احمد سیف

 اقتصاد سیاسی آب

 

از مارک تواین نویسنده‌ی معروف امریکایی نقل شده است که «ویسکی برای نوشیدن است و آب برای این که بر سرش جنگی در بگیرد».[1] اگرچه رسانه‌های رسمی به این مسئله نمی‌پردازند ولی برآوردهای موجود نشان می‌دهد که خطر جنگ بر سر آب بسیار جدی است چون پیش‌بینی می‌شود تا سال 2030 که تقاضا برای آب درجهان حدود 40% از عرضه‌ی آب درجهان بیش‌تر باشد. می‌دانیم که در حال حاضر بیش از 780 میلیون نفر در جهان به آب سالم آشامیدنی دسترسی ندارند و برآورد می‌شود که تا سال 2030 بیش از 47% از جمعیت جهان در این وضعیت قرارخواهند داشت. ازسوی دیگر خبر داریم که 97% از آب‌های موجود درجهان به طور مستقیم غیر قابل نوشیدن هستند ـ آب‌های شور دریاها و اقیانوس‌ها ـ و تنها 3% از آب‌های جهان شور نیستند و تازه از این میزان، کم‌تر از یک درصد به‌طور مستقیم قابل‌استفاده‌ی بشرند.

همچنین می‌دانیم که مناطقی که مشکل آب جدی‌تری دارند درواقع مناطقی هستند که درگیری‌های سیاسی هم در آن‌جاها بیشتر است. عدل درویش، روزنامه‌نگار عرب، معتقد است که جنگ شش روزه‌ی اعراب و اسراییل دراصل جنگی برسر آب بوده است و حتی دلیل اصلی اشغال تپه‌های جولان هم به‌واقع مقوله‌ی آب است، نه آن‌چه معمولاً سیاست پردازان ادعا می‌کنند. از این که بگذریم گفته می‌شود که سنگال و موریتانی برسر آب رودخانه‌ی سنگال جنگیده‌اند و بین عراق وسوریه هم بارها بر سر آب فرات برخورد نظامی پیش آمده است. بررسی‌های سازمان ملل نشان می‌دهد که شمار کشورهایی که تا سال 2025 کمبود آب خواهند داشت از 20 کشور به 30 کشور افزایش خواهد یافت و ازاین تعداد 18 کشوردرخاورمیانه و شمال افریقا قرار دارند. این را هم می‌دانیم که در سال 1989 چیزی نمانده بود که بین مصر و اتیوپی برسر آب نیل جنگ دربگیرد و حسنی مبارک رییس جمهور پیشین مصر حتی تهدید کرد که برای انهدام سدی که اتیوپی بر رودخانه‌ی نیل بنا کرده‌اند نیروهای ویژه خواهد فرستاد.

توضیح این که چرا و چه‌گونه به این‌جا رسیده‌ایم چندان آسان نیست. یکی از نظریه‌هایی که در این زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد درواقع نظریه‌ی جمعیت رابرت مالتوس کشیش و اقتصاددان انگلیسی است که مدعی شد نرخ افزایش جمعیت از آن‌چه طبیعت می‌تواند برای حفظ و بقای جمعیت تولید کند بیش‌تر است و درنتیجه مرگ‌های بی‌موقع و زودمرگی به شکل‌ها و صورت‌های مختلف باید اتفاق بیفتد. به سخن دیگر جمعیت بیش‌تر و منابع محدودتر به‌ناگزیر به صورت برخورد و تقابل برسر منابع درمی‌آید و البته جنگ برسر آب یکی از آن موارد است.

