آیا چین یک امپریالیست است؟

 



 

نویسنده: آندرش کارلسون٬ رهبر سابق حزب کمونیست سوئد (م.ل)

مترجم: پیام پرتوى



طى ده سال اخیر سرمایه هاى چینى خود را بخصوص در آفریقا گسترش داده ند٬ امرى که بسیارى از جریانات چپ را به شناسایى چین بعنوان یک قدرت امپریالیستى موجب میگردد· این موردیست که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
حقایق و پیشینه


پنج نشان ویژه ارائه شده توسط لنین براى شناخت امپریالیسم

  • تمرکز سرمایه و تولید٬ که ایفا کننده نقش تعیین کننده اى در زندگى اقتصادى هستند٬ به چنان مرحله بالایى دست یافته که انحصارات را بوجود آورده است.
    ادغام سرمایه هاى بانکى با سرمایه هاى صنعتى و ظهور یک الیگارشى مالى بر اساس این سرمایه هاى مالى.
    صدور سرمایه٬ بر خلاف صدور کالا٬ اهمیت بسزایى را کسب مینماید·
    ادغام بین المللى سرمایه هاى انحصاراى٬ که جهان را میان خود تقسیم مینماید٬ تشکیل میشود.
    تقسیم منطقه اى جهان میان قدرتهاى بزرگ سرمایه دارى·
    منبع٬ امپریالیسم بمٽابه بالاترین مرحله سرمایه دارى
     

تحمیل فرایندهاى در جریان در مقولات ٽابت همواره دشوار است· یک واقعیت از وجوه مختلف تشکیل و حاوى هر دو٬ گرایشات و ضد گرایشات و به همین دلیل در چهار چوب “یا این یا آن” قابل تشریح نیست· بر روى آن پوششى قرار میگیرد که بندرت فورى و حتى بیشتر بندرت فورى٬ قابل تشخیص است٬ به همین دلیل تجزیه و تحلیلى که در سال ٢٠١١ به نظر واقعى میاید میتواند طى چند سال نادرست باشد·
اما با اینحال به ما اجازه بدهید که در جهت بکار گیرى مفاهیم امپریالیسم لنین در مورد چین امروزى تلاشى کنیم.
در آغاز صده گذشته زمانیکه لنین امپریالیسم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد٬ اقتصاد اساس تجزیه و تحلیل او بود. او امپریالیسم را بعنوان مرحله خاصى از سرمایه دارى٬ بعنوان سرمایه دارى انحصارى٬ تشریح نمود. در این مرحله شرکتهاى چند ملیتى بر روى اقتصاد تسلط دارند و در خانه خودى امکانات جهت افزایش سود کفایت نمینماید – «به همین دلیل صدور سرمایه٬ بر خلاف صدور کالا٬ اهمیت خاصى پیدا میکند».
همانطور که در مقالات قبلى٬ در این رابطه٬ متذکر شدیم ما میگوییم که چین پناهگاه یک سرمایه دارى – مطیع٬ بیش از هر چیز مشخص شده توسط صدور کالا و براى تکامل خود همچنان وابسته به سرمایه و فن آورى خارجى است. از هم اکنون این در تضاد با اینکه چین کشورى امپریالیستى است قرار میگیرد. یک سرمایه دارى تابع بسختى میتواند امپریالیستى باشد.
