زندگی 

 

سیاست در مقام عمل؛ درباره کتاب «شهریار» ماکیاول

اول
شرط گام‌گذاشتن در ساحت سیاست، گذر از امر تئوریک و محقق کردن ایده‌ها در مقام عمل است. سیاستِ بدونِ عمل، چیزی نیست به‌جز خیال‌بافی و محصور بودن در توهمات «درون». اما همین‌جا باید تأکید کرد که بدون تفکر، عملی از سَرِ معرفت حاصل نمی‌شود. نگاه «درون» به «بیرون» در ساحت سیاست، چیزی است که فلسفة سیاسی در پی دست‌یابی به آن است. بنابراین نگاه معرفت‌شناختی به ساحت سیاست با روح پراتیک آن در تضاد قرار ندارد مگر این‌که ماهیت عملِ سیاسی را درک نکنیم. ماهیت هر عملِ سیاسی چیزی نیست به جز «تغییر»؛ آن هم به تعبیر لئو اشتراوس تغییر در جهت بهبود وضعیت موجود. اما هر سعی و مساعی که در راستای حفظ وضعیت موجود باشد با تغییر نسبتی برقرار نمی‌کند و نیز اگر نگاهش معطوف به گذشته، بدون درک وضعیت امروز، باشد با «ارتجاع» برابری می‌کند. امری که در کتاب «شهریار» به وضوح نشان داده می‌شود.
نیکولو ماکیاولی (1469-1527) فرزند یک وکیل دعاوی بود و در حد فاصل سال‌های 1498 تا 1512 با سمت دبیر دوم شورای صلح به سراسر کشور ایتالیا و نیز دو کشور فرانسه و آلمان مسافرت کرد. کتاب «شهریار» در کنار کتاب «گفتارها» مهم‌ترین آثار او هستند؛ که از بخت خوش ما هر دو کتاب با ترجمه‌های خوب در دسترس‌اند.
«
شهریار» در 1513 به منظور راهنمای حکمرانی در ایتالیا منتشر می‌شود. تمام مباحث مطروحه در این کتاب برگرفته از مشاهدات ماکیاول از شیوه‌های کشورداری حاکم وقت ایتالیا چزاره بورجا است. ماکیاول به پشتوانة تجربة خودش در امر سیاست، در «شهریار» نشان می‌دهد که محدودة سیاست با فضیلت‌های اخلاقی غرابتی ندارد و، سیاستمداران با استفادة از حربة فریب و ستمگری و دستکاری فکریِ توده‌ها بر آن‌ها حکومت می‌کنند. چنین اندیشة عریان و تلخی که او از جهان سیاست نشان داده است، در «گفتارها» تا حدودی تعدلشده و، بر عناصر «جمهوری‌خواهی» و «آزادی‌خواهی» تأکید می‌شود.

