نویسنده: داکتر غلام محمد انصاری 

 

"عضو کمیسیون صحی مجمع دانشمندان و متخصصان افغانستان"

 
 

 

حاکمیت ماتحت شعور با محتوای منفی

مانع بزرگ در راه پیشرفت شخصی واجتماعی

 

 

قرن 21 قرنِ تحولات و دگرگونی های عمیق اجتماعی، علمی و طبی است. چون بشريت در اين قرن دارای سريعترين سیستم تبادلۀ معلومات، تبادلۀ افکار و انديشه ها میباشد و از سوی ديگر کارد نیرنگ و بی عدالتی به استخوان مردم و حتی اکثريت علمای با وجدان جهان رسیده است، اين حالت درد آور همه را برای راهیابی و رهايی دعوت مینمايد.

بحث های را که من امروز با شما آغاز مینمايم صحبت های نهائی شده نبوده بلکه سر آغاز گفتگوهای من بعنوان طبیب افغانی با شماست تا مسؤولیت انسانی، اجتماعی و طبی خود را در برابر بشريت و بخصوص هموطنانم ادا نموده مصدر خدمت شوم. من تلاش خواهم کرد تا از طريق اين سايت با شما در يک همکاری متقابل قرار بگیرم و به سوالات شما پاسخ بدهم.

اين پژوهش تحقیقی را که در اختیار شما میگذارم چون تهداب اساسی زندگی شخصی، اجتماعی ما را پايه گذاری میکند و تا حدود زيادی سرنوشت ساز است، از همه خوانندگان وهموطنان خواهش دارم تا با دقت و کنجکاوی زياد به

اين مسئله برخورد نمايند. صحبت های طبی من استنادش به جديد ترين تحقیقات علمی روی حجره و Gen میباشد که توسط Bruce Lipton پروفیسور بیولوژی حجره در امريکا صورت گرفته و تجارب 34 سالۀ طبی خودم نیز در آن نقشِ ايفاء مینمايد.

Bruce Lipton در اثر تحقیقات خود بروی حجره های تهدابی به مقام پروفیسوری رسید. وی در دوران طفولیت با میکروسکوب آشنا شد و از همان وقت علاقمندی شديد به درک حقیقت در زندگی حجرات میکروسکوپیک پیدا نمود. او قبل از تحقیقات اش روی بیولوژی حجره در پوهنتون درس اينرا میداد که Gen انکشاف حجره را کنترول میکند، کرکتر انسان را می سازد و رفتار انسان ها را تعیین میکند. پس از آنکه تحقیقات وی خلاف اين موضع را نشان داد ديگر نمی توانست مغاير آنچه که کشف نموده بود تدريس نمايد. او با وجود آنکه قرارداد دايمی با اين مرکز علمی داشت مجبور به ترک پوهنتون گرديد و اما بعدأ در يکی از مشهور ترين پوهنتون های جهان به اسم هاورد شروع به تدريس نمود.

Bruce Lipton در تحقیقات خود يک حجرۀ تهدابی را در بشقاب نمو گذاشت. پس از هر ده ساعت اين حجره دو چند میشد و پس از يک هفته از يک حجره هزاران حجرۀ ديگر بوجود آمدند که همه دارای عین Gen بودند. وقتی او يکتعداد از اين حجرات را در يک محیط غذائی ديگر گذاشت اين حجرات به حجرات عضلاتی تبديل شدند. با تغییر پیهم محیط غذائی برای حجرات که دارای عین Gen بودند اين حجرات به حجرات شحمی، استخوانی و يا جلدی تبديل شدند. متعاقبأ او به اين نتیجه رسید که هجرات تهدابی انسان در قید میحط غذائی مختلف به حجرات عضلاتی، شحمی، استخوانی و جلدی تبديل می شوند. سؤالیکه اينجا مطرح میشود اينست که سرنوشت اين حجرات را چه تعین میکند؟

Gen يا تغییر محیط غذائی؟ طبعأ محیط غذائی، زيرا محیط غذائی مختلف يگانه تغییر محیطی اين حجرات بود با وجود آنکه همه حجرات از نظر Genetic عین Gen را داشتند.

