علم سیاست چیست؟
عرصه ها و
تقسیمان آن
علم سیاست به
تحلیل و بررسی
جنبه های سیاسی
پدیده های
اجتماعی نظر
دارد. « تحلیل
سیاسی به انسان
کمک می کند تا
جهانی را که در
آن زندگی می کند
بهتر بشناسد و از
میان شقوق
گوناگون پیش روی
خویش بهترین را
انتخاب کند و
بالاخره موفق شود
به تغییرات کوچک
و بزرگ که هر
کدام یکی از جنبه
های لا ینفک
زندگی می باشند
تأثیر بیشتر
ببخشد.» مر کز
ثقل تحلیل و
بررسی علم سیاست
دولت است.نظر عدۀ
دیگر آن است که
علم سیاست با
حکومت سرو کار
دارد . اگر گروه
سوم تلفیقی از
این دو نظریه را
می پذیرند، مانند
پل ژانت، متفکر و
محقق فرانسوی، که
می گوید علم
سیاست آن بخشی از
علوم اجتماعی است
که دربارۀ
بنیادهای دولت و
اصول حکومت بحث و
بررسی می کند.
در نظر سنّتی ،
اغلب گفته شده که
بررسی دولت در بر
گیرندۀ حکومت هم
هست، زیرا دولت
بنا به مقاصد
عملی از راه
ارگان های حکومت
عمل می کند.
هارولد لاسکی
گفته است؛
«...بنا به مقاصد
ادارۀ عملی کارها
، دولت همان
حکومت است.» اما
از برخی جهات،
واژه ی حکومت
فراگیر تر است.
«حکومت» اگر در
معنی وسیع به کار
رود، به اندیشه ی
بنیادی کنترل و
اطاعت متکی است ،
پدیده ای است که
با جامعه ی
انسانی توسعه
یافته است. به
عقیده ی سجویک،
علم سیاست «
جامعه های دارای
حکومت را بررسی
می کند، یعنی
جامعه های را که
اعضای آن ، دست
کم در مسائل
معینی ، به اطاعت
از دستورات برخی
از افراد یا
مجموعه ای از
افراد که بخشی از
جامعه اند، خو
گرفته باشند .»
این تعریف عرصه ی
علم سیاست را
گسترده می کند و
آن را از دولت هم
فراتر می برد.
مفهوم سنّتی علم
سیاست ، به عنوان
علم بررسی دولت
یا حکومت دیگر
مناسب دانسته نمی
شود. این مفهوم
بر شکل تأکید می
کند و به قانون
گرایی یا دقت
ظاهری بیش از حد
در اجرای قوانین
می انجامد. هم
چنین روند پویا و
نتایج را نادیده
می گیرد. اینک به
طور کلی پذیرفته
شده است که علم
سیاست باید در
برگیرندۀ سازمان
غیر رسمی و رفتار
سیاسی در جامعه
باشد که ساختار
رسمی حکومت و نیز
نیروهای سیاسی
تأثیر گذار بر آن
را نیز در بر می
گیرد.
یکسان شمردن علم
سیاست با مطالعه
و بررسی دولت
نو هم مورد
اعتراض قرار
گرفته است. واژه
ی «دولت»تا بیش
از سدۀ پانزدهم
کاربرد سیاسی
نداشت، و وقتی
چنین کاربردی
یافت به صفت «
نو» موصوف شد.
تعریف علم سیاست
با نظر خاص به
دولت ، به گمان
معترضان، این
نتیجه را به بار
می آورد که دولت
نو شکل نهایی (و
نه انتقالی )
سازمان سیاسی است
که علم سیاست با
آن سرو کار دارد
و یگانه واحد
سیاسی است که
رفاه بشر را
تأمین می کند.
بنابر این، عرصۀ
دانشی که علم
سیاست اینک می
کوشد آن را در بر
گیرد. از دولت
فراتر می رود.
کاتلین معتقد است
که «سیاست» بررسی
جامعۀ سازمان
یافتۀ انسانی است
و پیش از هر چیز
جنبه های سیاسی
زندگی جامعه را
مطالعه می کند.
