تکاملِ قومی، سیاسی واجتماعی،

  فرهنگی تاجیک های افغانستان
Afbeeldingsresultaat voor ‫تاجیکان افغانستان‬‎

(میانه سده هژده – آغازسده بیست)

 بخشی ازفشرده پایان نامه دکترای عالی

         محمد شاه یف رحمت شاه

گزینش وبرگردان ازداکترنجیب الله مسیر

 

درروندامروزه جهانی شدن، ناتوانی اصل ملت – دولت درساختار جهانی وتقویت فکتورهای فراملی ، دینی، اجتماعی – فرهنگی ، همگرایی – گفتمانی درامرنزدیکی مردمان وملت ها، چنین تصوربوجود میاید که اساسات ملی قومی هویت انسان ها ازبین رفته و هویت بالاترازهویت ملی یا هویت فراملی بوجود آمده است.

چنین کمرنگی هویت، وشفافیت مرزهای اجتماعی فرهنگی وحتی سیاسی که، ازویژه گی های جهان غرب میباشد، شرایط خوبی را برای پدیدارشدن انسان نو« بدون طایفه وقبیله» - « جهان وطنی» یا « شهروند جهانی» با احساس ودرک تازه ازجهان پیرامون ودرمقیاس وسیع – تسحیل ویژه گی های ملی، منطقه یی وشکل گیری « جامعه باز» مساعد میسازد.

ولی این چنین مودلِ دگرگشتی فرد وجامعه برای مردمان مشرق زمین قابل پذیرش واقع نشده ونمایندگان شان عنعنه وار پیوندخودرا باهسته اتنوس(قوم، تبار) ازدست نداده وهویت قومی -  فرهنگی شانرا نگهداری کرده اند.

افزون برآن، درشرایط « شگوفایی ناسیونالیزم» و نخستینگی منافع قومی -  ملی برارزش های دیگر، به مشاهده میرسد که بخش های دورمانده ای این اقوام ازاصل خویش، برای آزادی و خودشناسی تلاش مینمایند. بی گمان، بررسی این پدیده درمثال تاجیک های افغانستان که، به اراده سرنوشت ازهسته قومی خویش جدا مانده اند، با ارزش واهمیت بوده وازفوریت برخوردارمیباشد.

تنها ازاینروودرهمین زمینه، درشرایط بحران قومی -  سیاسی کشاله داردرافغانستان، تاجیک های این کشور مانند بخش جدامانده مردم تاجیک که در جمهوری تاجیکستان آزادانه رشد وتکامل مینمایند ، همچنان تلاش میورزند تا به آزادی معینی قومی -  فرهنگی برسند. ازدیدما، پژوهش این پدیده اهمیت بزرگی دانشی دارد.

ازاینرو، درچنین شرایطی، مردمان دورمانده ازاصل خویش برای خود آگاهی وخودشناسی، پیوستن وهمبستگی ، دلبستگی زیاد نشان میدهند؛ بررسی بخش های دورمانده مردم تاجیک، به ویژه، تاجیک های افغانستان وتاریخ آنها نه درمقام یک خلق جداگانه ، بلکه درجایگاه یک بخشی ازمردم تاجیک و ازتاریخ میهن ما خیلی با اهمیت میباشد.

باید درنظرگرفته شود که تاریخ کهن، سده های میانه و تازه تاجیکان افغانستان با تاریخ مردم تاجیک که دارای دولت خودی اند، ارتباط تنگاتنگ دارد. این پیوند خونی درروزگاران ما اهمیت ویژه کسب نموده وازما میخواهد که گذشته تاریخی تاجیکان با تمام گستردگی آن بگونه ژرف وهمه جانبه به بررسی گرفته شود.همچنان، برای بازسازی همه جانبه واقعیت تاریخی سده های گذشته باید وضع معنوی – اخلاقی جامعه تاجیک مورد پژوهش قرارداده شود. چنین برخورد علمیِ معنوی – فرهنگی سمت وسوی ویژه این پژوهش تاریخی را شکل بدهد؛ این رویکرد اجازه خواهد داد تا فاکت ها ورخداد های تاریخی ازموضع فرهنگ عنعنوی میهنی بررسی شود. ازاین سر، مسئله مورد پژوهش برای دانش تاریخی امروزه با اهمیت بوده وفوریت دارد.

براساس کهن ترین داده های به یادگارمانده از"اوستا"، «ریکویدا»، وهمچنان منابع یونانی – رومی، تثبیت گردیده است که درهزاره 3-1 پیش ازتاریخ، سرزمین امروزی تاجیکستان، ازبیکستان، افغانستان و بخش خاوری ایران بنام « آریانا»، «گستره های آریایی » یاد میگردید.

