خواجه بشیر احمد انصاری

انتخابات: اصل مشکل در کجا است؟
 

من معتقد بوده ام که بحران اصلی انتخابات افغانستان ریشه در بیرون از مرز ها دارد. در رابطه به افغانستان کنونی دو محور اند که خیلی تآثیر گذار می باشند؛ یکی محور واشنگتن، ریاض، اسلام آباد و دیگرش محور تهران مسکو. ادارۀ آقای کرزی، کمیسیونهای انتخابات، تیم تداوم و تحول و گروه های دیگری که در یکسو جمع شده اند از پشتیبانی محور نخست برخوردار می باشند. اما تا جایی که از تیم اصلاحات و همگرایی شناخت دارم خواهان روابط متوازن با کشور های همسایه و سایر کشور های غربی و شرقی به شمول امریکا می باشد که نمی دانم در شرایط کنونی تا چه اندازه می تواند بر بنیاد چنین راهکردی مدیریت کشور را در دست گیرد و یا نقش تآثیر گذار در بدنۀ قدرت سیاسی داشته باشد. 
مطالعۀ تاریخ صد و چند سالۀ افغانستان به ما می گوید که هر باری روابط خارجی این کشور توازن خویش را از دست داده، دچار بحران و بی ثباتی شده است. به عنوان نمونه امان الله خان به روسها متمایل شد، امری که به مداخلۀ انگلیسها انجامید و پس از یک دورۀ گذار نادر خان را وارد کشور نمودند. معلوم می شود که فرزند ایشان "ظاهر شاه" حساسیت موضوع را درک نموده بود و با ایجاد توازن میان شرق و غرب طولانی ترین دوره را به دولت خود تخصیص داد. داود خان آهسته آهسته کشور را در آغوش اتحاد شوروی سقوط داد تا آنکه حزب دموکراتیک خلق این راه را تا انجام پیمود. مجاهدین آمدند و آنها قبل از آنکه ریشه گیرند دولت مستعجل شان از بیخ برکنده شد وطوفانی بنام طالب وزیدن گرفت و افغانستان را در مدار اسلام آباد، ریاض، واشنگتن قرار داد. گروه مقاومت راهی به جز ایران و روسیه فرا راه خویش نیافت و از روابط با آن محور سود برد. با آمدن رژیم کرزی و اعضای سازمانهای اینسوی دنیا، مشروعیت سیاسی از دست حکومت مقاومت بیرون شد و کشور ما به صورت کامل در محور غرب قرار داده شد. 
با در نظر داشت آنچه گفتیم، به هر اندازه ای که کشور ما در یک محور قرار می گیرد و توازن خویش را از دست می دهد، ثبات سیاسی هم لطمه می خورد. 
این همه تماس تلفونی و رفت و آمدی که صورت گرفته و می گیرد هدفی جز خدمت به یک گروه انتخاباتی ندارد و حتی نمایندگی سازمان ملل در کابل بی طرف نیست. دلم به حال دوستانی می سوزد که تماسهای پیهم مقامات خارجی با تیم خویش را دستاورد به حساب آورده و از آن در جهت استهلاک مطبوعاتی سود می برند؛ غافل از اینکه این همه تماسها را می توان در چهارچوب جنگ فرسایشی دپلوماتیک و به تحلیل بردن قدرت مردمی این گروه تفسیر نمود. 
انتخابات را تنها رأی مردم نمی سازد بلکه عوامل دیگری هم در کار اند و تآثیر روابط خارجی و نقش "کمکها"ی خارجی را نباید فراموش نمود. 
آنكه بر پشتوانه خارجي اتكا دارد توانسته است دپلوماسى فعالى را در پيش گرفته و راهش را با همكاري كميسيون هاي انتخاباتي تعقيب نموده و يك ميلى متر هم عقب نشيني نكند، ولي آنكه به مردم رو مي آورد تا هنوز نتوانسته است از دخيره گاه قدرت اصلى خويش كه مردم اند استفاده لازم نمايد. 
به هر حال؛ سه حالت را نمی توانم تصور نمایم: 
نخست اینکه آقای اشرف غنی بیاید و بدون مشارکت داکتر عبدالله و همقطاران ایشان حکومت کند ولو که تمامی دنیا در پهلویش باشد.
دوم اینکه داکتر عبدالله بیاید و بدون اشرف غنی و این همه کسانی که از او در این چند سال اخیر "متفکر جهان" ساختند و قدم به قدم کمکش نموده اند، ادارۀ کشور را به دست گیرد.
سوم اینکه برایم مشکل است حکومتی را تصور نمایم که هردو کاندید در کنار هم باشند چون تفاوت میان دو شخصیت آنقدر زیاد است که همکاری میان شان را به سختی می توان پذیرفت. باز هم از جمع این سه گزینه، شاید گزینۀ سوم عملی تر باشد. 
ابوالقاسم الشابی شعری دارد که می گوید:
اذا الشعب یوما اراد الحیاه
فلابد ان یستجیب القدر
اگر ملتی خواست که زنده بماند، سرنوشت باید در برابر آن تسلیم شود.
اگر کسی بپرسد، سرنوشت این انتخابات چگونه خواهد شد؟ خواهم گفت که این مربوط می شود به فعل و انفعال داخلی و خارجی و اراده و تصمیم اطراف محتلف معادله در جهت تحقق اهداف شان.