بنابر این نظر
بر ترن دو
ژوونال،« سیاست»
روابط سیاسی را
که همزمان با
گردهمایی انسانها
به وجود آمده
است، بررسی می
کند این گونه نظر
ها عرصۀ مطالعات
علم سیاست را تا
بدان حد گسترده
می کنند که در بر
گیرندۀ همۀ
چیزهایی می باشد
که به جنبۀ سیاسی
زندگی اجتماعی
مربوط است یا
روابط سیاسی
انسانها با
یکدیگر را بررسی
می کند . اما ضمن
در نظر داشتن
فراگیری علم
سیاست و
توانایییهای نو
یافته ی آن، باید
در برابر این
وسوسه مقاومت کرد
و هر چیزی را که
به زندگی انسان
در جامعۀ سازمان
یافته مربوط است
در آن جا نداد.
محققان و
متفکرانی مانند
هارولد لاسول،
چارلز مریام،
ماکس وبر،
برتراند راسل،
واتکینس و هانس
مور گنتا، ب
سرنوشت پویای
سیاست تأکید کرده
اند، معتقدند که
قدرت، مفهوم
اساسی سیاست است
و همه شاخه های
علم سیاست را به
هم می پیوندد.
برای مثال، لا
سول در تعریف علم
سیاست گفته
است:«علم سیاست
به صورت یک نظام
تجربی عبارت از
مطالعۀ چگونگی
شکل گرفتن قدرت و
سهیم شدن در آن
است.» و « عمل
سیاسی، عملی است
که بر اساس قدرت
انجام می گیرد.»
سیاست و علم
سیاست با قدرت
موجود در جامعه
از لحاظ ماهیت،
پایه، عرصه و
نتایج سرو کار
دارند. « کانون
توجه» دانشمند
علم سیاست روشن و
آشکار و عبارت
است از شناخت
مبارزه ای که در
راه کسب یا حفظ
قدرت، اعمال قدرت
یا نفوذ بر
دیگران، یا
جلوگیری از اعمال
آن وجود دارد. هم
چنین گفته شده
است که:« سیاست
{مقوله ای}دربارۀ
قدرت است، یعنی
مربوط به توانایی
کارگزاران،
کارگزاری ها و
نهادهای اجتماعی
برای حفظ یا
تغییر محیط
اجتماعی یا مادی
خودشان. مقوله ای
است دربارۀ
منابعی که شالودۀ
این توانایی را
تشکیل می دهند و
نیروهایی که آن
را اعمال می کنند
و بر آن تأثیر می
گذارند.»
توجه و تأکید بر
قدرت، شکل گرایی
نظر سنّتی را از
بین برده و به
تحلیل واقع
گرایانۀ روند
سیاسی انجامیده
است. تعریف معطوف
به قدرت از علم
سیاست هم چنین
توجه به این
واقعیت را
خواستار است که
نیروهای کنترل
کنندۀ شکل و
رفتار دولت
همانند نیروهایی
هستند که در دیگر
گروههای سازمان
یافته مانند
خانواده، اتحادیۀ
کارگری و تعاونی
ها ( که فعالیت
اغلب آن ها غیر
سیاسی است)عمل می
کنند.
با این حال،
نظریه های مربوط
به تعریف سیاست
با مقوله قدرت از
برخی جهات رضایت
بخش نیست. اول
این که، این
نظریه ها میان
حوزه های اجتماعی
و سیاسی قدرت
تفاوت نمی
گذارند. روابط
قدرت و نفوذ
زمانی« سیاسی»است
که تا حدی سازمان
یافته باشد و در
جایی «سیاسی» است
که اقدامات
سازمان ها، دارای
نوعی مشروعیت،
مدعی اطاعت و
احترام مردم،
دانسته شود. دوم،
سیاست مبارزه در
راه قدرت به دور
از انگیزه های
هدفدار نیست. اما
تأکید بر قدرت
هدف هایی را که
بر حسب آنها قدرت
به کار می رفته
است و تضاد هدف
ها را که قدرت از
آن پدیدار می
شود، دستخوش
ابهام می کند. در
واقع ، پایان
سیاست، رسیدن به
یک خط مشی است _
سازش میان متضاد
بر حسب منافع و
ارزش های معینی
که مشترک هستند.