هرآینه، ازهمین جا قبایل آریایی پهن وگسترده گردیده اند. ازاینروست که میهن آبایی گذشتگان مردم تاجیک را باید در منطقه آسیای میانه – خراسان، حوضه رود های سیحون، پنج، آمو، هریرود، پنجشیر، کابل، ارغنداب،   هلمند، کناره های دریاچه هامون، جستجو کرد. ریچارد فرای ایران شناس نامدارزمانیکه نوشته بود« این میهن آبایی شاید درآسیای میانه یا حتی جنوب تردرمنطقه هرات قرارداشته باشد»، نیزچنین ساختاری را را فرض نموده بود.

به احتمال زیاد، در منطقه هرات بود که "تقسیم قبایل آریایی که پسانتر به هند و ایران باختری منتهی شد" رخ داده است.

افزون برمفهوم«آریانا»، ظاهرآ، ازهزاره 1 تا آغاز تاریخ درمیان آریایی های اوستایی یک مفهوم  جغرافیایی دیگر – خراسان  که ازآریانا کمتر کهن نمیباشد، نیز وجود داشته است.

همانگونه که گردیزی به آگهی میرساند، دردوره فرمانروایی اردشیر ساسانی(224- 241 پیش ازتاریخ)، درترکیب خراسان مرو، بلخ، تخارستان، هرات، پوشنگ، بادغیس و ورارود شامل بود. براساس نوشته های فارسی میانه و پارتیان مفهوم «خراسان» به معنای یکی ازچهاربخش دنیا است، ولی براساس داوری های ساسانی، خراسان یک جغرافیای مشخص یا سرزمینی است مشتمل بر بخش شمال- خاوری ایران، بخش های میان هندوکش ورود آمو بشمول بدخشان، ولایات جنوبی افغانستان، بشمول سیستان واراکوزیا(اراخوزیا) .

دردوران خلافت عربها، این گستره ای  فرهنگی – تباری به خراسان وماورالنهر؛ جاییکه درآغازسده میانه نخستین دولت های فئودالی تاجیکان – طاهریان(سالهای 819-873)، صفاریان(سالهای861-900)، سامانیان(892-1005) برپاشده وشکل گیری مردم تاجیک نهایی شد، بخش گردید.

بدین ترتیب، خراسان خاوری(یا سرزمین امروزی افغانستان) مانند ماورالنهر- میهن تاریخی، زادگاه تباری وجایگاه خود شناسی فرهنگی – تباری و تباری – سیاسی تاجیکان میباشد.

مفهوم خراسان خاوری که درسرزمین امروزی افغانستان شناسایی میگردد، حتی درزمانیکه نخستین دولت افغانی درانی(1747-1818) بوجود آمد، کاربرد داشت. بگونه مثال شیخ صابرشاه استاد معنوی احمدشاه درانی درصحبت با حاکم لاهور میگوید که: « احمدشاه پادشاه خراسان است ولی شما صوبه دارپادشاه هند استید». هم احمدشاه، درباروی وسران قبایل پشتون وهم فرمانروایان پس ازآن، به شمول امیردوست محمد خان(1826-1863) که همچنان پشتون بوده اند، کشوررا بنام خراسان یاد میکردند.

افغانستان درواژگان سیاسی برای بارنخست درسال 1801 درمتن انگلیسی – ایرانی اسناد و درپیمان شاه شجاع پادشاه افغانستان وسفیرانگلیس الفنستون درسال 1809   به چشم میخورد. 

بااین حال، قابل توجه است که هم دردوران موجودیت احمدشاه درانی(1747- 1773) وهم درزمان جانشینانش تا سالهای 70 سده نزده، خراسان بحیث یک مفهوم جیوپولیتیک مستدام وجود داشته وتنها با تشکیل دولت متمرکز افغانی به سرداری امیرعبدالرحمان خان(1880- 1901) نام نوی سیاسی – افغانستان به گونه نهایی شکل رسمی – حقوقی را بخود میگیرد.

درسده های میانه شکل گیری نوع انتروپولوژِیک تاجیک ها درشرایط نو اتنوجنیتیک واتنو نژادی جریان پیدا کرد؛ این درست زمانی بود که  نفوذ مغل های چنگیزی سبب برخی ازدگرگونی ها درشکل فزیکی مردم تاجیک ماورالنهر گردید، بویژه، برخی ازویژه گی های نژاد مغولی پدیدارشدند ومناطق شمالی ومرکزی افغانستان دگرگونی های قابل توجه مورفولوژیک وفزیولوژیک را درچهره های مردم تاجیک افغانستان متحمل شدند که موجب بوجود آمدن زیراتنوس تاجیکی – هزاره با چهره های مغلی گردید.

