متن « TEXT » چیست؟
متن ساختاری است متشکل از عناصر معنادار، و از طریق همین متن است که وحدت نسبی این عناصر- وحدتی که میتواند عمیق یا شکننده باشد- متجلی میشود. در نتیجه، متن مشتمل است بر (1) عناصر معنادار، (2) وحدت این عناصر ، و (3)
متن ساختاری است متشکل از عناصر معنادار، و از طریق همین متن است که وحدت نسبی این عناصر - وحدتی که میتواند عمیق یا شکننده باشد- متجلی میشود
تجلی این وحدت. در معنایی محدودتر، «متن» به واحدهای زبانی محدود می شود و در معنایی فراخ تر ، هر گروهی از پدیدهها، و حتی کل خود هستی را میتوان نوعی متن قلمداد کرد. از آن جا که کل هستی نوعی متن قلمداد میشود،؛ آن را میتوان نوعی «زبان» هم انگاشت؛ این مفهوم از هستی شناسی یونانی- مسیحی حلول لوگوس یا کلام در جهان اخذ میشود. فلسفهی ژاک دریدا، به تاسی از مارتین هیدگر ، در مقام تاملی بر تاریخ این هستی شناسی سر بر میآورد و پیش نهادش این است که آن چه به کلام محوری تفکر غربی موسوم است، از طریق کارکردی کردن مفاهیم بنیادی آن، واسازی شود. از نظر دریدا، بیان این که مثلاً («حقیقت»، «کارکرد» یک سیستم است) به این معنا که چیزی منطبق با این پدیدهی آرمانی وجود ندارد : آن چه ما حقیقت مینامیم حاصل روابط هم بستهی نظامی است که به صورت متن درک میشود؛ این حقیقت، به نوبه ی خود و در قالب مفاهیم معنادار نظام، پیآمدهایی در رفتار ، عاطفه و قدرت دارد. با این همه، تعبیر دریدا از متن به مثابهی نوشتار یا با این همه، تعبیر دریدا از متن به مثابهی نوشتار یا متنیست، مبتنی بر این فرض است که تمامیت هستی را نظام نقشمند نوشتهها یا اطلاعاتی بینگاریم که قاعدتاً کلیهی سطوح هستی را در برمی گیرد. بنابر این ، نوشته ها یا اطلاعات ژنتیکی، زبانی و رایانه ای همگی سویه هایی از این متن فراگیر خواهند بود. در هر کوششی برای فهم متن این پرسش مطرح میشود که عناصر این کل ساخت مند چگونه و بر اساس کدام وجه هستی باید تعریف شوند؛ چرا که این موضوع چیستيِ فهمِ ما از زبان را تعیین میکند. در مباحث دوران ما، مفاهیم و برداشتهای ساختارگرایانه غالب هستند . زبان شناسی سوسوری که شالودهاش بر پایهی آوا شناسی بنا شده است، بر این باور است که زبان مشتمل بر نشانههایی است که بر اساس تفاوتهای مادی و غیر منطقیشان مشخص میشوند. افزون بر این، نظام نشانهها نهادی قراردادی تلقی میشود. نشانه بر خلاف نمایه و شمایل، نسبتی وجودی یا قیاسی با آن چه باز مینمایاند ندارد. تفسیر متن جهان به مثابهی نظامی از نشانهها (یا آنگونه که پساساختارگرایان میگویند، نظامی از دالها)، وجه تجلی چیزها را به ساختارهای منحصراً انتزاعی یک نظام صوری فراچنگ میآیند. مثلاً سویههایی از یک اثر هنری، کنش اجتماعی یا تجربه که در قالب صورت گرایانهی تحلیل دو گانی نمیگنجند، نمیتوانند خود را تجلی ببخشند. و آن چه میتواند خود را متجلی کند حضور وجودی ندارد و تنها وانمودهای از هستی است. زیرا یک کارکرد، عنصری شرطی شده و شرطی کننده از یک نظام پیش انگاشته است و