هربرت مارکوزه
(Herbert Marcuse)
فیلسوف، سیاست شناس و جامعه شناس مارکسیست
آلمانی- آمریکایی و به همراه تئودور آدورنو و ماکس
هورکهایمر از اعضای مکتب فرانکفورت بود. او در سال
1898 در برلین متولد شد و به سال 1979 در
اشتارنبرگ درگذشت.
مارکوزه که پسر بزرگ یک خانواده یهودی بود، پس از
دریافت دیپلم متوسطه به خدمت زیر پرچم رایش
فراخوانده شد. به دنبال جنگ جهانی اول،
به حزب سوسیال- دموکرات پیوست اما پس از سوءقصد به
جان کارل لیبکنشت
(Karl Liebknecht)
و رزا لوگزامبورگ در سال 1919 این حزب را ترک گفت
و در جنبش اسپارتاکیست شروع به فعالیت کرد. او در
برلین و فرایبورگ به تحصیل در رشته زبان و فرهنگ
آلمانی به عنوان رشته اصلی و فلسفه و اقتصاد سیاسی
به عنوان رشته های جانبی پرداخت. در فرایبورگ
معاون هایدگر شد و رساله ای درباره هگل تحریر کرد.
اما به سرعت با هایدگر دچار عدم تفاهم شد و به
فرانکفورت رفت.
مارکوزه در سال 1932 برای نخستین بار با موسسه
پژوهش های اجتماعی فرانکفورت وارد ارتباط شد. به
محض افتادن قدرت به دست نازی ها در سال 1933 با
خانواده خود نخست به سوییس، و سپس به ایالات متحده
رفت، در این میان، توفقی کوتاه نیز در پاریس داشت.
در آمریکا به استخدام موسسه پژوهش های اجتماعی
درآمد که در آن زمان در نیویورک واقع بود. به دلیل
شرایط نامناسب مالی موسسه، مارکوزه پستی در دفتر
خدمات استراتژیک
(OSS)
پذیرفت و در آنجا بر روی برنامه ای با موضوع نازی
زدایی به کار مشغول شد.
از سال 1951 مارکوزه در دانشگاه های گوناگون
آمریکا به تدریس پرداخت. در سال 1955 سخنرانی ای
مارکسیستی درباره فروید انجام داد و به نقد
بازنگری نئوفرویدی پرداخت. او مفهوم "رفعت
غیرسرکوب گرایانه" را ابداع و به تقبیح ویژگی
انسان زدایانه و غیرمنطقی اصل راندمان اقدام کرد.
اصل راندمان اصل مبتنی بر واقعیت جامعه ای سرمایه
داری بناشده بر پایه تسلیم، تحریف غرایز و سرکوب
ظرفیت های انسانی است. {از نظر مارکوزه} امید به
آزادی در تبدیل مجموعه پدیده های مربوط به غرایز
جنسی به شهوت و لغو کار "از خود بیگانه" یافت می
شود. او در سال 1964 اثر خود با نام "انسان تک
بعدی" را نوشت و تا حدودی به تجسم نظری شورش نوین
دانشجویی در فرانسه تبدیل شد. در آن زمان او به
گونه ای به مفسر نظری شکل گیری جنبش های دانشجویی
در اروپا و ایالات متحده تبدیل شد. تعهد او در قلب
جنبش های سیاسی سال های دهه شصت، او را به یکی از
مشهورترین متفکران عصر تبدیل کرد. مارکوزه در سال
1979 در سن 81 سالگی حین اقامتی در آلمان بدرود
حیات گفت.
تفکر مارکوزه به شدت از مارکس و فروید تاثیر
پذیرفته است: این تفکر در بسیاری از جنبه های خود
بسیار ژرف تر و رادیکال تر از اریش فروم است و از
برخی ناکفایتی های آن پرده برمی دارد. مارکوزه به
خصوص نگارنده اثر شهوت و تمدن (1955) و انسان تک
بعدی (1964) است که قصد دارد به اثبات ویژگی
ناعادلانه و توتالیتر سرمایه داری سه گانه
پرافتخار (دوران رشد اقتصادی کشورهای پیشرفته بین
سال های 1945-1973) بپردازد. این تاییدات، نقدهایی
را برای او به دنبال داشت، به خصوص نقدی که به
اعلان بردباری در برابر هرگونه عقیده به جز عقایدی
که "بردگی را جاودانی می کند"، می پردازد، نقدی که
به سود وضعیت موجود سرکوب گرایانه، به استقلال ضرب
شستی نشان داده و از "ماشین تبعیض نژادی که پیش تر
از این ها به کار گرفته شده" محافظت می کند. از
نظر مارکوزه بردباری در برابر پندارهایی که در
خدمت نظام سلطه و سرکوب هستند، نوعی تغییر ماهیت
دادن مفهوم بردباری است: مارکوزه بردباری حقیقی –
بردباریی که لزوما رهایی بخش است- را در برابر
انحرافی فرصت طلبانه از پندار بردباری قرار می
دهد، بردباریی که آن را به صورت "بردباری سرکوب
گرایانه" توصیف می کند. از نظر مارکوزه این
"بردباری سرکوب گرایانه" است که امکان به دست
آوردن قدرت برای نازی ها در آلمان را فراهم کرده.
