فرهنگ سیاسی

بدون شک فرهنگ سیاسی، یکی از مهمترین عوامل شکل دهنده رفتار وکنش های سیاسی افراد یک جامعه می باشد. چرا که فرهنگ سیاسی می تواند با تحمیل الگوها و ارزش های غیر ارادی، کنش های افراد را به عنوان بازیگران سیاسی تحت تاثیر قرار دهد. شناخت فرهنگ سیاسی هر جامعه ای به دلیل آن که اساساً در طی فرایند تاریخی و تحت تاثیر عوامل متعدد از موقعیت جغرافیایی گرفته تا ویژگی های نظام سیاسی آن جامعه شکل یافته از پیچید گی خاصی برخور دار است. 
فرهنگ سیاسی در فرایند تاریخی شکل می پذیرد و به این جهت هم است که در بررسی فرهنگ سیاسی هر جامعه باید ویژگی هایی را در نظر گرفت که ریشه در تاریخ آن جامعه دارند. از سوی دیگر تعاریف متعددی از این مفهوم که از سوی اندیشمندان مختلف ارایه شده، نیز بر این پیچیدگی افزوده است. به همین جهت است که نخستین قدم برای شناخت فرهنگ سیاسی ارایه تعریفی از آن است. 
واژه فرهنگ سیاسی، که معادل «Political culture» در انگلیسی است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی به مفهوم امروزی آن مطرح شده است. واژه فرهنگ سیاسی را در جامعه شناسی سیاسی و علم سیاست برای اولین بار «گابریل آلموند» به کار گرفت. به نظر وی، هر نظام سیاسی در درون الگوها وارزش های خاص از سمت گیری برای کنش سیاسی فعالیت دارد، که خوب است آن را فرهنگ سیاسی بنامیم. تعبیر فرهنگ سیاسی را هم چنین می توان در نوشته‌ های جامعه شناختی و مردم شناختی و هم چنان کسانی که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کرده اند، دنبال کرد. فرهنگ سیاسی هر جامعه ای انباشت تاریخی از ارزش ها و سنت هایی است که جهت گیری مردم نسبت به اقتدار سیاسی و کار کرد نهاد دولت و آگاهی آنان از فرایند های تاثیر گذاری بر تصمیم گیری های سیاسی را تعیین می کند. در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی گفته شده که: جنبه‌ های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه که به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسایلی چون چگونه حکومت کردن و چگونگی حکومت می پردازد، فرهنگ سیاسی می نامند.
فرهنگ سیاسی در هر جامعه، تابعی از فرهنگ عمومی آن است و این تابعیت در جوامع مختلف قابل مشاهده است. تمایز فرهنگ سیاسی از فرهنگ عمومی بدین جهت است که محور اصلی آن بیشتر بر شناخت مردم از نحوه کار کرد قدرت واقتدار، هم از لحاظ اصولی وهم در عمل قرار دارد. در واقع، فرهنگ سیاسی است که قواعد بنیادین را برای به اجرا در آوردن سیاست وضع می کند و همین فرهنگ است که تصورات واعتقادات مشترکی را که بنیاد های اصلی زندگی سیاسی یک کشور هستند، معین می کند. به نظر «لوسین پای»، فرهنگ سیاسی عبارت است از دید گاه ها، احساسات سیاسی وادراکاتی که رفتار سیاسی افراد را در هر جامعه ای تعیین کرده وهدایت می کند. البته احساس ها و ادراکات سیاسی، هردو بر رفتار سیاسی افراد دریک جامعه تأثیر گذارند و به طور طبیعی می توان جوامع مختلف را از این بُعد هم مورد مطالعه قرار داد، که رفتار های آن ها بیشتر از روی احساس های سیاسی و یا از روی ادراکات سیاسی است و به عبارت دیگر، کنش های آن ها عقلی است یا احساسی وعاطفی؟ با مطالعه فرهنگ سیاسی کشورها وجوامع مختلف، می توان تفاوت رفتار سیاسی آن ها را درک کرد. هر دولت و نظام سیاسی در بستر اجتماعی عمل می کنند. به همین سبب است که در حفظ قدرت و استمرار حاکمیت و صیانت از آن نیازمند فرهنگ سیاسی خاصی است که با شکل دهی به این بستر، بقای آن را تضمین نماید. به عبارت دیگر، هماهنگی میان فرهنگ سیاسی و نظام سیاسی موجب ثبات سیاسی می گردد. در مجموع می توان گفت که فرهنگ سیاسی مبین ایستارها، بینش ها، اطلاعات ومهارت های سیاسی است. در واقع تشریح رویکرد مردم یک کشور به نظام سیاسی می تواند ما را در تشخیص وشناسایی فرهنگ سیاسی آن جامعه کمک کند. فرهنگ سیاسی بیانگر ونشان دهنده سطح دانش وآگاهی طبقات گوناگون، اقشار اجتماعی وافراد یک جامعه ازقدرت وسیاست است. به طورمثال یکی از اجزای فرهنگ سیاسی در جوامعی چون افغانستان، بی اعتنایی ویا بی علاقه گی سیاسی می باشد. کمبود علاقه به سیاست یا احساس عدم تعهد سیاسی وعدم درک مسایلی که اساساً ریشه اجتماعی دارد، بیانگر بی عملی و بی علاقه گی سیاسی است. بی علاقه گی سیاسی دارای اشکال و دلایل مختلف می باشد. بی علاقه گی به سیاست به این دلیل که تصور می شود، سیاست فقط مربوط به گروه های کوچک، انگشت شمار و برگزیده مردم است و اکثریت مردم نمی توانند درآن نقشی داشته باشند؛ که این خرده فرهنگ درفرهنگ سیاسی جامعه ما، یکی از عوامل بی اعتنایی سیاسی بوده که پیامد های بحران زا را درحوزه سیاست درپی داشته و دارد. دیگر این که، مخالفت کردن باسیاست و مردود شمردن نظام های سیاسی درموقعی که فرد، نیروی خود را برای دخالت درآن کافی نمی داند، مهمترین دلایل آن به شمار می رود. این همه بر می گردد به فرهنگ سیاسی یی که فرد درآن قرار دارد.
