درحالیکه در قرن
بیست در غرب ،
رمان و نمایشنامه
نویسی به اوج
خودرسید ،
درجوامع جهان
سومی، نویسنده
هنوز
گرفتارخلاقیت
شعروداستان کوتاه
است . پیرامون
تاریخ رمان در
غرب اشاره میشود
که در
اواخرعصرباستان
دریونان ، رمان
زمانی مطرح شد که
حماسه سرایی کهن
دچاربحران شده
بود .
رمان مدرن
ازاواخرقرن 16
همراه باتاریخ
تحولات اجتماعی
با کتاب » دن
کیشوت » اثر
سروانتس شروع شد
سپس در سال 1719
باکتاب »
رابینسون کروزه »
نوشته دانیل دفو
کتاب پرفروش سال
دردسترس خواننده
قرارگرفت .ازآن
زمان رمان بتدریج
مد روز فضای
فرهنگی اروپا
گردید . این رمان
جنجال
برانگیزژورنالیستی
نخستین کتاب موفق
تاریخ ادبیات غرب
گردید .
در غرب ابتدا
نوول در قرن 19 و
سپس رمان در قرن
بیست ،ژانرموفق
ادبی گردید .در
قرن 20 رمان به
آزادی مطلق رسید
یعنی محدودیتی از
نظرساختار
وارزشهای
زیباشناسی برایش
وجود نداشت . به
این دلیل تنها در
نیمه دوم قرن 20
تعداد رمانهای
نوشته شده بیش از
تمام رمانهای
قرون پیشین گردید
. گاهواره تولد
رمان اروپایی را
ابتدا جزیره
انگلیس و سپس
کشورهای فرانسه و
روسیه میدانند .
گاهی سئوال میشود
اصولا رمان ژانر
و محصولی غربی و
بورژوایی است ؟
آیا دوقرن
تاخیردر
آشنایی،عرضه
وتقاضای رمان
دریک جامعه سنتی
نقسی در شکست و
یا رونق آن داشته
است ؟ در غرب
درکنارنمایشنامه
وروزنامه، رمان
مشهورترین رسانه
عمومی شد که سربه
هر کنج جامعه
شهری زد .درآنجا
درآغازمجلات به
چاپ داستانهای
دنباله دار
ورمانها
میپرداختند وموجب
رشد رمان را
آماده کردند .
رمان درطول
عمرخودوظایف
مختلفی را بعهده
گرفت ، گاهی موجب
تحرک وترقی
مدرنیته بود،گاهی
مقصد وهدف
اسطورههای
تحول،گاهی قرص
خواب آورشبهای
هراسناک،گاهی
وسیله ای برای
امرارمعاش، گاهی
تولیدی فرهنگی
جهت صدوربه
کشورهای جهان سوم
و از میدان
بدرنمودن ادبیات
انتقادی اجتماعی
.
غالب نظرات مطرح
شده پیرامون نقد
ادبیات جهانی
درباره وضعیت
رمان در غرب
صنعنی است ونه
شرایط رمان در
قارههای اسیا ،
افریقا ، و
امریکای لاتین .
رمان را میتوان
نوع جدید اتوپی
درغرب دانست .
تاریخ رمان تاریخ
یک ژانر ادبی
نیست بلکه تاریخ
یک آرمان وآرزو
است .
دیتر ولرزهف
میگفت رمان همیشه
اتوپی پنهان
نویسنده بود چون
اومیخواست باکمک
رمان جام
جهاننمایی
اززندگی انسانها
به خواننده نشان
دهد . به این
دلیل دربعضی
ازرمانها تمام
مسائل عصرما
مانند تحولات
سیاسی وعلمی
وهنری وفلسفی
وعشقی وغیره مطرح
شده اند.
باختین درمقاله »
روایت و رمان »
مینویسد رمان
تنها ژانری است
که هنوز در حال
تغییر وتحول
وتکامل است یعنی
خلاف سایر
ژانرهای ادبی
هنوز ناتمام
میباشد . دیگری
میگفت رمان نیروی
آنارشیستی
سازماندهی حال
وروزگار نویسنده
است . در دههای
اخیررمان پایه
های اتوپی بودن
خودراازدست داد .
تئودور فونتان
نویسنده ومنتقد
المانی در سال
1875 نوشت که
رمان باید
داستانی راتعریف
کند که برای
خواننده باور
کردنی باشد . این
تعریف تاکنون در
اکثرمحافل ادبی
اعتبار خودرا خفظ
نموده است .
اشاره میشود که
رمان نویس همیشه
دماسنج شرایط
اجتماعی نیز بوده
است .
