه توان و ظرفیت تبیین فرآیند سیاستگزاری و روابط قدرت را ندارد زیرا بسیاری از مولفه های تاثیر گذار بر این عرصه نادیده گرفته می شود .
- به نظر ما کریدیس تکیه بیش از حد به ظواهر نهادها و قوانین ، محقق را از بسیاری از عوامل نامحسوس غیر رسمی و پنهان جامعه و عرصه سیاست و قدرت منحرف می کند .
- گرایش تطبیقی و تاریخی این رهیافت نیز مورد انتقاد است .
نظریه کارکرد گرایی و کارکرد گرای ساختاری
تجزیه و تحلیلهای کارکردی در سیاست زمانی آغاز شد که کارکرد گرایان معتقد شدند که خصوصیات باز تولید می کنند . قدرت ارتباط محیطی یادگیری و انطباق با شرایط محیطی را دارند و در نتیجه جوامع ظرفیت حل مسائل جمعی خود را دارند .
در دیدگاه کارکرد گرایی ، جوامع از اجزایی مولفی تشکیل شده است که روابط بینابینی این اجزاء با هم موجب ارتقای سطح نگهداری نظام می شود . به این لحاظ کارکرد گرایان به مفاهیم بخش به کل نظام از جمله انسجام ، ادغام و تعادل جامعه ، علاقه مندند .
مفروض های کارکرگرایی
1-اصل وحدت کارکردی جامعه یعنی اجزای گوناگون یک نظام اجتماعی ضرورتاً باید سطح بالایی از همگرایی و ادغام را از خود ظاهر سازند .
2-کارکرد گرایی جهانشمول ، یعنی کارکرد گرایان فرض می کنند که همه اشکال فرهنگی و اجتماعی و ساختارهای استاندارد شده ، کارکردی ایجابی – اثباتی دارند 3-اجتناب ناپذیری ، یعنی همه جلوه های استاندارد شده جامعه نه تنها دارای کارکردهای اثباتی – ایجابی هستند بلکه وظیفه نمایندگی اجزای اجتناب ناپذیر کل نظام را نیز به عهده دارند . پس همه ساختار ها و کارکردها برای جامعه ضرورت دارند .
ماهیت شناخت شناسانه نظریه کارکرد گرایی :
از نظر کارکرد گراها با توجه به اینکه همه جلوه های استاندارد شده جامعه داری کارکردهای اثباتی – ایجابی هستند و یا افزودن بعد تجربی به ماهیت انتزاعی قضایی تحلیلی در کارکردگرایی و تبدیل آنان به قضایایی تالیفی که مناسب علم تجربی باشد ، این نظریه در زمره علم شناسی اثبات گرا و پوزیتویستی قرار می گیرد .
ماهیت روش شناختی نظریه کارکرد گرایی :
از لحاظ روشی ، این نظریه مبتنی بر روش ارگانیستی است و موجب می شود تا نظریه پردازان به جای توجه به ساختار متکثر و جز جامعه به کلیت نظام توجه کنند و ویژگی های آن شامل تجزیه ناپذیری ، ارتباط گسست ناپذیری میان اجزاء و تمرکز جویی است این نگرش نظریه پردازانه ، با ارائه مفاهیمی چون معادل و... زمینه ساز وحدت و یگانگی روشی در علوم مختلف هم می شود .
ماهیت ارزشی نظریه کارکرد گرایی :
با توجه به رهیافت پوزیتویستی ، معتقد به جدایی دانش از ارزش هستند .
نو کارکردگرایی
نوکارکرگرایی سعی در ایجاد پیوند بین اندیشههای پارسونز و مکتب فرانکفورت از جمله هابر ماس دارد .نو کارکردگرایی با ارائه مدلی وصفی از جامعه معتقد است جامعه از مؤلفههای گردهم آمده ای تشکیل شده است که میان – کنش بین این مؤلفههای هوشمند الگو دار است و این الگو باعث باز شناسی نظام از محیط خود میشود.