پس اگر ما در يک تحقیقات علمی حجرات سالم را از يک محیط سالم در يک محیط ناسالم و مريض قرار دهیم، خواهیم ديد که حجرات مريض میشوند و بر عکس در محیط سالم دو باره سالم و صحت میگردند. حالا به عنوان داکتر سوال خواهیم کرد، که چه داروئی بدهیم تا حجرات دوباره صحت شوند؟ جواب اين است که برای برگردانیدن حجرات از محیط ناسالم و مريض به محیط سالم و صحت دوائی ضروررت نیست زيرا آنها میتوانند به تنهائی خود دوباره صحت شوند.

روشن نو علمی که پس از تحقیقات Bruce Lipton و دانشمندان ديگر جايش را در جهان تحقیقات حجروی باز نمود  Epigenetic نامیده می شود.

Epi یعنی مافوق Gen، طبقه بالای جلد را Epiderm می نامند. وقتی که از Epigenetic صحبت مینمائیم معنی اش آن است که محیط و اطراف Gen نقش کنترول کننده و تعیین کننده را بر ساختار های تبارزاتی Gen داشته و حاکمیت محیط را بر Gen تثبیت مینماید، زیرا اعتقادات اوایل قرن بیست آن بود که Gen سرنوشت ساز انسان و بیولوژی اوست.

 در این صورت همه چیزی را Gen کنترول میکند و ما نمیتوانیم در آن تاثیری وارد نمائیم و انسان قربانی Gen و میراث است. اما علم Epigenetic ما را به اين نتیجه می رساند که محیط و تغییر محیط سرنوشت حجره و حیات بیولوژيک حجره را تعیین میکند. بنابر اين ما میتوانیم با تغییر محیط، سرنوشت خود را بدست خود بگیريم و آقائی خانۀ خود باشیم.

ما امکان اين را داريم که واقع بینی خود را از محیط با شعور آگاه تغییر داده Gen وهستی خود را تحت کنترول بیاوریم. ولی اين زمانی را در برمیگیرد تا ما آنرا در زندگی خود تطبیق نمائیم.

آنچه از اين تحقیقات جديد به اثبات رسید اين بود که انعکاسات و Signal های محیطی بر کیمیا و بیولوژی وجود ما

تأثیرگذار بوده و بر وظائف وجود ما نقش میگذارد و سبب تغییر آنها در جهت مثبت و يا منفی میگردند. با کنترول بخش منفی شعور ناآگاه خود توسط شعور آگاه میتوانیم وظائف حجره و وجود خود را به طرف مثبت تغییر داده و زندگی خود را در سطوح مختلف جسمی، روحی، عقلی و اجتماعی بهتر سازيم، لیکن باید میکانیزم ساختاری و نقش

دو بعدی شعور یعنی شعور آگاه و شعور نا آگاه در زنده گی شخصی و اجتماعی خود دقیق مورد پژوهش و بررسی قرار دهیم تا باشد به درک آن رسیده و مهم تر از همه در زنده گی روزمره آنرا در عمل پیاده نمایم.

