«استراتژِي ما»، پودموس

اسپانيا، از انتخاباتي تا انتخابات دگر

نويسنده Pablo Iglesias 
پابلو ايگلسياس، نماينده مجلس اروپا و دبيرکل پِدِموس

برگردان: هروز عارفي



در اروپا، بحران مالي، فقر گسترده و بي اعتباري سياست مداران حرفه اي مي توانست به اوجگيري جناح چپ بيانجامد. باوجود اين، چپ در همه جا درجا مي زند. ترديدي نيست که همه نگاه ها به اسپانيا دوخته شده و بيجا نيز نيست. در اسپانيا، پودموس ابتکار استراتژيکي به کار بست. در زير روايت دبيرکل آن حزب را درباره اين چالش مي خوانيم:

رفتار برلين نسبت به آتن در طول مذاکرات ، مورد حيرت من نشد. حتي اگر بپذيريم که يونان دولت ضعيفي است، حکومت تسيراس نحوه کار اتحاديه اروپا با توفق آلمان را به زير سوال مي برد. ابعاد تحريکات هيچ تناسبي با جثه کشور ندارد. از سوي ديگر، از اين پس، پودموس به مثابه يک بازيگر سياسي با اهميت اظهار وجود مي کند و يک نامزد جدي براي کسب قدرت در چهارمين قدرت اقتصادي حوزه اورو است. حال آن که، رفقاي يوناني به ما گفتند که نتيجه خوب انتخاباتي ما لزوما خبر خوبي براي آنان نيست. درواقع، رقيبان ما از اين مي ترسند که هر پيروزي سيريزا نتايج انتخاباتي خود ما را نيز تقويت کند و به ما اکسيژن تازه برساند. لذا، هدف آنان فقط به شکست کشاندن حکومت يونان نيست، بلکه همچنين مي خواهند راه را بر تهديدهاي ديگر ببندند، نظير تهديدي که به ديدهء آن ها، ما عاملش هستيم. زير فشار گذاردن سيريزا به معني فشار آوردن بر پودموس نيز است. اين کار به معني نشان دادن نبود هيچ بديلي (آلترناتيوي) است. اکنون، مرتبا به گوش اسپانيائي ها مي خوانند که «شما پودموس تان را مي خواهيد؟ نگاه کنيد در يونان چه مي گذرد

به ديدهء ما، الکسيس تسيپيراس ماهرانه عمل کرده است. او موفق شده است که از چهره واقعي آلمان منزوي اي که منافعش الزاما با منافع بقيه اروپا همسو نيست، پرده بردارد، از جمله در مقوله سياست خارجي. اين موضوعي است که او در فرانسه و ايتاليا و نيز کشورهاي اروپاي شرقي جا انداخته است. لذا نبايد خيلي دچار حيرت شد که آلمان اين چنين در مذاکرات سرسختي نشان مي دهد.

رفقاي يوناني ما در شرايط بسيار سختي، استراتژي مشابه ما به کار بسته اند. ابتدا، آن ها قصد دارند حقانيت نهادهاي دولتي راکه مرتبا مين گذاري و نابودشده، به آن ها بازگردانند. براي اين کار، ضروري است که رفرم مالياتي انجام دهند که به دولت مجالي بدهد از جمله در زمينه سياست خدمات عمومي تا بافت اجتماعي و پيوندهائي که سياست رياضت نابود کرده است، را بازسازي کند. سپس، قرار بود که در زمينه خارجي، تناقضات را در درون سلطه گراي اروگروپ (گروه اروپائي) برهم زند. اين روش به ويژه در آغاز با انتقادات مختصري نسبت به روشي که آلمان بحران اروپا را مديريت مي کرد، روبرو شد. ترديدي نيست که هدف شکاف انداختن در اجماع سلطه گرانه حاکم بر اروپا بود.

