نویسنده : جعفر عطایی

انديشه سياسی علمای دين ، در تقابل با ديموکراسی

 نقش سياسی علمای دين در همه دوره های تاريخ افغانستان نمايان بوده است . رد پای آنها را می توان در لوی جرگه ها ٬ در بار ها ٬ قيام های مردمی ٬ جنگ های ضد استعمار ٬ فتوا سازی برای سرکوب های داخلی و ... به وضوح مشاهده نمود . شعار معروف « شاه سايه خدا می باشد » فقط از زبان علمای دين می تواند پذيرش عمومی پيدا نمايد . در کل علمای دين با در اختيار داشتن مراکز تبليغی و فکری در جامعه سنتی افغانستان به عنوان منبع اوليه افکار عامه و زنجيره پيوند حاکميت و رعيت مطرح بوده اند . حتی گفته می شود که دولت بريتانيا در عهد استعمار عوامل خويش را تحت عنوان ملا ٬ ملنگ و ... در ميان مردم برای جهت دادن افکار عامه جای می داد و سياست های خويش را از طريق آنها اعمال می کرد . با توجه به اين جايگاه تاريخی علمای دين در حيات سياسی و اجتماعی مردم ٬ نقش سياسی آنها در چند دهه اخير به صورت بی سابقه ای تقويت شده است و آنان به عنوان رهبران سياسی و مذهبی در راس امور احزاب اسلامی قرار گرفته اند . در چند دهه اخير ٬ تقويت نقش سياسی علمای دين و نقش تعيين کننده مراکز مذهبی در جدال قدرت در افغانستان  بيشتر مديون حمايت همه جانبه غرب از آنان در دوران جهاد می باشد . البته عوامل ديگر از قبيل حضور سنتی علمای دين در باور های سنتی و کهنه مردم ٬ تهاجم کشور های غير مسلمان غربی به کشور های اسلامی و ... را نيز در تقويت جايگاه سياسی آنان نبايد ناديده گرفت .

در آغاز رويش احزاب سياسی در کشور ٬ علمای دين با نفوذ سنتی ای که بر افکار عامه مردم مسلمان افغانستان داشتند ٬ اقدام به تشکيل احزاب اسلامی نمودند . اين احزاب بر اساس انطباق با فرهنگ سنتی مردم به آسانی جای باز کردند و مورد حمايت عمومی مردم واقع گشتند . بر خلاف اين احزاب اسلامی تحت رهبری علمای دين ٬ جريان های مخالف آنها سازمان های نوگرا و کمونيستی بودند که در ميان جوانان تحصيل کرده و نوگرای کشور شکل گرفتند . انديشه احزاب کمونيست کشور ٬ به عنوان انديشه ای نو ٬ مدرن و برآمده از بطن جهان غرب ٬ به صورت طبيعی نمی توانست ٬ در ميان ديگر اقشار جامعه سنتی افغانستان رشد نمايد و يا نفوذ کند . جوانان تحصيل کرده با گرايش به اديالوژی کمونيسم ٬ در نخستين گام برای تحقق آرمان های اديالوژيک و سنت شکن خويش ٬ مجبور به تقابل با مراکز سنتی قدرت بودند . اين مراکز قدرت که در ميان ارباب ها ٬ خوانين ٬ ملک ها ٬ خاندان سلطنتی و ملا ها تقسيم شده بودند ٬ اکثريت مردم افغانستان را تحت نفوذ خويش داشتند . همزمان با آغاز تقابل جوانان نوگرا و مراکز سنتی قدرت در درون کشور ٬ در عرصه بين المللی نيز جنگ سرد ميان شرق و غرب در حال تشديد شدن بود . افغانستان با قرار داشتن در مرز جنوبی شوروی و اوضاع بحرانی و در حال تغييرش ٬ در عرصه بين المللی به نقطه تقابل شرق و غرب و در عرصه داخلی به ميدان جنگ خونين سنت گرايان عموما اسلامگرا و نوگرايان عموما کمونيست تبديل شد . بنابرين ٬ شوروی بر اساس خاصيت انقلابیگری و اديالوژيک خود ٬ دست به دخالت مستقيم نظامی و سياسی در افغانستان زد . در مقابل ٬ غرب بر اساس تجربه ديرينه دولی چون دولت بريتانيا و با واقع بينی خاص ٬ به کمک طبيعی ترين دشمن جريان های نو بنياد و سنت شکن کمونيست يعنی مراکز سنتی قدرت شتافت و از اين تقابل و دشمنی طبيعی اسلام سنتی و کمونيسم ٬ بهترين استفاده سياسی ٬ نظامی و تبليغاتی را نمود . اسلام به عنوان پاسخ اديالوژيک در برابر اديالوژی رو به گسترش کمونيسم از طريق علمای دين در ميان مردم و اقشار فرهنگی جامعه ترويج شد و مفهوم جهاد در دين اسلام با سلاح و امکانات غربی ٬ ديوار آهنينی را در برابر گسترش اديالوژيکی ٬ سياسی ٬ نظامی و ... شوروی در منطقه شکل داد . در تقابل اسلام و کمونيسم ٬ علمای دين به عنوان محور مفسران اسلام سياسی مطرح شدند و از ميان جريان های سنتی ديگر ٬ از قبيل بقايای خوانين ٬ طرفداران خاندان سلطنتی و ... علمای دين به عنوان سردمداران اصلی جنگ بر ضد شوروی مورد توجه مالی ٬ نظامی ٬ سياسی ٬ تبليغاتی و ... غربی ها واقع گشتند . احزاب اسلامی که غالبا علمای دين در راس آنها قرار داشتند ٬ دارای تشکيلات وسيع سياسی و نظامی بود . حمايت بی قيد و شرط غرب از ملا ها ٬ مولوی ها و آيت الله های بی تجربه در امور نظامی و سياسی ٬ تا حدود زيادی بی نظمی آشکار تشکيلاتی و ساختار خانوادگی و قبيلوی احزاب آنان را کمرنگ می ساخت . علمای دين به عنوان مالکان بلامنازع دارايی احزاب تحت رهبری شان ٬ در کمترين وقت ٬ به عنوان ثروتنمد ترين چهره های افغانستان مطرح گشتند و بر جلال و شکوه آنان روز به روز افزوده شد . با سياسی شدن مراکز مذهبی و اديالوژيک شدن نزاع در افغانستان ٬ ارباب ها ٬ خوانين ٬ ملک ها و ... موقعيت سياسی و اجتماعی خويش را به نفع علمای دين از دست دادند و علمای دين به عنوان بازيگران اصلی صحنه مقاومت در برابر احزاب کمونيست تبارز يافتند . به اين ترتيب ٬ سلسله مراتب مذهبی به عنوان ساختار اداری مناطق تحت سلطه احزاب اسلامی ٬ جايگزين نظام های سابق شد . مشهور ترين علما در راس امور و طلبه ها و نو آموزان علوم دينی به عنوان ماموران نظام اداری احزاب اسلامی در ميان مردم جای گرفتند . احزاب آقايان سياف ٬ مولوی خالص ٬ مولوی محمد نبی محمدی ٬ مولوی منصور ٬ پروفسور ربانی و ... در ميان علمای سنی و احزاب آيت الله محسنی ٬ آيت الله سيد علی بهشتی و آيت الله سيد ظاهر محقق در ميان شيعه های افغانستان ٬ نمونه های برجسته اين نوع نظام اداری بودند . بعد ها ٬ طالبان با کمک گروه القاعده تلاش ورزيدند تا نظام اداری بر محوريت علمای دين را به صورت واحد و سرتاسری بر تمام افغانستان گسترش دهند که با دخالت قدرت های خارجی و تحولات تازه جهانی ناکام ماندند .

