میشل فوکو ساختار گرا یا ساختار شکن

 

گروه اینترنتی قلب من
 

 

  

میشل فوکو(1984-1926)

فوکو پسر یک جراح ثروتمند شهرستانی بود .او خواست پدرش را که تحصیل در رشته پزشکی بود رد کرد و در موسسات دانشگاهی معتبر پاریس فلسفه و روانشناسی خواند. بین او و لویی آلتوسر دوستی ای برقرار شد که تا پایان عمر ادامه یافت.در ایامی که جوان تر بود مدتی هم به مارکسیسم گروید( در یک مورد به حزب کمونیست نیز پیوست) و هم شیفتگی هایی به پدیده شناسی نشان داد اما پس از آنکه نیچه را به تفصیل خواند سرانجام بر هر دو جریان فوق دست رد نهاد. در دهه 1950 مدت کوتاهی بعنوان روان شناس در یک بیمارستان کار کرد ولی بعدا کرسی های پایین تدریس در دانشگاه های شهرستان را پذیرفت. در دهه 1960 دست به انتشار آثار فراوان زد و سبک فکری متمایز خود را نمایان کرد. پس از آنکه به مقامی در موسسه دانشگاهی پرآوازه کولژدوفرانس در پاریس دست یافت بعنوان یکی از چهره های برجسته در صحنه روشنفکری فرانسه شناخته شد به طوری که در دهه 1970 نوشته هایش توجه قابل ملاحظه ای در جهان انگلیسی زبان برانگیختند. فوکو سوای کار دانشگاهی ضمنا از مدافعان عمده هم جنس گرایی بود. درباره مسائل زندانیان و در دفاع ازآنان می نوشت و بسیار دیده شد که رهبری راه پیمایی های خیابانی را نیز بر عهده گیرد. مرگ او در 1984 به دلیل بیماری های مرتبط با ایدز روی داد. منبع ایریبون، 1991 .( اسمیت:1387 ،198 )

کار میشل فوکو هم به ساختارگرایی  ارتباط دارد و هم به پسا ساختارگرایی. گرچه کار فوکو به فراسوی مرزهای جامعه شناسی گسترش یافته است اما یک نوع جامعه شناسی و یا چند نوع جامعه شناسی را درآن می توان به آسانی پیدا کرد. کار فوکو چندان گسترده است که علایق روش شناختی،بررسی های خاص تجربی در مورد دیوانگی و تیمارستان،بررسی پزشکی و پیدایش عملکرد بالینی، تبهکاری و نظام زندانبانی و مطالعه میل جنسی و نظارت اجتماعی روی اعمال جنسی  را در بر می گیرد.کارهای او نه تنها به نظریه جامعه شناختی ربط دارند بلکه برای انواع خرد رشته های درون جامعه شناسی نیز مهمند. کار فوکو گذشته از گستردگی، پرمایه و پذیرای انواع تفسیرهاست. فرار بودن عمدی فوکو نیز کار او را پیچیده تر می سازد: « از من نپرسید کی هستم و از من نخواهید همان کس باقی بمانم »

براستی که فوکو همان که بود باقی نماند و کارش نشان می دهد که او در زندگی حرفه ای اش بارها به گونه ای اساسی تغییر موضع داده است. کار فوکو دروندادهای نظری گوناگونی را نیز نشان می دهد. همین تنوع کار فوکو را وسوسه کننده ولی درک آن را دشوار می سازد. از این گذشته در کار فوکو اندیشه ها صرفا از اندیشمندان دیگر اقتباس نشده اند بلکه ضمن ادغام در جهت گیری نظری غیر متعارف فوکو،تغییر شکل داده اند.برای مثال نظریه عقلانیت وبر گرچه بی تاثیر بر ذهن فوکونیست اما او آن را تنها در«نقاط مرکزی» معین می یابد و به جای آنکه مانند وبر عقلانیت را « قفس آهنین» بینگارد همیشه در برابر آن مقاومتی را نیز تصور میکند.افکار مارکسیستی نیز در کار فوکو پیدا می شوند ولی او خودش را به اقتصاد محدود نمی کند بلکه بر طیفی از نهادها تاکید می ورزد. فوکو بیشتر ازآنکه به علاقه سنتی مارکسیستی به قدرت در سطح اجتماعی توجه داشته باشد به قدرت سیاسی در « سطح خرد» علاقمند است او از علم تاویل استفاده می کند تا پدیده های اجتماعی مورد علاقه اش را بهتر بشناسد(ریتزر:1386 ،555 )