پیدایش وتاریخ تباری تاجیک های افغانستان

اتنوس(قوم) - گروهی ازانسانهاست که به یک زبان گپ میزنند، به یگانگی پیدایش خود باوردارند، دارای سنن، عادات ورسومی اند که برای شان مقدس بوده وازین راه خود را ازدیگران جدا ودگرمیدانند.

درروند بررسی هسته وجای شکل گیری مردم تاجیک ، با بهره گیری از منابع گوناگون نوشتاری باستان شناختی، انسان شناختی، زبان شناختی، تبارشناختی وبررسی آنها وهمچنان روش ها ورویکرد های امروزه، پژوهشگر، تئوری وکانسپت خود را درباره پیدایش وشکل گیری تاجیکان افغانستان بحیث یک بخشی ازهمه ای تبار(قوم - اتنوس) تاجیک پیشنهاد مینماید:

سرازمیانه هزاره یکم پیش ازتاریخ، براساس اجتماع تباری(اتنیکی) اوستایی آریایی که پیش ازآن (سه هزارسال پیش ازتاریخ)  شکل گرفته بود، پیدایش اعضای باهم خویش وتباراز خوارزم، سغد، فرغانه، بدخشان، بلخ، هرات، غور، بامیان، پنجشیر، کوهستان، کوهدامن، کابلستان، غزنی، سیستان، کندهار، بشمول وزیرستان، درسده ی نه وده ترسایی منتهی به شکل گیری مردم تاجیک وتشکیل دولت سامانیان گردید.

همگان میدانند، درخراسانی که « کوره ذوب» میباشد، دردرازای هزاران سال، روند پیوسته زوال وزایش اتنوس ها ادامه داشته، « لحظه های بحرانی» پدیدارشده و« گسستگی درپیوستگی وتدریج»، پیوستن ، جدایی ، استحاله، آمیزش ، همبستگی وهمزیستی مردمان رونما گردیده است؛ تاجیکان افغانستان نیزچنین چیزی را تجربه کرده اند.

یکی ازنخستین مراحل تاریخ اتنیکی تاجیک تباران افغانستان با قبایل ترکی وبه ویژه قرلق های ناقلی که به کناره چپ رود آموهم درمرحله اشغال منطقه ازسوی عربها وهم درزمان نفوذ قره خانی ها نقل مکان کرده بودند، ارتباط پیدا میکند. قرلق ها درجایگاه کهن ترین ناقلین ترکی درسرزمین خراسان« با تاجیک ها با قوت آمیخته شدند؛ آنها ازلحاط نوعیت با سایر ترک ها تفاوت چشمگیردارند». مناسبات ازدواج وتشکیل خانواده با تاجیک های هردو کناره رود آمو، بدخشان و حتی کندهار دریک مرحله درازی ازلحاظ تاریخی؛ شکل فزیکی آنها را تغییر داده و آنها را به نژاد آسیای میانه – خراسان  نزدیک ساخته است.

این فاکت قابل توجه است که قرلق هایی که با تاجیک ها آمیخته اند خود را از قرلق های «پسین» که با شیبانی ها نقل مکان کرده اند، جدا میدانند؛ ازهمین روست که ازسوی قرلق های پسین بنام مستعار « گالچه قرلق» - «قرلق های کوهی» نامیده می شوند که درواقع کنایه یی به مبدای پیدایش تاجیکی آنها میباشد.

بدین ترتیب قرلق ها «نخستین موج» ناقلین به تخارستان، بدخشان وبه شمول خراسان جنوبی دردرازای بیشتراز هزارسال پیش ازامروز بوده وباتاجیک ها آمیزه وآمیخته شده اند. تصادفی نیست که قرلق ها دردوران ما هم تاجیک ها را ماما میگویند. آنها نقش اساسی را دراتنوگنیزیس تاجیک ها وسپس پشتون های دامنه های غزنی – غلجایی ها بازی کرده اند.

دردوران تهاجم مغل درنتیجه  نفوذ مولفه ترک – مغل درمحیط تباری تاجیکها دربخشهای مرکزی خراسان در سده های هشت ونه، زیراتنوس نو(subethnos) بنام هزاره  شکل گرفت.

