مجله «خبر
اقتصادی» با رجوع
به داده ها و
اطلاعات مؤسسات
مهم آماری دولت
سرمایه داری
ایران، از جمله
مرکز آمار و بانک
مرکزی، گزارشی
مشروح از منحنی
تغییر قیمت
کالاها، در بازار
داخلی کشور در
طول 80 سال گذشته
و به طور خاص
فاصله زمانی میان
سال های 1357 تا
1394، دوران
حاکمیت رژیم
اسلامی تهیه و
تنظیم کرده است.
این مجله در نقطه
ای از گزارش
مذکور، بر روی
سرنوشت رقم 17000
تومان در
طول این سال ها
به صورت ویژه
درنگ نموده است و
برای کالاهای
معادل آن، در
دوره های مختلف،
مثال هائی آورده
است. از جمله
اینکه: در سال
1342 خورشیدی
همین مبلغ برای
احداث یا خرید یک
خانه مسکونی
مناسب و حتی مدرن
در غالب مناطق آن
روز کشور کفاف می
داده است. 8 سال
بعد از آن در سال
1350 معادل بهای
یک سواری پیکان
ساخت کارخانه
ایران ناسیونال
بوده است. در سال
1360 سه سال بعد
از حادثه قیام
بهمن، تا حد بهای
یک موتوسیکلت
سقوط کرده است.
ده سال بعد، در
1370 در بهترین
حالت هزینه خرید
یک دوچرخه معمولی
می شده است. در
1380 به زحمت
برای خرید فقط یک
حلقه لاستیک یک
اتوموبیل کافی
بوده است و
بالاخره در سال
1394 در ازای آن
چیزی بیشتر از یک
نوشابه معمولی و
یک دانه کیک
پرداخت نمی شده
است. در همین
گزارش تصریح
گردیده است که
شاخص بهای
کالاها، در بازار
داخلی ایران از
رقم یک
صدم در
سال 1315 خورشیدی
به رقم 227 و چهل
و شش صدم در سال
1394 پرواز نموده
است. به بیان
دقیق تر و زمینی
تر کالائی که
مثلاً در همان
سال 1315 حدود دو
شاهی به فروش می
رفته است، 80 سال
بعد، تقریباً
23000 برابر
بیشتر و به قیمت
228 تومان داد و
ستد گردیده است.
ارزش هر کالا کار
اجتماعاً لازم
نهفته در آن است.
این حکم به همان
اندازه که در
مورد یک کالای
معین، در صد سال
پیش صدق می کرده
است، در رابطه با
وضعیت امروز آن
نیز قطعاً صائب و
صادق می باشد.
ارزش یک کیلوگرم
گندم در زمان
ظهور و توسعه
اقتصاد کالائی،
در سطح بغایت
نازل ابزار
تولید، کار
اجتماعاً لازم
متراکم در آن
بوده است. امروز
در اوج توسعه بین
المللی سرمایه
داری، در عصر
انفجاری شدن رشد
صنعت، تکنیک و
بالندگی افسانه
ای بارآوری کار
اجتماعی نیز با
متوسط کار لازم
حی و حاضر متراکم
در آن تعیین می
گردد. در همه این
دوره ها، به هر
حال ارزش هر کالا
را صرفاً کار
اجتماعاً لازم
متبلور در آن
تشکیل می داده
است. بر اساس
زمان مورد نیاز
انجام همین کار
داد و ستد شده
است. همه این ها
روشن است. بر
همین مبنی، مسأله
اساسی، پیچیده و
ظاهراً متضادی که
پیش روی داریم
این است که همین
کار اجتماعاً
لازم در فاصله
تاریخی بالا چه
سرنوشتی را طی
کرده است. چرا
بهای کالائی که
در سال 1315 فقط
یک صدم یک تومان
بوده است در سال
1394 تا رقم 228
تومان فوران
نموده است. این
موضوع را بررسی
می کنیم، اما
پیش از آن به
خاطر داشته باشیم
که ارزش
یک کالای معین
سوای موارد مشخص
با قیمت بازار آن
کالا تفاوت بارز
دارد.
اقتصاددانان
بورژوازی و کلاً
اقتصاد سیاسی روز
سرمایه، در همه
جای جهان و از
دیرباز تا حال،
با حرص و جوش
زایدالوصفی می
کوشد تا پویه
مستمر افزایش
قیمت کالاها یا
سیر صعودی نمایه
پولی کار
اجتماعاً لازم
انسانی متبلور در
محصولات و
«خدمات»؟؟!! را
از ذات و طبیعت
قهری سرمایه جدا
سازد. به عنوان
مثال روند مستمر
افزایش قیمت یک
کالای مشخص در
ایران از یک صدم
یک تومان به 228
تومان در فاصله
80 سال را «تورم»
خواند و برای
استتار ریشه های
واقعی آن، به
تمامی وارونه
گوئی ها، دروغ
بافی ها و تحمیق
پردازی ها دست
یازد. اقتصاد
سیاسی بورژوازی
در سطر، سطر
متون، در
سمینارها، تریبون
ها و رسانه های
خود از این پدیده
بحث می کند و در
کل این بحث ها،
سوای عوامفریبی و
جعل واقعیت هیچ
چیز دیگری تحویل
هیچ کس نمی دهد.
بورژوازی آنچه را
«تورم» می نامد،
مثل هر پدیده و
حادثه و رابطه
بشرستیزانه دیگر
سرمایه داری، مثل
فاجعه وجود این
نظام، ناموس
طبیعی خلقت و حکم
مقدر تاریخ زندگی
انسان قلمداد می
نماید!!. القاء
می کند که گویا «
تورم» محصول وضع
معیشتی خیلی خوب
کارگران و رشد
تقاضای وسایل
زندگی در میان
آنهاست!!! گویا
اصلاً جبر زندگی
انسان معاصر است.
عین همان شستشوی
مغزی بی شرمانه
ای که در رابطه
با اعتبار،
جاودانگی و قداست
کل نظام سرمایه
داری راه می
اندازند. متفکران
فکری و نمایندگان
اقتصاد سیاسی
بورژوازی حول این
مفهوم خود
تراشیده جنجال
راه می اندازند.
در پاره ای مواقع
بر کابوس بودن آن
هم تأکید می
کنند، اما فقط به
این خاطر که
اولاً ریشه آن را
از انظار مخفی
کنند و ثانیاً
این جنجال را
سلاحی برای چالش
اعتراضات کارگران
و به عقب راندن
مبارزات آنها
سازند. اقتصاد
سیاسی بورژوازی
مدام از برنامه
ریزی دولتها برای
چالش «تورم» می
گوید و چنین
القاء می کند که
گویا کار
دولتمردان رفع
خطر این کابوس از
سر توده های
کارگر است!!
مبارزه با تورم!!
