نقد عقل مدرن
نیچه با زیر پرسش بردن عقل، اساس مدرنیسم و اندیشه
های روشنگری را رد کرده است. در دوره روشنگری عقل
از جایگاه بالایی برخوردار بود و نیروی استدلال را
بهتر از هر مرجع دیگری برای زندگی فردی و اجتماعی
انسان ها پیشنهاد می کرد اما نیچه به نقد روشنگری
و عقل فراگیر می پردازد. او معتقد است عقل نمی
تواند جای نیروی سنت و دین را بگیرد و میان انگیزه
های متفاوت و متنوع افراد هماهنگی ایجاد کند. او
عقل را تنها نقابی می داند بر چهره قدرت و راه حل
انسان مدرن را برای رهایی از این اسارت انکار اساس
پروژه عقلی کردن جامعه می داند.
به عقیده او ویژگی برجسته دنیای مدرن نهیلیسم است.
در حالی که در جامعه سنتی دین به زندگی انسان ها و
رفتار اخلاقی آنها جهت می داد و تصویر کلی از جهان
را در اختیار انسا ن ها می گذاشت اما در دنیای
مدرن با رد تفسیرهای دینی و جایگزین شدن علم شاهد
تهی شدن زندگی و بی هدف شدن آن از معنا هستیم که
نتیجه ای جز پیروزی نهیلیسم نداشته است. در دنیای
مدرن ایمان به علم و پیشرفت علمی جانشین ایمان
دینی شد. در حالی که علم تنها یک تفسر ویژ ه ای از
جهان ارائه می دهد و از چشم اندازی ویژه به هستی
می نگرد، پس نمی توان برای آن مزیت بیشتری قائل شد
زیرا هیچ تفسیری نمی تواند ادعای شناخت کامل جهان
را داشته باشد. پس باید تمام توهم های
مابعدالطبیعه و علمی را کناز گذاشت و به جای آن
تنوع چشم اندازها و تفاسیر را از جهان پذیرفت.
نیچه هنر را بهترین الگوی این نظریه می داند زیرا
به گمان او فقط هنر قادر است در مقابل دام های
فریبنده علم و اخلاق مقاومت کند.
نقد اخلاق مسیحی
نیچه معتقد است دگرگونی ارزش ها با یهودیت آغاز شد
و با مسیحیت ادامه یافت. از نظر نیچه اخلاق مسیحی
(قرون وسطی) پوششی است که مردمان ضعیف از آن برای
پنهان کردن ترس خود استفاده می کنند و وسیله ای
است برای مردمان فرودست تا از طریق آن به تضعیف
اعتماد به نفس مردمان والا و شخصیت های قوی
بپردازند. انسان حامی اخلاق مسیحی و فضایل آن
سرشار از بدطینتی ، بغض و کینه نسبت به خود و
دیگران است. این انسان آموخته است دست رد به زندگی
بزند و از قابلیت های حسی و غریزی خود نفرت داشته
باشد. بنابراین او موجودی بیمار است.
اخلاق مسیحی قرون وسطی حافظ و حامی، بخش ضعیف،
ترسو و نالایق بشریت است، کسانی که سعی می کنند از
طریق کمک و فکر کردن به دیگران از فکر کردن به خود
طفره روند و ضعف و بدطینتی خود را در پشت نقاب
فضایل اخلاقی پنهان کنند.
ایراد اساسی که نیچه به اخلاق مسیحی دارد آن است
که مسیحیت با حمایت از افراد ضعیف در مقابل افراد
قوی زمینه های لازم را برای سقوط و انحطاط انسان
سالم و شجاع فراهم می کند و باعث پرورش نوع ناسالم
و منحط بشریت می شود. نیچه انسان های قوی و سالم
را از آن جهت ارزشمند می داند که سهمی والا و نقشی
اساسی در رسیدن به آینده آرمانی بشر دارند و می
توانند نقش موثرتری را در بهبود وضع کلی بشر بازی
کنند. بیزاری نیچه از مسیحیت در اساس از اثری است
که در انسان دارد. مسیحیت انسان را ناتوان و اهل
تسلیم و رضا و افتاده بار می آورد و یا وجدان عذاب
آلوده ای به وی می بخشد و نمی گذارد خود را
آزادانه پرورش دهد. مسیحیت یا از رشد افراد برتر
جلوگیری می کند و یا آنان را خرد می کند.