نوکارکردگرایی با رد وجود یک نیروی وحدت بخش زمینه را برای نوعی کثرت گرایی و همچنین نفی دترمینیسم تک علتی فراهم میکند .
علاوه بر توجه به ساختارهای اجتماعی و فرهنگ به الگوهای اقدام در سطح فرد هم توجه میشود و نه تنها به اقدامات عقلایی بلکه اقدامات نمادین و شعاری را هم مورد توجه قرار میدهد و ضمن حفظ علاقه کارکردگرای ساختاری به هم گرایی ، هیچگاه علاقه را به جای واقعیت نمینشاند .نوکارکردگرایان با عنایت به ایستایی مفهوم تعادل در دیدگاه کارکردگرایان به تعادل متحرک و جزئی هم توجه دارند .
نوکارکردگرایی سعی در پاسخ گویی به مجموعهای از ضعفها و معایب کارکردگرای ساختاری از جمله گرایشهای ضد فرد گرایی ، محافظ کاری ، مخالفت با تغییر و آرمان گرایی و شائبههای ضد تجربی داشته است که لازمه این امر درآمدن به صورت یک نظریه پردازی مستقل است .
نقد نظریه کارکرد گرایی
1. از نظر ذاتی، نظریه دارای بینشی غیر تاریخی است؛ پدیدها بدون زمینههای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند؛ محافظهکارانه است و به توصیه وضعیت موجود میپردازد؛
2. از نظر منطقی و روشی، کارکردگرایان به جامعه واقعی و ملموس توجه ندارند و به جای آن به نظامهای انتزاعی میپردازند؛
3. از نظر فراگیری و جهان شمولی، کارکردگرایان ساختی معتقدند نظریهی واحدی وجود دارد که با آن میتوان همه تاریخ را مورد تحلیل قرار داد؛ اما در واقع امر چنین نیست. منتقدان چنین طرح فراگیری را توهمی بیش نمیدانند و معتقدند که جامعهشناسی باید نظریههایش محدود به یک دوره تاریخی با دامنه متوسط باشد.
نظریه سیستم ها :
نظریه سیستم ها نوعی الگو ارائه می کند که می تواند به دانش و چگونگی کسب آن انسجام دهد پس این نظریه به خودی خود نوعی نیست بلکه از روشهای علمی استفاده می کند . اجزای یک سیستم عبارتند از ورودی ، خروجی ، پردازش ، کنترل ، بازخوران ، رویکرد سیستمی عبارت است از شناخت مساله در بطن کل سیستم ، جمع آوری اطلاعات ، تعیین راه های گوناگون ، ارزشیابی راه حل های تعیین شده ، انتخاب بهترین راه حل ، اجرای آن و ارزشیابی ، تجزیه و تحلیل سیستمی یعنی :
1-روشن ساختن حدود و مرزهای سیستمی که می خواهیم مدل آن را بسازیم
2-شناخت اجزای مهم و روابط بین آنها 3-تعیین پیوندها 4-طبقه بندی عوامل و اجزای سیستم 5-تعیین متغیرهای نشان دهنده جریان ، مدلسازی و شبیه سازی
سیستم مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته است که برای هدف مشترک فعالیت می کنند هدف یک سیستم عبارت است از ایجاد بدیلهای تعمیم یافته ، و روشی برای تعمیم رفتار و کارکرد سیستم ها و مرتب کردن نظریه های تعمیم یافته در این خصوص .