دیوید ایستون هم
معتقد است که
سیاست به «توزیع
آمرانه ی ارزشها
برای جامعه
»مربوط است.
با این همه، مهم
ترین عنصر تعیین
و اجرای سیاسی
قدرت است و شناخت
آن وظیفۀ اصلی و
اولیۀ علم سیاست
است. قدرت هسته و
مرکز ثقل سیاست
را به وجود می
آورد و همۀ
کشاکشها در زندگی
سیاسی به قدرت
مربوط است.
نولی، تعریف هایی
چند از علم سیاست
را بدین شرح
آورده است:
1 ) سیاست « هنر
استفاده از
امکانات است»
اغلب برای فعالان
سیاسی ممکن نیست
به همۀ هدف های
خود برسند، بنابر
این باید بلند
پروازیها را با
قدرت خود متناسب
کنند.
هیچ کس بیش از
قدرت یا امکانات
خود ممی تواند در
سیاست اعمال نفوذ
کند و تأثیر
گذارد.
2 ) سیاست «
حکومت کردن بر
انسانها»کایتانو
موسکا در طبقۀ
حاکم و آستین
رانی در حکومت بر
انسانها، درمورد
رابطۀ کسانی که
حکومت می کنند و
کسانی که بر آن
ها حکومت می شود،
میان فرمانروا و
فرمان بردار، بحث
می کنند و
استدلال می
نمایند که این
رابطه مرکز زندگی
سیاسی است.
3 ) سیاست «
مبارزه برای قدرت
است» مهم ترین
تعریف سیاست در
میان متفکران
سیاسی غرب این
است که آن را
مبارزه برای قدرت
و نفوذ و اعمال
آن در جامعه می
دانند.
4 ) سیاست یعنی
دانستن این که :«
چه کسی می برد،
چه می برد، چه
موقع می برد،
چگونه می برد؟ و
چرا میرد؟» این
تعریف هارولد
لاسکی از سیاست
که جنبۀ شعاری
دارد و به راحتی
می توان آن را به
یاد سپرد. اما
باید دانست که
این تعریف، تعریف
« علم سیاست» است
و نه خود سیاست،
زیرا از دانستن و
از علم و آگاهی
سخن می راند.
5 ) سیاست «
توزیع آمرانۀ
ارزش هاست» که به
ایستون تعلق دارد
و انتزاعی ترین
مفهوم سیاست است.
و سر انجام، نوعی
نولی خود تعریفی
از سیاست ارائه
می کند:« همۀ آن
فعالیتهایی که
مستقیم یا غیر
مستقیم با کسب
قدرت دولت، تحکیم
قدرت دولت، و
استفاده از قدرت
دولت همراه
است.»تعریف نولی
هم تازگی ندارد و
در واقع بیان
دیگری است از این
که سیاست مبارزه
ای برای کسب،
حفظ، افزایش یا
نمایش قدرت است.
اگر بخواهیم
تعریفی به نسبت
فراگیر از سیاست
در اختیار داشته
باشیم، می توانیم
آن را چنین تعریف
کنیم : سیاست
رهبری صلح آمیز
یا غیر صلح آمیز
روابط میان
افراد، گروهها و
احزاب ( نیروهای
اجتماعی)و کارهای
حکومتی در داخل
یک کشور، و روابط
میان دولت با
دولت های دیگر در
عرصۀ جهانی است.
بنابر این تعریف
می توان از سیاست
یک فرد، از سیاست
یک گروه، از
سیاست یک حزب و
از سیاست یک
حکومت نام برد. و
از لحاظ بین
المللی هم سیاست
خارجی دولت را
مشخص کرد. سیاست
در بر گیرندۀ
منافع هر یک از
نیروهای اجتماعی
نام برده است. در
صورت اختلاف
میان آن نیروها،
این منافع با
یکدیگر برخورد
پیدا می کند، در
صورت اتحاد و
همکاری میان آنها
هماهنگ می شود.