نیچه تنها به نقد اخلاق مسیحی اکتفا نمی کند بلکه
هدف انتقاد او رد اخلاق به طور کلی می باشد و به
همین دلیل است که او خود را فیلسوف اخلاق ستیز می
نامد . نیچه به رد مفاهیم پایه ای اخلاق می
پردازد. تسلط بر نفس از جمله مفاهیم پایه ای اخلاق
است. نیچه نه تنها این وجه اخلاق را مورد انتقاد
قرار نمی دهد بلکه اخلاق را به خاطر همین ویژگی
ستایش می کند زیرا براساس آن فرد تسلیم امیال و
خواست های آنی خود نمی شود. نیچه معتقد است دو
برخورد غلط نسبت به غرایز وجود دارد. اول کسانی که
از تسلط بر غرایز و احساسات غافل هستند و دوم
کسانی که از غرایز کناره گیری می کنند تا به فضایل
دست پیدا کنند. او نمونه اشتباه اول را توهم
رمانتیک بازگشت به انسان طبیعی می داند و نمونه
اشتباه دوم را مسیحیت. او کلیسا را به خاطر همین
سرکوب کردن غرایز طبیعی مورد حمله قرار می دهد.
معتقد است عواطف و غرایز بشر باید مهار و راهنمایی
شود . نیچه هم با سرکوب غرایز طبیعی انسان مخالف
است و هم با بی بندوباری . به نظر او این که انسان
بتواند امیالش را مهار کند و به خواست هایش جهت
بخشد نشانه قدرت است.
او معتقد است انسان اروپایی با شناخت ارزش های
اخلاقی خاصی بار آمده است که با ایمان مسیحی همراه
هستند و یا حتی به یک معنا بر آن تکیه دارند.
بنابراین اگر انسان اروپایی ایمان خود را به این
ارزش ها از دست بدهد ایمان خود را به همه ارزش ها
از دست خواهد داد. زیرا این انسان، تنها اخلاقی را
می شناسد که از طریق مسیحیت وارد جامعه شده است.
پس فروریختن ایمان به ارزش های اخلاقی مسیحی انسان
را با خطر هیچ انگاری روبرو می کند نه به خاطر
اینکه ارزش های ممکن دیگری وجود ندارد بلکه از آن
جهت که در غرب بیشتر مردم ارزش های دیگری را نمی
شناسند.
بر این اساس در جامعه سنتی همانا دین است که تصویر
کلی از جهان را در اختیار فرد می گذارد و توجیه
نهایی رفتار اخلاقی به عهده جهان بینی دینی است.
در این جهان بینی رنج های زندگی روزانه همچون
ضرورتی برای رسیدن به جهان واقعی ابدی و زندگی پس
از مرگ تلقی می شوند. زیرا در جهانی که خداوند،
قادر و عادل مطلق است هر حادثه ای دلیلی دارد. هر
چند عقل ناقص بشر از درک آن عاجز باشد. اما این
دیدگاه متعلق به جهانی بود که در آن دین مرجع
نهایی اعتبار و مشروعیت بود. در حالی که در دنیای
مدرن دین دیگر مرجع نهایی نیست و علم جایگزین آن
شده است. در این دنیا حتی دین داران برای توجیه
حقانیت دین به علم روی می آورند و برای اثبات وجود
خدا در جست وجوی دلایل علمی اند در دنیای مدرن
ایمان به علم و پیشرفت علمی جانشین ایمان دینی شده
است در حالی که به اعتقاد نیچه هر دو افسانه هستند
و ایدئولوژی حاکم بر جهان مدرن یک افسانه، یعنی
علم را جانشین افسانه ای دیگر، کرده است. در حالی
که علم در دنیای مدرن برخلاق دین توانایی معنا
بخشیدن به زندگی را ندارد، زیرا نه توانایی آن را
دارد که به هستی معنا بخشد و نه توانایی ارائه یک
دستگاه اخلاقی را دارد. علم نوعی تفسیر جهان است
که پاسخگوی نیازهای حیاتی ماست و فاقد هرگونه ارزش
نظری است و ارزش آن فقط جنبه عملی دارد یعنی
ابزاری است در خدمت قدرت.