اهداف سیستم شامل : 1- رساندن اطلاعات صحیحی در زمان و هزینه مناسب 2-بالا بردن ضریب اطمینان تصمیم گیری ها 3- بالابردن ظرفیت پردازش کارها 4-بالا بردن سود 5- افزایش بهره وری و کاهش هزینه ها
هر سیستم از مجموعه ای از خرده سیستم ها تشکیل شده است که ضمن فعالیت در یک فراگرد مستمر «تبدیل ورودی به خروجی » با محیط خود در تعامل است . محیط خارجی و حفظ ارتباط با آن اهمیت زیادی دارد زیرا هم منشاء تامین ورودی و هم مصرف کننده بازده های خروجی سیستم است واکنش محیط به خروجی سیستم نیز از طریق فرآیند بازخورد مجدداً به درون سیستم وارد می شود . بر اساس این نظریه سیستم را باید به منزله یک کل سازمان یافته در نظر گرفت که از تحلیل داده ها برای حل مسائل و اتخاذ تصمیم استفاده می کند و به تخصیص اقتدار آمیز ارزش ها می پردازد . هر سیستم حاصل به هم پیوستن نقشهاست نه تجمع افراد . مفاهیمی چون مرزبندی نظام ، کارکرد ، ساختار و ساختار پویش ، وابستگی حساسیت و آسیب پذیری متقابل و همگرایی و واگرایی ، از جمله مفاهیمی هستند که موجب تمایز نظام ها از یکدیگر می شوند .
مفروضه های نظریه سیستم ها
اگر چه این دیدگاه در قالب رهیافت پوزیتویستی ارائه شده است حاوی این مفروضه است که هر نظام معطوف به یک غایت و هدف است که این غایت و هدف به کارکرد تبدیل می شود .
بررسی دیدگاه هستی شناسانه نظریه سیستم ها :
بررسی دیدگاه فلسفی نظریه سیستم ها :
از لحاظ فلسفی این بینش ماهیتی سکیولاریستی دارد که به اصالت ذات معتقد است و برای گوهر وجود اصالتی قائل نیست که این امر زمینه ساز تاکید این نظریه پردازان بر ماهیت عینی و کمی و انضمامی پدیده های هستی می شود .
بررسی دیدگاه شناخت شناختی نظریه سیستم ها :
از دیدگاه شناختی ، این نظریه رویکردی عملگرا و معطوف به سیستم است که در حوزه نگرش پوزیتویستی و علم شناسی اثبات گرا و مکتب مدرنیته قرار گرفته که به نفی حقیقت یابی توسط عقل ابزاری می پردازد و انسان تقدیر پذیر را به انسان تقدیر ساز تبدیل می کند .
بررسی دیدگاه روش شناسانه نظریه سیستم ها :
از لحاظ روشی ، دو نوع تمثیل مکانیستی و ارگانیستی در نظریه سیستم ها مطرح می شود و در آن هم اصالت فرد و هم اصالت نهاد در نظر گرفته می شود .
بررسی دیدگاه ارزشی نظریه سیستم ها :
از لحاظ ارزشی ، این دیدگاه عمدتاً هدفی خنثی و تئوریک دارد و مفاهیمی چون تعادل و یا عدم تعادل از مهمترین ارزش های این دیدگاه هستند و این دیدگاه معتقد به جدایی دانش از ازرش بوده و «کارکرد » نشان دهنده تمایل نظریه پردازان بر حفظ بی ارزشی می باشد .
نقد به نظریه سیستم ها :
تناقضات تفكر سيستمي از ديدگاه سادوسكي :
1-دور وجود دارد چون شناخت سيستم وابسته به سيستم بزرگتر است ، و از خود سيستم هم بايد شناخت كافي وجود داشته باشد .
2-تناقض كليت : هم بايد به اجزايي تقسيم شود كه كليت بر آن حاكم است هم كليت سيستم ملاك است ، كل با اجزا تعريف ميشود و اجزا در سايه كل معنا پيدا ميكنند.
3-تناقض روش شناختي : ساخت توصيف يك سيستم خاص منوط به ساخت روش شناسي پژوهش سيستمهاست و بالعكس .