درسده های میانه شکل گیری نوع انتروپولوژِیک تاجیک ها درشرایط نوی اتنوجنیتیک واتنو نژادی جریان پیدا کرد؛ این درست زمانی بود که  نفوذ مغل های چنگیزی  سبب برخی ازدگرگونی ها درشکل فزیکی مردم تاجیک ماورالنهرگردید، بویژه، برخی ازویژه گی های نژاد مغولی پدیدارشدند ودرمناطق شمالی ومرکزی افغانستان دگرگونی های قابل توجه مورفولوژیک وفزیولوژیک درچهره های مردم تاجیک افغانستان پدیدارشد که موجب بوجود آمدن زیر اتنوس تاجیکی – هزاره با چهره های مغلی گردید.

به همین ترتیب درمنطقه هرات وغور ازترکیب تاجیک ها زیراتنوس«چارایماق ها» که شامل گروه های کوچک اتنیکی – فیروزکوهی، جمشیدی، تایمنی، تیموری، سوری، زوری ودیگران میشوند، جداگردیدند که ازدید و.و بارتولد، کهن فرزندان یا بازماندگان تاجیکان ولایت غورمیباشند.

سلطه طولانی فاتحان مغل، خان های چنگیزی درسده های سیزده – پانزده سبب دگرگونی های جدی دموگرافیک وساختاری درترکیب اتنیکی مردم و رنگارنگی نقشه اتنیکی خراسان گردید.

درتوافق با منابع وازجمله براساس معلومات شخص تیمور، درخراسان افزون برباشندگان عمده ای تاجیک آن، که خود تیمورآنها را «تاجیک ها» و«خراسانی ها» نامیده است، وهمچنان فارس ها، عربها، سادات، سیاه پوش ها، از چهل قبیله ترک – مغل مانند برلاس ها، ترخان ها، ارگین ها، جلایر، تولکیچ ها، دولای ها، مغل ها، سولدوس ها، تغای ها، قبچاق ها، ارلات، تاتار ودیگران که به خراسان نقل مکان کرده اند، نام میبرد.

مرحله تازه درتاریخ اتنیکی تاجیک ها وسایراتنوس های خراسان درآغاز سده شانزده با تهاجم محمد شیبانی به کناره چپ رود آمو ونقل مکان وجابجایی قبایل اوزبیک درخراسان سرمیشود.

افزون بر قبایل ترک دوران تمیوری ها، قبایل تازه کوچی اوزبیک درمحیط تاجیکی سرازیرشدند وبه آنها پیوستند، وآهسته آهسته گونه اقتصادی – فرهنگی وویژه گی های اساسی فرهنگ مادی ومعنوی مردمان تاجیک محل را ازخود کردند ودردرازای بیشترازسه صد سال، بخش چشمگیر آن درمحیط دهقانی شهری تاجیک ها مستحیل گردیدند.

این روند آمیزش واستحاله اوزبیک ها درمیان مردمان تاجیک مناطق شمال افغانستان تا اندازه ژرف بود که انتروپولوژ گ. ف. دیبتس، پس ازپژوهش مردمان تاجیک – اوزبیک منطقه یادشده درسال های 60 سده بیست، میان آنها تفاوت جدی انتروپولوژیک پیداکرده نتوانست.

روند استحاله وجذب به ویژه میان قبایل قطغنی چشمگیربود؛ آنها طرززندگی اقتصادی مردمان تاجیک، ویژه گی های اساسی فرهنگ مادی ومعنوی، زبان، عادات ورسوم مردمان تاجیک را ازخود کردند وبه یک زیراتنوس نیمه اوزبیک ونیمه تاجیک زیرنام «قطغنی» تبدیل شدند.

بدین ترتیب، وِیژه گی های روند اتنیکی که درسده شانزده – میانه سده هژده جریان داشت عبارت ازآن بود که پیدایش اتنیکی وتشکل قبایل گوناگون ترک – مغل و قبایل کوچی اوزبیک که به شمال – خاور خراسان نقل مکان کرده بودند، برپایه قاعده قومی تاجیکان صورت گرفته که بالای هویت اتنیکی فرهنگی آنها اثرگذاری قابل توجه داشته است.

مرحله دیگر تاریخ قومی تاجیک های خراسان، با هجوم تازه قبایل کوچی افغان – پشتون ازسوی جنوب ارتباط تنگاتنگ دارد.  نخست ازهمه به استحاله تدریجی تاجیک های پشاور، گذرگاه خیبر، باجور، شلمان پرداخته شد. این روند به ویژه درولایت کندهار به شدت براه افتید؛ درین ساحه پشتون ها با زورزمین های تاجیکان بومی منطقه را غصب نمودند وبه استحاله تدریجی آنها پرداخته وازین راه شمارخود را فزونترساختند. 

ولی دربخش های دیگرخراسان، قاعده عمده قومی(اتنیکی) که اتنیک های دیگر به شمول پشتونهارا باهم متحد وهمبسته میساخت همان مردمان تاجیک محل بودند.