قدرت و شکوه سياسی علمای دين در عصر جنگ سرد در سايه سياست های آمريکا و متحدانش به اوج رسيد و آنان به عنوان پايه های مشروعيت گروه های جهادی از قدرت و عزت بسياری برخوردار شدند . اما هرچه دوران جهاد و حاکميت گروه های جهادی تداوم يافت و مردم حاکميت و توانايی اداری آنها را بيشتر تجربه کردند ٬ ماهيت پوسيده و ناکارآمد آنها بر مردمی که سخت به آنان ايمان آورده بودند ٬ آشکارتر شد . سرمايه اندوزی نامشروع ٬ دورويی ٬ اتخاذ سياست های فرصت طلبانه و نفاق افکن ٬ بی تفاوتی در برابر سرنوشت فلاکتبار مردم و حتی رسوايی های جنسی و ... را می توان به عنوان علل آشکار دلسردی مردم از احزاب اسلامی ذکر نمود .

متاسفانه ٬ از سال ها تلاش و جهاد مردم افغانستان در تحت رهبری احزاب جهادی و نظارت مستقيم علمای دين ٬ جز حساب های پر از سرمايه رهبران جهاد در بانک های غربی و زندگی مرفه و آسوده شخصی و خانوادگی آنها و ويرانه های سياسی - نظامی ای به نام احزاب جهادی ٬ ثمره ديگری به دست نيامده است . البته تصاوير زندگی غمبار مردمی که در پشت شعار های پر حرارت علمای دين سوخته اند ٬ در نگاهی به آن دوران نبايد فراموش گردد و همچنين تصاوير فرزندان شهدايی که در کنار سرک های آشنا و بيگانه به انتظار لقمه نانی منتظر نشسته اند .