را فتح مبین
بورژوازی برای
رهائی بشر جار می
زند!! و در این
گذر برهوت ها
فریب، پشت سر
فریب پیش روی
کارگران پهن می
کند. اما ببینیم
اصل ماجرا چیست و
آنچه این
جماعت«تورم» می
خوانند، در بنیاد
خود چه می باشد؟
برای پاسخ این
سؤال باید به
همان جائی که
گفته شد، به
پروسه تولید
سرمایه داری باز
گردیم.
روند کار و تولید
سرمایه داری،
پویه تبدیل کار
زنده به کار مرده
است. این کاری
است که در هر دور
تولید و بازتولید
سرمایه، در هر
قلمرو اقتصادی،
در حوزه ارزش
افزائی سرمایه
اجتماعی یک کشور
و در کل جهان
سرمایه داری، به
صورت بی وقفه
انجام می گیرد.
تاریخ سرمایه
داری تاریخ رشد
کهکشانی و غول
آسای سرمایه در
سراسر جهان است و
سرمایه سوای کار
متراکم شده توده
های وسیع فروشنده
نیروی کار هیچ
چیز دیگر نمی
باشد. فرایند
تبدیل کار زنده
به کار مرده، در
عین حال پروسه ای
مرکب و متضمن
وقوع پاره ای
تحولات مهم و
تعیین کننده دیگر
است. مقدم بر هر
چیز بخش ثابت
سرمایه در قیاس
با بخش متغیر آن،
مستمراً عظیم و
عظیم تر می گردد،
بارآوری کار
اجتماعی افزون می
یابد و نیروی کار
هر چه کمتری حجم
هر چه بزرگ تر یا
سهمگینی تری
محصول و ارزش
تولید می کند.
این ها تحولاتی
است که رخ می
دهند و با کل
روند کار سرمایه
داری یا چرخه
ارزش افزائی
سرمایه عجین و
اندرونی هستند.
اما تمرکز بحث
حاضر ما روی ریشه
واقعی چیزی است
که بورژوازی
«تورم» می نامد.
سؤال این است که
چرا پویه تبدیل
مستمر کار زنده
به کار مرده با
روند افزایش قیمت
ها همراه گردیده
است!!. این سؤال
به ویژه از این
لحاظ اساسی و
جستجوی پاسخ آن
مهم است که
فرایند نخست در
عین حال پویه رشد
بارآوری کار
اجتماعی است.
رخدادی که کار
زنده اجتماعاً
لازم متراکم در
کالاها را نه
بیشتر بلکه کمتر
می سازد. موضوع
را باز هم کمی
بیشتر باز کنیم.
ارزش هر واحد
کالا از کل کار
زنده و مرده
موجود در آن، به
بیان دیگر از
حاصل جمع کار
متبلور در مواد
اولیه، وسایل
کمکی، استهلاک
سرمایه فیکس
بعلاوه سرمایه
متغیر به کار
رفته در آن تشکیل
می گردد. رشد
بارآوری کار
اجتماعی سهم کار
زنده مصرف شده در
این کالا را کاهش
می دهد. در مورد
مابقی اجزاء
تشکیل دهنده ارزش
آن چنین نیست.
سهم استهلاک بخش
استوار سرمایه
ثابت نه فقط کمتر
نمی شود که به
گونه ای بارز
بیشتر می گردد.
مواد خام و وسایل
کمکی و سایر
مایحتاج پروسه
تولید ممکن است
در همان سطح قبلی
باقی ماند و ممکن
است افزایش یابد.
مارکس موضوع را
این گونه بیان می
کند.
«ارزش کالا به
وسیله مجموع زمان
کار گذشته و حال
که در آن جای
گرفته است تعیین
می شود، با بالا
رفتن بارآوری کار
سهم کار زنده
کاهش می یابد، در
حالی که کار
گذشته درون آن
دچار افزایش می
شود. به گونه ای
که مجموع کمیت
کار نهفته در
کالا تنزل پیدا
می کند و لذا
کاهش کار زنده
بیشتر از افزایش
کار گذشته می
گردد. ارزش کار
گذشته ای که در
درون یک کالا
موجود است – جزء
فیکس و گردشی
سرمایه ثابت-
ناگزیر باید با
بالا رفتن
بارآوری کار
کاهش یابد. زیرا
بارآوری در مورد
این مواد به صورت
تنزل ارزش آن ها
تجلی می کند.
آنچه بالعکس به
صورت ترقی
بارآوری کار خصلت
نما است این است
که جزء استوار
سرمایه ثابت
افزایش بسیار
زیادی پیدا می
کند و از این راه
جزء ارزشی آن که
در نتیجه فرسایش
به کالا منتقل می
شود نیز ترقی می
نماید»
( سرمایه، جلد
سوم، ترجمه
اسکندری ص 277)
واقعیت شیوه
تولید سرمایه
داری، که مارکس
به درستی بر آن
انگشت می گذارد،
این است که
افزایش سهم
استهلاک سرمایه
ثابت در یک کالا
به رغم تعیین
کننده بودنش، به
دلیل رشد مستمر
بارآوری کار و به
تبع آن، سیر
نزولی بارز
سرمایه متغیر
متبلور در آن
کالا باز هم
نباید به افزایش
ارزش هر واحد
محصول منتهی شود.
حتی باید آن را
کاهش دهد. پروسه
ارتقاء بارآوری
کار و تولید
محصول انبوه تر
توسط نیروی کار
کمتر، باید ارزان
شدن کالا را به
دنبال آرد. مارکس
باز هم به همین
نکته می پردازد.
او توضیح می دهد
که:
«این افزایش حجم
ارزشی سرمایه
ثابت با ارزان
گشتن فرایند
محصولات همراه
است. هر چند که
افزایش مزبور
بیانگر نمو واقعی
حجم ارزش های
مصرفی که پیکر
مادی سرمایه ثابت
را تشکیل می دهد،
نباشد. در واقع
اگر هر محصول
جداگانه مورد
توجه قرار گیرد،
دیده می شود که
آن محصول شامل
مقدار کمتری کار
نسبت به درجات
پست تر تولید
یعنی نسبت به آن
درجاتی از تولید
است که در آنها
سرمایه نهاده شده
در کار نسبت به
سرمایه به کار
رفته در وسایل
تولید بزرگتر
است» ( سرمایه،
جلد سوم، ترجمه
اسکندری ص 226)
با همه این ها ما
تاریخاً با سیر
صعودی قیمت ها
مواجه بوده ایم.
چرا؟ پاسخ ها به
اختصار عبارتند
از:
-
1.
کار مرده
فاقد هر
میزان
ظرفیت یا
خاصیت
ارزش
آفرینی
است. به
روایت
دیگر،
کار زنده
با طی
پروسه
تراکم و
پس از
آنکه به
کار مرده
استحاله
یابد،
توان
مولد
بودن خود
را
کاملاً
از دست
می دهد،
تبدیل به
مشتی
ماشین
آلات،
ساختمان،
جاده،
مواد
خام،
ابزار
کار یا
قطعات
نیم
ساخته و
مانند
این ها
می شود،
در همه
این
اشکال می
تواند
وارد
پروسه
ارزش
آفرینی
گردد، می
تواند در
پروسه
تولید به
مصرف رسد
اما در
همه این
حالت ها
هیچ شاهی
ارزش
تازه نمی
آفریند.