سهمگیری قبایل افغان – پشتون درتاریخ قومی تاجیک های خراسان با توانمندی آنها که دردرازای سده ها با اتنوس تاجیک همزیستی وباهمی داشته ولی همزمان هویت قومی خود را نیز نگهداری نمایند، ارتباط میگیرد. اما آهسته آهسته فرایند های اتنیکی کرکتر«تحت مدیریت درآمده » را بخود میگیرد.

درسده بیست، درشرایط تازه  تاریخی تلاش های نخبگان حکومتگرپشتون برای « پشتون سازی» زندگی اجتماعی – سیاسی ، و فرهنگی کشور وبرهمین اساس تلاش برای ساختمان ملت افغان آشکارگردید.

امروزه، درین دوره ازتکامل تاریخی، مناسبات متقابل میان پشتونها واتنوس های غیرپشتون افغانستان، درونمایه اساسی پروسه های میانقومی وقومی سیاسی را تشکیل میدهد.

مبحث سوم پایان نامه « تاریخ سیاسی تاجیکان افغانستان درمیانه سده هژده – آغازسده بیست» متشکل از سه پاراگراف بوده و به موقف سیاسی بخش جداشده مردم تاجیک در میانه سده هژده – آغاز سده بیست» که در گستره ی دیگرجیوپولیتیک قرارگرفته اند ، اختصاص داده شده است.

درپاراگراف نخست « تاجیکان خراسان درترکیب دولت درانی(1747 – 1818)» پژوهشگر تثبیت کرده است که تا میانه سده هژده، تاجیکان که، شامل دولت های گوناگون منطقه بوده اند، تمامیت سرزمین تباری وقومی، هویت تباری وقومی، نزدیکی ووابستگی معنوی خود را نگهداشته اند.

درنوارمرزهای سیاسی، پیش ازهمه درهردوکناره رود آمو، سرزمین های فئودالی یا فئودال نشین های  تاجیکان تلاش ورزیده اند تا آزادی خویش را نگهدارند.  مردمان مناطق آنسوی هندوکش مانند بدخشان، پنجشیر، کوهستان، کوهدامن، کابل، غور، زمینداور ازلحاظ سیاسی آزاد بودند.

ولی با بوجود آمدن دولت افغانی درانی درخراسان(1747-1818) و دولت منغیت ها درماورالنهر یگانگی سرزمین تباری قوم تاجیک برهم خورده وازآنزمان تاجیکان خراسان در موقف جداگانه(دورمانده ازپیکرش) وبا پیامد های ناشی ازآن قرارگرفتند.

بدین ترتیب، درنتیجه سیاست اشغالگرانه احمدشاه درانی نه تنها تاجیک های خراسان جنوبی، بلکه سرزمین های فئودال های تاجیک – اوزبیک کناره چب رود آمو که بنام چهارولایت وبدخشان مشهوربود نیز تحت سلطه وتابعیت درآمدند.

ولی این تابعیت وفتح دوامدارنبوده ودردوران حکمرانی تیمورشاه (1773-1793)، زمان شاه(1793-1801)، شاه محمود 1801-1803/1809-1818) این سرزمین ها درواقعیت ویا عملآ مستقل شده بودند.

تاجیکان کابلستان، کوهستان، کوهدامن وسایرمناطق خراسان شرقی  تحت رهبری میر واعظ ، سید اشرف ودیگران سران این سرزمین ها نیزسرکشی کرده ودربرابر افغانها مقاومت نموده و ازاستقلال خود تا سال های 30 سده نزده پاسداری کردند.

بدین ترتیب، نتایج بررسی ها بما اجازه میدهد تا بگوییم که دردوران دولت درانی(1747- 1818) تنها تاجیک های کندهاروسایرمناطق جنوبی تحت حاکمیت پشتونها قرار داشتند.

درپاراگراف دوم « تاجیکان افغانستان دردوران روی کارآمدن سلسله بارکزایی ها»، پژوهشگر بربنیاد فروپاشی دولت درانی وپیدایش سرزمین های مستقل فئودالی ایکه ازسوی سلسله نو – برادران بارکزایی اداره میشدند وهمچنان دراوضاع تازه جیوپولیتیک که با پلان های استعماری انگلیس درخراسان – آسیای میانه ارتباط میگرفت؛ موقف سیاسی  تاجیکان افغانستان را به بررسی گرفته است.