اما پژوهشگران معاصر از عوامل دیگری سخن می‌گویند. صدمه به طبیعت باید مورد توجه قرار بگیرد، ولی از دید این دانشمندان محدودیت منابع علت اصلی تقابل و برخورد برسر منابع نیست بلکه به عواملی چون توزیع نابرابرتر و حاکمیت تولید کالایی اشاره می‌کنند. در این دیدگاه، عدم‌دسترسی به آن‌چه که هست و توزیع به‌شدت نابرابر قدرت درمیان گروه‌های نژادی و ملی عمده‌ترین منبع تقابل و برخوردهایی است که از عدم دسترسی ریشه می‌گیرد. عادل درویش، نویسنده‌ی کتاب «جنگ آب ـ برخوردهای آینده در خاورمیانه» مدعی است که حداقل دو بار بر سر آب در خاورمیانه جنگ در گرفته است و می گوید که نواری از اریل شارون در دست دارد که او در آن می گوید که دلیل جنگ شش روزه در 1967 بر سر آب بوده است و حتی اضافه می‌کند که دلیل عمده‌ای که اسراییل از اشغال بلندی‌های جولان دست بر نمی‌دارد هم همین مقوله‌ی آب است. به ادعای عادل درویش جنگ 1989 بین سنگال و موریتانی برسر آب رودخانه‌ی سنگال بوده است و همین طور اضافه می‌کند که در موارد مکرر بین عراق وسوریه بر سر آب رودخانه‌ی فرات درگیری‌های محلی سرگرفته است.

یک دیدگاه این است که همان نیروهایی که باعث فقر مردم‌اند منابع‌شان را هم نابود می‌کنند و در نتیجه از این منظر علت فقر درواقع این است که منابع نابود می‌شوند. منظورم از این نکته این است که منابع آن‌گونه که لازم است مورد بهره‌برداری قرار نمی‌گیرد و به دربرده می شود. از جمله دلایل استفاده نکردن شایسته از این منابع می‌توان به سه عامل زیر اشاره کرد:

                      سرمایه ناکافی است

        ناکافی‌بودن سرمایه‌ی انسانی

         ناکافی بودن امکانات فناوری

نتیجه‌ی ترکیب این سه عامل نیز توسعه‌نیافتگی اقتصادی است. در کنار و همراه این توسعه‌نیافتگی جهانی‌سازی از راه می‌رسد ـ یعنی مستقل از نیازهای این کشورها فرایند جهانی‌کردن آغاز شده است و سرعت می‌گیرد. آیا همه‌ی کشورها از این فرایند بهره‌مند شده‌اند؟ پاسخ من به این پرسش منفی است. پی‌آمد جهانی‌کردن به‌خصوص بر جنگل‌ها و جنگل‌های باران‌زا و به ویژه قطع درختان برای استفاده از چوب آنها پی‌آمدهای منهدم‌کننده‌ای بود. نتیجه‌ی قطع بی‌برنامه‌ی درختان این است که ترکیبی از سیل و خشکسالی اتفاق می‌افتد و خشکسالی هم سرانجام به صورت خشک شدن چشمه‌های آب درمی‌آید و پی‌آمد غایی‌اش هم بحران آب است. ادعا می‌شود که برای مقابله با این وضعیت باید کشاورزی «صنعتی» شود. ولی آیا چنین کاری مفید خواهد بود؟ وندانا شیوا، محقق هندی، به این پرسش پاسخ منفی می‌دهد. او می‌گوید که اگر بخواهیم به جای استفاده از شیوه‌های سنتی کشت برنج و گندم به شیوه‌های صنعتی تولید آن‌ها رو کنیم مصرف آب پنج برابر افزایش خواهد یافت و اضافه می‌کند برای اداره‌ی یک دریاچه مصنوعی به وسعت یک هکتار برای تولید میگو، صد هکتار اکوسیستم نابود می‌شوند.