کار مرده
یا
سرمایه
ثابت،
فاقد هر
اندازه و
هر نوع
خاصیت
ارزش
آفرینی
است و
فقط ارزش
موجود
خود را
به
محصولات
جدید
منتقل می
سازد.
اضافه
کنیم که
خاصیت
جدید کار
مرده،
یعنی
همین
مسأله که
کار زنده
پس از
تراکم و
استحاله
به کار
مرده می
تواند
ارزش خود
را به
کالاهای
جدید
منتقل
سازد، در
جای خود
قابل
تعمق
است.
بنیاد
این
خاصیت نه
در نفس
وجود کار
مرده که
باز هم
مدیون
ایفای
نقش کار
زنده
است. کار
زنده فقط
کار مرده
یا
سرمایه
را متولد
نمی کند،
آن را
بازتولید
و صیانت
هم می
نماید،
این
ظرفیت و
توان را
نیز در
اختیارش
می گذارد
که از
طریق
انتقال
به
محصولات
جدید،
ارزش خود
را حراست
کند و از
خطر زوال
در امان
نگه
دارد.
برای
اینکه
کار مرده
خواص فوق
را دارا
گردد و
از دست
ندهد،
برای
اینکه
بتواند
ارزش خود
را به
محصول
جدید
منتقل
کند،
برای
اینکه
باقی
ماند
باید
حتماً با
کار زنده
در
ارتباط
قرار
گیرد. به
بیان
دیگر فقط
از طریق
استثمار
و سلاخی
قهری هر
چه بیشتر
کار زنده
است که
توده
انبوه
کار مرده
می تواند
ارزش
موجود
خود را
به
کالاهای
جدید
منتقل
کند و آن
را حفظ
نماید.
-
2.
بالاتر
گفتیم که
در روند
ارزش
افزائی
سرمایه و
تبدیل
کار زنده
به کار
مرده،
بخش
متغیر
سرمایه
در قیاس
با بخش
ثابت آن
مدام
کاهش می
یابد. یک
معنای
آنچه در
این
فرایند
رخ می
دهد آنست
که در
شیوه
تولید
سرمایه
داری
تاریخاً
و به
صورت
مدام،
نیروی
کار زنده
کمتری
حجم
بیشتری
از کار
مرده را
وارد
پروسه
تولید و
ترکیب
محصول می
سازد.
-
با هر
دور
تولید و
واگرد
سرمایه،
نیروی
کار
بسیار
کمتری
باید
اضافه
ارزشی
چنان
انبوه تر
و عظیم
تر تولید
کند که
پاسخگوی
نرخ سود
مورد
نیاز
بازتولید
و ارزش
افزائی و
خودگستری
سرمایه
ای بسیار
بزرگ تر
از دور
پیش
باشد.
این سخن
مارکس را
هم به
خاطر
بسپاریم
که:
«اضافه ارزش
افزایشی است که
فقط آن بخش از
سرمایه را که در
پروسه ارزش
آفزائی وارد شده
و در محاسبه قیمت
تمام شده کالا به
حساب می آید شامل نمی گردد،
بلکه افزایش ارزش
بخش دیگر سرمایه
پیش ریخته که
وارد پروسه تشکیل
بهای تمام شده
محصول نشده است
نیز در بر می
گیرد. به عبارت
دیگر اضافه ارزش
نه تنها افزایشی
است به سرمایه
مصرف شده که از
طریق قیمت تمام
شده کالا جایگزین
می شود بلکه
افزایشی است به
مجموع سرمایه ای
که در تولید به
کار گرفته شده
است» (کاپیتال –
جلد سوم، ترجمه
هیأت تحریریه
نشریه کارگر) نرخ
سود خارج قسمت
اضافه ارزش ها به
کل سرمایه اعم از
ثابت (فیکس و
گردشی) و بخش
متغیر آن می
باشد. در همین
راستا بارآوری
کار اجتماعی
بالاتر صرفاً در
خدمت تولید
سودهای انبوه تر
و سرمایه های
کهکشانی تر است.
-
روند
بالا،
پویه
گرایش رو
به افت
نرخ سود
و تاختن
سرمایه
به سوی
بحران هم
هست.
میزان
اضافه
ارزش و
نرخ آن
در پرتو
سیر
صعودی
بارآوری
کار
اجتماعی،
مستمراً
افزایش
می یابد،
این
کاملاً
مفروض
است اما
این حجم
کار
اضافی به
رغم
فزونی
مدام آن،
در قیاس
با کل
سرمایه
ای که
پیش ریز
شده است،
رقم
مستمراً
کاهش
یافته ای
را
نمایندگی
می کند.
بحثی که
کاملاً
آشناست و
در اینجا
نیاز به
تکرار آن
نمی
باشد.
-
از آنچه
گفته شد
به این
نتیجه می
رسیم که
کار زنده
در دل
این روند
مجبور
است که:
-
بخش ثابت
سرمایه
اعم از
فیکس یا
گردشی
پیش
ریخته را
بازتولید،
سودآور و
ارزش آن
را حفظ
نماید.
-
بازتولید
سرمایه
در عین
حال
بازتولید
کل هزینه
های
مربوط به
فراساختارهای
نظامی،
پلیسی،
حقوقی،
مدنی،
فرهنگی،
شستشوی
مغزی،
آموزشی و
پژوهشی،
زرادخانه
های غول
پیکر
تسلیحاتی،
سازمان
های
اختاپوسی
اطلاعاتی،
دستگاههای
ویژه
سرکوب،
نهادهای
برنامه
ریزی و
کل دولت
نیز هست.
کار زنده
مورد
استثمار
سرمایه
اجتماعی
هر کشور
باید
همراه با
بازتولید
و حراست
ارزش های
موجود
سرمایه،
هزینه
تمامی
سیستم
پاسدار
نظام
بردگی
مزدی را
هم
بازتولید
کند.
-
نیروی
کار یا
احتیاجات
معیشت
خویش را
بازتولید
نماید تا
بتواند
در خدمت
تولید
سود و
سرمایه
قرار
دهد.
-
هزینه
پرورش
نسل آتی
نیروی
کار و
ارتش
ذخیره
مورد
احتیاج
سرمایه
داری را
هم تولید
و تضمین
نماید.
-
کاهش
مستمر
ارزش بخش
استوار
سرمایه
ثابت را
که امر
اجتناب
ناپذیر
این شیوه
تولید
است
جبران
کند.
-
و از همه
اینها
مهم تر و
هولناک
تر کل
سرمایه
را در
ابعاد هر
چه عظیم
تر
افزایش
دهد.
پروسه ای
که تکامل
سرمایه
داری از
قعر
سیاهی
زارهای
قرون
وسطی تا
اشباع
انفجاری
جهان از
سرمایه
تجسم
عینی آن
است.