بکار گرفتن بسیارى از پنج نشان ویژه ارائه شده توسط لنین (به متن اصلى نگاه کنید) دشوارند. شرکتهاى انحصارى شاید بر روى سرمایه دارى چینى تسط داشته باشند٬ اما این سلطه نه از جانب شرکتهاى انحصارى چینى٬ بلکه خارجى٬ اعمال میشوند· ملاحظه ى ادغامى میان بانک – و سرمایه صنعتى٬ در کشورى که بخش بزرگى از سرمایه هاى صنعتى خارجى هستند و جایى که سرمایه هاى بانکى در گذشته اى نه چندان دور دولتى بودند٬ نیز دشوار است. البته ادغامى میان بانکهاى دولتى – و سرمایه هاى صنعتى وجود دارد٬ اما به دلیل اینکه شاخه دولتى تشکیل دهنده بخش کوچکى از سرمایه دارى در چین هستند هیچ گرایش رو به رشدى ندارند· باقى میماند صدور سرمایه٬ که لنین بعنوان امرى با اهمیت براى مرحله امپریالیستى سرمایه دارى به آن اشاره میکند·
در آغاز دهه هاى ٢٠٠٠ پس از اراٸه سیاست حرکت بسوى جهانى شدن توسط حکام پکن چین بعنوان یک صادر کننده سرمایه پدیدار شده است. هدف اصلى آفریقا و کشورهاى حول اقیانوس هند بود٬ اما ما همچنین در اینجا٬ سوئد٬ با سرمایه هاى چینى از طریق خرید شرکت ولوو توسط جیلى و علاقه ادعایى چینیها به شرکت ساب٬ مواجه شده ایم·
ارقام نشان دهنده همه چیز است. در گزارش اخیر سرمایه جهانى٬World Investment ٬ چین پس از یک آغاز محتاطانه مکان پنجم را در ارگان وابسته به سازمان ملل UNCTAD به خود اختصاص داده است· در سال ٢٠١٠ شرکتهاى چینى ۶۸ میلیارد دلار در کشورهاى دیگر سرمایه گذارى نمودند٬ که با ٣٢۹ میلیارد دلار-ه سرمایه گذارى شده توسط شرکتهاى آمریکایى و ١٠۵ میلیارد دلار-ه شرکتهاى آلمانى در کشورهاى دیگر مقایسه میشود·
در حال حاضر ارقام چینیها کمى ناروشن هستند چرا که نیمى از سرمایه گذاریها در هنگ کنگ انجام و در گزارش سرمایه جهانى بصورتى جداگانه محاسبه میشوند (به همان روشى که سرمایه گذاریهاى خارجى هنگ کنگ تقریبا بدون هیچ استتٽنایى به چین میروند)· بنابراین در اینجا سرمایه گذاریهایى وجود دارد که بعنوان سرمایه گذاریهاى خارجى محاسبه میشوند (به دلیل اینکه هنگ کنگ پس از ١۹۹٧ دوباره بخشى از چین محسوب میشود
ارقام متعلق به یک سال مجزا بیانگر چیزى در مورد ارزش کل سرمایه اى نیست که طى سالها در خارج سرمایه گذارى شده اند· سوئد کوچک ما٬ بر اساس اطلاعات نامه سیا٬ CIA World Factbook٬ در خارج داراى سرمایه گذاریهاى مستقیم ذخیره شده بزرگترى از چین قدرتمند و داراییهاى کل آمریکا تقریبا شصت برابر بزرگتر از چین است· اما اجازه بدهید از مسائل پیچیده چشم پوشى کنیم· روشن اینست که چین پس از ده سال بعنوان یک صادر کننده بسیار مهم سرمایه مطرح شده است·
اکنون ما میگوییم که صدور سرمایه به خودى خود کسى را امپریالیسم نمیکند· سرمایه صادر شده سرمایه دارى٬ قبل از این نیز به مرحله امپریالیستى وارد شده بود· در عوض در اینجا مسئله تعیین کننده اینست که صدور سرمایه– «بر خلاف صدور کالا» – همانطور که لنین در فرمول با ارزش خود میگوید٬ اهمیت ویژه خود را دریافت نماید· استدلال ما اینست که کار هنوز به آنجا نرسیده است· در حال حاضر صدور کالا مشخصه کاملا تعیین کننده سرمایه هاى چینى است·