همچنان مسایل بسیارعمده  وروند سیاسی آنزمان مانند تجاوز انگلیس ها به افغانستان ومشارکت تاجیک ها درجنگ اول افغان وانگلیس سالهای 1838- 1842 ، گسترش بیشترقبایل پشتون درسرزمین های تاجیک – هزاره – اوزبیک، وضع تاجیکان وسایر اقوام غیرپشتون درآنزمان، جنگ دوم افغان وانگلیس 1878-1880  ونقش تاجیکان افغانستان درمبارزه با استعمارگران انگلیس نیزبه بررسی گرفته شده است.

با فتح وپیروزی بر هزاره جات درسال 1892 و کافرستان درسال 1896 ، امیرعبدالرحمان خان روند وابستگی وتابعیت مردمان غیرپشتون و برپایی دولت متمرکزرا به انجام رسانید.

درپاراگراف سوم « تشکیل دولت متمرکز ووضعیت مردمان غیرپشتون» درباره تاریخ اشغال وفتح وتابعیت مردمان غیرپشتون ازسوی امیرعبدالرحمان، برپایی دولت متمرکزافغانی ووضعیت وجایگاه  تاجیک ها، در ده سال نخست سده بیست ارایه گردیده است. بکارگیری منابع ورویکردهای گوناگون درباره دورانی که زیربررسی قرارداشت وهمچنان مقایسه تاریخی آن به پژوهشگراجازه داد تا بیان نماید وثابت بسازد که امیرعبدالرحمان خان (1880-1901) پس ازآن که به قدرت رسید، ازیکسو، درموج مبارزات ضد استعماری مردمان افغانستان،  وازسوی دیگر،    درواقع با پذیرش یک سازش با انگلیس ها، دوباره به زیرسلطه درآوردن ووابستگی تاجیک ها، هزاره ها، اوزبیک ها، سیاه پوش ها وسایرمردمان غیرپشتون پرداخت.

با فتح وپیروزی بر هزاره جات درسال 1892 و کافرستان درسال 1896 ، امیرعبدالرحمان خان روند وابستگی وتابعیت مردمان غیرپشتون و برپایی دولت متمرکزرا به انجام رسانید.

توسعه وگسترش طولانی قبایل افغان – پشتون که، میهن شان کوه های سلیمان بود؛ و گسترش استعماری انگلیس  درسده نزده با این نتیجه به پایان رسید که درسال 1895 با معاهده انگلیس – روس درزمینه تعریف حوزه نفوذ، و پیمان میان افغانستان و امیربخارا درزمینه خط مرزی رود پنج ، مردم تاجیک بگونه نهایی به دو بخش تقسیم شده وسرنوشت آنها درهردو سوی مرز دردوره نوی تاریخ گونه گونه رقم خورد.

بررسی منابع ورویکردهای تاریخی، مواد آرشیف وبایگانی ها ورویداد نامه های آغازسده بیست نشان میدهد که با مرگ امیر عبدالرحمان خان (1901-1919) درکشور ودرجامعه زیرتاثیر رخدادهای انقلابی درکشورهای دیگر، جنبش های اجتماعی – سیاسی ایکه تلاش میورزیدند تا رژیم موجود را دگرگون بسازند، زاده شدند ونیروگرفتند. درمیان آنها ازدوگروه یاد آوری مینماییم. یکی گروه لیبرال ها که متشکل ازکارمندان عالی رتبه ودرباری تاجیک مانند محمد ولی خان بدخشانی، برادران میرزمان الدین و میریاربیک خان دروازی، لعل محمد خان کابلی، شجاع الدولت خان وسید پاچامیرخان لوگری، نظام الدین خان ارغندی ودیگران که برای رویدست گیری رفورم ها درچارچوب رژیم موجود تلاش میورزیدند، یاد کرد.

گروه دومی – جمیعت پنهانی« جنبش مشروطه» - جنبش قانون اساسی بود. اعضای بال تاجیکی این گروه لعل محمد کابلی، محمد عثمان پروانی، جوهرشاه خان غوربندی( همه ی آنها ازسوی امیرحبیب الله اعدام شدند)، غلام محمد خان میمنه گی، میرمحمد حسین کابلی، میرزا عبدالرزاق خان کابلی، میرزمان الدین خان بدخشانی، میرزا غیاث الدین خان کابلی، حافظ عبدالقیوم خان کابلی، محمد ابراهیم خان کابلی، عبدالمجید خان کابلی ودیگران، اراده داشتند تا نه تنها رفورم ودگرگونی بیاورند بلکه رژِیم مطلقه را به شکل دموکراتیک ترمدیریت دولتی تعویض نمایند.

