دکادنس فرهنگی-
ادبی در غرب ،
زوال و انحطاط
است یا منحط و
مبتذل ؟ واژه و
مفهوم » دکادنس »
در زبان فارسی به
اشکال زوال و
انحطاط ، یا
مبتذل و منحط ، و
یا بشکل مخلوطی
از هردو ترجمه
شده است . در غرب
لیبرالها معمولا
منظور اول ، و
چپها معنی دوم را
در نظر میگیرند .
ادبیات و فرهنگ »
دکادنس » مفهومی
است لاتین و به
معنی سقوط ، بی
ریشه و در حال
زوال میباشد .
مارکسیستها آنرا
مفهومی فلسفی –
استتیک در باره
زوال اجتماعی
میدانند که گویا
از پایان قرن 19
در فرهنگ غرب جا
افتاده . ادبیات
زوال ،
غیراجتماعی و ضد
مکتب ناتورالیسم
و مخالف قوانین
استتیک مکتب
قدیمی کلاسیک است
. چپها در رابطه
با شعار »
هنردرخدمت هنر »
ادبیات سرگرم
کننده ، عشقی ،
جنایی ،خیالی ،
آبزورد و غیره را
بخشی از ادبیات
مبتذل نظام
سرمایه داری و
طبقاتی میدانند .
مارکسیست ها
ادبیات زئال را
متهم نمودند که
با شعار بی طرفی
هنری به خلح سلاح
فکری تودهها ،
دستکاری ومغزشویی
مردم برای ادامه
بقاء سرمایه داری
و امپریالیسم
میپردازد ، چون
آنان حتی ضد
تمایلات دمکراتیک
سیاسی ادبیات
ناتورالیستی
نیزبودند . هدف
آنان بجای
هومانیسم ، تبلیغ
نیهلیسم و جستجوی
لذات شخصی در
شرایط بحران بود
. نفی وظایف
اجتماعی ترقی
خواهانه ادبیات ،
طرح مسائل سیاسی
شخصی بیمارگونه
فردگرایانه ،
پناه به
روانشناسی گرایی
بورژوایی ، قطع
رابطه با ارثیه
هومانیسم در
ادبیات جهانی ،
گوشه گیری شبه
عرفانی و جدایی
از مردم ، از
دیگر انتقادات
ادبیات مسئول به
ادبیات زوال و
انحطاط بود .
ادبیات مسئول ،
اجتماعی و
انتقادی و انسانی
و مبارز و مقاوم
و زیباگرا و
طبقاتی و خلقی و
مردمی و
روشنگرانه و حتی
ایدئولوژیک است .
آن بخشی از
ادبیات مدرن را
که ادعای اجتماعی
نداشته باشد ،
مبتذل و منحط
میداند .
ادبیات دکادنس ،
اعلان زوال
ادبیات کلاسیک در
غرب بود . ادبیات
زوال غرب در
میانه قرن 19 به
اوج شکوفایی خود
رسید . نخستین
بار در رابطه با
زوال و سقوط
سیاسی فرهنگی ،
بولیبوس مورخ
رومی ،ماکیاولی ،
ولتر، منتسکیو و
روسو ، آثاری از
خود بجا گذاشتند
. بحث زوال
فرهنگی از قرن 17
وارد زبان آلمانی
شد . اشپنگلر در
این کشور در سال
1918 کتاب مشهور
و جنجالی خود
یعنی » زوال غرب
» را منتشر نمود
.
زوال فرهنگی غرب
طبق ادعای بعضی
از مورخین از
آغاز قرن 19 شروع
شد . ادبیات زوال
فرانسه در رابطه
با سقوط و زوال و
شکست امپراتوری
های جهانی مانند
دولت روم آغاز
گردید . آن در
ابتدای قرن 19 با
مدرنیته فرهنگی
متحد بود و موجب
شکوفایی ادبی غرب
در ابتدای قرن 19
شد . ادبیات زوال
را بخشی از مکتب
سمبولیسم میدانند
. ژانر دلخواه
ادبیات زوال
سالها شعر بود .
از آغاز قرن بیست
ادبیات
امپرسیونیستی و
ادبیات بومی-محلی
کوشیدند تا به
مخالفت با ادبیات
زوال بپردازند .
نظریه پردازان
اصلی ومدرن
ادبیات زوال ،
بودلر و فلوبر و
والری و نیچه
هستند . فیلسوفان
عصر روشنگری از
جمله منتسکیو و
روسو با فرهنگهای
فراموش شده پیشین
؛ مخصوصا رم
باستان، بحثی را
در نیمه اول قرن
18 آغاز کردند .
بودلر در سال
1875 فلوبر را از
جمله جاده صاف کن
های ادبیات زوال
در غرب نامید و
والری شاعر
فرانسوی کوشید تا
در سال 1890
تعریف مثبتی
ازادبیات زوال
بدهد . در آثار
لرد بایرون و
هاینه و بودلر و
آلن پو موضوع
زوال ادبی
-فرهنگی دیده
میشود . آثاری از
ریلکه و یاکوبسن
و جخوف و توماس
مان و مالارمه و
اسکار وایلد و
هاینریش بل و
بعضی از اهل قلم
امپرسیونیستی و
سمبولیستی را در
مکتب زوال جا
میدهند .
نیچه در باره
واگنر در سال
1888 ، زمان خود
را تحقیرآمیز
دوران زوال و
دکادنس نامید .
او خود و واگنر
را فرزندان عصر
فرهنگ زوال می
نامید . توماس
مان نیچه را یکی
از وقایع نگاران
و تحلیل گران
پدیده زوال دانست
، گرچه او کوشید
تا بر نیهلیسم
فرهنگی غالب
گردد. یکی از
دلایل رونق فرهنگ
زوال در فرانسه
را واگنر گرایی
ادبیات آنزمان
آنجا میدانند .
بودلر خود یکی از
واگنرگرایان
مشهوربود.
امروزه درام های
اسکار وایلد و
مترلینگ و رمان »
بودن بروک »
توماس مان را
نمونه های ادبیات
زوال میدانند .
در آثار پسا ایده
الیستی بایرون و
شوپنهاور و واگنر
نیز ما شاهد
بیماری افسردگی و
تب لیلی مجنونی و
جهان درد و رنج
میشویم ، گرچه
ادبیات زوال در
آغاز خود را ضد
رمانتیک فرانسوی
یشمار می آورد .
تا میانه قرن
بیست در آثار ژید
و مان و یونکر
نیز میتوان توصیف
های زوال را شاهد
بود . گرچه زولا
یکی از مخالفان
ادبیات زوال است
ما در آثارش شاهد
درد و زاری زمان
زوال نیز هستیم .
در زمان ما آثاری
از تراکل و موسیل
و بروخ و هسه و
بن در آلمان ، و
فاکنر امریکایی در
رابطه با مقوله
زوال نوشته شده
اند .
رسانه های جمعی و
مدرن سرمایه داری
گلوبال در غرب
،حتی با ابزاری
شبه رئالیستی
میکوشند تا به
اغتشاش فکری و
اشاعه ترس
وسرگرمی و حماقت
مردم برای بقاء
ارزشها و اصول خطرناک
خود بپردازند .
اینها را نیز
میتوان بخشی از
ادبیات و فرهنگ
مبتذل و رو به
زوال دانست .
|