 ناقدان اندیشه های فوکو رویکرد او را ساختارگرایی دانسته اند اما او پیوسته در نوشته ها و مصاحبه هایش خود را از این گرایش برکنار دانسته است . به طور کلی مشخص کردن جهت گیری فلسفی او کاری بس دشوار است. اندیشه های او را نمی توان به یک حوزه پژوهشی خاص محدود ساخت. وی روانشناسی، فلسفه، تاریخ، پزشکی،حقوق و سیاست را یکجا در تحلیل های خویش به کار گرفته است تا پیوند میان دانش، حقیقت، قدرت و ذهنیت را آشکار کند. ( ضیمران:1381 ،1).

 آثار فوکو در معنایی تمامی به دنبال درک و تحلیل مفهوم « طرد » و مفهوم « دیگربودگی» بوده اند. دیگر بودگی  عاملی است برای طرد و برای هویت یابی طرد کنندگان. این امر را فوکو در دیگر بودگی عقلانی در کتاب خود تاریخ جنون در قرون وسطی ، در دیگربودگی جنسی با کتاب تاریخ روابط جنسی و در دیگر بودگی اجتماعی با کتاب مراقبت و تنبیه مورد بررسی قرار می دهد. پرسمان اساسی او آن است که چگونه قدرت در جوامع انسانی شکل می گیرد و خود را از طریق نهادهایی چون بیمارستان، آسایشگاه روانی،زندان، مدرسه و غیره تثبیت می کند.( فکوهی:1386 ،316).

گفتمان: گفتمان محور و اساس تفکرات و اندیشه های فوکو می باشد.

از نظر فوکو گفتمان زبان و عمل را یکی می کند. این ایده به تولید دانش از طریق زبان و اعطای معنا به ابژه های مادی و اعمال اجتماعی بر می گردد. ابژه های مادی و اعمال اجتماعی معانی مفروضی هستند و یا زبان آنها را در معرض دید قرار داده است و لذا به صورت گفتمانی پدید آمده اند.گفتمان ابژه های دانش را به شکلی قابل درک برساخته و تعریف و تولید می کند و در عین حال سایر اشکال خردورزی را به مثابه امر غیر قابل درک طرد می کند.(بارکر:1387 ،790 )

 صورتبندی گفتمانی: الگویی از وقایع گفتمانی که به ابژه هایی مشترک در تعدادی از عرصه ها بر می گردد و یا آنها را بوجود می آورد.(همان)

 فوکو و عملکردهای گفتمانی: فوکو با نظریه های ساختارگرایانه ای که زبان را به مثابه

نظامی مستقل و خودمختار می دانند مخالف است. او همچنین با روش های تفسیری و هرمنوتیکی که می کوشد معانی پنهان زبان را فاش کند به مخالفت  برمی خیزد . او خود به توصیف و تحلیل سطوح گفتمانی و تاثیر آنها بر شرایط معین مادی و تاریخی می پردازد. از نظر فوکو گفتمان هم با زبان و هم با عملکردمرتبط است. این مفهوم به تولید قاعده مند دانش از طریق زبان اشاره می کند و به ابژه های مادی و عملکرد های اجتماعی معنا می دهد.گفتمان ابژه های دانش را به شکلی معقول بر می سازد و تعریف و تولید می کند و در همان حال سایر شیوه های اندیشیدن را غیر معقول جلوه می دهد.

به نظر فوکو نه تنها گفتمان آنچه را مشخص می کند که تحت شرایطی اجتماعی و فرهنگی معینی می تواند گفته شود بلکه حتی مشخص می کند چه کسی، چه زمانی و کجا می تواند سخن بگوید. در نتیجه بخش عمده کار فوکو به بررسی تاریخی قدرت و تولید سوژه ها در جریان قدرت اختصاص دارد.فوکو قدرت را به مثابه نیرویی مرکزی فرموله نمی کند بلکه از نظر وی قدرت در تمام سطوح صورتبندی اجتماعی پراکنده شده و محصول روابط و هویت های اجتماعی ( یعنی تولید شونده) است.(بارکر:1387 ،38-37 )