به دیگر سخن،
نیروهای اجتماعی،
در صورت برخورد
منافع یا تضاد
منافع، با یکدیگر
به کشمکش می
پردازند، و در
صورت هماهنگی و
اشتراک منافع با
یکدیگر متحد می
شوند. چگونگی
رهبری و هدایت
این هماهنگی ها
یا برخوردها،
سیاست را پدید می
آورد. سیاست عرصۀ
برخوردها و
هماهنگی های
منافع و روابط
نیروهای اجتماعی
است.
در این تعریف، به
مسئله کاربرد
قدرت نیز توجه
شده است. سیاست
برخاسته از تضاد
باشد یا از
هماهنگی، در هر
حال، برآمده از
قدرت است، با این
تفاوت که در تضاد
، قدرت به صورت
غیر صلح آمیز، از
راه زور، اجبار
یا خشونت، و در
هماهنگی به صورت
صلح آمیز، از راه
ترغیب، پاداش یا
نظیر این ها به
کار برده می شود.
به برنامه ها و
روش های افراد،
گروه هاو احزاب،
حکومت ها و دولت
ها برای رسیدن به
هدف ها نیز سیاست
می گویند. این
معنی سیاست، با
برنامه ریزی و پی
گیری آن ارتباط
دارد و البته
همیشه با معنی
نخست آن همراه
است.
سیاست حساسترین
حوزۀ فعالیت
انسان در جامعه
است و سخت تحت
تأثیر فرهنگ،
اندیشۀ مردم،
منافع و نظریات
گروهی و شخصی، و
عوامل اقتصادی هر
جامعه قرار دارد
و خود نیز بر آن
تأثیر می گذارد.
در پرتو این
تعریف از سیاست
می توان « علم
سیاست» را نیز
چنین تعریف کرد:
علم سیاست، رشته
ای از آگاهی
اجتماعی است که
وظیفۀ آن شناخت
منظم اصول و
قواعد حاکم بر
روابط سیاسی میان
نیروهای
اجتماعی در داخل
یک کشور، و روابط
میان دولتها در
عرصۀ بین المللی
است.
این رشته از
آگاهی و دانش
اجتماعی، کارکرد
اصول و قواعد
حاکم بر روابط
میان نیروهای
اجتماعی را کشف
می کند و چگونگی
کارکرد آ؛ن ها را
نیز آموزش می
دهد. علم سیاست
برای کشف این
اصول و قواعد، به
طور کلی سازمان و
عملکرد حکومتها،
احزاب سیاسی و
گروههای ذی نفوذ،
نهاد های اجتماعی
و اندیشه های
سیاسی را بررسی
می کند. از لحاظ
روابط بین الملل
نیز به مطالعۀ
مؤسسات و
سازمانهای بین
المللی، سیاست و
حکومت در کشورهای
گوناگون،
دیپلماسی عمومی،
روابط بین الملل،
حقوق بین الملل،
و سیاست خارجی
کشورها می پردازد
تا به شناخت و
آگاهی لازم
دربارۀ بنیادهای
روابط میان آنها
دست یابد.
عرصۀ علم سیاست
پس از تعریف علم
سیاست، اینک باید
عرصۀ آن را معین
کرد. فرهنگستان
علوم سیاسی و
اجتماعی آمریکا،
در 28 و 29
دسامبر 1965،
برای بحث دربارۀ
عرصۀ، هدفها وروش
های علم سیاست
کنفراسی در
فلادلفیا برگزار
گردید. آلفرد
دوگرازیا، دیوید
ایستون، هری
ایکشتن، هانس مور
گنتا، نورمن
پالمر و
دانشمندان یگری
برای شرکت در بحث
ها به این
کنفرانس دعوت شده
بودند.
در این کنفرانس
گفته شد که
مرزهای دقیق و
مشخص علم سیاست
را نمی توان به
آسانی معین کرد.