استراتژي ما متفاوت خواهد بود. ابتدا به اين خاطر که اسپانيا در سال ۲۰۱۳، ۶/۱۰ درصد از توليد ناخالص داخلي ناحيه اروپا را داشت در حالي که در مورد يونان ۹/۱ درصد بود. (۱) بنابراين، ما با اطمينان به برخوردار بودن از آزادي عمل قابل ملاحظه تري به زورآزمائي مي پردازيم. البته، ما با هدف افزايش بودجه دولتي در زمينه سرمايه گذاري و توسعه سياست اجتماعي از جمله در زمينه بازنشستگي و همچنين پايان دادن به عدم افزايش دستمزدها و حقوق ها که بر مصرف تاثير مخرب مي گذارد، مسئله اصلاح قراردادهاي بودجه را مطرح خواهيم کرد. تنها پس از اعمال اين اصلاحات، ما مي توانيم مسئله قرض در سطح اروپا را در چارچوب بازسازي که استرداد وام را براي مثال به رشد اقتصادي مربوط کند، طرح کنيم. فقط يک استراتژي در سطح اروپا- که در شريط کنوني وجود ندارد- امکان مي هد که تصور الگوواره اي غير از سياست صرفه جوئي و رياضت رامجسم کنيم.

درحالي که چنين روشي تناقضات درون رقباي ما را برملا خواهد ساخت از جمله در ميان نيروهاي سوسيال دموکرات. ما به اين نکته خوب آگاهيم که اين کار هم در ميان دستگاه دولتي اسپانيا و هم در اروگروپ با مقاومت روبرو خواهد شد. اما، اگر کشور کوچکي نظير يونان موفق شده است که به چنين عامل بي ثباتي در حوزه اورو تبديل شود، توانائي ما براي نشان دادن تناقضاتي از اين قماش در بين نيروهاي سوسيال دموکرات به همان ميزان بيشتر است. روشن خواهد بود که طرح اروپائي با سياست رياضت همخواني نخواهد داشت و اين امريک فضاي سياسي در مورد مسئله اقتصادي خواهد گشود.

بهاري چنين دراز...

انتخابات شوراهاي شهر در ۲۴ مه گذشته [که پيروزي پدموس و متحدينش را در مادريد و بارسلون به دنبال داشت] لحظه کليدي در روند تغييرات به شمار مي رود که از زمان گذار دموکراتيک بي سابقه بود [گذاري که در سال ۱۹۷۵ با مرگ ژنرال فرانسسيسکو فرانکو آغاز شد]. هرچند، شتاب اين تغييرات از ميزان انتظار - و توقع - ما کمتر بود، به اوضاعي رسيده ايم که نظام دوحزبي امکان نميدهد که زندگي سياسي در اسپانيا را درک کرد. دوحزب بزرگ، حزب مردمي (پ پ ، راستگرا) و حزب سوسياليست کارگري اسپانيا (چپ) بدترين نتيجه را از زمان بازگشت دموکراسي به دست آوردند.

بدين ترتيب، اوضاع جديدي براي انتخابات عمومي (۲) بوجود آمده است، چرا که مبارزه انتخاباتي حول جبهه اي اصلي صورت خواهد گرفت: يعني ادامه همين وضعيت يا تغييرات. ترديدي نيست که حزب سوسياليست کارگري تلاش مي کند خود را به عنوان نيروي خواهان دگرگوني معرفي کند، اما اين کار ساده نيست (۳). برعکس براي پودموس، اين انتخابات وعده اي طبيعي است، زيرا بر دوري سياسي پايان مي دهد که با تظاهرات جنبش ۱۵ مه آغاز شد (۴). ما از زمستاني سخت بيرون مي آئيم که در طي آن رقيبان ما فکر مي کردند که قادر به شکست ما خواهند بود. ما ضربات متعددي دريافت کرديم، اما توانستيم مقاومت کنيم و انتخابات شهرداري ها و نيز انتخابات آندلس (۵) را در شرايط خوبي انجام داديم. باوجود اين، بايد از اين کارزار و نيز نتيجه انتخابات درس هايي بگيريم.

ما به مدت چندهفته، موضعي دفاعي داشتيم. اما تلاش هاي ما موجب شد که که گفتمان اوليه خود رابازيابيم که هدفش نمايندگي طبقات توده اي و دفاع از حقوق اجتماعي با برجسته کردن فعاليت هاي اجتماعي بود و توانستيم نشان دهيم که بهترين روش تجسم و مظهر نو بودن و باززائي است. در اين زمينه، سيودادانوس [شهروندان (۶)] قادر به نبرد نيست.

درس ديگر: نکوهش فساد به عنوان نمونه اقتصادي و سياسي که حزب مردمي نقطه انسجام آن به شمار مي رفت، مي تواند دسته بندي سياسي موثري ايجاد کند. در اين جا، حزب سوسياليست کارگري است که توانائي مبارزه با ما را ندارد.