تولید برای مصرف و تولید برای نقدینه‌آفرینی

تقریباً در همه‌ی کشورهای توسعه‌نیافته کشاورزان تشویق می‌شوند که از شیوه‌ی تولید سنتی مواد غذایی که عمدتاً برای مصرف داخلی است دست برداشته به کشت محصولات نقدینه‌آفرین رو کنند و این تغییری است که دربسیاری از کشورها اتفاق افتاده است. به‌ظاهر البته مسئله‌ای نیست منتهی باید یادآوری کرد که تولید محصولات نقدینه‌آفرین بسیار آب‌طلب‌اند. آن‌چه سپس اتفاق می‌افتد گوشه‌ای از مسایل و مشکلات را نشان می‌دهد. برای کندن چاه‌های عمیق وام داده می‌شود و بعد کل برنامه‌ریزی تغییر می‌کند. به جای این که حفظ و استفاده‌ی بهینه از آب هدف اصلی باشد بهینه‌سازی درآمدها هدف می‌شود، چون این وام‌ها با بهره باید پرداخت شود.

جنگ بر سر آب یک بُعد جنسیتی هم دارد. در بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته زنان در خط مقدم «جنگ بر سر آب» قرار دارند. چرا این‌گونه است؟

§         حتی دربرنامه‌های خبری تلویزیونی هم مشاهده می‌کنید که این زنان‌اند که آب را ازچاه‌ها و منابع مشابه به خانه حمل می‌کنند.

§         زنان زودتر از هرکس دیگری متوجه آلودگی در آب می‌شوند.

§         به خاطر همین نقشی که ایفا می‌کنند زنان زودتر از دیگران متوجه می‌شوند که چاه آب خشک شده یا در حال خشک شدن است.

اما درباره‌ی مدیریت منابع آبی به‌طور کلی می‌توان به دو شیوه عمل کرد.

§         پارادایم بهداشت محیط زیست

دراین پارادایم اگربه چرخه‌ی تولید ومصرف آب توجه کنیم دلیلی ندارد که با بحران آب روبرو شویم.

§         پارادایم بازارگرا

برخلاف پارادایم پیشین این پارادایم از هزینه و منابع مالی آغاز می‌کند و نگرش اصلی این است که به آب به‌عنوان یک «ماده‌ی اولیه» می‌نگرد که می‌تواند وارد چرخه‌ی تولید و مصرف شده و درآمد نقدی بیش‌تری ایجاد کند.

به نظر من در اینجا ما با یک آشفتگی فلسفی روبه‌رو هستیم. یعنی به گمان من کاری که این نظام‌ها باید بکنند این است که «ارزش» آب را برای زندگی انسان و هر موجود زنده دیگر قدر بشناسد ولی کاری می‌کنند که روی آب «قیمت‌گذاری» می‌شود و این دو برخلاف ادعایی که شماری از اقتصاددانان می کنند مشابه یک‌دیگر نیستند.

پیش‌تر به چرخه‌ی تولید و مصرف آب و رابطه‌اش با بهداشت محیط زیست اشاره کردم و اکنون اضافه می‌کنم که باید توجه داشت که میزان آب در طبیعت به هر شکل و صورتی که باشد به یک‌دیگر پیوسته و وابسته‌اند.

§         منابع آب سطحی به منابع آبی که در زیر زمین است وابسته است.

§     آب رودخانه‌ها به میزان آبی که در چاه‌ها هست هم پیوستگی دارد.

وقتی این پیوستگی‌ها و وابستگی‌ها نادیده گرفته می‌شود یک شی‌ء عمومی و برای مصرف عام ـ آب ـ به صورت یک «کالا» درمی‌آید که مصرف‌اش نه به نیاز انکارناپذیر انسان و هر موجود زنده‌ی دیگر به آن گره بخورد بلکه به میزان «قدرت خرید» می‌پیوندد. یعنی مدیریت منابع آب به بخش خصوصی واگذار می‌شود. بدون این که بخواهم در این‌جا وارد بحث‌های مربوط به خصوصی‌سازی و مدیریت دولتی بشویم باید اشاره بکنم که به گمان من هر آن‌چه برای بقای انسان و هر موجود زنده‌ی دیگر اساسی باشد نمی‌تواند و نباید در مالکیت افراد قرار بگیرد و باید به صورت یک «ثروت عمومی» به آن نگاه و به همین روال هم مدیریت شود.