 1. شعور آگاه: شعور آگاه ما که توسط آن شخصیت و آگاهی فکری خود را تبارز میدهیم و بخش خلاق و سازنده یعنی Kreative ما را تشکیل میدهد. این شعور آینده ما را تخمین میزند، گذشته را مرور میکند و پرابلم ها، مشکلات و برنامه های روزمره را مورد بررسی قرار داده و راه حل ها را منطقی جستجو می نماید. کارائی شعور آگاه ما در فی ثانیه 40 بایت بوده که این توانمندی صرف مصروف حل مشکلات و برنامه های روزمره و آموزش های جدیدی می باشد و آن بدین معنی که شعور آگاه بعد از آموزش و تکرار یک عمل به شکل پی هم آنرا به عادت تبدیل نموده و تسلیم سیستم خود کار که همانا ماتحت شعور ماست و ظرفیت چند بیلیون بایتی دارد، می نماید. زیرا شعور آگاه با ظرفیت 40 بایتی خود نمی تواند از عهدهء حمل و ثبت تمام داده های زنده گی روزمره و فعال در سطوح مختلف، بر آید. از این جاست که نیرو عادت شکل گرفته و در دستگاه های ثبت ماتحت شعور برای انجام خود کار آن در آینده سپرده میشود. مثلاً: در مورد راننده گی، در آغاز شعور آگاه هر قدم را رهبری میکند، وقت ما داخل موتر می شویم در ابتدا نمی دانیم که ماشین را چگونه روشن کنیم، از کجا آغاز کنیم، پا ها را در کجا قرار بدهیم، چگونه حرکت کنیم و موتر را با محیط راننده گی مطابق به قوانین ترافیک چگونه همسو سازیم. اما شعور آگاه این وظیفه را به دوش گرفته و بعد از تکرار آن ما به شکل خود کار وقت داخل موتر می شویم پا های ما به جا های که باید باشد قرار می گیرد، دست ها به کار خود می پردازد و چشم ها همچنان متوجه قسمت های حیاتی که لازم است می شود. این جاست که یک عمل بعد از تکرار دوام دار آن که حداقل 21 روز را در بر میگیرد توسط شعور آگاه به ماتحت شعور سپرده شده و رهبری کار را به صورت اوتوماتیک بر عهده می گیرد. این سیستم در تمام بخش های زنده گی به همین شکل عمل نموده و بعد از تکرار آن به نیروی عادت و خود کار تبدیل می گردد.

2. ماتحت شعور يا شعور نا آگاه: اين بخش مسؤل عادات ما بوده که پس از ریشه یابی و تکرار آن دوام دار آن در بخش شعور آگاه به نیروی عادت تبدیل شده، خود کار و اوتوماتیک عمل میکند. این بخش زنده گی اجتماعی، فردی، روحی، عقلی و فزیکی ما را روزمره به صورت خود کار و اوتوماتیک هدایت می کند. اکثرأ انسانها معتقد اند که زندگی شان توسط بخش شعور آگاه رهبری می شود.لیکن تحقیقات علمی سال های اخیر نشان داده است که حد اعظم 5  فیصد روش و اعمالر روزمره ما توسط شعور آگاه هدايت میگردند و باقی 95 فیصد توسط پروگرام های ماتحت شعوری بصورت خودکار عمل می کند. حالا سؤال اين است که ماتحت شعور ما چطور شکل میگیرد؟

 تحقیقات علمی نشان میدهند که دماغ ما در 6 سال اول زندگی حتی در رحم مادر در يک حالت بی خودی يعنی Trance  دوام دار قرار دارد گراف برقی دماغ یا Electorencephlography يک طفل زير 6 سال امواجی را نشان میدهند که در بخش کلان سالان امواج آگاهی نیستند.  دماغ در 6 سال اول در موج teta يعنی 4 تا 8  Hz کار میکند و در يک حالت بیخودی نیمه خواب hypnotische trance میباشد.

در اين 6 سال اول زندگی دماغ همانند کمرهء فیلمبرداری است که تمام Signal های محیط را مثل برخورد ها، آواز ها، احساس ها، عاطفه ها، محبت، عشق، توجه، جنگ، رنج، فقر، بیعدالتی، تحقیر، ضرب وشتم، قهر و خلاصه همه چیز را ثبت کرده  و پس از تکرار دوام دار این داده ها، پدیده ها، احساس ها، عاطفه ها، عمل کرده ها از شعور آگاه به ماتحت شعور انتقال یافته و بدين ترتیب ماتحت شعور ما شکل میگیرد. يعنی اگر طفل در اين 6 سال اول زندگی در يک محیط سالم و خوب قرارگیرد، با عقل سلیم و پروگرام های سالم بار خواهد آمد و در صورتیکه محیط ناسالم و مريض باشد طفل با عقل و روح ناسالم بار آمده و اين Signal های مثبت و يا منفی زندگی اش را تا آخر رقم میزنند.