دو محور ما – دفاع از طبقات مردمي و طرد فساد، به عنوان دو روي يک سکه- به ما امکان داد که تنها نيروي سياسي قادر به رودرروئي با نظام دوحزبي در بيشتر شهرها باشيم.

با پايان زمستان، بهاري مي رسد که ما را به ماه اکتبر خواهد رساند. زمين براي ما مساعد نيست، اما اکنون، حضور نهادي ما به تجربه مبارزاتي تکيه مي کند. از اين پس، ضروري است که از سنگرهائي که موفق شديم پناه بگيريم، بيرون آئيم. ما فقط چند ماه فرصت داريم.

تا آن زمان، امکان پيمان بستن با حزب سوسياليست کارگري ، پيش از همه، مسئله اي استراتژيکي است، زيرا هدف اصلي ما،- و ما همواره در اين مورد بسيار روشن بوديم- انتخابات عمومي پائيز آينده است. بدين صورت که هر تصميمي وهر اوضاعي بايد در پرتو موضعي مورد تحليل قرار گيرد که وضعيت ما را در اين انتخابات تعيين مي کند. در همان حال، نمي توان ابعاد اميد به دگرگوني را در ميان مردم از ياد برد، اين امر ما را مجبور مي کند که کارآئي لازم را داشته باشيم.

بنابراين، گرچه نتيجه انتخابات اهميت دارد، اما فراتر از ان تواننائي ما در اِعمال فشار بر نيروهاي سياسي ديگر نيز مطرح است. هنگامي که از ما مي پرسند: «آيا با حزب سوسياليست کارگري اسپانيا پيمان خواهيد بست؟»، پاسخ مي دهيم: «ابتدا بايد سوسياليست ها چرخشي ۱۸۰ درجه اي داشته باشند». ما مي دانيم که در اين حزب، دو گرايش وجود دارد. نخستين گرايش، با منطق نظام يا رژيم ويژگي مي يابد که اولويت اش متوقف کردن اين جنبش و سدکردن راه ماست. به ديدهء آن ها ، اين کار فقط از طريق ائتلافي بزرگ باحزب مردمي و سيودادانوس ميسر است. گرايش دوم براساس منطق حاکم برحزب مي انديشد ، آنها مي دانند که چنين گزينشي به انفجار حزب سوسياليست کارگري اسپانيا منجر خواهد شد و فضاي بيشتري در اختيار پودموس خواهد گذاشت. بنابراين، مسئله پيمان ها با توجه به نتيجه انتخابات حل خواهد شد، و همچنين تحليل ما از اوضاع مختلف، با توجه به توانائي مان در بهره برداري از اختلافات رقيبان ما. ازجمله، اگر همان طوري که نظرسنجي ها نشان مي دهد اسپانيا به سمت نظامي چهار حزبي (با نتيجه ۱۵ تا ۲۵ درصد) در حرکت باشد.

در اندلس، مسئلهء ما تشکيل ائتلاف نبود. ما براي پشتيباني از حزب سوسياليست کارگري جهت تشکيل حکومت ايالتي، سه شرط قائل شده بوديم. ابتدا، مي خواستيم که دو رئيس پيشين آندلس که متهم به فسادند، استعفا دهند (يکي نماينده مجلس ملي است و ديگري سناتور). ازسوي ديگر، ما مي خواستيم که حکومت اندلس هيچ قراردادي با موسسات مالي که افراد را بدون ارائه مسکن جديد از خانه هاي شان اخراج مي کرد، امضا نکند. و سرانجام، مي خواستيم که از تعداد مشاوران سياسي عالي مقام کاسته شود، تا بتوان کارکنان مدرسه ها و بيمارستان ها را که در جريان بحران بيکار شده بودند، به کار برگرداند. آن چه طرح شد، برنامه براي يک دولت نبود، بلکه سه شرط بود که ما راه پيروزي حزب سوسياليست کارگري را نبنديم. دامنه عمل ما کم بود، زيرا نتيجه انتخاباتي ما بد تر از حزب سوسياليست بود. ما تلاش مي کنيم گونه اي رفتار کنيم که همه حمايت هاي پودموس در چارچوب انتخابات نهادها – از جمله، هنگامي که خيلي ساده، منظورمان عدم مخالفت با يک موضعگيري است- فورا با تصميم هاي اجتماعي بازتاب يابد که نشان دهنده اين واقعيت است که دگرگوني ممکن است. (...) اين خواست ها يک سانتيم خرج نداشت. آن ها هزينه هاي عمومي را بالا نمي برد. حزب سوسياليست پشتيباني از سيودادانوس را برگزيد.