مسئله تعیین کننده براى گذار سرمایه هاى اروپایى به امپریالیسم تمرکز – و فرایندهاى تمرکز (فرایندهایى طى صد سال) بود٬ که تا بدانجا توسعه یافته اند که انحصارات عظیمى را٬ تعریف شده توسط لنین بصورتى کوتاه «سرمایه دارى انحصارى»٬ بوجود آورده اند·
شرکتهاى دولتى در چین طى مدت زمانى طولانى نقش بسیار مهمى را٬ که ارٽیه اى بود از دوران سوسیالیسم٬ ایفا نمودند٬ امرى که همراه با نفوذ فراگیر دولت در اقتصاد موقعیتى را اراٸه نمود که قادر به مشخص شدن بعنوان «سرمایه دارى انحصارى دولتى» است·
اما خصوصى شدن شرکتهاى دولتى٬ با سیستم بانکى بعنوان آخرین قلم که با آهنگى سریع تقسیم و بسته شدند٬ به این ماجرا تعلق دارند· در حال حاضر بسیارى از بانکهاى دولتى چین در بازار بورس حضور دارند و اگر چه اکٽریت سهام در اختیار دولت چین قرار دارد٬ سیاست خصوصى سازى به معناى کاستن انحصار سابق بود· بنابراین این توسعه به سمت خلاف جهتى که اروپا را بسوى کاپیتالیسم در مرحله امپریالیستى آن وارد نمود حرکت میکند·
تفاوتهاى تعیین کننده اى وجود دارند که بر اساس آنها٬ مانند شیوه هاى جدید انباشت سرمایه٬ سرمایه دارى چین باید مشخصا بصورتى جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد· در کشورهاى اصلى سرمایه دارى صدور سرمایه از اهمیت ویژه اى برخوردار شد چرا که٬ با توجه به شکل گیرى جنبش کارگرى و عدم مکفى بودن ذخیره نیروى کار روستایى براى
پایین نگاه داشتن دستمزدها به اندازه کافى٬ سود حاصل از سرمایه رو به کاهش بود· مبارزه براى ارزش اضافى٬ به ضرر سرمایه٬ که به همین دلیل براى کسب سود بیشتر به مناطق دیگر٬ بخصوص مستعمرات روى آورد٬ تشدید شد.
اینکه سرمایه دارى امپریالیستى بمنظور ضمانت بقاى حاکمیت خود از بخشى از مازاد سود اضافى خود در کلنیها براى پرداخت رشوه به قشر بالایى طبقه کارگر بهره بردارى مینماید٬ بخش مهمى از تٸورى لنین است. او اینرا را اشرافیت کارگرى نامید· در حال حاضر چنین شرایطى در چین موجود نیست٬ در آنجا سود حاصل از سرمایه مقام اول جهانى را دارست٬ در آنجا نیروى کار ذخیره اى بالغ بر صدها میلیون وجود دارد و اشرافیت کارگرى به ترتیبى که لنین تشریح نمود٬ وجود ندارد.
بنابراین صدور سرمایه از چین داراى عوامل محرکه ایست که با موردى که سرمایه دارى را در زمان خودش به مرحله امپریالیستى خود وارد نمود متفاوت است· در درجه اول سود بیشتر نه از طریق استٽمار کارگران کشورهاى فقیرتر بعنوان یکى از عوامل جذب کننده٬ بلکه در این رابطه با بهره بردارى منظم از نیروى کار چینى در خارج از چین شرایطى استٽنایى را ارائه میدهد· اطلاعاتى وجود دارد که بر اساس آنها چین ٣۵٠٠٠ کارگر چینى در لیبى داشت که قبل از حمله ناتو٬ قبل از آغاز بمبارانها٬ بى سر و صدا آنها را به چین بازگرداند.