خصیصه مولد قدرت: از نظر فوکو قدرت در تمام روابط اجتماعی پراکنده است و نباید آن را به صورت مرکزی اقتصادی و تعین های ناشی ازآن یا به نظام حقوقی و قضایی فروکاست، بلکه قدرت به بافت ظریف و گسترده ای از ساختارسراسری نظم اجتماعی شکل می دهد . همچنین قدرت تنها سرکوب کننده نیست بلکه مولد نیز هست. این قدرت است که به سوژه هستی عطا می کند. قدرت در « نیروهای تولید کننده آن پنهان شده است»که به جای مجبور کردن یا باز داشتن ، تسلیم کردن و نابود کردن سوژه ها آنها را بزرگ می کند و به آنها نظم می بخشد . برای مثال فوکو با « فرضیه سرکوب» مخالفت می کند که در آن گفتمان های جنسیت سرکوب می شوند و در مقابل معتقد است که در این گفتمان نوعی تحریک جنسی وجود دارد که به معنای تکثیر شدن گفتمان هایی است که درباره امور جنسی ، پزشکی ، مسیحیت و مطالعات جمعیتی هستند. چنین گفتمان هایی درباره امور جنسی به تحلیل ، طبقه بندی و قاعده مندی کردن این امور به طرقی می پردازند که سوژه های جنسی را تولید می کنند و جنسیت را اساس سوژگی قرار می دهند. فوکو رابطه متقابل برسازنده ای میان قدرت و دانش برقرار می کند که در آن دانش از رژیم های قدرت جدایی ناپذیر است.دانش در عملکردهای قدرت شکل می گیرد و با توسعه ، بهینه سازی و تکثیر تکنیک های نوین قدرت ساخته می شود و لذا عبارت  تحلیلی قدرت/ دانش بوجود می آید.( همان:1387 ،189)

 در این قسمت به آثارو بخشی از نظریات  فوکو می پردازیم:

تاریخ دیوانگی : در سال 1961 تاریخ دیوانگی در عصر کلاسیک  که در واقع رساله دکترای فوکو بود انتشار یافت و « مدال مرکز ملی پژوهش های علمی» را ربود. خلاصه این اثر در سال 1964 با نام تاریخ دیوانگی منتشر شد و نسخه اخیر در سال 1965 با عنوان دیوانگی و تمدن به زبان انگلیسی برگردانده شد.باید گفت تاریخ دیوانگی روایت تجربه ذهنی دیوانگان در راستای تاریخ نیست بلکه بیشتر به نهادهایی پرداخته است که از دیدگاه زبان شناسی و فرهنگی عقل و جنون را در پیوند با قدرت شکل می دهند.(ضیمران:1381 ،129 )

زایش درمانگاه: فوکو زایش درمانگاه را دو سال پس از انتشار کتاب تاریخ دیوانگی یعنی در سال 1963 منتشر کرد. در این اثر وی بر آن بود تا ثابت کند که میان اشکال گوناگون دانش و زبان همبستگی نزدیکی وجود دارد . فوکو این کتاب را دیرینه شناسی دانش پزشکی نام نهاد و با بکارگیری واژه دیرینه شناسی در پی آن بود تا روش پژوهش خود را از روش معمول و متعارف تاریخی جدا کند. فوکو در زایش درمانگاه جابجایی و واژگونی نگاه پزشکی در سده هجدهم و نوزدهم را بررسی کرد و به کشف پدیده نوظهوری نائل آمد.

او در ضمن این تحقیق پی برد که نگاه پزشکی به بیمار چگونه به زبان خاصی موسوم به زبان پزشکی منجر گردید یعنی نگاه پزشکی بیمار را برای نخستین بار به موضوع دانش پزشکی تبدیل کرد.در چارچوب گفتمان پزشکی نوعی نگاه بی طرفانه و عینی شکل گرفت. از این دوران رفته رفته زبان و بیان تابع و مطیع فراگرد تجربی گردید بدین معنا که زبان به عنوان ابزاری تقسیری در خدمت نگاه پزشکی قرار گرفت . آنچه در این اثر آشکارا به چشم می خورد تاثیر رویکرد ساختارگرایانه  بر پژوهش دیرینه شناختی اوست.(ضیمران:1381 ،18-17 )

دیرینه شناسی: فوکو در سال 1966 کتاب واژه ها و چیزها را منتشر کرد. کتاب واژه ها و چیزها که عنوان فرعی آن دیرینه شناسی علوم انسانی بود گفتمان هایی را که در حوزه های گوناگون از جمله جامعه، فرهنگ و زبان به کار می رود مورد تحلیل قرار داد.