ايجاد اين حزب، کلک ماهرانه اي بود، نه از اين رو که مستقيما بخشي از راي دهندگاني را به سوي خود مي کشد که پيش تربه پودموس گرايش داشتند، بلکه به اين خاطر که گفتمان ما را که نيت اش معرفي حزب ما به عنوان نماد باززائي است، ضعيف مي کند و بخشي از زماني را که در رسانه ها به ما اختصاص داشت، تصاحب مي کند. از اين پس، «حزب ديگري براي تغييرات» وجود دارد که ويژگي اي بسيار متفاوت دارد، چرا که سيودادانوس به طور گسترده اي در بستر همان جريان حاکم ليبرال غوطه ور است. اين مسئله ما را واداشت که فرضيه پودوموس را از نو فرموله کنيم.

هدف کليدي ما همواره اشغال مرکزيت فضاي سياسي با بهره گيري از بحران بود. اين نکته با « ميانه روي» سياسي گفتمان بورژوا هيچ ارتباطي ندارد. اگر واژه هاي گرامشي را به عاريت بگيريم (۷)، هدف ما در اين جنگ موقعيت، ايجاد « نظريه مشترک»ي بود که بتواند به ما امکان بدهد تا بتوانيم موضعي عرضي در درون طيف سياسي تازه چيده شده اشغال کند. در زمان کنوني، ضدحمله هاي نخبگان و در راس آن ها تبليغ به سود سيودادانوس فضاي در دسترس را کوچک تر کرده است. درنتيجه، وظيفهء ما سخت تر شده است. اين کار به هوشمندي استراتژيکي نيازدارد.

از سوي ديگر، ابتکارات جديد رقيب مشکلات جديدي در درون اردوگاه ما پديد آورده است. ابتدا، ظهور سيودادانوس ما را در منطقي قرار مي دهد که از آغاز بازنده تلقي اش کرده ايم: منطق محور چپ-راست سنتي. ما معتقديم که بر اين پايه، امکان ايجاد تغييرات در اسپانيا فراهم نيست. امروز، خطر اين است که به اين محور بازگرديم و در ايجاد مرکزيت [اهميت] جديد با شکست روبرو شويم. در چنين چشم اندازِي، گفتمان عاميانه پودموس، که بر حول رودروئي بين «آن پائيني ها» و «آن بالائي ها» (اوليگارشي) [جرگه سالاري] سازماندهي شده است، ممکن است دوباره چون گفتمان هميشگي چپ افراطي تعبير شود. اين کارموجب از بين رفتن عرضي بودن آن شده و از قرار گرفتنش در مرکز جديد اهميت جلوگيري خواهد کرد. سرآخر، ما با مخاطره ي عادي شدن–در ضمن اهرم بالقوه نيز به حساب مي آيد- نيزرودررو هستيم . ديگر ما را به منزله رقيب کم شانس تلقي نمي کند. اثر تازگي فرو مي نشيند، اما پودموس نيرو و تجربه نيز کسب کرده است. اين جنبش ظرفيت نمايندگي بالائي دارد. ما، اکيدا بايد گفتمان خود را از نو تنظيم کرده يا بپالائيم تا ضدحمله ها را خنثي کرده و فضائي را که بر روي ما بسته بودند، از نو بگشائيم. اين امر، کار ساده اي نيست.