-
به موارد
بالا این
مؤلفه را
هم اضافه
کنیم که
تولید
سرمایه
داری
صرفاً
تولید
سرمایه و
سود است
و سرمایه
برای این
هدف،
برای
خودگستری
خود وارد
عرصه
هائی می
گردد و
به تولید
محصولاتی
روی می
آورد که
بخش اعظم
آنها نه
احتیاج
زندگی
بشر که
فقط ساز
و برگ
تباهی،
فساد،
ویرانی،
قتل عام
و تخریب
تمام
عیار هر
میزان
سلامت
جسم و
فکر و
شعور و
همه چیز
انسان ها
است.
سرمایه
های پیش
ریز در
این حوزه
های وحشت
و دهشت
نیز مثل
همه بخش
های دیگر
سرمایه
اجتماعی
و جهانی،
شاید هم
بیشتر از
آنها سود
و باز هم
سود می
خواهند.
برای اینکه
سرمایه داری به
بقای خود ادامه
دهد، کار زنده
بردگان مزدی باید
به تمامی نیازهای
سرمایه که در
بالا لیست شد
پاسخ گویند و این
در شرایطی است که
سرمایه به مفهوم
عام خود، در
فرایند تاریخی
توسعه سرطانی و
بی هیچ مهار خود،
برق آسا حجم
سرمایه ثابت و از
جمله بخش استوار
آن را در قیاس با
سرمایه متغیر یا
کار زنده افزایش
می دهد. مدام
باید حجم کمتری
از کار زنده حجم
بسیار انبوه تری
از کار مرده را
باز تولید کند،
مدام باید حجم
عظیم الجثه تری
از کل سرمایه به
صورت فیکس در
آید. سرمایه ای
که در پروسه
تولید ریخته می
شود و به مصرف
نمی رسد، اما در
همان حال نرخ
سودی مثل همه بخش
های دیگر سرمایه
کسب می کند. مدام
بخشی از کل
سرمایه که اولاً
به حکم سرمایه
ثابت بودنش فاقد
هر نوع ارزش
آفرینی است و
ثانیا به خاطر
فیکس بودنش
اساساً در پروسه
تولید مصرف نمی
شود، عظیم تر و
عظیم تر می شود.
مثال ساده ای
بیاوریم. یک
سرمایه یک میلیون
تومانی با ترکیب
ارگانیک 60 C 40
V را در نظر
گیریم که کل آن
در پروسه تولید
مصرف می شود. نرخ
اضافه ارزش 100%
است و بر همین
پایه یک نرخ سود
40 درصدی خواهد
داشت. محصول این
سرمایه گذاری
1000 واحد کالا
است که با فرض
برابر بودن ارزش
و قیمت تولیدی،
هر قطعه باید
1400 تومان به
فروش رسد. حال
این سرمایه را با
ترکیب ارگانیک
جدید 90 C – 10V
تا 50 میلیون
تومان افزایش می
دهیم. این بار 25
میلیون تومان از
بخش ثابت را به
استوار تبدیل می
کنیم. ارزشی که
فقط 3 میلیون آن
به شکل هزینه
استهلاک در پروسه
تولید مصرف می
شود. سرمایه
متغیر 5 میلیون
تومان و بخش
گردشی سرمایه
ثابت 20 میلیون
تومان است. نرخ
اضافه ارزش نیز
400% است که
نتیجه آن 20
میلیون تومان
اضافه ارزش خواهد
بود. نرخ سود
عجالتاً همان رقم
40 درصد را حفظ
می کند که
طبیعتاً بین
سرمایه دار صنعتی
و تجاری و بانکی
و دولت سرمایه
داری در شکل
مالیات ها تقسیم
می گردد. نکته
مهم در اینجا
آنست که 22
میلیون تومان کل
این سرمایه با
اینکه در پروسه
تولید ریخته شده
است اما مصرف نمی
گردد و فقط
28000000 میلیون
تومانش تبدیل به
محصول می شود. به
همین دلیل و با
توجه به آنچه در
قسمت اول مثال
دیدیم شماره
قطعات محصول حدود
28000 خواهد بود.
(در حالت اول
سرمایه ثابت و
متغیر یک میلیونی
در 1000 واحد
کالا تبلور یافت)
ارزش کل کالاها
که باز هم برای
درک ساده تر
موضوع آن را با
قیمت تولیدی
برابر می گیریم
48 میلیون تومان
شده است. اگر این
مبلغ را بر 28000
واحد کالا تقسیم
کنیم خواهیم دید
که قیمت هر قطعه
کالا از 1400 به
1700 افزایش می
یابد.
ریشه واقعی آنچه
بورژوازی در
راستای مهندسی
افکار کارگران
«تورم» می نامد
در اینجا، در قعر
موجودیت منحط
سرمایه داری قرار
دارد. توده های
کارگر دنیا در
سیطره مناسبات
بردگی مزدی
محکومند که تاوان
کل آنچه را در
بالا ردیف کردیم
با کار روزانه
خود بپردازند.
هزینه هائی که
حتی برآورد
تقریبی آنها در
ظرفیت تصور بشر
نمی گنجد.
کارگران باید
مستمر و بی وقفه
ارزش کل سرمایه
های موجود جهان
را حفظ کنند،
کاهش قهری ارزش
آنها را جبران
نمایند، چاه ویل
هزینه های دولتی
و کل
فراساختارهای نظم
ضد انسانی مولود
و همگن سرمایه و
پاسدار بقای
بردگی مزدی را پر
سازند. نرخ سود
مطلوب مورد نیاز
بازتولید و
خودگستری سرطانی
سرمایه را تضمین
بنمایند، بیشترین
بخش کل سرمایه را
که به رغم حضور
در روند تولید
حتی ارزش خود را
به محصول جدید
منتقل نمی کند از
سود سیراب سازند.
آخرین روزنه های
هستی را از
سرمایه الحاقی و
باز هم الحاقی و
تا بی نهایت
الحاقی آکنده
کنند، کارگران
باید تمامی این
کارها را انجام
دهند و هزینه های
کل این ها را با
کار اضافی خود،
با اضافه ارزش
هائی که می
آفرییند پرداخت
نمایند. سرچشمه
تورم در اینجا،
در بنمایه وجود
سرمایه است. منشأ
واقعی تورم نفس
وجود سرمایه،
افزایش مدام
سرمایه، رشد
انفجاری بارآوری
کار مورد نیاز
سرمایه، نمو غول
آسای حجم سرمایه
فیکس یا کل
سرمایه ای که
وارد محصول جدید
نمی شود و کل این
فرایند است. درست
همان فرایندی که
در عین حال پویه
نرخ رو به افت
سود و بروز بحران
های سرمایه داری
است.
سرمایه اجتماعی
یک کشور یا کل
سرمایه جهانی را
با 100 سال پیش
مقایسه کنیم. بخش
ثابت آن
میلیاردها بار
کوچکتر بوده است.