چنانکه گفته اند: با ما نشینی ماه شوی / با ديگ نشینی سیاه شوی و يا اينکه: خوی که در طفولیت بنشیند در مرگ برآيد.

تعدادی زيادی محققین به اين عقیده هستند که افکار والدين در مورد طفل پلان شده قبل از القاح در آينده طفل متولد اثر

گذار بوده و بخصوص محیط مادر در دوران حمل زندگی بعدی طفل را تعیین مینمايد. برای روشن شدن مطلب دو مثال از تجربه طبی خودم می آورم:

 

1.      سه خانم بحیث مريض داشتم که در وقتی  در گردن شان چیزی تاب میخورد احساس خفقان میکردند حتی اگر لباس گردن بلند میپوشیدند. پس از تحقیق و بررسی به اين نتیجه رسیدم که چون هر دو طفل اطفال نا خواسته بودند ومادر آرزوی سقط يعنی مرگ آنها را داشت اين دستور در وقت حمل در ذهن آنها ثبت گرديده بود وچون مرگ با فشار روی گلو در پیوند است اين حالت يعنی فشار روی گلو سبب احساس خفقان در آنها میگرديد.

2.       قاضی 38 ساله بخاطر تداوی دپریشن که از 26 سالگی به اينطرف او را رنج میداد نزدم آمد، مادرش در وقت حمل وی بنابر مشکلات زندگی اکثرأ گريه میکرد، وقتی وی تولد شد او نیز تا سن يک سالگی گريه میکرد.  يعنی حالت گريۀ مادر بعنوان يک حالت عادی در کست خالی مغز طفل ثبت شده بود. طفل پس از تولد برای تطابق با محیط مادر هم گريه میکرد. در سن 26 سالگی وقتی او دوباره تحت سترس کار و محیط قرار گرفت، عین مواد شیمی سترس که در وقت حمل از خون مادر به وی انتقال میکرد وسبب گريه اش میشد اينبار تحت stress با همان حافظۀ دوران طفلیت کمیای stress افراز شده از وجود خودش باعث دپریشن او گرديد. يعنی افراز کورتیزول که هورمون سترس است علت دپریشن وی شده بود.

 وقتی انسان به اين آگاهی رسید و قانونمندی تشکیل ماتحت شعور را درک نمود، میتواند ماتحت شعور خود را شناسايی نموده تجزيه و تحلیل کند. روش، عقايد و قناعت های نا آگاه و غلط را تشخیص داده و مانع آن شود که زندگی اش توسط پروگرام های غیرشعوری و خودکار رهبری گردد و شعور آگاهش را هادی زندگی شخصی و اجتماعی خود سازد.

طبعأ آگاهی از اين قانونمندی که انسان توسط 95 فیصد ماتحت شعور رهبری میشود، ومیتواند آنرا با شعور آگاه تحت کنترول آورد يک جهت قضیه بوده و ساده است، ولی عملی کردن اين آگاهی در زندگی روزمره مستلزم جد و جهد دوامدار و همه روزه میباشد. چون ماتحت شعور ما تحت کنترول ما نبوده و 95%  فیصد توسط پروگرام های خودکار و ثبت شدۀ بخصوص دوران طفولیت و بعد از آن عمل میکند.

پس راه حل اينکه چطور میتوان در مدت کم بر آن حاکم شد بايد بدانیم که شعور آگاه ما چطور تعلیم میبیند.  شعور آگاه میتواند يک کتاب بخواند و از آن بیاموزد اما ماتحت شعور چون نیروی عادت و خودکار است فقط زمانی میتواند بیاموزد که دوام دار يک عمل يا تعويض يک پروگرام اش توسط شعور آگاه تکرار شود و عمل تکرار شده که تراوش

از شعور آگاه انسان است میتواند بدين ترتیب نیروی عادات منفی و غلط را تعويض کند.

 تحقیقات روان پزشکی نشان میدهد که 70 فیصد محتويات ماتحت شعور ما منفی و اشتباه آمیز اند. یکی از دلایل که افغانها نمی توانند اشتراک مساعی نمایند و به وحدت همگانی تن دهند و همه تحت یک سقف جمع شوند، حاکمیت این محتوای منفی فکری ثبت شدۀ زندگی آنهاست که طبعأ 6 سال اول زندگی ایشان و جنگ های دهه های اخیر در آن نقش عمدۀ دارد.