هیچ جنبه ای از
زندگی اجتماعی
نیست که با سیاست
ارتباط نداشته
باشد، و بنابر
این ، در قلمرو و
بررسی علم سیاست
قرار نگیرد. علم
سیاست در بسیاری
از عرصه های
پژوهش اجتماعی
سهیم است و با
رشته های علمی
مانند تاریخ،
اقتصاد ، جامعه
شناسی، روانشناسی
اجتماعی، اخلاق،
حقوق، آمار،
جغرافی، و رشته
هایی دیگر پیوند
دارد. اما همان
طو که خواهیم
دید، علم سیاست ،
یک، « کانون توجه
» دارد که
مطالعات خود را
بر آن قرار می
دهد. هم چنین
مواد و داده های
خاص خود دارد.
علم سیاست، پویا
است : علم سیاست
سرشت، پایه ها،
روند ها، عرصه و
نتایج اقتدار و
قدرت در جامعه را
بررسی می کند. «
قدرت» را در این
معنی نباید نیروی
اجبار گر تلقی
کرد.پایۀ اخلاقی
قدرت و نفوذ
اندیشه ها بر
انسان به طو ر
عمده در فلسفه و
روان شناسی سیاست
نمودار می شود.
بحث دربارۀ
خاستگاه ها و هدف
های قدرت به
اندازۀ مطالعۀ
اعمال آن اهمیت
دارد. افزون بر
آن، بررسی قدرت،
سیاست شناس را از
ارگانهای حکومت
به سنجش دیگر
نهادها، مانند
اتحادیه های
کارگری، نهادهای
دینی، شرکت های
بازرگانی و مانند
آنها می کشاند.
در واقع، مطالعۀ
هر نوع از مجتمع
ها و گردهمایی ها
جویای قدرت و
نفوذ ، به علم
سیاست مربوط است.
بدین قرار ،
موضوع علم سیاست
در بر گیرندۀ همۀ
اندیشه ها و
نهادهایی است که
با قدرت و
اقتدار، و نفوذ
در جامعه سرو کار
دارند. این علم
هم چنین رفتار
سیاسی (یعنی قدرت
جویی )گروه ها،
سازمان ها و نهاد
های کم و بیش جدا
از دولت را که می
کوشند بر سیاست
عمومی و راستای
دگرگونی اجتماعی
تأثیر گذارند،
بررسی می کند،
این بررسی به هیچ
دورۀ ویژۀ تاریخی
و نیز به هیچ
حوزۀ معین جامعۀ
بشری محدود نیست،
مگر از لحاظ
تسهیل بررسی ها،
از بررسی تاریخ و
نیز از راه تحقیق
در جریان های
موجود در جامعه
می توان داده های
تجربی مورد نیاز
علم سیاست را به
دست آورد.
علم سیاست، توضیح
حال: بررسی تجربی
پدیده های و
روندهای سیاسی
موجود بخش مهمی
از وظیفه ی علم
سیاست است. این
بررسی به مفاهیم
سیاسی رایج و نیز
به گروه ها و
سازمان های جویای
قدرت و نفوذ در
جامعه توجه دارد
. علم سیاست ، به
ویژه مفهوم دولت
، ریشه ها، و
ویژگی ها، شکل هل
و ساختار آن ،
روند و کار کرد
آن ، هدف ها و
کار ویژه های آن،
روابط آن با
اتباع و شهر
وندان و گروه های
گوناگون، و نیز
روابط آن با دیگر
دولت ها و سازمان
های بین المللی
را مطالعه می
کند. در واقع،
رشد حقوق بین
الملل و سازمان
های بین المللی ،
بُعد تازه ای به
بررسی های علم
سیاست افزوده است
و در یک معنی، آن
را علم الاجتماع
ساسی جهانی کرده
است.
بررسی های رفتار
سیاسی، به ویژه
دادن رأی ، در
حال حاضر، پر
ابهام است. اما
سنجش افکار و
آمار
های انتخاباتی
داده های لازم
برای این گونه
بررسی ها را
فراهم می کند و
این بررسی ها
اطلاعات زیادی
دربارۀ انگیزۀ
رأی دهندگان به
دست می دهد.