در این رابطه لازم به اشاره است که توضیح لنین در مورد شیوه هاى صدور سرمایه صحت خود را از دست داده است· بخش اصلى سرمایه گذاریهاى مستقیم در خارج در میان کشورهاى سرمایه دارى٬ با آمریکا بعنوان بزرگترین دریافت کننده٬ رخ میدهد· با اینحال ما در این مقاله از گفتگو در مورد این مسئله پرهیز میکنیم·
هیچ شرایطى نباید توسط کلیشه هاى از قبل آماده شده ساده شوند٬ اما یک ویژگى روشن در اغلب سرمایه گذاریهاى خارجى چین اینست که به نحوى هدفش حمایت از ادامه گسترش صدور کالاست·. هدفش ضمانت آینده خود در مورد تامین مواد خام است٬ امرى که معرف سرمایه گذاریهاى چینى در آفریقاست٬ اما همچنین ضمانت دسترسى قابل اطمینان کالاهاى تولید شده در چین به بازارهاى خارجى است·
از اینرو چین براى ٣۵ سال پیش رو حق استفاده از بنادر پیره٬ در یونان٬ را خریده٬ که علت آن نه نیروى کار ارزان یونانیها بلکه امکان کنترل دروازه شخصى خود به بازار اتحادیه اروپاست·
به عبارت دیگر انباشت سرمایه به خارج منتقل نمیشود٬ بلکه این سرمایه گذاریها٬ مانند بسیارى دیگر٬ با هدف ادامه گردش انباشت در چین صورت میگیرد·
این تصویر توسط جدیدترین جمع بندى سفارت سوئد در پکن مورد تایید قرار میگیرد· بر اساس آن بخشهاى تجارت عمده و خرده فروشى٬ خدمات مالى و خدمات تجارى مطابق است با ۶٣٬۹ درصد از سرمایه گذاریهاى مستقیم صادراتى چین·
در این رابطه باید بر روى سرمایه گذاریهاى چینى در شرکتهاى صنعتى غربى٬ مانند ولوو٬ مجددا تاکید نمود· مطمئنا ممکن است که نظراتى مبنى بر گسترش تولید در حوزه اتحادیه اروپا وجود داشته باشد آنهم بخاطر نزدیکتر شدن به بازار اتحادیه اروپا براى مطمئن نمودن وضعیت خود در مقابل درگیریهاى تجارى آینده٬ اما این را بسختى میتوان علت اصلى نشان دادن علاقه به ولوو بشمار آورد·
در حال حاضر چین بزرگترین تولید کننده اتوموبیل٬ تقریبا دو برابر ژاپن و پنج برابر آمریکا٬ در جهان است. اما شمار بسیارى از این شرکتهاى اتوموبیل چینى نیستند· در عوض این غولهاى جهانى هستند که تولید را به چین٬ بخاطر دستمزدهاى پایین٬ اما با کنترل کامل بر روى مالکیت و تکنیک٬ انتقال داده اند·
دقیقا تکنولوژى یک مشکل در حال رشد براى سرمایه دارى چین است· چین زمانیکه در مورد توسعه پانلهاى خورشیدى٬ توربینهاى بادى و دیگر فن آوریهاى محیط زیست (حوزه هاى تولید که شرکتهاى فراملى در غرب کاملا به آنها بى علاقه بوده اند) صحبت میشود در خط مقدم قرار دارد٬ اما در اغلب حوزه هاى صنایع عقب افتاده است· رقم اختراعات ٽبت شده ناچیز و امور تحقیقاتى متعلق به خودشان٬ هر چند بشدت گسترش یافته است٬ هنوز در حال پشت سر گذاردن مراحل ابتدایى خود قرار دارد·
به همین دلیل تلاش براى میان بر زدن فن آورى فعلى خارجى بزرگ است٬ که هم سیاست کلى٬ که سرمایه گذارى خارجى را در اولویت میدهد٬ و هم استراتژى شرکتهاى مجزا را شامل میشود.
