شالوده شکنی گفتمان شیعی-سنی 
 

تلاشی برای بازنگری و اسطوره زدایی
 

 

ناظران می‌گویند...

شالوده شکنی گفتمان شیعی-سنی: تلاشی برای بازنگری و اسطوره زدایی

مجیب‌الرحمان رحیمی 

پژوهشگر علوم سیاسی در دانشگاه اسکس انگلستان

 

نظریه گفتمان با پذیرفتن اصل ستیزه‌جویی (antagonism) یا به قول قرآن "اختلاف" در زندگی و روابط انسان‌ها، مدعی‌ است هر گفتمان بر اساس دیگری سازی شکل می‌گیرد: "ما" در تقابل با "دیگری" یا "بیگانه‌ای"؛ "مایی" که خودی و داخلیست و دیگری که بیگانه و بیرونی‌ است.

گفتمان‌ها معطوف به قدرت‌اند و روایت گروه یا جمعی. این گروه‌ها تلاش می‌کنند روایت خود را با استفاده از ابزارهای مختلف غالب سازند.

در این مسیر بنیان‌گذاران و طرفداران گفتمان‌ها، با به کار بستن مفصل‌بندی گره‌گاه‌های معینی برای انسجام و قوام روایت خود می‌سازند.

در واقع، گفتمان در محور همین گره‌گاه‌ها شکل می‌گیرد و به دال‌های سیال و سرگردان در پی بی‌جایی و تزلزل، هویت و استقرار می‌بخشد.

گفتمان‌ها، با توجه به این‌که معطوف به قدرت اند و در صدد دست یافتن به هژمونی، گفتمان‌ها و روایت‌های رقیب را یا از صحنه طرد می‌ کنند یا به چالش می‌کشند.

به دلیل این‌که طرد و نفی در این ستیز، یک عمل دوجانبه‌است، هر یک از طرفین نزاع، دیگری را مانع شکل گیری و دست یافتن به هویت کامل خود می‌داند.

این ستیز و نزاع در نمونه‌های مذهبی، به طور معمول شکل هنجاری یا ایدئولوژیک اختیار می‌کند. با توجه به این‌که جلوگیری از دست یافتن به هویت (Identity blockage) یا کامل شدن (Fullness) یک تجربه‌ دوجانبه‌است، معمولا رابطه‌ با غیر یا بیگانه در این تجربه بر اساس معادله‌ "دوست و دشمن" شکل می‌گیرد و لبه‌های دیگری سازی در این روی‌کرد تیز، برنده و کینه‌توزانه‌ است.

در نظریه‌ گفتمان، معمولا در پی تحولات متزلزل کننده، برگشت دوباره‌ گفتمان‌های طردشده یا مازاد معنی، گفتمان‌ها در امتداد زمان دچار بی‌جایی و تزلزل می‌گردند. چون درپی این تحولات توانایی هویت بخشی و استقرار را از دست می‌دهند و دیگر پاسخ‌گوی نیاز جامعه نیستند.

در این مرحله زمینه‌ شکل‌گیری گفتمان‌های نوین فراهم می‌گردد و فعالان می‌توانند با یافتن ابرنشانه‌‌ای یا ساختن گره‌گاه‌های مشترکی گفتمان نوینی را سامان بخشند.

با اتکا به این رویکرد و از این منظرگاه به ظهور، شکل گیری، انسجام و تزلزل گفتمان شیعه و سنی و زمینه‌ شکل گیری گفتمان‌نو می‌پردازم.

در این راستا، نظریه‌ گفتمان از یک‌سو ما را در فهم ظهور و شکل گیری این دو گفتمان‌ در تجربه‌ تاریخی مسلمانان و از سوی دیگر در ارایه‌ راه‌های احتمالی بیرون رفت یاری می‌رساند.

