گزارشنامه افغانستان   


شبح عبدالرحمن خان ورعایای قرن 21

 

 

 اگرامیرعبدالرحمان خان حالا زنده شود به شما خواهد گفت:  ایکاش این غلط را نمی کردم تا کشور مثل یک جزیره ی منزوی از تعاملات اقتصادی وعلمی دنیا، کارش به این جا نمی کشید.

استاد عبدالعلی محمدی نوشته است:

عبدالرحمانی باید تا کارها به سامان آید!

    1. مصرف دور دوم انتخابات، 18 میلیون دالر و هزینه تفتیش آرا، بیش از 100 میلیون دالر.
2.  پس لرزه انتخابات، ضرر اقتصادی 5 میلیارد دالر و فرار سرمایه 6 میلیارد دالر.
3.  بودجه پیش بینی شده برای سال مالی 94، جمعا 460.55 میلیارد افغانی.
4. از این میان، عواید پیش بینی شده داخلی، 130.1 میلیارد افغانی.
5. کمکهای(گدایی محترمانه) پیش بینی شده خارجی، 315 میلیارد افغانی.
6. کسری پیش بینی شده در بودجه سال بعد، 15.4 میلیارد افغانی.
7.   تا دو ماه دیگر، خزانه خالی می شود و پرداخت معاش کارکنان دولت با مشکل جدی روبرو می گردد؛ یعنی در خزانه (0) افغانی.
8. مشکلات و تلفات ناشی از ناامنی و فعالیتهای مخالفان مسلح (؟) میلیارد افغانی.
9. زندگی بیش از نیمی از مردم افغانستان، زیر خط فقر و درآمد ماهانه تعداد قابل توجهی از مردم، حدود 150 دالر.
10 و هنوز منازعات رنگارنگ سیاسی بر سر قدرت ادامه دارد ...؛ کسی مسئولانه عمل نمیکند و قشر سیاسی ما خط قرمزی نمی شناسد!

فرمایشات استاد عبدالعلی «محمدی» درباب نجات ازهجوم بلایای جاری بر سر مردم افغانستان، به مانند آن است که یک غریق به یک کُنده ی فراموش شده ی درخت خیال برای نجات خودش چنگ بزند. به راستی همه ی ما مانند استاد محمدی از وضع خسته و درهم شکسته ایم. اما فرمول رهایی از تراژدی افغانستان دردست گذشته گان نیست، بل، ما چوب یک دنده گی های گذشته گان را میخوریم و سنگ بنای بازی غلطی را که گذشته گان گذاشته اند؛ درواقع روی شانه های ما استوار شده است.

استاد محمدی نگاشته است: عبدالرحمانی باید تا کارها به سامان آید!

البته این قیاس دو رُخ دارد. یکی نوعی آرزومندی برای پایان این روزگار مختنق واضطراب آور؛ دیگر، قرینه پنداری یا قیاس مع الفارق. عبدالرحمان خان دریک دوره، گلیم دسته جات ملوک الطوایفی، گروه های فتوا گر، باج بگیران قومی وهیاهو سالاران را برچید وهمه را به یک ریسمان ولانتاریستی بست. چنین اقبالی غیراز احمدشاه ابدالی به هیچ پادشاه دیگری ( حتی به تیمورشاه) روی نیاورد. طلوع این اقبال از فیض همگرایی بریتانیا و روسیه ی تزاری در اروپا و درحوزه ی افغانستان بود که در بین قلمرو اشغالی روسیه و بریتانیا افتاده بود.

حال اشاراتی برمواردی که استاد محمدی برشمرده:

حاشیه ای بر مورد اول: 
مصرف حکومت عبدالرحمن خان از درآمد های داخل ومقرری 12 لک کلدار و سپس با امضای پیمان «دیورند» میزان پرداخت مقرری از سوی حکومت هند بریتانیایی، به هجده لک کلدار هندی بلند رفت. وی چیزی به نام انتخابات وعلم وپیشرفت را از ورای کتبی که دیگران برایش می خواندند، می شناخت اما برای این مسایل در زمان وی یک پیسه هم خرج نشد.