همچنین یکی از اصلی ترین شاخص های تاثیر گذار بر روند نوسازی جامعه، فرهنگ سیاسی است. کشورهایی که از فرهنگ سیاسی پیچیده و درهم تنیده یی بر خوردارند، در روند توسعه با مشکلاتی رو به رو می شوند. درهم تنیدگی لایه های مختلف فرهنگ سیاسی یکی از عوامل اضطراب ها و هیه جانات سیاسی در حوزه های جغرافیایی و کشور های در حال توسعه است. با توجه به نقش فرهنگ سیاسی در ساختار حکومتی کشورهای مختلف می توان گفت، ظهور ناآرامی های داخلی، جدال های سیاسی و شورش های اجتماعی، پیوند بسیار زیادی با ساختار و کیفیت فرهنگ سیاسی کشورها دارد. صاحب نظران بر این اعتقاد هستند که در یک نظام سیاسی نسبتاً باثبات که تمامی ساخت ها، نهادها و فرآیند های سیاسی به تقویت و حمایت از یک دیگر تمایل دارند، فرهنگ سیاسی یک پارچه یی وجود دارد. انسجام و یک پارچه گی در فرهنگ سیاسی، عامل اصلی همگونی و هماهنگی در سمت گیری رفتار شهروندان است. در این گونه جوامع رهبران سیاسی نیز از هماهنگی، همخوانی و تجانس برخوردارند. 
توسعه فرهنگ سیاسی به عنوان یکی از نیاز های اساسی جامعه در راستای توسعه فرهنگی و پایه دار مطرح بوده که باید در قالب آن آگاهی های مردم در رابطه با اتفاقات و رویداد های مختلف سیاسی درجامعه و درسطح جهان افزایش یابد. بررسی نقش و تأثیر فرهنگ سیاسی، در روند رشد دموکراسی، در جامعه نیز از اهمیت بسیاری برخور دار است. افزایش سطح فرهنگ عمومی در جامعه، زمینه ساز حرکت در مسیر رشد و پیشرفت است؛ هر چه فرهنگ عمومی یک جامعه افزایش یابد، به همان نسبت سیر رشد جامعه نیز افزایش می یابد. خلاصه با توجه به گفته های فوق، فرهنگ سیاسی، مجموعه ای از نظام اعتقادی، ارزش‌ ها و نماد های موجود در یک جامعه است که به رفتار های سیاسی در برابر نظام سیاسی جهت می دهد. در فرهنگ سیاسی جنبه های ویژه ای ازفرهنگ عمومی بوده که با برخورد با سیاست، قدرت، اقتدار، آزادی، عدالت، دولت، حکومت یا نظام سیاسی واین که چه وظایفی را باید انجام دهد، ارتباط دارد و اصولاً حاصل تجربه تاریخی یک ملت در برخورد با حوادث وپدیده های سیاسی آن ملت است. درواقع، این فرهنگ سیاسی است که فرد را برای مشارکت فعال در زندگی سیاسی و پذیرفتن نقش ها در جامعه تربیت می کند. فرد ازطریق آن می تواند بانظام ها وفلسفه های سیاسی، نقش سیاست در زندگی اجتماعی، مسایل سیاسی روز و پایگاهش درجامعه و درصحنه بین الملل، آگاهی حاصل کند. تا مادامی که فرهنگ سیاسی جامعه ما و ساختار های سیاسی حاکم برآن نتوانند میکانیزم های مناسبی برای حل معضلات اجتماعی و منازعات گروهی وطبقاتی فراهم آورند، فرایند سیاسی ناشی از آن منجر به قطبی شدن قدرت، کیش شخصیت، رواج خشونت و لغزیدن جامعه در دور باطل و قهقرایی می شود که رهایی ازآن امکان ندارد. درعین حال، عدم شکل گیری ایدیولوژی های رقیب و بسته بودن گفتمان سیاسی میان مردم، گروه های سامان یافته ونخبه گان حکومتی، جو نفاق و تعارض را در جامعه دامن می زند و در نهایت مردم از سیاست و آنچه در چنبره آن است، مأیوس و سرخورده می شوند و فضای بحران بی اعتمادی سیاسی درجامعه شکل می گیرد.

منبع:
- «تأملی بر مفهوم فرهنگ سیاسی
». nukhustdaily.com.