نتیجه اینکه شرکت چینى جیلى٬ ولوو را جهت دستیابى به تکنیک آن خرید٬ اگر نه منحصرا بخاطر آن· طرح استراتژیک نه تولید اتوموبیل در سوئد٬ دستکم نه در سطحى گسترده٬ بلکه تولید اتوموبیلهاى پیشرفته در چین٬ جایى که سود سرمایه٬ تحت کنترل شخصى و بدور از کنترل و مالکیت شرکتهاى جهانى اتوموبیل٬ بسیار بیشتر است. این نتیجه گیرى نه از ارزیابى ما از چینیها و یا شرکتهاى چینى بعنوان مکارانى خاص٬ بلکه تنها از موضع و ماهیت فعلى سرمایه هاى چینى٬ حاصل شده است·
به مسیر اصلى بازگردیم. در آفریقاى جنوبى پرزیدنت جاکوب زوما چین را متهم به امپریالیسم بودن نمود٬ این امر پس از آن رخ داد که صادرات نساجى چین صنعت نساجى آفریقاى جنوبى را با آهنگى سریع از کار انداختند· ناامیدى زوما قابل درک است٬ اما اتهامات به هدف اصابت نمیکند چرا که این مبارزه رقابتى سنتى سرمایه داریست٬ شناخته شده از دوران کودکى سرمایه دارى٬ نه امپریالیسم·
در اینجا چین بر عهده گرفت که داوطلبانه صادرات نساجى خود را به آفریقاى جنوبى٬ علاقمند به تحکیم روابط با کشورى که متحدى مهم در جهان سوم محسوب میشود٬ محدود نماید·
بررسى رابطه فعلى چین با آفریقا ارزش مطالعه را دارد چرا که نشان دهنده شرایطى امپریالیسم – مانند٬ بویژه از طریق صادرات عظیم سرمایه است· اما موقعیتها باید بصورتى مشخص و در عملکرد خاص خود٬ و نه بر اساس الگوهاى با تیشه شکل داده شده٬ مورد بررسى قرار گیرند.
نگرانى اصلى چین٬ به دلایل طبیعى٬ امکان دسترسى به منابع مواد خام است· چین براى ادامه گسترش سرمایه دارى به منابع مواد خام دسترسى ندارد٬ این امر وارد نمودن نفت٬ سنگ آهن و مجموعه اى از فلزات را مطالبه مینماید. گفته میشود که اگر چین قادر به تغذیه شرکتهاى فراملى خود با موادى که آنها جهت کسب حداکٽر سود به آن نیازمند هستند نشود٬ باید به دنبال شکارگاههاى جدیدى برود.
یک مسئله مهم دیگر در دراز مدت غذاست. چین خانه ٢٠ درصد از جمعیت جهان است٬ اما فقط به ٧ درصد از زمینهاى قابل کشت دسترسى دارد٬ امرى که واردت غذا را در حال حاضر ضرورى میسازد چرا که یک طبقه رو به افزایش میانى و ٽروتمند مصرف غذاى بیشترى را مطالبه میکند·
اما علاقه به منابع کشورهاى دیگر کسى را امپریالیسم نمیکند٬ این فقط اساس تجارت جهانى را تشکیل میدهد. تفاوتها در شیوه دستیابى به آنها ظاهر میگردند·
نمونه هاى بارزى از بهره برداریهاى چینى در آفریقا٬ مانند زامبیا٬ وجود دارد٬ در آنجا شرکتهاى چینى شرایط مشمئز کننده اى را در معادن مس ایجاد نموده اند· اما مسئله تعیین کننده نه دیدن این نمونه هاى مشمئز کننده٬ بلکه دیدن نمونه هاى معمول است· آیا چین در آفریقا مانند آمریکا٬ فرانسه و انگلستان عمل مینماید و یا اینکه تفاوتهایى وجود دارد؟
یک تفاوت بزرگ البته اینستکه در حال حاضر چین نه یک قدرت استعمارى سابق و نه حتى یک تهدید نظامى محسوب میشود. برعکس این قدرتهاى بزرگ امپریالیستى قدیمى هستند که حضور خود را در آفریقا با هدف تعیین کننده ممانعت از دستیابى چین به مواد خامى که به آن نیاز دارد٬ تشدید مینمایند.