در این کتاب پر حجم و دشوار فوکو کانون بحث خود را انسان مدرن و گفتمان قرار داد. فوکو مدعی شد که انسان چیزی نیست جز محصول گفتمان عصر حاضر. فوکو در این کتاب به سه سامان دانایی اشاره می کند و می گوید: « این سه سامان یا انگاره هر یک راهکارها و رویکردهای خاص خویش را دارند ».

او سه عصر مهم تاریخی را در اندیشه  اروپاییان تحلیل می کند . یکی عصر نوزایی ( رنسانس) دیگر عصر کلاسیک  وسرانجام عصر مدرن.

فوکو در این کتاب همچنین به دو جهش یا دو گسست در سال های میانی قرن هفدهم و آغاز قرن نوزدهم اشاره کرد و گفت ظهور مدرنیته به هیچ وجه امری تدریجی نبود بلکه نتیجه بریدن از شکل بندی معرفت شناسانه و گفتمان پیشین بود.( ضیمران:1381 ،24-20)

 فوکو باستان شناسی دانش را در برابر روش های سنتی تاریخ علوم و اندیشه ها مطرح کرد که بسیار عقلگرایانه و علت و معلولی اند. او در بررسی دانش و افکار به دنبال آن نیست که یک دانشمند یا متفکر چگونه می اندیشد و از اندیشمندان و دانشمندان پیشین چه بهره هایی می گیرد و علل و سرچشمه های اندیشه هایش چیست، بلکه به دنبال یک رشته قواعد، الگوها و یا ساختارهایی است که مباحثه علمی را در یک زمان معین امکانپذیر می سازند. به نظر فوکو علوم و دانش های نوین در صدد ساخت و تکمیل قدرت اجتماعی عمل می کنند و از طریق تکنولوژی و روش های فنی و کارآمد علمی در صدد تحدید آزادی های فردی و اعمال نظارت هر چه بیشتر روی آدم هایی می باشند که در گذشته  تا حدی می توانستند خارج از نظارت های تکنولوژیک به دنبال آرزوها و هوس های فردی شان بروند . به عقیده فوکو ، پزشکان ، روانشناسان و روانپزشکان  و بیشتر دست اندر کاران علوم انسانی ، عاملان و کارگزاران عقلانیتی اند که انسان ها را با روش های علمی و تکنولوژیک تحت نظارت همه جانبه خود قرار داده است.  (ریتزر:1386 ،591)

 مراقبت و مجازات :فوکو در آغاز 1970 روش دیرینه شناسی را رفته رفته کنار گذاشت و به تاسی از نیچه تبارشناسی قدرت را سرلوحه تحقیقات خویش قرار داد. اولین اثری که بر پایه روش تبارشناسی نوشته شد کتاب مراقبت و مجازات است که در زبان انگلیسی به انضباط و مجازات ترجمه شده است.در حقیقت هدف غایی مراقبت و نظارت بهنجار ساختن کردارهای انحرافی و از میان بردن بی انضباطی اجتماعی و روانی و سرانجام تربیت انسان هایی مطیع و سودآور در جامعه است. در واقع درونمایه اصلی کتاب مراقبت و مجازات صرفا بازداشتگاه نیست بلکه بیشتر بر نقش تکنولوژی نظارت و سازمان قدرت تاکید دارد.(ضیمران:1381 ،30-28)

 به نظر فوکو نظام جزایی و زندانبانی نوین در جهت تشدید مجازات عمل می کند  زیرا در گذشته هرچند که زندانی شاید مورد شکنجه قرار می گرفت و یا کشته می شد اما جسم و روحش تحت نظارت کامل نظام جزایی و زندانبانی قرار نداشت، اما در نظام جزایی نوین که مبتنی بر تکنولوژی های موثر و کارامد زندانبانی و مجهز به روانپزشکان است زندانی در هر زمان و در هر بعدی از حیات جسمی و روحی اش تحت نظارت کامل نظام زندانبانی قرار گرفته و از هر نظر راه فرارش بسته شده است. او این اعمال نظارت را تنها به محیط زندان محدود نمی داند بلکه آن را قابل کاربرد در سراسر جامعه نیز می انگارد.

