لئوناردو شاشا
(١٩٨٩-١٩٢١) به
فضيلت خرد باور
داشت. عاشق
داستانهاي
چندخطي
(داستانچه)،
روايتهاي کوتاه
و روحبخش، و
حکايتهاي جمع و
جور بود. نبوغاش
در اشکال خرد
-حکايتهاي
ولترگونه،
رمانهاي پليسي،
حاشيهنويسي بر
کتابهاي ديگران-
و داستانهايش
اغلب در
محدودههاي تنگ
جغرافيايي
-سيسيل، سرزمين
زادگاهاش،
شهرستاناش، حتي
روستايش- جاي
ميگرفتند. نه به
خاطر شهرستاني
بودن، بلکه به
اين دليل که
ميانديشيد جزء
دربرگيرنده کل
است و خرد کلان
را در خود دارد و
اين که رويدادي
متفاوت، داستاني
ساده، ميتواند
واقعيتي کم و بيش
غبارآلود را قابل
فهم و دريافت
سازد.
از نظر شاشا
هيچگاه جاي
انديشيدن درباره
سياست، تاريخ و
حتي متافيزيک
خالي نبوده، اما
اغلب آن بر سر
سوزن، بر سر
هستهاي خرد اما
سخت و غيرانتزاعي
آرميده است. از
اين رو، هيچ جاي
شگفتي نيست که
زندگي ادبياش را
با گردآوري چند
قصه کوتاه
-سيتايي داستان
بسيار کوتاه
درباره حيوانات،
هر يک در چند خط،
شاعرانه، اما
بدون لفت و لعاب-
آغاز کرد. اين
قصههاي ديکتاتور
(١) که در ١٩٥٠
منتشر شدند،
زيبايي لافونتن
را ندارند:
اثيري، ميانهگير
همچون عهد
باستان، بيشتر
يادآور ازوپ
بودند تا فدر.
اما اين بيشتر
جرج ارول بود که
قصهنويس ما شاشا
را دنبال کرد. در
ذکري از اين
نويسنده
بريتانيايي در
حاشيه کتاباش،
اشاره ميکند که
از آغاز قصههايش
را چگونه ميديد:
همچون تکملهاي
بر مزرعه حيوانات.
قصههايش نه
چکامهاي
روستايي، بلکه
دنياي چپاول و
سلطه، فريب و
وحشت است که با
طنزي تلخ به آن
پرتو افکنده است.
تنها چند سال پس
از سقوط بنيتو
موسوليني، همه
ميتوانستند چهره
ايتالياي فاشيست
را در آن
بازشناسد؛ جايي
که شاشا در آن
بزرگ شده، اندکي
پيش از
راهپيمايي در رم
متولد شده و، در
کودکي، در جنبش
جوانان باليلا
ثبت نام کرده
بود. همچنان که
پير پائولو
پازوليني نيز به
آن اشاره کرد،
زماني که مي شد
در آن به آساني
در شمايلهاي
قصهها دريافت که
چه کساني را از
نظر سياسي قابل
سرزنش ميداند،
«[گالياتسو]
چيانو يا [آکيله]
استاراچه» و پي
برد که چگونه
سردسته مريدان
ساديستي را به
نام اين يا آن
حيوان محکوم به
مرگ ميکند ...
اما پازوليني اين
را هم دريافته که
اين قصهها، که
به نظر ميرسد
«علاج واقعه پس
از وقوع» باشند،
تنها پاسخي
ديرهنگام نيستند،
بلکه نگاهي به
گذشته و زمان
سپري شده نيز
هست. قصهها،
پالوده از
آلودگيها،
پرداخته به
جوهره، و پيراسته
از خس و خاشاک
تاريخي، به نوعي
«جاودانگي» و در
عين حال
«روزمرگي» نايل
شدهاند. در
واقع، بيشتر از
آن که تابلوي
دوره فاشيست
باشند، نمايشي از
نخستين دگرساني
موضوعي فارغ از
زماناند: قدرت.
قدرت درهم شکننده
کليسا، قدرت
رازگونه مافيا،
تباني و رقابت
احزاب بزرگ بر سر
قدرت: شاشا، در
اين يا آن کتاب
خود، همواره با
شيفتگي
بيتابانهاي به
آن باز ميگردد.
قصههاي
ديکتاتور، که
چيزي هم به نظر
نميرسد، اين
برنگري قدرت را
با نشان دادن
خشونتاش،
فريبندگيهايش، و
نابهنجاريهاي
بسياري که
بارميآورد و
زنده به آنهاست
ميآغازد.
اما، اين تنها
وحشيگري
قدرتمندان نيست
که شاشا به روي
صحنه ميآورد.
نيش خود را به
سلطهپذيران و
تجاهلشان در
مصاف با
سلطهگران نيز
ميزند. در ادامه
آثارش، چهرههاي
از ياد نرفتني
مقاومت -مثل
ديهگو لا مانياي
مرتد در مرگ
مفتش، بازرس
روگاس در زمينه،
يا اسقف آنجلو
فيکارا در طرف
عهدشکنان- را در
قلب کتابهايش
قرار ميدهد (٢).
اما در قصههاي
ديکتاتور، حرفي
از مقاومت نيست؛
شاشا بيشتر شما
را به نظاره
مصالحه،
کنارهگيري، کنار
آمدن، و تمام
همدستيهايي
ميبرد که تنها
ظلم را پايدار
ميسازند. اين تن
دادن به قدرت را،
او، در آثاري
ديده بود که در
زمان موسوليني
منتشر ميشدند و
در آنها مردم در
فاشيسم «مثل اين
که داخل پوست
خود» به ظاهر
زندگي ميکردند.
او، اين را، تازه
در ساليان آخر
دهه ١٩٧٠ محرمانه
با مارسل پادواني
روزنامهنگار در
ميان گذاشت: «به
نظر من بخش بزرگي
از مردم ايتاليا
هنوز در دوران
فاشيسم مثل اين
که داخل پوست خود
باشند به سر
ميبرند (٣).»
اين ارزيابي تيره
و تار «در دوران
فساد»(٤) چهره
داستاننويسي را
به تصوير مي کشد
که مشهور به
بدبيني بود. هرکس
به ميزان
تاثيرپذيري اش در
اين قصه ها، نقش
وقايع دوران
کنوني را مي بيند.
١-
لئوناردو شاشا،
قصههاي ديکتاتور
(به دو زبان،
ويرايش نخست:
١٩٥٠)، برگردان
ژان-نوئل شيفانو،
مقدمه از پير
پائولو پازوليني،
ناشر ايپسيلون،
پاريس، ٢٠١٧، ٨٠
صفحه، ١٥ يورو.
٢-
انتشارات فايار
آثار کامل او را
به چاپ رسانده
است.
٣-
لئوناردو شاشا،
سيسيل به مثابه
استعاره. گفتگوها
به ايتاليايي با
مارسل پادوواني،
Stock،
پاريس، ١٩٧٩.
٤-«لئوناردو
شاشا:
داستاننويس
دوران تباهي»،
کارگاه رمان،
شماره ٨٨،
پير-گيوم دو رو،
پاريس، دسامبر
٢٠١٦، ١٨٧ صفحه،
٢٠ يورو.
|