نظریه بازی ها
نظریه بازی ها شکل تخصصی و ریاضی شده مدل بازیگر خردمند در نظریه های تصمیم گیری است اولین بار این نظریه از سوی امیل بورل ریاضیدان بزرگ فرانسوی در سال 1921 مطرح شد. بعدها دانشمندان دیگری به تکمیل این نظریه پرداختند از جمله ریاضیدان مشهور جان فون نیومان ، در تلاش برای تکمیل نظریه بازی ها در سال 1928 مدعی اثبات قضیه "کم بیشینه" شد. در همین راستا نیومان همراه با اسکار مورگنسترن نظریه بازی ها را به عنوان روشی دقیق برای تجزیه و تحلیل موقعیت های رقابت آمیزی که متضمن منافع دو جانبه در زمینه های مختلف از جمله اقتصاد و جنگ است، مطرح کردند. توماس شلینگ، اقتصاد دان دیگری است که با نقادی از نظریه موجود بازی ها نظریه چانه زنی خود را در قالب آن مطرح کرده است. عصاره نظریه بازی ها این است که انسان موجودی عقلانی و خودخواه است، بنابراین با دیگران رفتاری محاسبه گرایانه دارد. نظریه بازی ها نوعی نظریه انتخاب عقلایی محسوب می شود. در خصوص مفهوم بازی باید اشاره کرد که بازی داد وستد و کناکنشی است که بین طرفین 1-مبادله در جریان است و به سه نوع مهارتی ، بازی بخت و استراتژی تقسیم می شود که در بازی استراتزی ، استراتژی کم بیشینه محتاطانه ترین استراتژی و استراتژی بهینه ، مطلوب ترین استراتژی ممکن است. قواعد بازی هم اشاره به دستورالعمل های اعلام شده و یا نشده دارد که توسط بازیگران مراعات می شود تا گزینه ی بازیگران به نتیجه مقبول منجر شود و سه قاعده مشهور عبارت اند از : بازی با حاصل جمع صفر، حاصل جمع ثابت، حاصل جمع متغیر.
مفروضات نظریه بازی ها:
1-انسان موجودی عقلانی و خود خواه است 2-زندگی یک بازی رقابتی و همکارانه بین بازیگران مختلف است 3-هر بازیگر دارای مجموعه ای از اهداف پایه ای از جمله فایده مندی است 4- چون هر بازیگر عاقلانه عمل می کند، سیاست خود را چنان انتخاب می کند که به مطلوبیت دلخواه برسد 5-ریاضیات توان مندی تصویر دقیق رفتار عقلایی انسان را دارد 6-برای هر بازیگر طیفی از استراتیژی ها وجود دارد که با توسل به آنها رقیب را تحت تاثیر قرار می دهد 7- منافع بازیگران گاه در محور های خاص و گاه کاملا" باهم در تعارض است 8-اصل بیشینه تنها در بازی حال جمع صفر صدق می کند .
نظریه بازی های مارتین شوبیک:
شوبیک نظر خود را بر اساس حاصل جمع صفر و غیر صفر مطرح می کند و معتقد است در بازی با حاصل جمع صفر ، برد یکی از طرفین دقیقا" مساوی با باخت طرف مقابل است و تفاوت ارزش ها به نحوی است که بازیگران مایل به مصالحه با یکدیگر نیستند و هر یک از استراتیژی ها شدیدا" منافع متضاد را برای بازیگران به وجود می آورند به نظر او طرفین منازعه با چند استراتژی متفاوت روبرو هستند هر یک از طرفین از امتیازات و در عین حال ضعف هایی نسبت به رقیب برخوردار هستند شوبیک معتقد است بازی با حاصل جمع جبری از لحاظ ذهنی امکان پذیر است ولی مصداقی واقعی در زندگی اجتماعی انسانها ندارد. به نظر او بیشترین پدیده های اجتماعی را می توان به کمک بازی با حاصل جمع جبری متغیر نشان داد .