فوکو استعاره دیده بان مشرف به صحنه را به عنوان بهترین نمودار جامعه نوین انضباطی استفاده می کند و می گوید که انسان در جامعه نوین کاملا تحت نظارت ساختارهای انضباطی  جامعه قرار گرفته و در هر کجا چشم های ناظر و مراقبی را بالای سرش حس می کند.( ریتزر:1386 ،591).

 تاریخ جنسیت: یک سال پس از انتشار کتاب مراقبت و مجازات ، فوکو جلد اول کتاب تاریخ جنسیت را منتشر کرد . او در سال های میانی 1970 کار خود را بر شناخت پیوند میان ذهنیت ، قدرت و دانش متمرکز کرد. فوکو در تالیف تاریخ جنسیت به هیچ روی در پی آن نبود تا اخلاق و یا کردار و امیال جنسی و غریزی آدمیان را تحلیل کند بلکه هدف اصلی او اثبات این امر بود که در تاریخ غرب ، جنسیت به عنوان ابزار و روشی مناسب جهت بسط سلطه  و به انقیاد در آوردن کالبد فرد و به طور کلی ذهنیت افراد جامعه به کار رفته است.طرح اولیه فوکو در تاریخ جنسیت بررسی موضوع جنسیت از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم بود. اما رفته رفته تحقیقات خود را به قرون وسطی و دوران کهن یونان نیز گسترش داد. در واقع در جلد دوم کتاب تاریخ جنسیت یعنی کاربرد لذات به مطالعه جنسیت و قدرت در یونان باستان پرداخت و در جلد سوم یعنی مراقبت از نفس ، فرهنگ جنسی روم باستان را تحلیل نمود. در این اثار جنسیت نه بعنوان سائقه ای طبیعی بلکه به مثابه فراورده ای تاریخی ترسیم شده است. به طور کلی منظومه قدرت با اعمال سلطه بر بدن و کار مایه های غریزی ، چون شهوات و تمایلات از جنسیت به صورت مقوله ای ابزاری بهره برداری کرده است. فوکو با منظور داشتن جنسیت در تلاقی با قدرت و دانش ، شیوه های انقیاد و موضوعیت یافتن علم را تحلیل کرده است. جلد چهارم تاریخ جنسیت ، اعترافات تن، به علت فوت نابهنگام نویسنده نا تمام باقی ماند.(همان، 33-32 )

  فوکو روش ها و ترفند های اصلی خویش را در تحقیق در رساله ای موسوم به گفتمانی درباره زبان تلخیص کرد و آن را پس از کتاب دیرینه شناسی دانش (1961) به چاپ رساند که در ترجمه انگلیسی این رساله به عنوان گفتمانی درباره زبان چاپ شده است. در این رساله فوکو چهار اصل را بر می شمرد و مدعی است که این چهار اصل در کلیه تحقیقات او نقش کلیدی داشته است.این اصول عبارتند از : واژگونی، گسست و انقطاع، ویژگی و برون بودگی.(همان،38 )

 واژگونی: می توان گفت « واژگونی» یکی از مهم ترین اصول روش شناختی در کار فوکو به شمار می رود. به تعریف فوکو واژگونی عبارتست از آنچه انسان ممکن است در فرض مفهوم مخالف در ذهن خود احیا کند. بدین معنا که وقتی سنت یا مکتبی تفسیر خاصی از رویدادی تاریخی عرضه می دارد می توان با طرح تفسیر و تعبیر مقابل آن زمینه اندیشه تازه ای را در آن خصوص مهیا کرد. هدف فوکو از بکارگیری اصل واژگونی در نظر گرفتن گفتمان قطع نظر از پدیدآورنده آن است. (همان،39-38 )

 روش گسست: فوکو بر اساس اصل واژگونی ، عدم تداوم و گسست را اصول موضوعه تحقیق خود قرار داده و به ویژه در واژه ها و چیز ها پیوسته کوشیده است این گسست را در تجربه تاریخی انسان غربی به اثبات برساند. به نظر فوکو تاریخ فراگردی است پر نشیب و فراز و دارای جهش و تغییرو افت و خیز. او در کتاب دیرینه شناسی دانش اهمیت گسست در اندیشه تاریخ را به اثبات می رساند. (همان،46 )