مورد دوم: پس لرزه ی دوره ی عبدالرحمن که از خود کشوری بسته؛ اما وابسته به سیاست خارجی انگلیس به ارث گذاشت، با توجه به توقف راهبردی توسعه و مدرن سازی کشور، به مراتب ضرر اقتصادی بیش از 5 میلیارد دالر امروزی به بار آورد و سرمایه ای هم وجود نداشت که «فرار» داده شود. سرمایه ای که می بایست بالاثر حضور فعال اقتصادی وبازرگانی حوزه ی هند درقلمرو محروسه ی امیر به گردش می افتاد، بنا به تقاضای داوطلبانه همین امیر به «سامان»، فرمان ایست داده شده بود. او حتی به تمدید خط آهن از دره ی خیبر به سوی کابل چنان به مخالفت برخاست که گوش هایش را گرفت و گفت: 
هرگامی که این خط به درون مملکت افغانستان می خزد، مثال خنجری است که بی صدا درقلب من فرو می رود!

مورد سوم: هیچ کسی به غیر از شخص «خُد» امیرعبدالرحمان از حساب وکتاب بودجه و خرج عسکری ولشکری مطلع نبود. هیچ چیزی هم به نام هزینه ی امور توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و گسترش حیات مدنی به مدد دولت، درلوایح دولتِ شخصی وجود نداشت؛ هرچه بود، خرده کاری های بسیارمحافظه کارانه ازقبیل ساختن بوستان، قصر وقشله عسکری و... که آن هم استوار بربهره وری از نیروی کار عساکر، زندانیان و بیگاران بود. بودجه ی «پیش بینی شده» صرفاً مخارج شصت هزار قوه ی عسکری بود که وظیفه ی آن سرکوب بی رحمانه ی سرکشی های داخلی بود. وهرجا که عسکری ها سوق می شدند، هزینه اش نیز از همان جا تأمین می شدوالخ... یعنی افغانستان آن زمان، مِلک کوچک یک مالک بدخوی بود که در برابر قوت های برتر ازخویش، سخت نرم خو و با مدارا.

مورد چهارم:

بخش اعظم عواید «داخلی» درزمان عبدالرحمان خان، صرف حفاظت از املاک خاندانی، پرداخت امتیازات نقدی به سران و خوانین دربار، اختصاص مبالغی بر برخی از مراجع قومی که می توانستند درد سر خلق کنند؛ فشرده ی کلام، عواید داخلی درشکم امیر گم می شد وامیر به داشتن امارت قانع بود و خوشحال بودکه روسیه و انگلیس دستش را دراداره ی داخلی باز گذاشته بودند و کسی مزاحمش نمی شد. هیچ مرجعی صاحب سوال در مقابل امیر وجود نداشت؛ درروزگار ما شکرخدا هریک ازفعالان فیس بوکی قادر اند وزیر ورئیس جمهور و شهردار را به شلاق انتقاد و بازخواست بکشند وافشاگری کنند.

مورد پنجم:

عبدالرحمان، هم درآمد های داخلی را قورت می داد؛ هم کمک ها (گدایی محترمانه ازبابت دریافت هجده لک کلدار سالیانه از انگلیس) را. درعوض، دروازه های افغانستان را به روی همه بسته بود و انسداد اجتماعی واقتصادی درداخل کشور که زاده ی همان درب بندی درسطح عمومی بود؛ نهادینه شده می رفت. هیچ منبعی مختار، پیدا نشد که به امیر بگوید که مبالغ بزرگ گدایی محترمانه از انگلیس که در ازای آن سرزمین های پشتونستان را هم سودا کرده بود، چه گونه خرج شد و در چه راهی هزینه شد؟ 
خوب، اگر این آقا دو باره سراز بالشت خاک برآرد و به افغانستان امروزی چشمش بیفتد، چه کاری از دستش ساخته خواهد بود؟ ما امیرعبدالرحمان خان های کاپی شده را کم نداریم. ولی دیدیم که درجال جهالت گیرافتادند و به آدم ها و مملکت با همان چشم قرن نوزدهمی نگاه کردند و سرنوشتِ گره در گره پدید آمد. 
احتمالاً منظور استاد محمدی از یک قرینه سازی تاریخی، اشاره به اراده و قدرت شخصی امیرآهنین درجمع بندی بدنه های متفرق اجتماعی وسرکوب دسته جات خود سرِ طوایف مختلف باشد. باید گفت که درافغانستان نه تنها درآن زمان بل در دوره های بعد ازآن نیز (نظیردوره ی نادرشاه و هاشم خان) چنین اراده نمایی های عبدالرحمان خانی تکرار شد و شدید ترهم به کار گرفته شد؛ اما حاصلش چه بود؟ ثمره اش همان بود که قوه پرتاب انگیزه های مقاومت ونفرت اجتماعی وقومی را دو چندان کرد وهرچند یک دوره ی سکون چهل ساله فراهم آمد؛ دیدیم که سکون عبدالرحمان خانی، چه گونه مغلوب انگیزه هایی شد که ده ها سال نادیده گرفته شده، منکوب گشته ودر روایت های رسمی تاریخی نیز، به اصطلاح «گِل ماله» شده بود.
 از نظرمن، موقعیت افغانستان از زمان عبدالرحمان خان تغییرزیادی نکرده است؛ اما قاعده ی بازی از بنیاد تغییر کرده است و امروز، درهیچ جا دروازه ی افغانستان به روی هیچ چالش، مداخله گرخارجی، قاچاقچی وتروریست، بسته نیست. اصلاً درب بندی ممکن نیست واگر در زمان عبدالرحمان چند سالی ممکن شد، نتیجه اش تخمر ذهنی وفرهنگی واقتصادی افغانستان بود.

دست بردن دو باره به تخمیرقدیمی، البته همان مرده ریگ یا محصول همان ذهنیت سنتی افراط و تفریط است. یا بیخی چشم به روی دنیا بستن، و یا بیخی دردنیا حل شدن. حالا با هردوپندار نمی توان گذاره کرد. باید با دنیای خارج از حدود خویش، تعامل داشت وتوازن ایجاد کرد ومنافع خود را با دیگران میزان کرد وهمگرایی با دنیا را محکی برای زنده ماندن به حیث قاعده حیاتی حرمت گذاشت. اوضاع عوض شده و مانند تیم ناکام کرزی از روی افکارساختاری گذشته نمی توان ساختارهای زنده گی امروز را اداره کرد.

 مواردی شش وهفت وبالاتر از آن را نیز می توان درهمین چهارچوب میزان کرد وفتوا داد که اگر امیرعبدالرحمان خان امروزسر ازخاک برآرد، چیغ زده دو باره زیرلحد خواهد رفت ودروصیت نامه ی خویش این جمله ها را مرقوم خواهد کرد:

من افغانستان صد سال پیش را به نفع انگلیس وروسیه جمع کردم؛ درواقع گلیم توسعه و رشد آزاد را جمع کردم. دروازه ها را بستم. ایکاش این غلط را نمی کردم تا کشور مثل یک جزیره ی منزوی از تعاملات اقتصادی وعلمی دنیا، کارش به این جا نمی کشید.

بدتر این که یک گروه مقلد  از کارنامه های من ظهور نمی کرد و به خیال نجات، به اشتباهات من حسرت نمی خورد. من غلط کردم؛ شما غلطی من را مکرر نکنید! با دنیا همراه شوید نه فقط با قوم وجیب خود. من خودم هم قاضی بودم؛ هم مفتی؛ هم جلاد. بخشی از مملکت را که از چنگم دربردند، مصیبت نیست مصیبت وقتی کامل می شود که این بخش باقی مانده را هم از دست شما بگیرند. اگر بچه های آدم هستید؛ ازمن تقلید نکنید. این پیام را به رئیس جمهور جدیدهم برسانید واضافه کنید که من از آسیاب اضمحلال توانستم فقط خودم و طوایف طرفدار خود را کنار بکشم؛ درعوض، کشور را به آسیاب کشاکش های آینده انداختم. شما این غلطی را نکنید. آرد می شوید!