ذوب
یخها و هوای
آفتابی بعد از
دیکتاتور
دربخش سوم تاریخ
ادبیات شوروی
اشاره ای به
سالهای 1985-1954
میلادی میشود که
همزمان بود با
حکومت خرشچف و
برژنف. بعد از
بقدرت رسیدن
خرشچف، او وزیر
اطلاعات و امنیت
زمان استالین را
اعدام نمود و
حدود 10 سال به
افشای جنایتهای
استالینی پرداخت
وبه کنگره
نویسندگان
بعداز20 سال
ممنوعیت دوباره
اجازه تشکیل جلسه
داد.
نویسنده ای بنام
انبورگ در سال
1954 با نوشتن
رمانی با عنوان
«ذوب یخها و هوای
آفتابی» دوره
آزادی نسبی بعد
از مرگ استالین
را در زمان خرشچف
این چنین نامید. در
زمان برژنف موج
سومی از اهل قلم
به خارج فرار
کردند؛ گروه اول
در دوره بعد از
انقلاب
اکتبر،گروه دوم
بعد از پایان جنگ
جهانی دوم، و
گروه سوم در دهه
70 قرن بیست.
شکوفایی مجدد شعر
و داستان کوتاه و
نوول خصوصیت خاص
ادبیات
پسااستالینی بود
چون اوبا حمایت
از رمانهای
تبلیغاتی سفارشی
دولتی آبروی این
ژانر را برده
بود. ادبیات جنگی
تنها ژانری بود
که سالها در زمان
استالین رونق
داشت. با تکیه
برآثار چخوف
وادبیات دهه 20
قرن گذشته،
داستان وداستان
کوتاه رنسانسی
تازه یافت.
گروهی از مهاجران
در خارج به
مسیحیت گرویدند
وهمچون گوگول طنز
را مخالف عقاید
واخلاق مسیحی
میدانستند. در
زمان استالین
اداره سانسور
کتابی منتشرکرد
که درآن
ازموضوعات ممنوعه
در رسانه ها
وادبیات نام برده
شده بود.
روشنفکران به
این کتاب «تلموذ»
اداره سانسور
میگفتند.
بعد از مرگ
استالین اختلاف
میان طرفداران
ادبیات لیبرال و
طرفداران مکتب
رئالیسم
سوسیالیستی بشکل
اختلاف میان دو
نسل «پدران و
پسران» ظاهرشد.
در سال 1985
کتابی باعنوان
«شوروی ضد
شورایی» منتشر شد
که درآن اشاره به
سه نوع آگاهی
کذایی انسان در
شرایط فضای بسته
اجتماعی میگردید؛
یک جور فکر کردن،
جور دیگری حرف
زدن، نوع دیگری
عمل کردن.
در کنگره
نویسندگان در سال
1954 در رابطه با
انتقاد از فضای
ادبی شوروی
نویسنده ای گفته
بود اجازه بدهید
بیشتر بنویسیم تا
بیشتر جلسه
برقرار کنیم !.
در فضای
غیردمکراتیک
جامعه، ادیبان
غالبا به
کارمندان و
بوروکراتهای
اداری تبدیل شده
بودند.حتی تا سال
1989 یعنی تا
زمان گورباچف از
مکتب رئالیسم
سوسیالیستی دفاع
میشد و آثاری
درباره «صداقت در
ادبیات»
منتشرمیگردید.
سرانجام بعد از
20 سال ممنوعیت
درادبیات، طرح
احساسات شخصی
مانند طلاق و عشق
و الکلی شدن و
احساسات شنگولی و
حرامزادگی و غیره
اجازه
نشریافت.بجای
نویسندگان چپ و
راست پیشین در
اواخر،
نویسندگان»
لیبرال و سنت گرا
«بوجود آمدند.