افکار ما متأسفانه در بند صدها محدوديت های فکری، ايديولوژيک، سیاسی، اجتماعی، قومی، قبیلوی، اقتصادی و استعماری است که مانع پیشرفت دوام دار ما میگردد. پس اين مانع بزرگ که در راه وحدت وهمکاری مشترک ما قرار دارد بايد با حاکمیت شعور آگاه ای دسته جمعی برطرف گردد. يعنی کلتور وحدت، انظباط، ارتباط، اختلاف و تعادل را عادت روزمرۀ خود گردانیم، زيرا کلتور حاکم در جامعۀ ما کلتور ضد اتحاد، انظباط، ارتباط، اختلاف و اعتدال است.

 البته درک و عملی کردن پنج بعدی فوق در يک واحد، شرط پیروزی است. اگر يکی از اين پنج اصل در کل آن حذف گردد، امکان ادامۀ حیات مشترک نمیتواند وجود داشته باشد. تفرقه افگنی، انشعاب، ضديت، سقوط، ضعف و جنگ نتیجۀ آن خواهد بود.

 اگر ما تغییر، تبديل و کنترول ماتحت شعور خود را منظم و روزمره انجام دهیم و تکرار کنیم دماغ ما آنچه را که در اشکال منفی اش از دوران طفولیت و بعد از آن ثبت کرده توسط اين عمل تحت کنترول آورده و آنرا با شعور آگاه که خلاق و نو پرور است تعويض می نمايد و رهبری سالمی را در زندگی پیشه میگیرد.

 اگر انسان ديروز با خود قهر بود و خود را در انجام يک کار اشتباه آمیز ماتحت شعوری دستگیر نمود و امروز بازهم اين کار تکرار شود از کنترول حرکت اشتباه آمیز و تعويض آن به يک عمل سالم توسط شعور آگاه بی حوصله شده از تغییر و تحول صرف نظر می نمايد.

 اين بدين معنی است که نیروی عادت را تحت کنترول آوردن ساده نیست ولی خوشبختانه امروز میتود های موجود است که با آموختن آن میتوان دماغ را تجديد پروگرام نمود، اما با وجود آن کار دوامدار و همه روزه در تغییر حاکمیت ماتحت شعور خیلی حتمی و ضروری بوده و بايد همیشه حاضرباش بود.

بخصوص که در عصر تخنیک و کار شاقه و پر از سترس و حملات معلوماتی روزمره از هر جهت شعور آگاه ما مصروف تجزيه و تحلیل مطالب حاد فوق گرديده و برای راهیابی و حل آنها شديدأ مصروف میباشد.

 ما متأسفانه ماتحت شعور خود را که حاکم و 95 فیصد خودکار است ديده نمی توانیم نه تنها اين بلکه اگر يک کسی ما

را متوجه يک اشتباه ما بسازد اکثرأ آنرا قبول نمی کنیم. ما روش های شخصی خود را نه تنها توجه نداريم بلکه آنرا جدی و واقع بینانه تصور مینمائیم به همین خاطر آنرا ماتحت شعور می نامیم که فارغ از کنترول ما بوده و خودکار میباشد.

وجود انسان متشکل از 50 بیلیون حجره است که هر کدام دارای معیار های حیاتی خاص خود بوده ولی همه با هم با يک اشتراک و مساعی، در يک نظم و ارتباط سیستماتیک، اورگانیک و دینامیک، حفظ  تعادل، پذيرش اختلاف و وحدت برای يک هدف کار میکنند و آن ادامۀ حیات است.