مبارزه جریانات و گروه های گوناگون قانون اساسی خواهان، که درادبیات علمی، بیشترینه زیرنام « جوانان افغان» تعمیم می یابند، به کشته شدن امیرحبیب الله خان درسال 1919 وبه قدرت رسیدن امیراصلاح طلب امان الله خان(1919-1929) که رژیم شاهی مشروطه  را درافغانستان اساس گذاشت،  انجامید.

درسه دهه ی نخست سده بیست درشرایط نو تشدید تضادهای اجتماعی، تاجیک ها دوباره شرکت کنندگان رخداد های سیاسی بزرگ  شدند. مشارکت آنها درحیات سیاسی کشوردرشکل قیام مسلحانه ضد دولتی 1928-1929 که درراس آن حبیب الله کلکانی( روستایی درکوهدامن) نماینده پایینی ها وسقا زاده  قرارداشت، بازتاب یافت. اوبحیث بیانگر منافع نه تنها تاجیک ها درمقام یک قوم، بلکه نماینده مردمانی که ازاقوام گوناگون متشکل بوده و ازسیاست اصلاح طلبانه  امیرامان الله ناراضی بودند، بمیدان آمد.

درباره جنبش دهقانی تاجیک های افغانستان درسالهای 1928-1929 به سرکردگی حبیب الله کلکانی وفرامانروایی کوتاه مدت اودرافغانستان رساله ها، اسناد ومدارک زیاد نگهداری شده به زبان های روسی،  انگلیسی وفارسی وجود دارد.

درپژوهش نامه هایی که درپرتوی این رخداد ها، نوشته شده اند، درپیرامون درامه اجتماعی  ووضعیت اتنوپولیتیک توضیحات گوناگون ارایه شده است.

برطبق ارزیابی های شوروی درسالهای 20 – 30 سده بیست، به استثنای برخی ازکارها، جنبش دهقانی تاجیک ها بحیث یک جنبش ارتجاعی مشخص گردیده است، زیرا این جنبش نتوانست درچارچوب جیوپولیتیک دولت «کارگری – دهقانی» که، بالای رژیم مترقی و تحول پسند امیرامان الله حساب میکرد وبا آن مناسبات همسایگی نیکوبرقرارکرده بود، جایگاه خود را پیدا نماید. درتاریخ نگاری افغانستان، بخشی ازپژوهشگران درارزیابی های خویش درموضع ناسیونالیزم پشتون قرارگرفته و جنبش تاجیک ها را همچون شورش «برهنه پاها»، «سقاو ها»، «دزدان» کوهستان وکوهدامن می دانند.    

ولی بررسی سیستماتیک ومقایسوی ایکه پژوهشگرازمواد تاریخی و منابع موجود وچشمدید های مردم انجام داده است، میرساند که این یک جنبش اجتماعی ای بوده است که نمایندگان لایه های گوناگون اجتماعی به شمول خان ها وروحانیت را دربرمیگرفته است.

به باورپژوهشگر(مولف) زمان آن رسیده است تا ازروی این افسانه که گویا بچه سقاو ویاران او ازبرکت یاری نظامی – سیاسی ومالی انگلیس ها به قدرت رسیده اند پرده برداشت. بررسی نشان میدهد که رویداد پایان سال 1928 – نیمه نخست 1929 بازتاب دهنده چگونگی توسعه ملی ، داخلی افغانستان بوده وسرشت آن آنقدرهم با منافع بریتانیای کبیرسازگارنبود. بیهوده نیست که انگلیس ها سفارت خود را درکابل بستند و دولت های دیگررا تشویق کردند( به استثنای اتحاد شوروی، فارس وترکیه) که مانند آنها عمل نمایند تا رژِیم نو کلکانی درانزوای بین المللی قراربگیرد. افزون برآن فاکت های دیگرنیزوجود دارد و بیانگرآن میباشد که به ویژه انگلیس ها محمد نادرخان که امیرکلکانی را تعویض نمود، کمک نمودند تا به پادشاهی برسد؛ برای این منظوربرای نادرخان 175 هزار پوند استرلینگ کمک نمودند.

تکانه های اجتماعی سالهای بیست سده بیست درافغانستان و ازجمله به قدرت رسیدن وفرامانروایی کوتاه مدت نماینده تاجیک ها، پیامد منطقی وقانونمند تضاد های ژرف اجتماعی – اقتصادی و قومی سیاسی ، نابرابری  های اقتصادی و ملیِ بود که درجامعه افغانی وجود داشت.

بخش چهارم – رشد تدریجی زندگی اجتماعی – اقتصادی واجتماعی تاجیک های افغانستان درمیانه سده هژده – آغازسده بیست مشتمل برچهارپارگراف است.