چین در بازى میان قدرتهاى جهانى هنوز بخشى از جهان سوم محسوب میشود٬ مانند سازمان ملل متحد٬ که چین در آنجا یک کشور برجسته در میان کشورهاى در حال رشد گروه – G 77 (که اغلب کشورهاى آفریقایى در آن شرکت دارند) است. این هویت دوگانه – یک کشور در حال رشد سرمایه دارى که هنوز یک پایش در جهان سوم قرار دارد – و بعنوان کشورى صادر کننده سرمایه٬ ظاهر خاصى به صحنه جهانى میدهد·
در مورد صدور سرمایه باید گفته شود که آن بشدت تحت سلطه شرکتهاى دولتى٬ اغلب به دلایل روشن و طبیعى در همکارى نزدیک با کمکهاى شدید دولت چین٬ قرار دارد. شرکتهاى فراملى٬ که سرمایه دارى چین را تحت سلطه خود دارند٬ سرمایه را به چین٬ و نه از چین٬ صادر میکنند
همزمان این موضع صادرات گراى در حال رشد٬ مازاد سرمایه بیشترى را – از طریق مالیات و خصوصى سازیها- که بدون در هم شکستن وضعیت موجود قادر به سرمایه گذارى شدن در چین نیست٬ نصیب دولت میکند٬ مازادى که قبل از هر چیز بر روى ذخایر ارزى و بازارهاى مالى جهانى سرمایه گذارى میشود٬ اما در حال حاضر در بعدى در حال رشد براى سرمایه گذاریهاى مستقیم در کشورهاى دیگر مورد بهره بردارى قرار میگیرد·
روابط اقتصادى خارجى در تطابق با تز سیاست خارجى چین٬ عدم دخالت در امور داخلى کشورهاى دیگر٬ صرفا تجارتى است· چین هیچگونه شرایط سیاسى را مطرح نمیکند و نه به سرمایه گذاریها و کمک توجه دارد و نه به معاملات· در این رابطه تنها منافع تجارى مورد نظر است·
قابل توجه در اینجا این است که چین در سال ٢٠١٠ آمریکا را بعنوان بزرگترین وارد کننده نفت از عربستان سعودى پشت سر گذاشت و اینکه شرکتهاى نفتى چینى٬ بویژه در سرمایه گذاریها در عراق اشغالى٬ فعال بوده اند·
اگر ما به آفریقا بازگردیم٬ چین مهمترین وارد کننده نفت از آنگولا است. رابطه نزدیک میان دو کشور از همان سال ١۹۹٢ آغاز شد٬ زمانیکه صندوق بین المللى پول٬ IMF٬ به روش معمول اقدامات گسترده اى را در زمینه بازسازیها (خصوصى سازیها٬ کاهش بودجه)٬ بعنوان شرطى براى پرداخت وام٬ مطرح نمود·
هنگامیکه دولت در لوآندا از قبول شرایط صندوق بین المللى پول سر باز زد چین وام مشابه اى را با بهره اى پایینتر و بدون چشمداشتى در مورد بستن قراردادى در دراز مدت براى خرید نفت آنگولا به قیمت بازار جهانى ارائه نمود· این یک معاهده تجارتى خالص از جانب چین بود٬ اما دستکم در این مورد به نفع هر دو طرف·
در خلال دهه ٢٠٠٠ چین در میزانى رو به رشد بعنوان رقیبى در مقابل صندوق بین المللى پول (چین در حال حاضر عضو آنست) عمل نموده است· از جمله وامى معادل ۸٠ میلیارد کرون از جانب چین به آرژانتین اعطا شد· این امر زمانى رخ داد که آرژانتین از قبول شرایط سیاسى مطرح شده از جانب صندوق بین المللى جهت پرداخت وام سرباز باز زد· این وام از روى شفقت و مهربانى داده نشد٬ آن در آنزمان به واحد پول چین٬ یوان٬ پرداخت شد٬ که ارزش آن با گذشت زمان افزایش یافت· اما به آرژانتین امکان انتخاب راه سیاسى خود را داد·
جدیدا گزارش شد که کشورهاى جنوب صحراى آفریقا منطقه اى است در جهان که بهترین رشد اقتصادى را در خلال دهه هاى ٢٠٠٠ نشان داده اند· البته در هیچ زمینه اى رشدى رخ نداده است٬ اما با اینحال زمینه هاى توسعه وجود دارد· در خلال بخش اول دهه هاى ٢٠٠٠ (تا ٢٠٠۸) قیمت کالاهاى خام در بازار جهانى به نفع تولید کننده گان مواد خام در کشورهاى آفریقایى افزایش یافت·
این روندى قابل توجه بود· به دلیل اینکه قبل از آن قیمت کالاهاى خام به تدریچ تا بیش از ٢٠ درصد٬ بعنوان نتیجه اى از روابط تجارى نابرابر میان شمال و جنوب٬ کاهش یافته بود·
چین در ایجاد این توسعه نقش مهمى را بر عهده داشت· توسعه سرمایه دارى در چین رقابت گسترده ترى را براى عرضه محدود مواد خام بوجود آورده٬ امرى که شرایط را براى افزایش قیمتها فراهم نموده است· اما این توضیح تمام مسئله نیست. ورود چین به صحنه بهمان میزان (و همانطور که گفته شد هم دولت چین و هم شرکتهاى متصل به آن) از توان شرکتهاى فراملى بر روى تجارت جهانى و بدنبال آن روابط غیر برابر ایجاد شده توسط این قدرت کاسته است.