 فکر و عقل ما بر اين 50  بیلیون حجرۀ متشکل حاکمیت دولتی داشته و آنرا هدايت میکند. پس اگر فکر، فهم و عقل ما در محیط سالم فامیلی، اجتماعی و طبیعی شکل گرفته و پروگرام شود میتواند دماغ ما اين 50 بیلیون حجره را بطور شایسته رهبری نمايد و آنرا توسط افراز کیمیای تکامل و رشد، صحی، مثبت، راحت و سالم نگهدارد. کیمیای سالم و صحی يعنی افراز Dopamin, Oxytocin, Endorphin  میباشد که سبب راحتی، صحت و نموی جسمی، روحی و عقلی شده از مرض(زبان گویائی حالت روحی، عقلی و جسمی) جلوگیری میکند.

اگر ما با محیط و طبعیت در يک هم آهنگی زندگی کنیم يعنی توسط مواد غذائی حیاتی و سالم تقويه شويم و فشار های

روحی، جسمی و عقلی را اجتناب ورزيم و در يک محیط خوش و خندان زندگی کنیم، تعلیم و تربیۀ سالم بگیريم صحت و سالم بوده و به امراض مختلف روانی، جسمی و عقلی دچار نخواهیم شد.

بدين ترتیب بايد گفت که در اساس ما مثل محیط غرص هستیم که توسط جلد پوشیده شده ايم و در تحت جلد ما 50 بیلیون حجره در 70 فیصد مايع و خون شنا میکند. حالا اگر ما اين محیط غذائی 50 بیلیون حجره را تغییر دهیم سرنوشت آنها به اساس تحقیقات که صورت گرفته است نیز تغییر میکند.

 يکی از اين مواد غذائی که سرنوشت ساز است افکار،باور ها، عقاید، برخورد ها و احساسات ماست که توسط آن دماغ تغییر میکند و تغییر وظیفۀ دماغ توسط افکار سبب تغییر کیمیای خون میگردد.

 اگر ما يک حالت روانی خراب داشته باشیم مثلأ ترس و فشارهای دوامدار، در اين صورت دماغ آنرا جدی گرفته و از طريق غدۀ Hypophys به غدۀ فوق الکلیه دستور میرساند که Cortisol و Adrenalin افراز کند که اين مواد سبب ضعف سیستم دفاعی وجود میشود چون تمام انرژی وجود برای فرار و يا دفاع از منبع ترس وفشار متمرکز شده جريان خون نهايت زياد میگردد تا دست و پا ها انرژی کافی برای فرار و يا دفاع داشته باشند. در اين وضعیت بیوشمیک تمام 50 بیلیون حجره در شیمی ترس و سترس شنا میورزد.

 وقتی وجود انسان در تمام ابعادش در حالت دفاع و يا فرار قرار گرفت وتمام انرژی اش در خدمت اين حالت متمرکز

شد، ارگان ها خون کافی نمیگیرند وسیستم دفاعی وجود بنابر کمبود انرژی وظايفش را انجام داده نتوانسته و دستور کنترول ويا مرگ 14 ملیون حجره که در يک ثانیه بايد بمیرند و 14 ملیون نو جايشان را بگیرند دچار مشکلات شده ودر اين حالت ضعف روحی، عقلی و جسمی میتوانند میکروب های ابن الوقت يا اپور تونیست فعال شده سبب تولید امراض شوند، نمونه روشنش کشیدن تبخال پس از ترسیدن است. و يا چون دستور مرگ حجرات بنابر ضعف سیستم

دفاعی صادر شده نمیتواند حجرات در حال مرگ مستقل عمل نموده سبب سرطان میگردند.

 ما میتوانیم اين حالت را بسود حاکمیت، قوت سیستم دفاعی و بهتر شدن جريان خون ارگان های داخلی تغییر دهیم اگر

ماتحت شعور خود را که در اين وضیعت نقش منفی دارد توسط شعور آگاه خود تحت کنترول بیاوريم و اگر بتوانیم اين سیستم حاکمیت شعوری را به عادت روزمره خود تبديل نمايیم، يعنی شیمی خون را توسط عبادت های مختلف که کار شعور آگاه است از شیمی سترس و ترس به شیمی نمو و خشنودی تغییر دهیم، مرض سرطان تحت کنترول آمده و از همان راه که امده بود بر می گردد. زيرا اين شیمی وجود است که سرنوشت حجره را تعیین میکند. اين مسئله در قدم اول غیر قابل باور است ولی طبابت قرن 21 اينرا به اثبات رسانیده و خلاف آنچه از منابع رسمی تبلیغ میشود تحقیقات علمی آنرا نشان داده است .