هیچ گاه اصالت ندارد: این کارکرد با کارکردهای دیگر ترکیب میشود تا عناصر نظام را به اشکال گوناگون تکرار کند. به این ترتیب، هر رخ داد مفروضی تکرار و بازگویی چیزی است که پیش تر مکتوب شده است. بر پایهی نظریهی ساختارگرایی، زبان به طبیعت بیشکل ، شکل میدهد (رولان بارت، فریدریش نیچه) . بر این اساس، زبان طبیعت را ترسیم میکند و موجب میشود طبیعت در حکم دادهی یک ساختار معین تجلی کند. اشکال متنوع این داده گیِ پیش بوده، در قالب انواع رمزگانهای فرهنگی زبان نظم میگیرند (بارت) ؛ و این رمزگانها - در قالب تحولات آتی اندیشههای متاثر از ساختار گرایی- نقش منبع و انبارهی گفتمان را بازی میکنند (میشل فوکو). نشانهها، رمزگانهایی که نشانهها را نظام میبخشند و آنها را به گفتههایی در قالب یک فرهنگ بدل میکنند، و گفتههایی که این رمزگان متعلق به آنهایند، سه عنصر تعیین کننده در متن ساختارگرا هستند. بارت در مقالهی از اثر تا متن رمزگان را به تمامی اشکال و صوری اطلاق میکند که زبان بر واقعیت تحمیل میکند تا پیشاپیش ادراک ما از واقعیت و از خودمان را شکل بخشد. بنابراین مثلاً میتوان از رمزگانهای نحوی شکل دستوری جمله، یا از رمزگانهای روایی که منطق علٌی معنایی که بر معنای متعین فرهنگیای که ما ادراک میکنیم حکم فرما هستند،
بر پایهی نظریهی ساختارگرایی، زبان به طبیعت بیشکل ، شکل میدهد (رولان بارت، فریدریش نیچه) بر این اساس، زبان طبیعت را ترسیم می کند و موجب میشود طبیعت در حکم دادهی یک ساختار معین تجلی کند
سخن گفت. تمامی انواع رمزگان کلیشه هستند. پس فرایند تجزیه را بر واقعیت تحمیل میکنند. پس فرآیند تجزیه و تحلیل ادبی شامل شناسایی رمزگانهای حاکم بر اثر میشود (رمزگانههای یاد شده و نیز سایر رمزگان). این کار حوزهی روش شناسانهای را پی میریزد که متن ادبی از درون آن زاده می شود . این حوزه مجموعهای از گفتمانها را سامان میدهد که کل نظام تحقیق را در بر میگیرد. این نظام شامل گسترهی کتاب شناختی متن، شرایط خاص فنی ، روان شناختی و جامعه شناختی حاکم بر تولید متن میگردد. این نظام، همچنین، نقد و مصرف متن یا دریافت متن را نیز در خود میگنجاند . مثلاً اگر در یک طرح تحقیقاتی، توجه معطوف به شرایط اجتماعی تولید باشد، رمزگان معنایی نقش عمده و برجستهای در آن خواهد داشت. در نتیجه، فرآوردهی چشم اندازی روش شناختی است؛ چشم اندازی که بر دو فرض میتنی است. یکی اولویت داشتن تاریخی شرایط اجتماعی و دیگری این که گذشتهی تاریخی و هستی خود ما نوعی نظام دلالت گر رمزگان بنیاد است. از آن جا که متن ادبی تابعی از حوزهی روش شناختی مولد آن است، بنابراین، وجود متن ادبی مبتنی است بر عملکرد آن در حکم جزئی از قدرت (و در این معنا یک ارزش فرهنگی است) در چارچوب همان حوزهی روش شناختی. مثلاً با توجه به روش نقد مارکسیستی برای بهرهگیری از نظام تحقیق جهت شکلگیری متن، متن در برنامهی مارکسیستی ادغام میشود و به سلاحی ایدئولوژیک در خدمت نبرد طبقاتی در میآید. بنابراین از نظر مارکسیسم، متن ادبی