علم سیاست، فهم
گذشته: بررسی
قدرت و اقتدار، و
نفوذ در گذشته به
فهم و شناخت
نهادها، اندیشه
ها و روند های
امروز ین بسیار
کمک می کند. این
جنبه از مطالعه،
کوشش هایی را در
بر می گیرد که از
زمان های باستان
به عمل آمده است
تا در بارۀ دولت،
حکومت، حقوق، و
فتار سیاسی
استنباط هایی به
دست آورد و به
نتایج قابل
آزمایشی برسد. هم
چنین در بر
گیرندۀ بررسی
مراحل آغازین
سیاسی سازمان
یافته، تکامل شکل
های سیاسی از
ساده به پیچیده و
نیز بررسی تاریخ
تدوین قوانین
اساسی است. علم
سیاست متضمن
بررسی جریان های
گوناگون اندیشۀ
سیاسی و نیز فهم
و شناخت نقش گروه
ها و سازمان های
جویای قدرت و
نفوذ در جامعه
است.
علم سیاست،
پیشنهاد کنندۀ
سیاست: هدف نهایی
همۀ بررسی های
علم سیاست این
است که پدیده های
سیاسی را با این
نظر بشناسد که به
تصمیمات عملی
دربارۀ سیاستی که
باید اتخاذ شود،
بی انجامد. در
این مورد ، سیاست
شناس روش های
تجربی ، تاریخی و
قیاسی را تر کیب
می کند، گرایش
کلی این روش
ترکیبی آن است که
راستای احتمالی
جریان تحول را
کشف کند و روند
های موجود سیاسی
از لحاظ هدف هایی
که می خواهند به
آن ها دست یابند،
بررسی شوند. پیش
نهاد ها و طرح ها
برای اصلاح
ساختار و روند
های سیاسی موجود،
بخش پذیرفته شدۀ
علم سیاست است.
علم سیاست، در
مرحلۀ جنینی: با
وجود این واقعیت
که تفکر سیاسی
بیش از 2500 سال
قدمت دارد، علم
سیاست هنوز در
دوران کودکی است.
ارنست بارکر،
نخستین استاد علم
سیاست در کمبر یج
،در سخنرانی
افتتاحی خود راجع
به علم سیاست گفت
: که عده ای آن
را « نامفهوم،
شاید مشکوک و
احتمالاً جدل
آمیز » می
دانند.علم سیاست
، در مقایسه با
تاریخ پیچیدۀ و
غیر قابل قیاس ،
در مقایسه با
حقوق یا اقتصاد
فاقد روش اختصاصی
تفکر و واژگانی
فنی پذیرفته شده،
و در مقایسه با
علوم طبیعی و
زیستی، فاقد دقت
و موضوع مشخص
است. اما اگر علم
سیاست با جامعه
شناسی مقایسه
شود، ساده، منسجم
و متراکم به نظر
می رسد. علم
سیاست، اگر چه طی
سدۀ حاضر بسیار
پیش رفته است،
اما هنوز در حالت
تغییرات پی در پی
و رشد است.
تقسیمات علم
سیاست
کمیته ای که
یونسکو در 1948
بر پا داشت تا
اساسنامۀ انجمن
بین المللی علم
سیاست را آماده
کند، موضوع های
مورد مطالعۀ علم
سیاست را بدین
شرح بر شمرد:
1 )نظریۀ سیاسی
الف. نظریۀ سیاسی
ب.تاریخ اندیشه
های سیاسی
2 ) حکومت
الف.قانون اساسی
ب.حکومت ملی
پ.حکومت منطقه ای
و محلی (ایالتی و
لایتی)
ت. ادارۀ امور
عمومی
ث. وظایف اقتصادی
و اجتماعی حکومت
ج. نهاد های
سیاسی تطبیقی
3 ) احزاب ، گروه
ها و افکار عمومی
الف. احزاب سیاسی
ب. گروه ها و گرد
همایی ها
پ. مشارکت
شهروندان در
حکومت و ادارۀ
امور عمومی
ت. افکار عمومی
4 )روابط بین
الملل
الف. سیاست بین
الملل
ب.سازمان های بین
المللی
پ.حقوق بین الملل
دانشگاه های
کشورمان گوناگون،
بسته به نیازها،
در این تغییراتی
در این تقسیم
بندی
--------------------------------------------------------------
منبع: بنیادهای
علم
سیاست/مؤلف:عبدالرحمان
عالم / انتشارات:
نی /چاپ:یازدهم
1383