کارگران سرمایه
ثابتی میلیاردها
بار کمتر را
بازتولید و حراست
می کرده است. وزن
سرمایه فیکس در
کل سرمایه بسیار
نازل و شاید هیچ
بوده است. ارزش
هر واحد کالا در
آن دوره و عصر
حاضر به هر حال
زمان کار
اجتماعاً لازم
نهفته در آنست
اما در حالی که
زمان کار
اجتماعاً لازم در
طول این فاصله
معین زمانی دهها
هزار برابر کمتر
شده است سهم
کارگران در
بهترین حالت سوای
همان بهای
بازتولید نیروی
کارشان برای
سرمایه هیچ چیز
دیگر نیست. کاهش
دهها هزار مرتبه
ای زمان کار
اجتماعاً لازم،
به همان اندازه
که سرمایه را
کهکشانی تر کرده
است، طبقه کارگر
را کوبنده تر از
کار خویش و محصول
کار خود بیگانه
تر ساخته است.
طبقه ای که اگر
شیوه تولید
سرمایه داری را
راهی گورستان
تاریخ کرده بود،
عالی ترین سطح
رفاه و احتیاجات
تعالی جسمی و
فکری را با صدها
بار کار کمتر،
نصیب خود می
ساخت. بقای
سرمایه داری ضد
این وضعیت را بر
وی تحمیل نموده
است. زندگی او
هیچ روزی نیست که
دهها بار جهنمی
تر از روز پیش
نشود. کل هزینه
های تشکیل سرمایه
ثابت و سود مورد
نیاز این بخش
سرمایه با ترکیب
ارگانیک های
فوران کننده بر
روی هر واحد
کالای مورد
احتیاج زندگی
فلاکت بار وی
تلنبار شده است.
کارگران جهان
باید و محکومند
که با خرید هر
واحد این کالاها
بخش عظیم تر
سرمایه را که در
پروسه تولید مصرف
نمی شود، کل
هزینه های مربوط
به بازتولید و
خودگستری و دولت
و فراساختارهای
نظم و همه چیز
سرمایه را پرداخت
نمایند. ریشه
آنچه بورژوازی
«تورم» می نامد
در اینجا قرار
دارد.
موضوع را با ذکر
یک مثال و با
رجوع به همان
آمارها و ارقامی
که در شروع نوشته
آوردیم کمی بیشتر
باز کنیم. یک
سرمایه دار قلمرو
زراعی، در سال
1315 خورشیدی در
منطقه ای از
ایران را مثال می
زنیم. او 10
هکتار اراضی آبی
در اختیار داشته
است، گندم تولید
می کرده است و
برای کاشت، داشت
و برداشت محصول،
چند کارگر را
استثمار می نموده
است. کارگران در
قبال روزهای کار
در سال دستمزدی
معادل 400 تومان
دریافت می نموده
اند. بهای دو تن
بذر مورد احتیاج
حدود 120 تومان
بوده است. هزینه
آب مزروعی، دام،
علوفه، ابزار کار
و سایر امور
مربوط به داشت و
بارآوری محصول
نیز شاید به 280
تومان بالغ می
گردیده است. اگر
این ارقام را با
هم جمع کنیم، کل
هزینه تولید حتی
در بالاترین
میزان حول رقم
800 تومان چرخ می
خورده است.
سرمایه دار زراعی
مورد گفتگوی ما
در پایان سال به
طور متوسط 20 تن
گندم نصیب خود
ساخته است و این
محصول در بازار
روز جامعه حدود
1200 تومان به
فروش رسیده است.
فرض ما این است
که هیچ سرمایه
فیکسی وجود
نداشته است و کل
سرمایه ثابت نه
فقط وارد پروسه
تولید شده است،
بلکه یکجا به
مصرف هم می رسیده
است. همه این
اقلام را در جدول
زیر کنار هم می
چینیم.
تومان
کل
سرمایه |
800 |
هزینه
بذر
و
کود
و.... |
400 |
سرمایه
متغیر
(دستمزد
کارگران
) |
400 |
هزینه
تولید |
800 |
حجم
محصول
بر
حسب
تن |
20 |
ارزش
محصول |
1200 |
بهای
فروش
20
تن
محصول
سالانه |
1200 |
اضافه
ارزش |
400 |
نرخ
اضافه
ارزش |
100% |
قیمت
هر
تن
گندم |
60 |
تا اینجا به صورت
مثال از سال 1315
خورشیدی صحبت می
کردیم. حال به 80
سال بعد و سرنوشت
احتمالی ارقام
بالا در چرخه
ارزش افزائی روز
سرمایه نظر می
اندازیم. باز هم
پایه محاسبات ما
همان قلمرو پیشین
انباشت سرمایه،
یعنی حوزه
کشاورزی است.
سرمایه دار زراعی
سابق، اکنون
زمینی به مساحت
100 هکتار را زیر
کشت محصول قرار
می دهد. فرض را
بر این می گذاریم
که او کماکان فقط
گندم می کارد.
سرمایه دار صاحب
تأسیسات آبیاری ،
تراکتور، بذرپاش،
کمباین و سایر
ماشین آلات است و
کل سرمایه فیکس
او حدود 640
میلیون تومان می
گردد. از این رقم
در یک دور انباشت
40 میلیون تومان
وارد پروسه تولید
گندم می گردد.
ترکیب ارگانیک
سرمایه 90 ثابت
به 10 متغیر است.
بهای بذر و کود و
بخش گردشی سرمایه
ثابت 80 میلیون
تومان و دستمزد
کارگران نیز به
80 میلیون تومان
بالغ می شود. نرخ
اضافه ارزش 500
درصد و حجم آن
400 میلیون تومان
است. کارگران با
کار خویش 500 تن
محصول تولید می
کنند و بر همین
اساس ارزش کل
محصول به 600
میلیون تومان می
رسد به جدول زیر
نگاه
کنیم
تومان
کل
سرمایه |
800000000 |
کل
سرمایه
ثابت
|
640000000 |
بذر
و
کود
و
بخش
گردشی
سرمایه
ثابت |
80000000 |
سرمایه
متغیر |
80000000 |
هزینه
استهلاک
سرمایه
ثابت |
40000000 |
کل
هزینه
تولید |
200000000 |
میزان
محصول
به
تن |
500 |
اضافه
ارزش |
400000000 |
کل
ارزش
محصول |
600000000 |
بهای
هر
تن
گندم |
1200000 |
نرخ
اضافه
ارزش |
500% |
ترکیب
ارگانیک
سرمایه |
90
C -
10 V |
ارقام جدول بالا
علی العموم از
طریق رجوع به
داده ها و
اطلاعات منتشر
شده مراکز رسمی
رژیم اسلامی تهیه
شده است. مواردی
مانند میزان
ترکیب ارگانیک
سرمایه و به ویژه
نرخ اضافه ارزش
که خط قرمز
بورژوازی است و
الفاظ ارتدادآمیز
به حساب می آیند
نیز در مجموع از
همان داده ها
استخراج گردیده
است. پیدا است که
هیچ تأکیدی بر
دقت و صحت آنها
نمی توان نمود.