اما اگر انسان محبت میورزد و يا عزيز خود را پس از مدتی ديری میبیند و يا مورد محبت و توجه صمیمانه قرار میگیرد مواد کمیاوی که به دستور دفاع افراز می شود سبب قوت سیستم دفاعی شده و خود انسان با روح و روانش در

حالت رشد و نمو قرار می گیرد که اين وضع صحت روح، عقل وجسم را ضمانت میکند.

 ما متأسفانه 24 ساعت از تهديدات روزمره فرار میکنیم و اين حالت را نمیتوان از نظر بیولوژيک ادامه داد. اين حالت وجود را غرق کیمیای ترس و وحشت نموده سبب امراض عقلی، عصبی و جسمی دوام دار میگردد. پس برای رسیدن به يک زندگی سالم و خوب اجتماعی چنین نتیجه میگیريم:

1. حاکمیت ماتحت شعور را که نیروی عادت است و 70 فیصد محتوای منفی دارد و 95 فیصد زندگی ما را هدايت میکند توسط تمرين های دوام دار و روزمره تحت کنترول شعور آگاه آورده و آنرا از محتوای منفی به مثبت تبدیل نموده و با این تعویض آنرا به شکل پروگرام مثبت دوباره به ماتحت شعور یعنی نیروی عادت که خود کار و اوتوماتیک است، بسپاریم.

2. میتود های را که چطور افکار منفی وعمل منفی را که تراوش از نیروی عادت ماتحت شعور ماست به افکار و عمل مثبت تبديل نمائیم، بیاموزيم و همه روزه تکرار نمائیم.

Autogener Training .3 يکی از میتودهای است که با آموختن آن میتوانیم خود را با شعور آگاه کنترول نمائیم و در وجود خود سبب افراز هرمون های خوشی و راحتی شده افراز هرمون های stress را که مادر مرض هاست مانع شويم.

4.برنامه های 21 روزهء نیاش و عبادت را آغاز نموده و به مسایل به دید مثبت و خوشبینی نگریسته، خلاقیت، انسانیت و اصلیت خود را که پدیدهء ذاتی بشر است فراموش نکنیم. این میتود را به صورت مفصل در مقاله جداگانه خدمت شما عرض خواهد کرد.

 میتود "پنج قدم در جهت تغییر و تکامل" را که ادامه این مقاله است در نوشته های بعدی از قدم اول الی قدم پنجم خدمت شما تقدیم نموده و در بخش اخیر برنامه 21 روز نیایش و عبادت را به تشریح خواهم گرفت.

منابع:

1.      Bruce H. Lipton, ed., Intelligente Zellen: Wie Erfahrungen unsere Gene steuern, 11, 1. Aufl (Burgrain: Koha-Verl, 2006).

2.      Joachim Bauer, ed., Prinzip Menschlichkeit: Warum wir von Natur aus kooperieren, 3. Aufl (Hamburg: Hoffmann und Campe, 2007).

3.      Wolfgang Ludwig, ed., Informative Medizin: Krankheits-Ursachen / Behandlung ohne Chemie (Essen: VGM, 1999).

4.      Will Bowen, ed., Einwandfrei: Wie Sie aufhören, über Gott und die Welt zu klagen und stattdessen anfangen, wirklich das Leben zu geniessen; [die 21-Tage-Herausforderung] = "A complaint free world", Dt. Erstausg., 1. Aufl, Arkana (München: Goldmann, 2008).

5.      Fritz-Albert Popp, ed., Die Botschaft der Nahrung, Erw. und aktualisierte Neuausg., 3. Aufl (Frankfurt am Main: Zweitausendeins, 2001).

6.      Klaus P. Medicus, ed., Quanten-!ntelligenz: Q!; Heilsein erleben statt Heilung suchen, 1. Aufl (Burgrain: KOHA, 2012).