برای رهایی از گفتمان‌ها یا چشم‌اندازهای اسارتگر و جزم‌اندیش و مساعد ساختن زمینه‌ شکل گیری گفتمان یا چشم‌انداز متکثر، مداراگرا، اخلاق باور و مردم‌سالار نیازمند حرکت بنیادین برای طرح‌نو درافکندن هستیم.

طرح رهایی بخشی که لبه‌های تیز دیگرسازی را نرم سازد و رابطه‌ ای را که بر اساس معادله‌ "دوست دشمن" است به رابطه‌ میان "دوست و مُخالف" تعدیل کند.

مرجعیت یا الگوی بنیادین در گفتمان دینی:

از نظر نویسنده این‌سطور، اسلام به مثابه‌ دین، با بعثت حضرت محمد آخرین پیامبران الهی آغاز می‌شود و تا رحلت وی تکمیل می‌شود.

با رحلت پیامبر رابطه‌ مستقیم خداوند از طریق وحی با زمین قطع می‌شود. قرآن‌کریم و سنت صحیح پیامبر مرجعیت یا الگوی بنیادین این دین را تشکیل می‌دهند.

با وفات پیامبر مرحله‌ تجربه‌ تاریخی اسلام و مسلمانان آغاز می‌گردد. این مرحله، با توجه به این‌که می‌توانست، از همان لحظات آغازین طور دیگری شکل بگیرد، زمانی، مکانی و تاریخی‌ست.

در این رویکرد، مرحله‌ اول مقدس است؛ چون اصل و مبنای دین را تشکیل می‌دهد. مرحله‌ دوم، که مرحله‌ تجربه‌ تاریخی دین به شمار می‌رود، مقدس نیست.

در مرحله‌ نخست به رغم تقدس، مسائل و قضایایی زمانی و مکانی وجود دارند که در همان بستر تاریخی معنی می یابند و به عنوان تجربه‌ بشری از تقدس برخوردار نیستند.

مرحله‌ دوم، به رغم تاثیرگذاری مستقیم برشکل گیری تاریخ و تمدن اسلامی، از تقدس و مرجعیت در دین مانند مرحله‌ نخست برخوردار نیست.

ولی می‌توان از آن به عنوان یک تجربه‌ بشری، به خصوص از مراحل نخستین آن، بدون مرجعیت بخشی مقدس و الزام‌آور، چون هر تجربه‌ای، الگوبرداری کرد.

مطالعه و دقت در این مرحله، بدون تردید، ما را در فهم نسل اول این آیین از آموزه‌های آن یاری می‌رساند. گره‌گاه اصلی رویکردم در شناخت و قرائت نو از اسلام را می‌توانم چنین خلاصه کرد: اسلام مقدس است، ولی تجربه‌ تاریخی و تاریخ اسلام در مرحله‌ بعد از رحلت پیامبر مقدس نیست.

مرجعیت یا الگوی پایه، قرآن و سنت پیامبر، چون هرمتن مقدس، تفسیر و تأویل پذیر است.

این اصل در روش‌شناسی سنتی نیز در مباحث چگونگی اثبات نص و دلالت‌های قطعی و گمانی آن مورد بحث قرارگرفته است.

در ترسیم مبنای نظری که برای فهم موضوع مورد بحثم در این مقاله ارایه می‌کنم، لازم است میان مرجعیت پایه و تفسیر و تأویل این مرجعیت که در طول زمان شکل گرفته است تفکیک قائل شویم.

مرجعیت پایه در این رویکرد اصالت خویش را به عنوان الگو به رغم تأویل پذیری حفظ می‌کند، و تفسیرها و تأویل‌ها از این مرجعیت، به رغم ارزش و جایگاه بلندی که در میراث فکری-فرهنگی تمدن اسلامی دارند، تفسیرها و تأویل‌های‌ زمانی، مکانی و بشری به حساب می‌روند.

این تفسیرها و تأویل‌ها، چون هر گفتمانی معطوف به قدرت‌اند و تحت شرایط ویژه‌ای شکل گرفته‌ اند.