بنابراین رد تفسیر دینی از جهان و قبول تفسیر علمی
به جای آن نتیجه ای جز تهی شدن زندگی از معنا ، بی
هدف نمودن هستی و پیروزی نهیلیسم ندارد و نهیلیسم
سرنوشت محتوم دنیای مدرن است.
او هر کوششی را برای وضع قوانین و مقررات رفتاری
عام و کلی محکوم می کند، زیرا معتقد است احکام کلی
تفاوت های افراد رانادیده می گیرد و در نهایت این
تفاوت ها را از بین می برد و همه افراد را در
نیازها و خواست هایشان یک دست می کند. نظام های
اخلاقی سنتی، خوب و بد را برای همگان یکسان می
دانند و معتقدند هیچ حکم اخلاقی نمی تواند برای یک
فرد مشخص و معین وضع شود. اما نیچه معتقد است مهم
نیست که چه عملی انجام می شود بلکه مهم این است که
چه کسی مرتکب عمل شده است و ارزش عمل را عامل آن
تعیین می کند و هیچ کاری در ذاتش به طور یکسان
برای همگان خوب یا بد نیست در نتیجه ناعادلانه
ترین عمل قابل تصور را نمی توان بدتلقی کرد چرا که
ممکن است توسط فردی والا، نجیب و برتر صورت گرفته
باشد که این الگوی اخلاقی نیچه باعث فروریختن
بسیاری از مفاهیم اخلاقی از جمله عدالت می شود.
زیرا براساس این ارزش گذاری هر کس می تواند هر
رفتاری را توجیه کند و هیچ کس در مقامی نیست که
درباره رفتار دیگری قضاوت اخلاقی کند. البته این
حکم نیچه فقط در مورد انسان های قوی صادق است.
کسانی که توانایی ارزش آفرینی را دارند و بقیه
افراد هم ابزاری هستند در جهت پرورش این نوع
برگزیده و برتر.
نقد دموکراسی و برابری:
به اعتقاد نیچه دنیای مدرن شرایط بسیار مناسبی
برای پرورش روحیه گله ای فراهم آورده و وضع را
برای رشد و پرورش انسان های قوی و والا دشوار و
نامناسب کرده و همین امر دلیلی است برای نیچه تا
به محکوم کردن تمام نهادهایی بپردازد که در دنیای
مدرن امکان شرکت توده وسیع مردم را در تصمیم گیری
های عمومی فراهم کرده اند. نهادهای سیاسی و
اجتماعی مدرن مانند پارلمان ، حق رای همگانی و نیز
جنبش های دموکراتیک و سوسیالیستی نقشی جز دامن زدن
به روحیه گله ای ندارند.
نیچه به عنوان یک منتقد محافظه کار جامعه مدرن
جریان های فکری لیبرال، سوسیال و دموکرات را از آن
رو که وعده های توخالی به زحمتکشان و توده های
مردم می دهند و با این وعده ها انتظارهایی را پدید
می آورند که توانایی برآوردن آن را ندارند به شدت
مورد حمله قرار می دهد. او معتقد است آرمان های
دنیال نو از جمله آزادی، برابری و دموکراسی ،
توهمی بیش نیستند و نهادهای سیاسی و مدنی دنیای
مدرن که وعده تحقق آنها را می دهند فقط به مشتی
توهم دامن می زنند.