در اینجا هدف ستایش از سیاست چین نیست· چین البته بر اساس منافع خود تجارت میکند· اما معاهده هاى دو جانبه اى که چین با مجموعه اى از کشورها در آفریقا و آمریکاى لاتین٬ از جمله کوبا و ونزوئلا٬ منعقد نموده تا به حال به سود طرف مقابل نیز بوده است٬ دستکم مفیدتر از شروطیست که از جانب بازارهاى جهانى ارائه شده بودند·
همانطور که گفته شد گرایشات مخالف وجود دارند٬ مانند زمانیکه شرکتهاى چینى زمینهاى کشاورزى را در آفریقا با هدف خاص تولید براى ارسال به چین (اگر چه در اینجا هند از چین پیشى گرفته است) میخرند· این گونه ایست از آن روابط که آفریقا را در حال حاضر به تولید سبزیجات٬ میوه٬ قهوه و کاکائو براى اروپا موظف میسازد٬ در حالیکه غذاى کافى براى سیر کردن شکم مردم خود ندارد.
اما منظور ما اینستکه هنوز و در حال حاضر٬ در مقایسه با مناسبات برقرار شده توسط کشورهاى امپریالیستى و با توجه به این حقیقت که چین هنوز کشوریست که یک پایش در جهان سوم قرار دارد٬ وجه غالب در مناسبات میان چین و کشورهاى جهان سوم برابرتر و به صورت مفیدى بسود منافع دو طرف است.
شاید در مخالفت گفته شود که مسائل تا به اینجا مطرح شده پاسخى روشن به عنوان مقاله نیست· به ما اجازه بدهید که به آن بپردازیم· همه مسائل نمیتوانند پاسخى روشن داشته باشند· به دلیل اینکه واقعیت روشن نیست· این پاسخیست غیر مستقیم به مسئله· به عقیده ما قلمداد نمودن چین امروزى بعنوان کشورى امپریالیستى نادرست است·
آیا اتخاذ یکچنین موضعى مهم است؟ به عقیده ما مطلقا· مناسبات جارى میان آمریکا و چین٬ مشخص شده بر اساس نوعى رابطه نمادین٬ در آینده با مناقشات رو به رشد جایگزین خواهد شد· این مناقشات باید بصورتى مشخص مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و بصورتى خود بخودى بعنوان مناقشات داخلى میان امپریالیستها قلمداد نشوند٬ به عنوان مٽال مناقشه اى که در مورد مسئله محیط زیست در کپنهاک در سال ٢٠٠۹ رخ داد٬ در آنجا چین جهان سوم را نمایندگى مینمود· تئورى سگ زرد برادر شغال است به دریافت نتیجه اى نادرست٬ در حالیکه چین هنوز با یک پا در حال توسعه است٬ منجر میگردد·

البته که در ته دیگ سرمایه دارى٬ چین امپریالیسم٬ بعنوان یکى از نتایج فراینده هاى سرمایه دارى٬ قرار دارد· اما هیچ توسعه اى از قبل تعیین شده نیست· انقلاب و سوسیالیسم نیز راه حلیست براى چین·



آندرش کارلسون

۱۶ نوامبر ۲۰۱۱