بنابراین، در این رویکرد، به آن‌ها به مثابه‌ مجموعه‌ای از اجتهادها، برداشت‌ها، تفسیر‌ها و شناخت‌های زمانی و مکانی پیروان این دین نگریسته می‌شود؛ تفسیرها و تأویل‌هایی از جمع تفسیرها و تأویل‌های ممکن.

در مرجعیت پایه، خداوند و پیامبرش از پیروان این دین به نام مسلمان و مومن نام می‌برند، و از جمع آنان به عنوان ملت و امت. (... مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ ... (الحج: ۷۸).

امتی که بر شالوده‌ توحید، رسالت و معاد بنا یافته، از یک کتاب و یک پیامبر پیروی می‌کنند و افراد آن برابرند و رابطه‌ آن ها بر اساس ارزش‌های اخلاقی، عدالت، انصاف و معرفت است.

در این مرجعیت، لااقل من، از شیعه و سنی، از خاص و عام، از رافضی و ناصبی و ده‌ها و صدها فرقه‌ دیگر خبری و ردپایی نیافتم. در این هستی شناسی و معرفت شناسی، رسالت پیامبر رسانیدن پیام خداوند به بندگان است و اصل مصالح عباد و رستگاری دنیوی و اُخروی آنان.

مرجعیت پایه و بحث نظام سیاسی:

در مرجعیت پایه، احکام و رهنمودهایی وجود دارد که عملی کردن و تطبیق آن‌ها مستلزم داشتن نوعی از قدرت و نظام است.

در مورد مبنای دینی یا عقلی یا دینی-عقلی ضرورت استقرار و برپایی چنین نظامی میان دانشمندان مسلمان اختلاف است.

ولی در قرآن و سنت صحیح پیامبر بحث مفصل یا رهنمود تفصیلی در باب نوع نظام، یا به تعبیر معاصر، حکومتداری وجود ندارد. در مرحله‌ نخست حضور شخص پیامبر مشروعیت، انسجام و تداوم این آیین را به عنوان دین تضمین می‌کرد.

قرآن، سنت و یاران پیامبر در این مرحله از خلافت، امارت، و بالاخره حکومت به معنایی که امروز می دانیم صحبت نمی‌کنند. هیچ یک از این مراجع از پیامبر، به عنوان خلیفه، پادشاه یا امیر نام نمی برند.

از امت و آیین او نیز به نام خلافت یا حکومت اسلامی یاد نمی‌کنند. او در این ادبیات، رسول‌خداست، پیروان او مسلمان، مومن، امت اسلامی و امت محمد خوانده می‌شوند.

مومنان نیز خود را در ادبیات این دوره پیروان دین و آیینی به نام اسلام می‌دانند تا اتباع امپراتوری، پادشاهی یا دولتی. قرآن و سنت به تکرار در این مرحله از ارزش‌های اخلاقی، عدالت، شورا، برابری و ... صحبت می‌کنند.

در ادبیات قرآن و سنت در این مرحله، تا جایی‌که من می‌دانم و باوردارم، یگانه اصطلاحی که در مورد نظام و حکومت داری به معنای معاصر آن، به کار رفته، اصطلاح "أمر" است.

این اصطلاح در این ادبیات، همیشه قرین شوراست و قرآن پیامبر(ص) را همیشه به شورا در "أمر" توصیه می‌کند. (... وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ ... ). (آل عمران: ۱۵۹). (... وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ ...). (الشوری: ۳۸).

اصطلاح خلیفه و خلافت در قرآن و ادبیات این دوره، هیچ‌گاه به معنای دولت‌داری و زمام‌داری به کار نرفته است.

ادبیات این دوره، به مفهوم سلطان و سلطنت و پادشاه و پادشاهی بیشتر به عنوان ویژگی‌های فرمانروایی پروردگار نگاه می‌کند و به مفهوم پادشاهی و پادشاه در تجربه‌ بشری در اکثر موارد نگاه مثبت ندارد.