بازي سياسي را باز نگه داريم

در جريان بازديد پادشاه اسپانيا از پارلمان اروپا در ۱۵ اوريل ۲۰۱۵، ما با مورد خاصي برخورد کرديم. چنين رويدادي ما را در برابر مسئله دشواري قرار مي دهد که عبارت است از مسئله سلطنت در اسپانيا. حالا چرا دشوار ؟ زيرا از همان آغاز ما را از قرار گرفتن در مرکز اهميت باز مي دارد. تقريبا دو گزينش وجود دارد. اولي، که چپ ها غالبا برگزيده اند، از جمله ايزکي يردا اونيدا (چپ متحد)- معتقد است : «ما جمهوري خواه هستيم، سلطنت را قبول نداريم، در مراسم رسمي استقبا ل از پادشاه اسپانيا شرکت نخواهيم کرد. ما اين فضا را که براي رئيس دولت اسپانيا حقانيت قائل است، به رسميت نمي شناسيم». گرچه در زمينه اخلاقي و اتيک مي توان از اين ايده دفاع کرد، ولي ما را فورا در فضاي چپ راديکال، در چارچوبي بسيار سنتي قرار مي دهد. اين امر، به صورتي گذرا ما را از قشرهاي بزرگ اهالي دور مي کند، مردمي که نسبت به پادشاه جديد اظهار محبت مي کنند (۸) بگذريم از اين که در مورد مسائل ديگر طوري ديگر فکر مي کنند و مستقل از اين واقعيت که آنان پادشاه قبلي را همدست فساد رژيم پيشين مي دانند. امروزه، سلطنت، هنوز بخشي از نهادهاي محبوب در اسپانياست (...) . پس دو امکان وجود دارد: يا ما در مراسم احترام به پادشاه شرکت نمي کنيم و در تور آهنين تحليل هاي سنتي چپ افراطي گرفتار مي شويم که امکان کمي براي عمل باقي مي گذارد؛ يا در مراسم حضور مي يابيم و پودموس با طبقه سياسي قاطي مي شود که به معني تاييد چارچوب نهادي حاکم است. خلاصه، مي توانند ما را خائن تلقي کنند، سلطنت طلب يا نميدانم چي؟ ...

ما اين دوراهي را چگونه حل کرديم؟ ما به محل مراسم رفتيم بي آن که در نحوه معرفي خود کوچکترين تغييري بدهيم، با لباس هاي معمولي هر روزمان و با ناديده گرفتن پروتوکل (تشريفات). اين واقعا امر کوچکي است ولي از نقطه نظر نمادين ، با پدموس تناسب دارد. است. گذشته از اين، من صفحه سريال تلويزيوني Game of Thrones را به پادشاه هديه دادم و گفتم ماجراي فيلم با آن چه در اسپانيا مي گذرد، خوانائي دارد (...). به يقين، حفظ اين شرائط ظريف ساده نيست، اما تنها راهي بود که مي توانستيم در بازي سياسي باز دوام بياوريم و در ميان تناقض ها تدبيري بيانديشيم. خلاصه، وضعيت موجود را بر هم زديم، به جاي اين که موضعي ناب بگيريم که ناتواني ازش مي بارد.

* اين مقاله از مصاحبه ايگلسياس با مجله New Left Review (مه-ژوئن ۲۰۱۵) استخراج شده است. تحليل نتيجه انتخابات شهرداري ها و انتخابات ايالتي اسپانيا در ۲۴ مه ۲۰۱۵ از سوي تحريريه لوموند ديپلماتيک تهيه شده است.

پاورقي ها (از تحريريه لوموند ديپلماتيک): ۱ – از منبع اروستات

۲ که در دسامبر ۲۰۱۵ برگزار خواهد شد.

٣- حزب سوسياليست کارگري اسپانيا از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۶ و سپس از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ اداره حکومت اسپانيا را بر عهده داشت.

٤- ۱۵ مه ۲۰۱۱، آغاز اشغال ميدان پوئِترادِل سول در مادريد است.

۵ در انتخابات ميان دوره اي مجلس ايالتي آندولس در ۲۲ مارس، حزب سوساليست ۵/۳۵ درصد ، حزب مردمي ۲۷ درصد و پودموس ۱۵ درصد آراء را به دست اوردند. نامزد انتخاباتي حزب سوسياليست سوزانا دياز در ۹ ژوئن ۲۰۱۵ پيمان انتخاباتي با سيودادانوس امضا کرد.

٦- حزب محافظه کار ضدفساد منتسب به تشکيلات کاتالوني سيوتادان که در ۲۰۰۶ تاسيس شده است.

۷ آنتونيو گرامشي (۱۹۳۷ -۱۸۹۱)، رهبر حزب کمونيست ايتاليا بر نقش نبرد ايدئولوژيکي در کسب قدرت و حقانيت حفظ آن پافشاري مي کرد.

۸ خوان کارلوس، پادشاه پيشين اسپانيا مظنون به فساد بود. او در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۴ به سود پسرش فيليپه از سلطنت کنار رفت.