به سان رمزگانهای معنایی در هم تنیدهای پدیدار میشود که سازندهی آگاهی (طبقاتی ) است. در تقابل با تلقی سنتی از اثر که بیشتر آن را یک شی میانگارد تا یک کارکرد ؛ امروزه متن ادبی را اساساً فاقد هر گونه استقلال، فاقد هر گونه ویژگی ماندگار و ذاتیای – مانند وحدت صوری اثر- میدانند که بتواند داوری ما مورد متن را توجیه کند. متن کلاسیک منابع ادبی، تاثیرات ژانری و شرایط تاریخی و اجتماعی را در قالب یکپارچه گی چیزی نو، به هم میتند (ظاهراً مانند گیاهی که عوامل تعیین کنندهی وجودش را به نسوج خود بدل میکند)، و این درحالی است که که متن ادبی انسجام خود را از رمزگانهایی میگیرد که آن متن را در کل شبکهی دلالت ادغام میکنند. در حالی که ثبات و خودبودگیِ اثر از مثلاً تقلید یک ژانر معین- از قبیل غزل یا حماسه- ناشی میشود، ثبات یک متن ناشی از تجزیه و تحلیلی است که اثر را اوراق می کند تا تعامل رمزگانهای موجود در آن را کشف کند: رمزگانها در جریان دگرگونی مدام متنیت ثابت میمانند و این متنیت دگرگون شونده تمایزات متنی و ژانری را که در گسترهی یکپارچهی دلالت حل میکند؛ گسترهی که خود سطوح متفاوتی از پیچیدگی را داراست ( پیچیدگی – که نباید آن را با کیفیت خلط کرد- خود در مقام یک ارزش فرهنگی پدیدار میگردد و در نتیجه از عوامل جذابیت متن ادبی است). افزون بر این، خودبودگی خواننده نیز ساختاری از نشانههای
از نظر مارکسیسم ، متن ادبی به سان رمزگانهای معنایی در هم تنیدهای پدیدار میشود که سازندهی آگاهی (طبقاتی ) است
رمزگان بنیاد تلقی میگردد و در نتیجه، خودبودگی منوط میشود به تکرار متنیت گفت که بودن دست کم بر این اساس، میتوان گفت که بودن به معنای رابطهی کمابیش پیچیدهی مجموعهای از کلیشهها است. یکی از مبنای درک رایج و امروزین متن، این فرض است که متن را باید فارغ از سرشت زبانی یا غیر زبانی آن، عنصری کاملاً قراردادی در یک نظام دلالتی دانست. این رهیافت متعاقباً به ما نشان می دهد. که هر عنصری که در اقتصاد نظام نقشمند نباشد نمیتواند خود را تجلی بخشد از آن جا که بر اساس ساختار گرایی برانیسلاو مالینوفسکی، یکی از کارکردهای اسطوره حفظ کارایی نظام اجتماعی است، در نتیجه، حقیقت وجودی و نامستور یک اسطوره – مثلاً مسیحیت – را نمیتوان در چار چوب یک متن مردم شناختی آشکار ساخت یا حتی درک کرد. یعنی مثلاً یک شعر برای ورود به قلمرو علوم انسانی باید کارکردی از کارکردهای گفتمانهای زبان شناختی، روان شناختی و ایدئولوژیک به حساب آید. به این ترتیب، شعر قابل محاسبه میشود و میتوان آن را با نظامی علی درآمیخت. پس برداشت امروزین از متن تلویحاً به نظام منسجمی از مناسبات علت و معلولی اشاره دارد؛ مناسباتی که چیزها خود، رد مقام اجزاء اقتصاد نهادین امر از پیش شناخته شده (امر از میان رفتنی و مصرف شدنی)، از آن استخراج میگردند. در این برداشت، امرِ یکه و غیر قابل محاسبه و ناشناخته اساساً کنار گذاشته میشود. به این اعتبار، فهم امروزین و شاخص متن متناسب است با فرو کاست فن آورانهی