در این‌جا بد نیست توجه شما را به دو نکته جلب کنم که از منظری که به دنیا می‌نگرم باید بین «دارایی دولتی» و « دارایی عمومی» تفکیک قائل بشویم. درتبیین دارایی دولتی می‌توانم به نظام راه‌آهن در یک کشور اشاره کنم ولی منظورم از دارایی عمومی هم منابع آبی در آن کشور است. اگرچه به‌شخصه با واگذاری‌ها به بخش خصوصی موافق نیستم ولی حداقل اگر دارایی‌های دولتی به بخش خصوصی واگذار شود شاید بتوان با اندکی تسامح این حرکت را در شرایط خاص «مثبت» دانست که می‌تواند به بهبود کارآیی منجر شود ولی به نظر من واگذاری دارایی‌های عمومی به بخش خصوصی و اشخاص نه توجیه اخلاقی و فلسفی دارد و نه حتی توجیه اقتصادی. به این ترتیب وقتی شاهد خصوصی‌سازی منابع آبی هستیم:

         مسئولان دولتی با یک امضا دارایی‌های عمومی را به صورت دارایی‌های دولتی درآورده و آن را واگذار می‌کنند.

         دارایی عمومی به‌صورت یک دارایی انحصاری درمی‌آید و درواقع انحصار عمومی به انحصار خصوصی دگرسان می‌شود.

         این کارها معمولاً درجوامعی صورت می‌گیرد که نظام بازرسی دقیق و مؤثری هم ندارند و نتیجه‌ این‌که زندگی اکثریت مردمی که در این جوامع زندگی می‌کنند با مخاطرات بیش‌تری روبه‌رو می‌شود. وندانا شیوا در نمونه‌ای که از شیوه‌ی عملکرد کمپانی کوکاکولا در هندوستان به دست می‌دهد می‌گوید در ایالت کرالا هیچ‌گونه کمبود و بحران آب وجود نداشت تا زمانی‌که شرکت کوکاکولا دراین ایالت کارخانه‌ی تولید نوشابه احداث کرد که روزی 1.5 میلیون لیتر آب مصرف می‌کند. از زمان آمدن کوکاکولا به این ایالت سه تا از دریاچه‌های آب شیرین و چند رودخانه خشک شده‌اند و از زنانی که به این وضعیت اعتراض کرده‌اند اکنون 300 نفرشان هم‌چنان در زندان‌اند. در دهلی یک شرکت خصوصی آب روزی 635 میلیون لیتر آب مصرف می‌کند و ناگفته روشن است که زندگی مردم عادی بسیار دشوارتر و سخت‌تر شده است.

با این تفاصیل چه باید کرد و یا چه می‌توان کرد؟

ـ باید بپذیریم و به آن عمل کنیم که ما ـ انسان‌ها ـ براین سیاره مالکیت انحصاری نداریم که هرگونه که می‌پسندیم رفتار کنیم. ما یکی از میلیون‌ها موجود زنده‌ای هستیم که در این سیاره ساکن‌ایم.

ـ برای حفظ و مدیریت صحیح منابع این سیاره باید فعالیت کنیم. ساختار قدرت باید دراقتصاد جهانی به صورتی تغییر کند که حداکثر حفظ و مدیریت منابع را تأمین کند.

ـ باید در پارادایم اقتصادی و سیاسی ما تغییرات لازم برای تسهیل این مدیریت تازه‌ی منابع صورت بگیرد.

ـ باید به هرصورتی که امکان‌پذیر باشد برای گسترش و تعمیق دموکراسی فعالیت کنیم. قیمت مواد غذایی را باید تولیدکنندگان ـ یعنی جوامع زراعی ـ تعیین کنند نه سوداگرانی که در بازارهای شیکاگو و یا لندن صاحب قدرت‌اند.

به عبارت دیگر باید همه‌ی انرژی ما صرف ایجاد نظامی شود که نان و آزادی را برای اکثریت ساکنان این سیاره تامین و تضمین کند و بدانیم و عمل کنیم که بین این دو یعنی بین نان و آزادی تناقض و تضادی وجود ندارد.