به زعم وی "یکی از تحقق های تمدن صنعتی پیشرفته،
سیر قهقرایی غیرتروریستی و دموکراتیک آزادی است –
ناآزادی کارامد، صاف و منطقی که گویی ریشه های آن
در خود پیشرفت فنی می دود."
منابع تفکر مارکوزه تنها در خوانش آمیخته مارکس و
فروید یافت نمی شود، بلکه در خوانش هگل، هوسرل و
لوکاچ نیز هست. او در دو اثر خود شوروی مارکسیست و
انسان تک بعدی از این پندار حمایت می کند که
عقلانیت فنی، هر یک از بخش های جامعه (فرهنگ،
سیاست، اجتماع، اقتصاد) را سازمان می دهد تا این
بخش ها اصل ایدئولوژیک بنیادین تولید مادی را
دنبال کنند. در این صورت زندگی شخصی به سمت
الگوهای زندگی تک شکل و غیراعتراض آمیز عقب می
نشیند.
در سال 2003 خاکستر مارکوزه به برلین برده شد تا
نزدیک گور هگل به خاک سپرده شود
نگاهی به اندیشه سیاسی هربرت
مارکوزه
ما در آمریکا در حال ورود به دوره جدیدی از
روشنگری هستیم. این جملهها پاسخ هربرت مارکوزه
(Herbert Marcuse)
فیلسوف نئومارکسیست آلمانی تبار آمریکایی در
مصاحبه با پیر ویانسو پونته از لوموند است وقتی که
از او میپرسد آیا شما تلاش میکنید جهانی را که
در آن زندگی میکنیم، تفسیر کنید یا تلاش میکنید
که تغییرش دهید؟
19
جولای مصادف با تولد هربرت مارکوزه پدر چپنو است.
مردی که «انسان تک ساحتی او» چهره و اندیشه او را
تا حدودی برای ما ایرانیان در دهه پنجاه باز
شناساند. مارکوزه را بهعنوان یکی از برجستهترین
اعضای مکتب فرانکفورت نیز باز میشناسند؛ مردی که
شاگرد هیدگر و هوسرل نیز بوده است اما شهرت اصلی
خود را در شکستن تابوی نقد اندیشه کمونیستی و
لنینیستی و همینطور تاثیرش بر جنبش دانشجویی پیدا
کرد.
این متفکر به تعبیر داگلاس کلنر قدبلند همیشه
سیگار به دست در عین حال محکمترین و خاصترین
نقدها را به جوامع سرمایهداری داشت. مارکوزه
استدلال میکرد جامعه صنعتی پیشرفته فضای جدید
دروغینی پدیدآورده که افراد را در نظام موجود
تولید و مصرف یکپارچه کرد. رسانهها و فرهنگ،
تبلیغات، مدیریت صنعتی و شیوههای معاصر اندیشه،
همگی نظام موجود را بازتولید کردند و میکوشند
نگرش منفی، نقد و مخالفت را از میان بردارند.
نتیجه این وضعیت، جهان «تکساحتی» فکر و رفتار
بود که آمادگی و توانایی برای تفکر انتقادی و
رفتار مخالفتآمیز را تباه کرده بود. مارکوزه
صراحتا جامعه مدرن را اینگونه توصیف میکرد که؛
بعد از جنگ دوم جهانی، سرمایهداری بر همه
بحرانهای اقتصادی غلبه مییابد اما دستیابی به
این انبوهگی، معطوف به رهایی نیست بلکه برعکس،
ایجادکننده نیازهای کاذب است.
آسودگی، راحتطلبی، کار و مصرف مطابق تبلیغ
آگهیهای بازرگانی، دوست داشتن و دشمن داشتن هرچه
را دیگران دوست یا دشمن میدارند، نشانه وجود
نیازهای کاذب است. ارضای این نیازها به «شادی در
سعادت» منجر شده و افراد را از تصمیمگیری حقیقی
باز میدارد. مارکوزه این جامعه را «جامعه
تکنولوژیک» مینامد که عبارتست از سیستم حاکمیت و
نفوذی که در همه شئون زندگی افراد، حتی در اندیشه
و دریافت شان، نظیر امورفنی و صنعتی دخالت میکند.
او با توصیف وضعیت ایجادشده در نقد سرمایهداری
جدید میگوید؛ طبقه کارگر بخشی از پایههای
اجتماعی محافظهکارانه سرمایهداری شده است و بعید
است که نقش انقلابی دیدگاه مارکسیسم کلاسیک را
ایفا کند. او این جامعه را وقیح توصیف کرده و
مینویسد؛« وقیح ژنرالی است در لباس نظامی که
مدالهایی را که در جنگ تجاوزکارانه به دست آورده
است به نمایش میگذارد.»مارکوزه را یک هگلیست
مارکسیست نیز معرفی کردهاند. که البته تفسیر خاص
خود را از هگل ارائه میکند. نظریه زیبا شناسانه
نومارکسیستی مارکوزه نیز با ترجمه کتاب بعد
زیباییشناختی او در ایران توسط یک هنرمند از دیگر
جنبههای آشنایی جامعه ایرانی با این اندیشمند است
|