نظریه بازی های توماس شلینگ:
شلینگ نظریه بازی ها را برای تجزیه و تحلیل مخاصمات بین المللی بکار می گیرد. او معتقد است می توان از تلفیق هماهنگی و تعارض سه نوع بازی ، اصل موجود بین بازیگران را مشاهده کرد که شامل : بازی هایی با منافع مشابه ، بازی هایی با منافع متضاد و بازی های با منافع مختلف. از نظر شلینگ با چانه زنی می تواند از تعارض منافع به نفع همگونی منافع استفاده کرد و چانه زنی به دو شکل تهدید و یا تعهد پاداش اعمال می شود شلینگ معتقد است دو موقعیت مختلف بازی تهدید مقابل وعده و وعید و یا بازی های تلفیقی به اسامی جوانک ترسو و معمای زندانی وجود دارند
فرضیات نظریه بازی ها:
1-هر بازیگر عقلایی حتی به قیمت جنگ سعی خواهد کرد منافع خود را تامین کند البته در صورتی که هزینه جنگ بیش از منابع باشد، در اتفاق جنگ تردید خواهد وجود داشت و به طور خاموش با هم چانه زنی کرده و منافع خود را تامین می کنند 2-در همه موارد منافع بازیگران کاملا" متعارض نیست و بازی می تواند حاصل جمع جبری مضاعف داشته باشد. می توان گفت در این تئوری فرض بر این است که هر یک از بازیگران سیاهه ای از جمع استراتژی های در دسترس دارد ونیز هر بازیگر از استراتژی خود و دیگران با خبر است و پیامد استراتژی ها را برای طرفین می داند و وقتی لازم می بیند ، از چانه زنی برای پایان دادن به درگیری استفاده می کنند و منافع خود را تامین میکنند.
نظریه بازی ها توسط برخی نویسندگان برای بررسی دلایل فلسفی تعهد بکار رفته است و برخی دیگر با استفاده از آن به بررسی رابطه میان اخلاق و منافع شخصی پرداخته اند و عده ای دیگر از آن برای توضیح تمایلات غیر منتظره بشری به اخلاق و رفتارهای متناظر آن در حیوانات استفاده می کنند اخیرا" هم برخی از محققان برای حل مسایل مربوط به تروریسم مانند مدلسازی رفتار تروریست ها از آن استفاده کرده اند.
نقد به نظریه بازی ها:
منتقدان این گروه چهار دسته هستند 1-منتقدان که بر عقلانیت محدود تاکید دارند 2-جامعه شناسانی که معتقدند این نظریه اهمیتی برای ساختار های اجتماعی و شیوه های کل گرایانه قائل نیست 3-روانشناسانی که معتقدند افراد معمولا" رفتار عقلانی ندارند 4-برخی متفکران علوم سیاسی که مفروضات این نظریه را زیر سوال می برند.
نظریه های تحول یا انقلاب در توسعه گرایی
بحث های نظری توسعه گرایی شامل دو بخش می شود 1- تحول برونزاد و نظریه های توسعه که تعادل سینوسی را مورد توجه قرار داده و به نتایج خواسته و تحول در سیستم موجود توجه می کند 2-تحول درونزاد و نظریه های توسعه که معتقد به تضاد دگرگون ساز و تغییر انقلابی بوده و به نتایج نا خواسته توسعه توجه میکند.
تحول برونزاد و نظریه های توسعه
نظریه های تحول تا به حال سه مکتب فکری را به خود دیده که در قالب سه مفهوم و نگرش فکری ( تغییر گرا، رشد گرا، تحول گرا ) می باشد. با رنسانس شاهد تحول از گوهر به ذات هستیم و در عصر مدرنیسم از نومن و فومن به گوهر و ذات و در واقع تحول از شناخت شناسی به هستی شناسی.