دوم
ماکیاول در کتاب «شهریار» در صدد است تا ماهیت پراتیک سیاست را نشان دهد. بیشتر فلاسفه تا قبل از ماکیاول در پی آن بودند تا از سیاست امر اخلاقی یا اتوپیایی ساخته و آن را از همین منظر تعبیر و تفسیر کنند؛ امری که در کتاب «شهریار» کاملاً ویران می‌شود.
اما «سیاست در مقام عمل» در نزد ماکیاول چه تعبیری دارد؟ ماکیاول در کتاب «شهریار» نگاهش معطوف به حفظ وضعیت موجود است. پس سیاست عملیِ ماکیاول به حاکم یا شهریار می‌خواهد بگوید که اگر خواهان ثبات حکومت خود هستی چه کاری انجام بده و از انجام چه کاری احتراز کن. از این‌روست که ماکیاول چنین حُکمی را صادر می‌کند: «حاکم باید به زیرکی روباه و به خشونت شیر باشد.» بسیاری از فلاسفة اخلاق چنین گزاره‌ای را خلاف خیر همگانی می‌دانند، اما ماکیاول بر این باورست که ماهیت پراتیک سیاست، فضایی برای جولان احساسات و عواطف باقی نمی‌گذارد. به همین جهت است که این شیوة حکومت کردن در سیاست را «ماکیاولیسم» نام گذاشته‌اند. پس حاکمی که در چارچوب سیاست «ماکیاولیسم» هویت خود را نشان می‌دهد، در پی «جاه» و «مکنت» و تثبیت موقعیت خود است.
اگر در دولتهای دموکراتیک و لیبرال درک جامعه‌شناختی از ماهیت جامعه و نیازهای انسان به وضع قوانینی منجر شد که در جهت سیانت از آزادی و خوشبختی و رفاه همگانی بود و، لذت از زندگی را سرلوحة قانونگذاری خود قرار داد، در چارچوب جامعه‌ای که حاکمش، «شهریارِ» توصیفیِ ماکیاول است، قوانین صرفاً ابزاری برای حفظ وضع موجود است. چنین حاکمی برای دست‌یابی به اهداف خود باید از دو عامل قدرت شهریاری یعنی «ثروت» و «نیروی نظامی» برخوردار باشد. «آیا شهریار را چنان قدرتی هست که در روز نیاز بر خود تکیه تواند کرد یا آن‌که همواره در پناه دیگران می‌باید بود. برای آن‌که این نکته نیک روشن شود، می‌گویم، به گمان من، آنانی به خود تکیه توانند کرد که چندان که باید مرد جنگی در سپاه یا زر در خزانه داشته باشند» (ص 107).
از آن‌جایی که در چنین دستگاه حکومتی، «هدف» وسیله را توجیه می‌کند، لازم است که شهریار گاهی نیز عهدشکن باشد. «همه می‌دانند که چه نیکوست شهریار را که درست پیمان باشد و در زندگی راست‌روش و بی‌نیرنگ. با این همه، آزمون‌های دوران زندگانی ما را چنین آموخته است که شهریارانی که کارهای گران از دست‌شان برآمده است آنانی بوده‌ اند که راست را به چیزی نشمرده اند و با نیرنگ آدمیان را به بازی گرفته اند و، سرانجام، بر آنانی که راستی پیشه کرده اند، چیره گشته اند» (ص 147). البته این عهدشکنی نه عریان، بلکه باید پوشیده باشد. بنابراین یکی دیگر از کلیدی‌ترین صفات شهریاری که ماکیاول آن را برمی‌شمارد «ریا» و «تلبس» است، تا در پس آن بتوان حاکمیت را استوار داشت. «فرمانروای زیرک پای‌بند پیمان خویش نتواند بود و نمی‌باید بود آن‌گاه که به زیان اوست و دیگر دلیلی برای پای‌بندی به آن در میان نیست. اگر مردمان همگی نیک می‌بودند، این حکمی شایسته نمی‌بود. اما از آن‌جا که بدخیم اند و پیمان خویش را با تو نگاه نمی‌دارند، تو نیز ناگزیر از پای‌بندی به پیمان‌ خود با ایشان نیستی. و کدام شهریار است که عذری پسندیده برای پیمان‌شکنی خویش در آستین نداشته باشد؟ از همین روزگار نمونه‌های بی‌شمار می‌توان آورد و نشان داد که چه بسیار پیمان‌ها و عهدها که از بدعهدی شهریاران شکسته و بی‌پایه گشته است. و آنان که روباهی پیشه کرده اند از همه کامیاب‌تر برآمده اند. اما می‌باید دانست که چه گونه ظاهرآرایی می‌باید کرد و با زیرکی دست به کار نیرنگ و ریا شد. و مردم چنان ساده‌دل اند و بنده‌ی دم که هر فریفتاری همواره کسانی را تواند یافت که آماده‌ی فریب خوردن اند» (ص 148).
در خاتمه می توان گفت که کتاب «شهریار» به سیاست از منظر مصلحت‌ها و چه باشدها و چه نباشدها نگاه می‌کند. ماکیاول، همان‌گونه که اشتراوس اشاره کرده است، به عنوان نخستین فیلسوف سیاسی که چنین تفکری را مکتوب کرد، سند آن را به نام خود زد. به همین دلیل است که شنیدن نام او، همواره مدافعان و مخالفان زیادی را در تقابل با هم قرار می‌دهد.

 

علیرضا جاوید