اما به هر حال
تصویری کم و بیش
واقعی از یک حوزه
سرمایه گذاری
مدرن و کاملاً
مکانیزه کشاورزی
است. در مورد نرخ
سود این حوزه پیش
ریز باید موضوعی
را یادآوری نمود.
با سیر صعودی
بسیار بالای
ترکیب ارگانیک
سرمایه در اینجا
نرخ 50 درصدی
شاید عجیب و غیر
واقعی به نظر
آید. اما واقعیت
دارد. این سود
همه یکجا عاید
سرمایه دار صنعتی
نمی شود. سرمایه
دار زمین دار،
بانک ها و مؤسسات
مالی، دولت
سرمایه داری و
فراساختارهای نظم
سرمایه هر کدام
سهمی از آن را به
خود اختصاص می
دهند. اینکه هر
کدام چند درصد را
نصیب خود می
سازند، موضوع بحث
ما در اینجا
نیست. هسته مرکزی
بحث حاضر ما
همچنان انگشت
نهادن بر ریشه
چیزی است که
بورژوازی تورم می
نامد و این
اطلاعات حتی در
همین سطح برای
کشف این راز به
اندازه کافی گویا
است. نمودار اول
می گوید که در
سال 1315 خورشیدی
چند کارگر با 400
تومان مزد تحمل
یک نرخ استثمار
100 درصدی، 20 تن
گندم به ارزش
1200 تومان تولید
کرده اند. آنان
اضافه ارزشی به
میزان 400 تومان
به حساب سرمایه
دار واریز نموده
اند. نمودار دوم
حاکی است که
کارگران سرمایه
ای با ترکیب
ارگانیک 90 به 10
را بازتولید کرده
اند، محصول
کارشان به 500 تن
رسیده است. کل
ارزش 600000000
میلیون تومان شده
است. اضافه ارزش
سهم سرمایه داران
هم 400 میلیون
تومان گردیده
است.. قیمت فروش
هر کیلو گندم در
مورد اول 12 شاهی
یا شش دینار
معادل شش صدم یک
تومان بوده است.
اما 8 دهه بعد در
سال 1394 این رقم
به 1200 تومان
بالغ شده است.
همه این ارقام به
نوبه خود، واقعیت
های اساسی زیر را
کلا و از جمله در
رابطه با بحث
مشخص «تورم»
فریاد می زنند.
-
1.
متوسط
زمان کار
لازم،
برای
تولید هر
کیلوگرم
گندم، در
فاصله
این 80
سال،
حدود
هزاران
بار کاهش
یافته
است.
-
2.
کارگران
کماکان
همان
بردگان
مزدی
نفرین
شده
همیشگی
هستند و
کل سهم
آنان از
دنیای
بدون هیچ
کران
تولیدات
خود در
بهترین
حالت یک
نان بخور
و نمیر و
در خیلی
جاهای
دنیا از
جمله در
جهنم
سرمایه
داری
ایران،
این هم
نیست.
-
3.
هر چه
این ها
تولید
کرده
اند، یک
راست
سرمایه و
باز هم
سرمایه
طبقه
سرمایه
دار شده
است.
-
4.
این
سرمایه
های
ماوراء
نجومی
غیر قابل
هیچ
محاسبه،
ریال به
ریال سود
می
خواهند.
در حالی
که خود
هیچ
دیناری
ارزش
تازه نمی
آفرینند
و بخش
اعظم
آنها حتی
در پروسه
تولید به
مصرف هم
نمی رسد.
-
5.
بازتولید
مدام
سرمایه
های
موجود،
افزایش
مستمر
هزینه
های
تولید،
سودهای
عظیم
کهکشانی
که بخش
فیکس
سرمایه
ثابت و
کل
سرمایه
می
خواهد،
همه با
هم سیر
صعودی
ارزش
کالا و
در همین
راستا
قیمت هر
واحد
کالا را
دنبال
دارد.
-
6.
زیر فشار
این
رابطه
است که
گندم
کیلوئی
12 شاهی
یا شش
صدم یک
ریال سال
1315
خورشیدی
اینک به
قیمت هر
کیلو
1200
تومان به
دست
تولید
کنندگان
همین
کالا
یعنی
توده
گرسنه
فروشنده
نیروی
کار می
رسد. از
«مسامات
سرمایه
فقط گند
و خون
بیرون می
ریزد»
طبقه
تولید
کننده اش
را زیر
فشار قهر
اقتصادی
و سیاسی
و نظامی
و فرهنگی
و همه
اشکال
دیگر قهر
مجبور می
سازد تا
فقط
سرمایه
بیافریند،
سود
سرمایه
تولید
کند، هر
چه بیشتر
سرمایه
تولید
کند
ناگزیر
به تولید
باز هم
کهکشانی
تر
سرمایه و
سود برای
این
سرمایه
ها باشد.
کاهش
ارزش
سرمایه
ها ها را
پاسخگو
باشد،
رمز
گرانی
سال به
سال
کالاها
در
اینجا،
در هستی
سرمایه
داری
قرار
دارد. تا
سرمایه
داری
هست، تا
نیروی
کار
کالاست،
تا هدف
تولید
سود و
سرمایه
است، تا
خرید و
فروش در
دنیا
باقی
است،
روند
فزونی
قیمت ها
تند یا
کند،
امری
معمولی
است.
ریشه
تورم
اینجاست
و کل
آنچه
نمایندگان
فکری و
سیاسی
بورژوازی
بر هم
تلنبار
می کنند
صرفاً
ساز و
برگ
شستشوی
مغزی
توده های
کارگر
است.
-
آنچه تا
اینجا
گفتیم،
سرنوشت
قیمت
کالاها
با تفاوت
های کم
یا زیاد
در سراسر
دنیا می
باشد. با
همه این
ها با
موارد
معینی از
کاهش یا
عدم
افزایش
قیمت
برخی
کالاها
در دوره
های
معینی از
تاریخ
سرمایه
داری
مواجه می
گردیم.
بهای یک
کامپیوتر
در قیاس
با 20
سال پیش
کاهش
یافته
است،
قیمت
برخی
موبایل
ها در
مقایسه
با 10
سال قبل
افزایش
چندانی
نیافته
است.
وسایل
الکترونیکی
دیگری
نیز کم
یا بیش
هستند که
چنین
وضعی
داشته
اند.
شاید به
نظر رسد
که این
موارد
نقیض
پویه
افزایش
مستمر
قیمت ها
هست، اما
چنین
نیست. اولاً شمار
این گونه
کالاها
در قیاس
با کل
تولیدات
سرمایه
داری
اندک
است. ثانیاً. بازار
سراسری
بین
المللی
این
کالاها،
رشد
زلزله
آسای
تکنولوژی
اطلاعاتی
و تولید
بسیار
کهکشانی
این قبیل
محصولات
وزن بخش
گردشی
سرمایه
ثابت در
مقابل
جزء فیکس
آن را در
قیاس با
حوزه
هائی
مانند
اتوموبیل
سازی
بالا
برده
است.