از دولت و حکومت به معنای معاصر، که محصول دوره‌ تجربه‌ی تاریخی و برخورد جهان اسلام با استعمار و مدرنیته است، در ادبیات این دوره چیزی وجود ندارد.

بنابراین، نوع نظام و چگونگی حکومت، از این چشم‌انداز، از امور عرفی و دنیوی‌ست و بیشتر به شرایط زمانی و مکانی بستگی دارد.

تاکید بر اصول و معین نکردن نظام مشخص یا تعیین جانشین و خلیفه‌ای از سوی پیامبر برای دوره‌ تجربه‌ تاریخی، از ویژگی‌های برجسته دین اسلام به شمارمی‌رود که پویایی و کارآیی آن را در امتداد زمان تضمین می‌کند.

پیامبر و بحث تعیین جانشین:

تا جایی‌که من می‌دانم، هیچ نص صریح در قرآن و سنت صحیح در مورد تعیین امام، وصی، خلیفه یا جانشین پیامبر وجود ندارد.

قرآن در این مورد هدایت، رهنمود یا سخن صریحی ندارد. ممکن نیست، اصلی به این بزرگی و به این اهمیت، آن‌طور که گفتمان شیعی مدعی‌ست، در قرآن و سنت صحیح پیامبر مسکوت گذاشته شود و مسلمانان با تفسیر و تأویل آن را ثابت سازند.

واقعه‌ غدیر و ده‌ها روی‌دادی از این سنخ در تاریخ اسلام به وقوع پیوسته اند.

پیامبر در این روی‌داد و روی‌دادهای مشابه، از دوستی و محبتش به علی، خانواده و یاران نزدیکش سخن رانده و مسلمانان را به نیکویی و حسن معامله با اهل بیت، مسلمانان و انسانیت توصیه کرده است تا تعیین جانشین و خلیفه.

در مورد ابوبکر، عمر، عثمان، ابوعبیده، سلمان فارسی و دیگران نیز سخنان مشابهی از پیامبر روایت شده‌ است.

بنابراین، از روی‌داد غدیرخم و روی‌دادهای مشابه در تاریخ اسلام، نمی‌توان اصلی به نام ولایت، خلافت یا تعیین جانشین استنباط کرد.

بحث تعیین جانشین توسط خدا و پیامبر، و رهبری امت توسط شخصی که مشروعیت خود را از خدا به دست می‌آورد تا از مردم و میراثی ساختن این رهبری در خانواده‌ای یا دودمانی با تعالیم آزادی بخش، پویایی و جوهر پیام این دین در تضاد است.

پذیرفتن چنین روایتی و روی‌کردی، نتیجه‌ و پیامدی جز سلب اراده‌ مردم، استبداد مذهبی و استفاده‌ ابزاری از دین ندارد.

به باور من، با توجه به این‌که بحث حکومت داری و نوع نظام، از امور عرفی‌ و دنیایی‌ست و به تغییرات، تحولات و شرایط زمان و مکان بستگی دارد، خداوند و پیامبر با حکمت و بصیرت و با بیان اصولی چون شورا، عدالت، انصاف، امانت‌داری و ... تفصیل آن را به مسلمانان گذاشته‌اند تا طبق شرایط زمان و مکان در این مورد تصمیم بگیرند.

آغاز تجربه‌ تاریخی، اختلافات و بحث نظام سیاسی:

اختلاف و تعدد تفسیر و تاویل در تجربه‌ بشری یک امرطبیعی‌ست.

قرآن نیز از اختلاف دائمی میان مردم به عنوان یک اصل یاد می‌کند. در نظریه گفتمان ستیز(antagonism) نیز یک اصل فروکاست ناپذیر است. لذا تلاش ما نه برای زدودن اختلاف و تعدد که برای نرم ساختن لبه‌های تیز دیگر سازی و ایجاد فضایی از تحمل و مداراست.

از این چشم‌انداز، شکل گیری اختلاف در مرحله‌ تاریخی یک امر طبیعی‌ است.