در پاسخ به نیازهای اومانیستی ناشی از مدرنیسم ، بحث های شناخت شناسی مدرسی توسعه به نوعی عمل گرایی نیز روی آورد که این عمل گرایی در مفهوم رشد خود رانشان داد. شناخت معطوف به توانبخشی انسان باید جایگزین اندیشه مدرسی پیشین میشد پس رشد جایگزین تغییر شد و کمی گرایی موضوع مطالعات توسعه گرایی سیاسی شد . در پاسخ به این ضعف در کمیت گرایی مفهوم توسعه خلق شد. نظریه های تحول گرای توسعه ، خود معطوف به نوعی ارزش قدرت انسانی است که این ارزش از اساسی ترین اهداف مدرنیسم و اومانیسم است در واقع قدرت زمینی هدف شد و انسان باید مهارت کسب آن را پیدا می کرد ( جایگزینی مهارت به جای فضیلت ) در توسعه انسان طبیعی مخلوق و حقیقت یاب به انسان مدنی خا لق و حقیقت ساز تبدیل شد.
دیوید اپتر دو مدل انتشار گرا و تکاملی از توسعه را در مقابل هم قرار می دهد در مدل تکاملی گام های تک خطی توسعه رو به نیستی فرض می شود و بادیدن مظاهر تمدن ، خواستار بریدن از استعمار و سلطه خارجی و تحکیم هویت خود هستند سپس بحران هویت داخلی ایجاد شده و بی ثباتی داخلی به بحران حقانیت دامن می زند و رژیم با ایجاد یک نظام تک حزبی نوگرا حرکت به جلو را آغاز کرده و نوسازی به عنوان یک گشتاور پایان ناپذیر مطرح می شود. در فرضیه انتشار گرا نیز با ورود ماجراجویان خارجی گام اول انتشار شروع می شود حضور آنها زمینه را برای نهادینه سازی این جوامع فراهم می کند سپس با ازدواج آنها با بومیان روند انتقال تحول آغاز می شود در مرحله آخر استقلال طلبی و آزادی خواهی از تمایل به مشارکت فعالانه حکایت دارد پس تلاش برای توسعه آغاز می شود .
برینگتون مور با تلفیق ساختار طبقاتی و مدل های تاریخی توسعه با سه مدل لیبرال دموکراتیک ، فاشیستی ، انقلابی پرولتاریا بحث خود را در مورد توسعه ادامه می دهد . انقلاب لیبرال دموکراتیک راه نوسازی سرمایه دارانه به کمک امکانات بورژوازی بوده ، طبقه جدید مستقل از طبقه حاکم با بهره گیری از امکانات مالی و توسل به خشونت انقلابی بخشی از طبقه سنتی را نابود و زمینه برای توسعه غرب فراهم شد .
انقلاب فاشیستی از طریق مدیریت از بالا به پایین ودولت فعال ایجاد شد این انقلاب محافظه کارانه متضمن ائتلاف بین سرمایه داری تجاری و صنعتی با طبقه سنتی بود که در نتیجه ائتلاف طبقه سرمایه دار ضعیف و زمین دار قدرتمند می شود و تغییرات اجتماعی و اقتصادی سریع و ناگهانی صورت گرفته و توده ها مورد سوء استفاده قرار می گیرند و به نفع طبقه حاکم بسیج می شوند و نوع خاصی از جریان نوسازی را پی می گیرند .
راه انقلاب کمونیستی که با شورش های دهقانی زمینه پیروزی آن فراهم می شود در این جوامع طبقه متوسط شکل نگرفته و زمین دار نتوانست به نیاز های مردم پاسخ بگوید پس تأخیر در نوسازی و ناتوانی نخبگان در پاسخگویی به نیازهای مردم باعث انقلاب شد در این انقلاب سربازان انقلاب که دهقانان بودند قربانی انقلاب شدند . مور معتقد است این انقلابات محصول شرایط تاریخی و ساختاری جوامع مزبور بوده و در آن خشونت نقش اساسی را داشته و هر یک از این انقلاب ها ناگزیر بودند به انباشت و کاربرد مازاد اقتصادی روی آورند .