رمانهای امروزی
غالبا محصول
اقتصاد و صنعت
رسانه ای و تحت
قوانین عرضه ،
معرفی وفروش
قرارمیگیرند .
رسانه ای کردن
واقعیت باکمک
تصویر سبب شد که
روایت
وداستانسرایی
خریداری نداشته
باشد چون رسانه
ها خود روزانه
کاری غیراز شرح
وتوصیف جهان
ندارند . گرچه
رمان ژانری ادبی
استتیک است ولی
در بازارسرمایه
داری مشمول قانون
سود وعرضه وتقاضا
است .
موفقیت یا شکست
یک نویسنده رمان
ممکن است بدلایل
فرهنگی یا
اقتصادی یا
تاریخی یا سیاسی
و یا حتی
جغزافیایی پیش
آید . رقم بالای
بیسوادان ونبود
رابطه سالم لازم
میان رسانه ها
برای معرفی آثار
جدید ، فقدان
منتقدین توانای
ادبی فرهنگی ،
فشاردولت ،کمبود
کاغذ،تابوهای
سنتی اجتماعی ،
نبود امنیت جانی
ومالی برای
نویسنده ،
فقرعمومی برای
خریدکتاب ومجلات
ادبی فرهنگی ،
ندانستن یک زبان
جهانی ردیف بالا
برای ارتباط
باخوانندگان
خارجی ودهها عامل
دیگر میتواند
دلیل شکست یا
بحران رمان و
ادبیات باشد .
رمانهای امروزی
خودراباشرایط
زمان وبازار
وسلیقه خواننده
تطبیق داده اند
که غالبا
فردگرایانه ،
متضاد و پرهرج
ومرج هستند .
خواننده رمان
معمولا کوشش
میکند با کمک آن
بین تفکر خود و
واقعیت آمده در
رمان تماس
برقرارکند . رمان
رسانه ای شده که
کوشش میکند با
کمک آن نویسنده و
خواننده با عصر و
دوره خود وارد
بحث و جدل خلاق
شود . در عصر
رسانه های مدرن
رمان را آینه
بحران دوره
مدرنیته بشمارمی
آورند .
گاهی خواننده
نیاز به کتب
تاریخ برای
آشنایی با قرون
قبل از خود ندارد
وکافیست پاره ای
از رمانهای
کلاسیک مهم
اجتماعی رابخواند
. برای آشنایی با
تاریخ اجتماعی
غرب عده ای بجای
کتب تاریخی آثار
ادبی بالزاک و
فلوبر و زولا و
دیکنز و فونتان و
تولستوی و
داستایوسکی را
میخوانند .
اینگونه
نویسندگان را
غولهای ادبیات
جهانی بشمارمی
آورند . جیمز
جویس و ویرجینیا
ولف نیز نشان
دادند که جهان را
میشود از طریق
بازی بازبان به
نمایش گذاشت .
لحظه تولد رمان
را گاهی تنهایی
نویسنده میدانند
یعنی زمانیکه نه
کسی میتواند به
اوکمک کند و
همدمش شود ونه او
میتواند راهنمای
آدم محتاج دیگری
گردد چون در عصر
جدید او امکان
صحبت و تماس با
دیگران را از دست
داده است . فلوبر
میگفت رمان همچون
داروی مذهب به
هنرمند کمک میکند
تا او
توتالیتربودن
زمان و جامعه خود
را از طریق تولید
زیباشناسی ادبی
هضم کند وبا آن
وحدت نماید .
درطول تاریخ رشد
ادبیات جهانی،
بعضی از رمان
نویسان به
مشهوریت
سیاستمداران
وچهرههای تاریخی
رسیدند از
جمله ولتر ،
ویکتور هوگو ،
تولستوی . بعضی
دیگردر دوران
حیات ناشناس
ماندند ولی بعدها
مشهورشدند مانند
دو نویسنده
آمریکایی ؛ آلن
پو و هرمان مالوی
.
قهرمان روبرت
موسیل ، نویسنده
اتریشی ، از
پایان عمر ژانر
رمان میگفت ولی
بعدها او با خلق
رمان بعدی ثابت
کرد که گاهی عمل
نویسنده قوی تر
از تئوری و
حدسیات اش است .
افلاتون پنج قرن
پیش از میلاد
گفته بود که
ادبیات معمولا
داستانسرایی و
دروغ است . ولی
برای انسان متفکر
گاهی فرق نمی کند
که حتی دروغهای
هنری و استتیک را
مطالعه کرده و
جدی بگیرد . گاهی
هم سئوال میشود
اصلا بعد از جویس
، کافکا ، و بکت
، امکان نوشتن
رمانی جدید ممکن
است ؟
|