 اصل ویژگی یا دگر سانی: فوکو بر اساس اصل دگر سانی و ویژگی یادآور می شود که رویه های گفتمانی وحدت و استمرار و استقلال خاص خویش را دارند و می کوشد مجموعه احکام و گزاره هایی را که از دل مقولات خاص آن حوزه استخراج شده اند تحلیل کند . به نظر او گفتمان مجموعه دلالت ها و کردارهایی است که موضوعات مورد نظر را شکل دهد(همان،52-51 )

 فوکو نظام دانایی غرب را از دوره رنسانس به چهار لایه  یا سامان تقسیم می کند:

1- سامان ماقبل کلاسیک که تا اواسط قرن هفدهم ادامه داشت.( عصر رنسانس)

2- سامان کلاسیک که تا پایان سده هجدهم ادمه یافت.

3- نظام مدرن که تا سال های 1950 ادامه داشت.

4- سامان کنونی که از دهه 1950 آغاز شد و تا زمان حال ادامه یافته است.

 فوکو می گوید : در هر یک از ادوار چهارگانه مزبور وجهی از آگاهی و زبانی خاص حاکمیت دارد. در هر دوره گفتمان خاصی بر رفتار و کردار آدمیان حاکمیت  می یابد. به این معنا که در هر عصر یک سلسله راهبردهای گفتمانی رواج می یابد که با زبان پیوندی گسست ناپذیر دارد و با فروپاشی هر سامان راهبردهای مزبور نیز کارایی خود را از دست می دهند.(همان،92 )

 فوکو در سراسر فعالیت های پژوهشی خویش در پی آن بود تا ثابت کند که طبیعت انسان « پیش انگاره ای است که باید آن را در ساختارهای فرهنگی در زمان و مکان معین جستجو کرد و نمی توان آن را به منزله اصلی متافیزیکی و بی چون وچرا پذیرفت . به گفته فوکو انسان « فرمانروایی است اسیر» و تماشاگری است که خود در معرض تماشاست.

انسان شناسی به تعبیر فوکو به دانشی خاص اطلاق نمی شود بلکه به گونه ای جهان بینی است که اسا س کلیه علوم انسانی را تشکیل می دهد . به زبان ساده ، انسان شناسی در حقیقت بینشی است ایدئولوژیک که در پرتو مفهوم انسان شانی تازه می یابد و محور علوم انسانی و فلسفی می شود.(همان،127-126 )

تحلیل کرانمندی:  کرانمندی مفهومی است که فوکو در تعریف انسان عصر مدرن به کار گرفته است.در انقلاب مدرن که با فروپاشی سامان کلاسیک آغاز شد مفهوم کرانمندی و تناهی مطرح گردید. این معنا در تقابل با نا کرانمندی و عدم تناهی برای شناخت گوهر انسان به کار رفت. یعنی در بحث از حدود و توانایی سوژه در فهم و شناخت ابژه به کار گرفته شد. انسان ابهام انگیز قرن نوزدهم نیز در همین جایگاه ابهام انگیز قرار دارد. یعنی هم شناسنده است و هم موضوع شناخت .پادشاهی است در زنجیر . انسان خود در مقام صحنه گردان این مقوله ، به دست خویش محدودیت و کرانمندی را بر خود تحمیل می کند.(همان،130-129 )

فن آوری قدرت:  به گفته فوکو قدرت را نباید صرفا به فردی مستبد یا طبقه ای خاص منسوب کرد بلکه قدرت از اجتماع عوامل غیر شخصی ، از جمله نهادها ، هنجارها، مقررات، قوانین و گفتمان ها نشئت می گیرد و ساختاری دارد و با دانش پیوندی انکار ناپذیر دارد. فوکو می گوید که « قدرت بر خلاف نظر مارکس  و پیروان او تنها در حوزه اقتصاد سیاسی متمرکز نیست، بلکه روابط اجتماعی در همه سطوح حکمفرماست. فوکو در واقع تحلیلی غیر اقتصادی  از قدرت به دست می دهد. به نظر فوکو: قدرت در کلیه سطوح جامعه حلول دارد و هر عنصری هر قدر ناتوان فرض شود خود مولد قدرت است. از اینرو به جای بررسی قدرت  باید به پیامد های آن توجه کرد. (همان،160-156 )