امری که
خارج
قسمت
ریاضی
ارزش
نهفته در
کالاها
به تعداد
آنها و
لاجرم
زمان کار
متراکم
در هر
واحد
کالا را
پائین می
آورد. ثالثاً وقتی
از سیر
رو به
کاهش
بهای این
محصولات
صحبت می
شود، همه
چشم ها
به تفاوت
میان
قیمت
روزهای
اختراع و
ابداع با
دوره بعد
دوخته می
شود.
محاسبه
ای که
گمراه
کننده
است. این
کالاها
در نقطه
شروع
برای
تولید و
عرضه به
بازار،
نیازمند
هزینه
های
سنگین
بوده
اند،
سرمایه
گذاری
عظیم
نیاز
داشته
اند،
بهای
فیکس
سرمایه
ثابت
آنها غول
پیکر،
دامنه
تولیدشان
محدود و
شمار
متقاضیان
خرید
کالا کم
بوده
است. با
حجم کم
محصول و
هزینه
تولید
بالا
راهی
بازار
شده اند.
آماج
رقابت
چندانی
نبوده
اند.
قیمت آن
رمان این
کالاها
زیر فشار
این
عوامل در
مدار اوج
سیر می
کرده
است. این
دوره اما
هیچ طول
زیادی
نداشته
است.
سرمایه
ها از
همه سو
به این
حوزه
سرازیر
شده اند،
بازار
رقابت
داغ
گردیده
است.
تولید
بسیار
انبوه،
بازار
فروش بین
المللی،
گسترش
سرطانی
ابعاد
استثمار
نیروی
کار شبه
رایگان
توده های
کارگر
دنیا،
تأثیر
رشد غول
آسای
تکنولوژی
اطلاعلاتی
بر کاهش
حیرت آور
متوسط
زمان کار
لازم
برای
تولید
این
کالاها،
تغییر
کفه
توازن
میان
حجمی از
سرمایه
که توسط
توده
کارگر با
مزد شبه
رایگان
در پروسه
تولید
انبوه
بین
المللی
مصرف می
شود، همه
با هم
بهای
تمام شده
هر کالا،
ارزش آن
و در
همین
راستا
مجال
فروش با
قیمت
پائین را
برای
صاحبان
تولیدات
مذکور
فراهم
ساخته
است. هدف
از توضیح
این نکات
آنست که
مجرد
حلقه
زمانی
میان
اولین
تولید
این
کالاها
با
سراسری و
جهانی
شدن
تولید آن
ها قابل
تعمیم به
همه
تولیدات
دنیای
سرمایه
داری نمی
باشد.
-
تا اینجا
از قهری
بودن
منحنی
صعود
قیمت ها
در
سرمایه
داری
گفتیم،
اما شتاب
این صعود
در همه
زمان ها
و در
رابطه با
همه بخش
های
سرمایه
جهانی
لزوماً
یکنواخت
و هم
آهنگ
نیست.
افزایش
23000
برابری
قیمت ها
در ایران
در دوره
مورد
اشاره،
در پاره
ای
کشورها،
از جمله
سوئد
ممکن است
از چند
صد برابر
یا حتی
چند ده
برابر هم
کمتر
باشد. این
تفاوت به
ویژه با
توجه به
متوسط
بسیار
بالاتر
ترکیب
ارگانیک
سرمایه و
بارآوری
کار
اجتماعی
در جامعه
دوم شاید
شگفت
انگیز و
حتی
متضاد به
نظر آید. اما
دلایل و
عوامل
تشکیل
دهنده
خاص خود
را دارد.
این
عوامل به
صورت
بسیار
مختصر
عبارتند
از:
اول.
اساسی ترین
فاکتور و مقدم بر
تمامی فاکتورها
در اینجا نیز
موقعیت بسیار
فرسوده جنبش
کارگری ایران و
جوامع مشابه است.
مؤلفه ای سیاسی
که در نقش یک
عامل تعیین کننده
اقتصادی، اولاً
نرخ اضافه ارزش
ها را به اندازه
کافی، فرصت رشد
جهشی می دهد.
جدال میان دو
طبقه اساسی جامعه
سرمایه داری حتی
اگر این جدال
متناظر با انحلال
کامل قدرت پیکار
ضد سرمایه داری
پرولتاریا در نظم
بشرستیز سرمایه
باشد باز هم
جدالی بر سر
تعیین نرخ اضافه
ارزشها و چگونگی
توازن میان کار
اضافی و لازم
است. مقاومت توده
های کارگر در
مقابل گران سازی
ها، شکلی از
ایستادگی آنها در
برابر تهاجمات
وحشیانه بورژوازی
به سطح معیشت
خویش است. این
مقاومت مثل همه
اشکال دیگر
مبارزه این طبقه
می تواند منحط و
رفرمیستی و در
خدمت بقای بردگی
مزدی باشد یا
رادیکال و ضد
سرمایه داری
اتفاق افتد اما
حتی در حالت اول
نیز طبقه سرمایه
دار را مجبور می
سازد که برای
جلوگیری از
جهتگیری ضد
سرمایه داری جنبش
کارگری دست به
عقب نشینی هایی
بزند. عقب نشینی
هائی که طبیعتاً
دامنه آنها به
مرزهای سود مطلوب
سرمایه محدود
است. نکته مهم
آنست که هر چه
قدرت پیکار
کارگران افزون تر
باشد فشار
اسثثمار آنان
توسط سرمایه کاهش
خواهد یافت و
کاهش این فشار
متضمن سنگین شدن
کفه کار لازم یا
معیشت و رفاه
کارگران به زیان
سود سرمایه خواهد
بود. فرایندی که
رابطه میان بهای
نیروی کار و قیمت
فروش مایحتاج
معیشتی را نیز
متأثر می سازد.
دوم. سرمایه
داری ایران و
جوامع مشابه حوزه
های سرریز
بیشترین بار
بحران سرمایه
جهانی هستند.
سرمایه اجتماعی
کشورهای پیشرفته
تر صنعتی به دلیل
متوسط بالاتر
ترکیب ارگانیک،
بسیار بحران
خیزتر هستند، اما
فراموش نکنیم که
عظیم ترین بخش
سرمایه ثابت
جوامع نخست، کالا
– سرمایه های
تولید شده در
حوزه دوم می
باشند، پدیده ای
که به سرمایه های
عظیم این حوزه
امکان می دهد تا
در چهارچوب
قوانین نرخ سود و
پروسه توزیع
اضافه ارزش ها
فشار بحران را بر
اولی ها بیشتر و
بر خود کمتر
سازند. هزینه
تشکیل سرمایه
ثابت به ویژه بخش
فیکس حوزه اول را
هر چه بیشتر بالا
ببرند و آستانه
افول نرخ سود آن
ها را پائین
آرند. مناسبات
میان این دو بخش
در پویه سامان
پذیری کل سرمایه
جهانی، سرمایه
اجتماعی جوامعی
مانند ایران را
به سوی تعرض هر
چه سبعانه تر و
ددمنشانه تر علیه
حداقل امکانات
معیشتی توده
کارگر سوق می
دهد. تا از این
طریق به لحاظ حجم
و درصد سودها از
شرکای بین المللی
خود عقب نیأفتند.