نظریه های توسعه سیف زاده
1 – کارکرد گرای ساختاری
2 – بسیج اجتماعی
3 –تصمیم گیری
4 – رهبری
5 – بحران
6 – دموکراسی هم انجمنی
7 – وابستگی
8 – اقتدار گرایی
دگرگونی درون زاد و نظریههای توسعه
اعتقاد به وجود تضاد و دگرگونی شتاب دار زمینه ساز شکل گیری نظریاتی شده که معتقد به دگرگونی درون زاد در روند توسعه است و معتقد است که احتمال بروز تضاد در جامعه با همبستگی مکانیکی بیشتر از ارگانیکی است .
سیمل معتقد است فرهنگ نتنها بر انسان تاثیر می گذارد بلکه وجود او را نیز تهدید میکند از نظر او مقابله دو فرهنگ فردی با فرهنگ عینی مساله ساز میشود
در نظریه تعارض هر جامعه در هر مرحله دستخوش پویش تغییر است و معتقد به نارضایتی و تعارض در هر نقطه نظام اجتماعی است و هرگونه نظم را ناشی از اجبار مقامات رسمی میداند و اشاره دارند به کارایی نقش قدرت در ایفای نقش مذبور البته ارزشها هم در همبستگی جامعه کمابیش دارای نقش میباشند و اقتدار ناشی از رهاورد منصبهای نقشی است نه ناشی از هویت انسانی.
دارندروف
دارند روف معتقد است که کمابیش ارزشها نیز در همبستگی جامعه نقش دارند . در نظر او هر جامعه دو چهره دارد : چهره تعارضی و چهره اجماعی .
او چهره تعارضی را چهره زشت و واقعی در جامع میخواند از نظر او هر یک از دو نظریه اجماعی و تعارضی باید تعدیل شود .
1 – دارندروف به مصالح بنیادی کارکرد گرای ساختاری در نظریه پردازی خود وفادار است و معتقد است مناصب گوناگون جامعه دارای میزان مختلفی از اقتدار هستند .
2 – او معتقد به دو قطبی بودن ساختار هر اجتماعی است .
3 – در رابطه با تحول و توسعه جامعه او اهمیت را به گروه مخالف میدهد به نظر او دارندگان قدرت مایل به حفظ وضع موجود هستند و این گرایش آنان را به سوی ثبات سوق میدهد .
4 – مفهوم کلیدی که موجب چرخش نخبگان میگردد مفهوم منافع است .
5 – دارندروف تشکیل منافع متعارف را مستلزم ساختار ، سازماندهی ، برنامه و کادر سازماندهی میداند
نتیجه گیری :
در مدرنیته ، انسانی که تمامی عوالم متافیزیکی رهانیده شده بود ، در روند تولید به بیگانگی رسید .
بیگانگی با کار خود ، با محصول کار خود و در نتیجه با خود و همنوع خود .
با عوارض مدرنیته دو نوع برخورد شده است عده ای مدرنیته را پروژه ناتمام دانسته و لذا در پی بسط و تکامل و اصلاح آن هستند و عده ای هم در پی نفی کامل مدرنیته هستند که بخش عمده ای از پست مدرنیستها در این دسته جای می گیرند که پایه های مدرنیته را زیر سئوال می برند و خصوصیت مشترک این دسته خرد ستیزی آنهاست . اندیشمندان پست مدرن از استوره شدن خرد سخن می گویند و بی اهمیت انگاشته شدن بخشهای دیگر ذهن توسط انسان مدرن ، آنها معتقد به عدم جدایی دانش از ارزش و واقعیت از حقیقت هستند و دوباره نوعی گسست نسبت به اندیشه های مدرن بوجود آمده است .
البته با مطالعه این دیدگاههای ساختی و ضابطه مند است که ساخت شکنی نظریه های پسا تجدد معنا پیدا می کند و میتوان به سنتزی قابل دفاع دست یافت و با توجه به پیچیدگی و خصوصیات خاص هر جامعه ، اندیشمندان آن جامعه می توانند به صورت صحیح از این نظریه ها استفاده کنند و یا آن را مورد نقد قرار دهند .