فوکو « ساختار تاویل تبار شناسانه » خویش را به سه محور اصلی تقسیم کرد و یادآور شد که تبارشناسی او به سه حوزه مرتبط توجه می کند: نخست هستی شناسی تاریخی انسان در رابطه با مفهوم حقیقت که در سایه آن آدمی خود را به سوژه علم بدل  می سازد. دوم هستی شناسی تاریخی انسان در رابطه با قدرت که در چارچوب آن مناسبات قدرت شکل میگیرد. سوم هستی شناسی تاریخی مربوط به اخلاق که به کمک آن انسانها وجود خویش را فاعل مختار کنش های خویش فرض می کنند. (همان،180-179 )

 فوکو نه مدعی فهم « حقیقت» در معنای عام و کلان آن است و نه انقلاب را حلال مشکلات و نابسامانی های جامعه می داند. از اینروست که از طرح نظریه جامع قدرت امتناع می ورزد. تحلیل فوکو از قدرت به هیچ وجه کلی و تاریخ گریز و مطلق نیست بلکه از قدرت به صیغه جمع سخن می گوید و آن را در عرصه های گوناگون و متنوع قابل بحث می داند. او در بحث خود از قدرت ، عوامل زمان و مکان را پیوسته اصولی مسلم و خدشه ناپذیر می شمارد. به همین سیاق از طرح روش کلی و عام خودداری می کند و حتی کتاب « روش شناختی» او یعنی دیرینه شناسی دانش نیز به هیچ گونه روش واحد و کلی در تحلیل مسائل جامعه و فرهنگ اشاره نمی کند و تنها واژه هایی چون دیرینه شناسی و تبار شناسی را در مطالعه تاریخ به کار می گیرد. (همان،195 )

 اپیستمه: فوکو در تعریف اپیستمه می گوید: اپیستمه عبارتست از مجموعه روابطی که در یک عصر خاص وحدت بخش کنش های گفتمانی است. این کردارها پدیدآورنده نظام های معرفتی است. (همان،58-57 )

 اصل برون بودگی : روش برون بودگی فوکو را بر آن می داردتا به حوادث گوناگون و شرایط  امکانی مختلف حاکم بر آن رویدادها توجه کند. در واقع با به کار گیری روش برون بودگی در صدد است به خود پدیده باز گردد و از افتادن در ورطه بنیاد جوهری یا حقیقت مکتوم امور بپرهیزد. (همان )

  تذکر:

فوکو تنها مفهومی ازدانش را قبول می کند که با قدرت آمیخته است  و مفهوم قدرت / دانش را ارائه می دهد.(بارکر 1387 :158 )

 فوکو: سوژه بودگی و جنسیت:

از نظر فوکو سوژه بودگی تولیدی گفتمانی است . گفتمان(  به منزله  شیوه های قاعده مندی از سخن گفتن- عمل کردن ) به افراد سخن گو ، مواضع سوژه ای ارائه می کند که بواسطه آن درکی از جهان پیدا می کنند. بدین منظور گفتمان ها سخن گویان را سوژه قوانین و انضباط های گفتمانی می کنند. موقعیت سوژه ای دیدگاه یا مجموعه ای از معانی قاعده مند گفتمانی است که گفتمان ها با آنها معنا پیدا می کنند. سخن گفتن در واقع اتخاذ یک موقعیت سوژه و سوژه قدرت قاعده مند آن گفتمان شدن است. فوکو بحثی ضد ذات گرایانه را طرح می کند که بر حسب آن هیچ سوژه بودگی عام غیر تاریخی وجود ندارد. مرد یا زن بودن نتیجه تعین گرایی بیولوژیک یا ساختارهای عام شناختی و الگوهای فرهنگی نیست. جنسیت به لحاظ تاریخی و فرهنگی خاص و سوژه گسست های رادیکالی طی زمان و در مکان های مختلف است. (بارکر 1387 :519-518 )

  منابع:

 میشل فوکو: دانش و قدرت تالیف محمد ضیمران –تهران: هرمس،1378

نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر تالیف جورج ریتزر ترجمه محسن ثلاثی انتشارات علمی  1388

مطالعات فرهنگی (نظریه و عملکرد) کریس بارکر ترجمه مهدی فرجی و نفیسه حمیدی. پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی 1387

درآمدی بر نظریه فرهنگی فیلیپ اسمیت ترجمه حسن پویان.دفتر پژوهشهای فرهنگی 1387

تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی تالیف دکتر ناصر فکوهی. نشر نی 1386

 شرقی

 فرهنگ و زندگی

 

 


 
گروه اینترنتی قلب من