بورژوازی این
کشورها به طور
مستمر در این
راستا پیش می
تازد و با هیچ
مقاومت نیرومند
جنبش کارگری هم
مواجه نمی گردد.
یک عرصه معین این
تهاجم سبعانه،
تحمیل سیستم های
قیمت گذاری
متناظر با کاهش
هر چه بیشتر بهای
واقعی نیروی کار
توده های کارگر و
از این طریق
بازتجدید توازن
میان کار اضافی و
لازم به نفی اولی
است. .
سوم. موقعیت
انحصاری کارتل ها
و تراست های عظیم
صنعتی یا مالی
کشورهای حوزه
نخست، نهادهائی
مانند بنیاد
مستضعفان، آستان
قددس رضوی،
قرارگاه سازندگی
خاتم الانبیاء،
بنیاد شهید، کوثر
و مؤسسات عظیم
اقتصادی دیگر اعم
از خصوصی یا
دولتی یک اهرم
مهم اعمال سیستم
های قیمت گذاری
خارج از حوزه
رقابت اجزاء
متشکله سرمایه
اجتماعی و پروسه
تشکیل قیمت
تولیدی یا پیدایش
نرخ سود عمومی
است. قیمت گذاری
انحصاری این
مؤسسات در همان
حال متضمن تنزل
هر چه بیشتر بهای
واقعی نیروی کار
و بازتجدید باز
هم هر چه فاحش تر
تناسب میان کار
لازم و اضافی
کارگران به زیان
اولی است.
مکانیسم متعارف
سرمایه برای
تعیین قیمت ها و
متوسط سازی نرخ
سودها رقابت است.
هر چه دایره
رقابت به نفع نقش
فائقه این گونه
انحصارات محدودتر
شود، تعیین قیمت
ها نیز بیشتر در
حیطه اختیار همین
سرمایه ها قرار
خواهد گرفت.
چهارم. در
مورد تأثیر تحریم
های اقتصادی بین
المللی بر سیر
صعودی قیمت ها
نیاز به توضیح
نیست. تحریم ها
از یک سوی هزینه
تولید را وسیعاً
بالا می برند و
از سوی دیگر دست
انحصارات را در
تحمیل سیستم های
قیمت گذاری
دلخواه خود بر
زندگی کارگران
باز و بازتر می
سازند.
پنجم. در
جوامع اول به
ویژه در دوره های
توفش بحران ها،
بخش های عظیمی از
کل سرمایه
اجتماعی به صورت
سرمایه آزاد و
سرگردان در می
آیند، این سرمایه
ها هر چه بیشتر
وارد بانک ها یا
حوزه داد و ستد
می گردند، تا از
این طریق سهم
مطلوب خود از کل
اضافه ارزش ها را
به چنگ آرند.
معنای زمینی این
رخداد آن است که
از یک سوی حوزه
تولید اضافه ارزش
ها محدودتر از
سابق می شود و از
سوی دیگر حجم
سرمایه های تشنه
سودهای کلان، نه
کمتر که بیشتر می
گردد. این امر
نیز به نوبه خود
تشکیل قیمت های
متناظر با تعرض
موحش تر به معیشت
کارگران را پیش
پای سرمایه قرار
می دهد. در طول
20 سال اخیر هیچ
سالی نبوده است
که حجم نقدینگی
های بورژوازی
ایران در قیاس با
سال پیش رشد
سرطانی نکرده
باشد.
ششم. دولت
در همه جای جهان،
سرمایه تشخص
یافته در هیأت
نهادهای نظم و
برنامه ریزی
اقتصادی و
دستگاههای سرکوب
و اعمال قدرت همه
نوعی سرمایه است.
سازماندهی تعرض
مدام هر چه
وحشیانه تر به
سطح زندگی توده
های کارگر یکی از
مهم ترین و مبرم
ترین حوزه های
کار همه دولت ها
است. این امر در
جوامعی مانند
ایران متضمن
تدارک و تجهیز و
دخالت بسیار
تعیین کننده دولت
برای اعمال تمامی
مکانیسم های کاهش
کار لازم به نفع
کار اضافی در سطح
انتظار طبقه
سرمایه دار و در
همین راستا تحمیل
سیستم های قیمت
گذاری مطلوب
سرمایه اجتماعی
بر کارگران می
باشد.
هفتم. یک
نکته مهم و
بنیادی در این
گذر سرنوشت رابطه
میان ارزش کالاها
و قیمت های بازار
آن ها در شرایط
مورد بحث است.
وقتی از قیمت
گذاری های
انحصاری تراست ها
و کارتل های غول
پیکر صحبت می
کنیم قطعاً
معنایش آن نیست
که این ها می
توانند هر بهائی
را که بخواهند
برای هر کالا
تعیین نمایند. یک
چیز بسیار بدیهی
و غیرقابل تردید
است. اینکه
نهایتاً باید
ارزش کل کالاهای
تولید شده،
وارداتی و در
گردش، اعم از
سرمایه ای یا
غیرسرمایه ای
جامعه، با کل
قیمت ها متوازن و
برابر باشد.
معادل قیمت کل
این کالاها باید
توسط طبقه کارگر،
ارزش و اضافه
ارزش تولید شده
باشد. واقعیت امر
نیز دقیقا همین
را می گوید.
هشتم. معنای
نکته بالا این
است که کل بهای
گرانی ها را توده
های کارگر می
پردازند. به بیان
دیگر سیر صعودی
قیمتها عینا سیر
نزولی کار لازم
به نفع کار اضافی
یا سود سرمایه
است. چیزی که
ذاتی سرمایه و
نظام سرمایه داری
در سراسر جهان
است و در ایران
یا جوامع مشابه
بار تمامی عوامل
بالا هم بر آن
مزید می گردد. در
اینجا کارگران
فقط ملزم به
حراست از کل ارزش
های نهفته در بخش
ثابت سرمایه
اجتماعی نیستند،
فقط مجبور به
تولید سودهای
نجومی دلخواه
سرمایه نمی
باشند، فقط با هر
نفس خود سرمایه
های انبوه تری
تولید نمی کنند و
ملزم به تولید
سودهای کلان تر
برای این سرمایه
ها نمی شوند. فقط
بار کاهش ارزش
سرمایه های موجود
را با کار اضافی
بسیار افزون تر
خود نمی پردازند.
فقط هزینه های
بازتولید و بقای
دولت و نظم سیاسی
و پلیسی و دستگاه
سرکوب و همه
فراساختارهای
قدرت سرمایه را
بسیار گزاف تر
تحمل نمی کنند.
آنها سوای همه
این ها باید فشار
کل عوامل مورد
اشاره در بالا را
هم بر گرده معیشت
و بهای نازل
نیروی کار خود
سنگین بینند. |