از نظر نیچه، برابری یعنی برابر دانستن افراد
نابرابر، یا اجرای قوانین عام و کلی درباره افراد
نابرابر که درنتیجه آن عدالت ایجاب می کند که ابر
انسان ها و انسان های میانه و ضعیف برابر تصور
شوند او معتقداست مفهوم برابری با ذات زندگی
اجتماعی بشر در تضاد است زیرا در جهت از بین بردن
تفاوت های بشر و یک کاسه کردن آنها اقدام می کند
که نتیجه ای جز به مخاطره افتادن زندگی نوع بشر
ندارد. اشاره های مکرر نیچه به عدم برابری مردمان
و قربانی کردن میان مایگان برای حفظ نژاد برتر
حاکی از آن است که مفهوم برابری جایی در دستگاه
فکری او ندارد. نیچه برخلاف متفکرانی چون کانت و
مارکس که بهره کشی انسان از انسان را غیراخلاقی و
مغایر با عدالت اجتماعی می دانند. بهره کشی را وجه
ذاتی زندگی می داند و آن را ویژگی طبیعی هر رابطه
اجتماعی می شمارد. از نظر او توزیع نابرابر قدرت
نه فقط یک واقعیت بلکه ضرورت زندگی است و جامعه ای
که در آن قدرت در انحصار گروهی خاص نباشد خاستگاه
موجوداتی ضعیف و گله صفت است. پس جامعه ای که اصل
حاکم بر آن برابری انسان هاست نه ممکن است و نه
مطلوب.
نیچه با دموکراسی و مبانی آن از قبیل برابری مخالف
است. زیرا بر نابرابری و تفاوت انسان ها تاکید می
کند او معتقد است برای درجه بندی و ارزیابی افراد
ملت ها باید به نیروی معنویت و باروری طبیعت آن
مراجعه کرد و براساس آن برتری و فرزانگی آنها را
تعیین نمود. نیچه با نقد دموکراسی و عنصر اصلی آن
برابری، در اندیشه پرورش اذهان و اشخاص بزرگ است
زیرا از نظر او انسان های ضعیف در کارهای بزرگ
بدون استفاده هستند.
نقد ارزش های غربی
نیچه از جمله فیسلوفان بزرگ غربی است که به نقادی
فرهنگ غربی می پردازد. نیچه با یک تقسیم بندی نه
چندان منسجم فرهنگ و تمدن را از هم تفکیک نمودو
تداول سنت ها و ارزش ها و فروافتادن انسان از
آفرینندگی و خلاقیت را به حساب فرهنگ گذاشت . نیچه
معتقد بود ارزش های موقت و محدود به زمان و مکان
خاص باید جای ارزش های جاودان کلی و همگانی را
بگیرد زیرا همان طور که حیات مشروط به زمان و مکان
است و زندگی کلی وجود ندارد. پس نباید ارزش های
کلی هم وجود داشته باشد. او اعتقادی به اخلاق مطلق
نداشت و معتقد بود اخلاق نسبی است و به همین دلیل
به انتقاد شدید از سقراط و افلاطون می پردازد.
زیرا آنها دارای تصوری مطلق از اخلاق بودند در
مقابل به حمایت از پیش سقراطیان می پردازد و از
آنها به عنوان فیلسوفان واقعی یاد می کند. نیچه به
انکار اصالت ارزش های متداول فرهنگی یکی پس از
دیگری می پردازد و معتقد است که این ارزش های
تاریخی محصول زندگی تاریخی انسان است و عادت هایی
هستند که زندگی بر انسان تحمیل کرده است.
او یکی از زمینه های اصلی رشد ارزش های متعارف و
نهادینه شدن ارزش ها و به دنبال آن گرفتار شدن
انسان در دام آنها و از دست رفتن آزادی انسان را
رشد تعلیم و تربیت تخصصی می داند. یعنی به سبب رشد
علم، کسی که می خواهد درجه قابل ملاحظه ای از
اهمیت کسب کند باید حتما در رشته ای از علم تخصص
پیدا کند و به دنبال پیشرفت بیشتر علم حوزه تخصص
افراد تنگ تر می شود. بنابراین یک متخصص در عین
حال که در رشته تخصصی خود بسیار داناست . در
دانستنی های خارج از علم خود نادان می باشد.