سالها در ادبیات
شوروی نه احساسات
انسانی بلکه
ماشین و پروسه
تولید در ادبیات
مطرح میشد
وخوانندگان از
نویسندگان
میخواستند که به
توصیف انسان
همچون زمان
رئالیسم روس
درآثار تولستوی
وچخوف و تورگنیف
و گورکی جوان
بپردازند. گروهی
هم با اشاره به
آثار تورگنیف و
بولگاکف و
لرمانتف و
داستایوسکی
خواهان طرح اصول
اخلاقی در ادبیات
شدند و به انتقاد
از رشد یک
اریستوکراتی حزبی
درادبیات
پرداختند.
درآن سالها
قوانین فرهنگی
هنوز با مدرنیسم
درادبیات مخالفت
میکرد و اگر کسی
میپرسید جدیدترین
موج ادبی چیست؟
دیگری به طنز
پاسخ میداد
«فشارجدید !». از
سال 1970 علاقه
به موضوعات
تاریخی درادبیات
شوروی آغازشد.
ادبیات روستایی
نیز در دهه 70
قرن بیست شکوفایی
حاصی یافت. از
جمله نویسندگان
این ژانر،
راسپوتین و
استانف و بلوف
بودند. شک به
عواقب پیشرفت
صنعنی موجب رشد
تفکر حمایت از
محیط زیست از
طریق ادبیات
روستایی شد گرچه
قبلا نویسندگانی
مانند لئولف و
پلاتونف و
تواردوسکی و
شلوخف آثاری در
این زمینه خلق
کرده بودند.
منتقدی درباره
ضرورت احترام به
فرهنگ خلقی و
فولکلوریک هشدار
داد و نوشت»
اگربا تفنگ به
گذشته شلیک کنید،
آینده با توپ
بشما جواب خواهد
داد». اشاره شده
که در ادبیات
روستایی با
برابری زن و مرد
مخالفت میشد چون
استحکام خانوادگی
دچار لرزش
میگردید. نثر
روستایی همچون
نثرتاریخی از
جمله نثرهای جدید
پررونق بود. در
مقابل تمایلات
غلط فرمالیستی
عده ای به دفاع
از رئالیسم وخلقی
بودن ادبیات
پرداختند.
در دهه 80 قرن
بیست ژانرهای
جدیدی مانند رمان
پلیسی و رمان
اروتیک رونق گرفت
ودر رابطه با هنر
سوررئالیستی
گروهی به تولید
آثاری در زمینه
رئالیسم تجاری و
سودجویانه
پرداختند.
زمانیکه برژنف
سعی نمود عضو
انجمن نویسندگان
شوروی گردد،
منقدی نوشت» او
تنها کسی است که
نه تنها کتابهایش
را خودش ننوشت
بلکه آنان را نیز
هیچگاه نخواند».
در بین سالهای
1985-1954 گروهی
از شاعران هنوز
زیرتاثیر سبک
شاعرانه و نظرات
سیاسی مایاکوفسکی
بودند. مرحله شعر
غیرسیاسی با آثار
خانم آخماتوا
شروع شد که وظیفه
شعررا شادنمودن
خواننده نمیدانست
بلکه یادآوری درد
و رنج شخصی وی.
در رابطه با شعر
دهه های 60 و 70
قرن بیست، بوریس
اسکوسکی نوشت «که
شاعر تلفن نیست
بلکه کابل تلفن
است».
مقاله ارنبورگ در
باره بحث میان یک
زن شاعر وشوهر
فیزیک دانش که
مخالف شعر
وجانبدار علم بود
باعث موج »
شاعران و فیزیک
دانان » در
ادبیات شوروی
گردید. در پایان
دیگر داستایوسکی دیو
ارتجاعی بشمار
نمی آمد و به
همینگوی و پیکاسو
تحقیرآمیز » سبک
گرا » نمی گفتند
و به نویسندگان
غربی مانند
اشتاین بک،
برناردشاو،
استفان تسوایگ،
توماس مان،
هاینریش مان،
کافکا، کامو،
پیراندلو، سارتر،
آگا کریستی،
موراویا، و
ماوریاک ،اجازه
نشر دادند.