سرانجام ٬ تقابل علمای دين و اسلامگرايان با کمونيست های نوگرا ٬ برای مردم و منافع ملی کشور دست آوردی نداشت . اما برای قدرت های غربی که هزينه مالی و نظامی جنگ را پرداخته بودند ٬ موفقيت آميز و پيروزمندانه بود . غرب با شکست شوروی به اهداف استراتژيک خود در منطقه دست يافت . علمای سياسی دين و شرکای آنان نيز با اندوختن ثروت و امکانات مالی بسيار و اجير ساختن عده ای به عنوان قوماندانان جهاد و شکست و حذف نوگرايان کمونيست به عنوان رقبای سياسی ٬ نظامی ٬ اديالوژيکی خويش ٬ به موقعيت دلخواهی رسيدند . ولی وضعيت زندگی سياسی ٬ اقتصادی ٬ فرهنگی و ... مردم افغانستان به عنوان قربانيان اين تقابل و ساکنان ميدان جنگ ٬ نه تنها بهبود نيافت ٬ بلکه روز به روز بدتر هم شد . مردم در عمل دريافتند که علمای سياسی دين از قبيل سياف ٬ ربانی ٬ محسنی و ... بدتر از رفقای حزبی خلق و پرچم و ماموران جيره خوار شاهان و خوانين ٬ دست در غارت ٬ چپاول و ستم دارند . برای مردم ٬ جنس همان جنس بود ٬ رنگش تغيير داشت .

اينک با سقوط طالبان و سپری شدن عصر تقابل کمونيست ها و احزاب اسلامی ٬ تقابل تازه ای ميان علمای دين و نوگرايانی که از ديموکراسی دم می زنند ٬ در حال شکل گرفتن است . هرچند که در اين تقابل ٬ علمای دين با نبود حمايت گسترده مردمی و دالر های بی حد و مرز غربی ٬ بخت برد زيادی ندارند ٬ بازهم با توجه به گذشته ٬ حرکت کنونی آنها مهم جلوه می کند .

اخيرا علمای دين در اجلاسی در کابل خواستار نقش تعيين کننده علمای دين در اداره امور کشور ٬ حذف کلمه ديموکراسی از قانون اساسی ٬ منع کار زنان در موسسات خارجی و ... شده اند . هرچند که طرح مسايلی از اين قبيل از سوی علمای دين ٬ دور از انتظار نمی باشد ٬ اما با اين وجود ٬ طرح اين مسايل در شرايط فعلی چه اهدافی را دنبال می کند ؟ بيان خواسته هايی از اين قبيل ٬ شايد به منظور تحريک احساسات دينی مردم بر ضد نيرو های نوگرا و نيرو های خارجی مطرح شده باشد . اما علمای دين چه واقعيات بديهی کشور را قبول داشته باشند و چه از قبول اين واقعيات سر باز زنند ٬ باز هم تلاش های آنها ثمره دلخواهی را که تصور کرده اند ٬ به بار نخواهد آورد . در عرصه بين المللی اکثر کشور ها تلاش دارند تا علمايی که بر جدايی دين از سياست معتقدند ٬ مطرح شوند و مورد حمايت قرار گيرند . در ميان مردم کشور ٬ تصور حکومت مجاهدين و طالبان چنان وحشتناک و ترس آور می باشند که مردم ٬ زندگی در سايه نيروهای خارجی را بر تمام خوبی های مجاهدين و طالبان ترجيح می دهند . علمای دين چون گذشته به صورت آشکارا در برابر هرگونه نوگرايی سنگر گرفته اند و حتی حاضر به پذيرفتن کلمه ديموکراسی در قانون اساسی آينده نيستند . موضعگيری علمای دين به اين صورت ٬ در شرايط فعلی جز انزوای هرچه بيشتر آنان در عرصه مردمی و بين المللی نتيجه ديگری نخواهد داد . آنان چه بخواهند و چه نخواهند ٬ نوگرايی و سنت شکنی در ميان مردم کشور در حال افزايش است و مردم عميقا می دانند که تغييرات بنيادی و اساسی در کشور ضروری می باشد .

مولوی شينواری و دوستانش در دولت انتقالی ٬ با ايجاد مشکلات و موانع در برابر سيما ثمر ٬ هفته نامه آفتاب ٬ حزب متحد ملی ٬ محتويات ديموکراسی پسندانه مسوده قانون اساسی و ... نشان داده اند که به عنوان سنگر اصلی در برابر ديموکراسی ٬ پلوراليسم سياسی و ارزش های جامعه مدنی عمل می کنند . البته پر واضح است که در اين زد و بند های سياسی ٬ حساب علمای غير سياسی دين از اين عموم سياسی جدا می باشد . انحصار سياسی و همه جانبه ای که علمای سياسی دين در صدد تحققش می باشند ٬ در هيچ شرايطی قابل قبول نمی باشد . فعاليت سياسی علمای دين ٬ تنها در چهار چوب ديموکراسی و انتخابات عمومی قابل قبول است . در غير اين صورت فزون خواهی علمای سياسی ٬ کشور را به سوی بحران و درگيری بی ثمر سياسی و نظامی ديگری سوق خواهد داد .