نقد نیچه از ارزش ها به معنای رد یااثبات بی
اعتباری آنها نیست بلکه برای تشریح اصولی است که
پایه این ارزش هاست . نیچه در صدد است آن مبانی
مشکوکی که ارزش ها را پدید آورده تشریح کند و مورد
سوال قرار دهد.
یکی از ارزش هایی که نیچه به نقد آن می پردازد.
ارزش حکومت است زیرا همه ارزش های اجتماعی جاری
برخاسته از آن می باشد. اگرچه او به تائید قدرت می
پردازد اما قدرت مورد تائید او قدرت حکامی چون
هیتلر نیست بلکه قدرت مورد حمایت او قدرت اندیشه
شخصی است. یعنی قدرت فکر و اندیشه و معتقد است
انسان باید صاحب قدرت شود نه نهاد جعلی حکومت.
او ارزش ها را روبنایی و سطحی می داند و معتقد است
در عمق واقعیت چیزی به نام ارزش وجود ندارد و
ماهیت همه آنها قراردادی می باشد که تنها واضعان
این ارزش ها آن را حقانی و اصیل قلمداد کرده اند.
اگرچه در عصر جدید نگرش کمی به جای نگرش کیفی
استقرار یافته و علم به معنای اندازه گیری به کار
رفته اما با این حال نیچه معتقد است ارزش های
اخلاقی اصولا از مقوله کیفیت اند و نمی توان آنها
را از طریق معیارهای کمی مورد سنجش قرار داده . پس
شناخت علمی در مورد ارزش های اخلاقی مردود و
ناموفق است. از نظر او علم درصدد است تا جهانی
ساده شده و سراسر ساختگی را به ما عرضه کند. در
حالی که جهانی که در برابر ما قرار دارد افسانه ای
بیش نیست.
از نظر او ، این عقیده که یک نظام تعلیم و تربیت
صحیح می تواند دگرگونی های اساسی در جامعه و انسان
های والا پدید آورده و پرورش دهد به کلی مردود
است. زیرا بی بندوباری های زننده، حسدهای تنگ
نظرانه و ... همچون خونی فاسد از پدر و مادر به
فرزند می رسد و آموزش و پرورش تنها می تواند سایه
ای فریبنده بر چنین میراثی بکشد. به طور کلی نیچه
علت اصلی مشکلات دنیای مدرن را حاکمیت ایدئولوژی
مسیحی، زیاده روی در رحم و شفقت، فراموش کردن
فضایل آریستوکرات دنیای باستان ، کمبود خودخواهی و
فردباوری و شیوع فکر دموکراسی یا به قول خودش
روحیه گله ای دانسته است.
منابع
:
تاریخ فلسفه (جلد
۷)
، فریدریک کاپلستون ، ترجمه داریوش آشوری ،
انتشارات سروش ، .
۱۳۶۷
گذار از مدرنیته . (نیچه ، فوکو ، لیتوتار ،
دریدا) ، شاهرخ حقیقی ، انتشارات آگاه، .۱۳۸۱
نیچه پس از هیدگر ، دریدا و دولوز ، محمد ضیمران ،
انتشارات هرمس ، .۱۳۸۲
پیام نیچه ، منوچهر صانعی دره بیدی ، انتشارات نقش
و نگار،
۱۳۸۶
اراده معطوف به قدرت، فردریش نیچه ، ترجمه
محمدباقر هوشیار ، نشر و پژوهش فرزان روز ،
۱۳۷۷
شرح افکار و آثار برگزیده نیچه، استنلی مکدانیل،
مترجم محمد بقایی (ماکان) ، انتشارات اقبال ،
۱۳۸۳
|