بحث نوع نظام و چگونگی تعیین زمام‌دار و اداره‌ امور مسلمین به صورت جدی در نخستین لحظات در گذشت پیامبر و آغاز مرحله‌ دوم، مرحله‌ تجربه‌ی تاریخی اسلام، میان پیروان این مکتب شروع می‌شود.

در این مرحله، با توجه به این‌که مسلمانان در عقیده باهم برابرند، رابطه‌ قدرت و ساختارهای قبیله ای نوع نظام و چگونگی تعیین زمام‌دار را تعیین می‌کند.

نگاه تحلیلی و غیرمقدس به چگونگی حوادث و جدل‌هایی‌که منجر به تعیین ابوبکر به زعامت بعد از درگذشت پیامبر در سقیفه بنی ساعده گردید، اختلاف نظر شدید مهاجران و انصار در احراز امور مسلمین، توافق بر بیرون رفت از این بحران بر اساس برتری قریش و مهاجران و سیر متفاوت تصمیم های سیاسی در مراحل بعدی به وضوح نقش رابطه‌ قدرت، ساختار قبیله ای و تجربه‌ بشری، زمانی و مکانی بودن تعامل نسل اول پیروان این آیین را با اصل حکومت داری یا "أمر" به نمایش می‌گذارد.

بعد از درگذشت پیامبر و آغاز مرحله‌ دوم است که مسلمانان به صورت جدی به بحث نظام و چگونگی اداره‌ سرزمین و امور مسلمانان می‌پردازند. در این مرحله‌ است، که بحث خلیفه‌، خلافت، خلیفه‌ مسلمین و خلیفه‌ رسول‌خدا مطرح می‌گردد.

دقت در ادبیات این دوره نشان می ‌دهد که بحث خلیفه نه به عنوان جانشین پیامبر-چون کسی نمی‌تواند جانشین پیامبر باشد- بلکه به عنوان کسی‌که بعد از پیامبر امور مسلمین را به عهده می‌گیرد مطرح است.

عمر در مرحله‌ بعد از ابوبکر، به همین دلیل کاربرد اصطلاح خلیفه را برای خود نمی‌پذیرد و باور دارد که او بعد از ابوبکر به قدرت رسیده نه بعد از پیامبر و اصطلاح درست در مورد وی "خلیفه‌ خلیفه‌ رسول‌خدا" است تا خلیفه‌ رسول‌خدا و ترجیح می‌دهد به نام امیرالمومنین یاد گردد.

نظام و اداره در تاریخ مسلمانان، به عنوان یک تجربه‌ تاریخی و دنیایی و متاثر از تجارب و دستاوردهای نو و نظام‌های دیگر به صورت گسترده‌ای بسط و توسعه میابد.

در آغاز این تجربه‌ تاریخی به رغم اختلاف دیدگاه‌ها و برداشت‌ها، که امر طبیعی‌ست، اکثریت قاطع اصحاب پیامبر در امر استقرار نظام نوپا باهم همکاری و تعاون کردند.

طبق روایات موثق تاریخی علی با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کرد و با آنان برای استقرار نظام همکاری کرد.

اصل مهمی که در این دوره برجسته و قابل تامل است، نگاه قراردادی به اصل نظام یا "أمر" با اتکا به اصل شورا و بیعت از سوی نسل اول پیروان این آیین است.

اختلافات به صورت جدی در اواخر خلافت عثمان شکل می‌گیرد و حوادث بعدی آن‌را داغ‌تر و بزرگ‌تر می‌سازد.

نحوه مرگ عثمان، درگیری میان علی و معاویه، جنگ با خوارج، استقرارحکومت بنی امیه، حادثه کربلا، سرکوب طرف‌داران علی و بالاخره استقرار امپراطوری صفوی در حوزه ایران-خراسان به این اختلافات به صورت وسیع دامن زد و اختلافات میان دو گفتمان شیعی-سنی را گسترده‌تر ساخت.

 

 

 


 
گروه اینترنتی قلب من