درپاراگراف نخست «ساختار اقتصادی – اجتماعی واجتماعی» ، پژوهشگر براساس بررسی سیستماتیک و تاریخی – اجتماعی منابع، احصاییه هاو مواد بایگانی موجود وهمچنان پهلوهای دیگر مسئله مورد نظرمانند پیدایش فئودالیسم نوع شرقی تاجیکان افغانستان، ساختاراجتماعی جامعه فئودالی، طبقه بندی جامعه تاجیک ومسایل دیگری ازهمین دست را به بررسی گرفته است.

درجامعه فئودالی تاجیک  های افغانستان آنزمان، توسعه یافته ترین شکل اتحاد سیاسی همانا خان های مستقل ونیمه مستقل، زمینداری فئودالی، واملاک شهزاده ها که دراس آنها خانها، شاهان، میرها، ملک ها، بیک ها، حاکم ها قرارداشتند، بوده است.

برای مدیریت دارایی ها، ساختارهای اداری – دفتری (اداره امور) دراختیار فرمانروایان قرارداشت که متشکل ازرییس اداره امور- «وزیر»،  دبیران - « مرزا» ومستخدمین بود. ارستوکراسی نظامی را «اکابر»  وسربازان نظامی را « نوکرها» تشکیل میدادند.

روحانیت اسلامی درساختاراجتماعی تاجیکان جایگاه ویژه داشتند؛ آنها متشکل بودند ازسادات، پیرها، خلیفه ها، ملاها وغیره که درجامعه ونزد مردم ازاعتبارزیاد مذهبی برخوردار بودند.

پایینی های زحمتکش جامعه فئودالی تاجیک متشکل ازدهقانان - روستایی، زمیندار، «مستاجر- اجاره دار، « برزگر- کشتکار» ، مزدورکار- مزدورک بودند.

اقتصاد جامعه فئودالی تاجیک درآنزمان درواقع آمیزه ای بود اززمینداری بزرگ فئودالی با زمینداری کوچک دهقانانی که وابسته به فئودالان بودند.

گونه اساسی بهره برداری همانا اجاره فئودالی(جنسی، متحوله، پولی) بوده است که، محصول اضافی وهرازگاهی هم بخشی ازحاصل برداشته شده ازدهقان کم زمین وبی زمین گرفته میشود.  

نویسنده بر اساس واقعیت های تاریخی قابل اعتماد، وضعیت اجتماعی و اقتصادی تاجیک های افغانستان را از میانه سده 18تا سالهای 20 سده بیست نشان می دهد. به ویژه، آشکارگردیده است که تا میانه سده هژده ، املاک فئودالی تاجیکان به درجات گوناگون دروابستگی واسال ازهمسایگان نیرومند شان قرارداشته ولی درمناطق کوهستانی وکوهستان های بلند توانسته اند استقلال خودرا تا ربع اخیرسده نزده نگهداری نمایند.

وضع اقتصادی – اجتماعی تاجیکان افغانستان ، سرازمیانه سده هژده ، با توسعه طلبی وگسترش قبایل پشتون، سیاست استعماری وغصب  زمین  های تاجیکان،   هزاره ها، اوزبیک ها وسایرمردمان غیرافغان خراسان ازسوی امیرهای افغان ارتباط تنگاتنگ داشته است. برای تاجیکان خراسان جنوبی، این روند درزمان دولتمداری درانی ها(1747- 1818) تکمیل میگردد.

بهره برداری اززمین های تاجیکان، هزاره ها، اوزبیک ها با پخش استعمار به خان نشین  ها ومناطق فئودالی کناره های چپ رود آمو تقویت یافته و درزمان حکمرانی امیرعبدالرحمان(1880- 1901) سرشت غارتگرانه پیدا میکند.

درپیامد، ازیکسو، مالکیت بزرگ مالکان افغانی پدیدارمیگردد، وازسوی دیگر، بی زمین شدن تاجیک ها وسایرمردمان غیرافغان صورت میگیرد.

سیاست مالیاتی امیرعبدالرحمان خان پسرحبیب الله خان ( 901- 1919) ، پیش ازهمه برمبنای استثمار اقصادی غیرپشتونها استواربوده، عواید سرشار به خزانه امیروارد نموده و منبع ثروتمندی متنفذین افغان و تهیدستی وورشکستگی توده های دهقان بوده است.

درمرحله نخستِ آزادی افغانستان در سالهای بیست، تاجیک ها دوباره زیرتیغ کامپاین ناقلین قرارگرفتند؛ این باردرزمان امیرامان الله بخش چشمگیرزمین های شان درشمال کشور بدست مالکان نو – ناقلین پشتون افتاد.

درپایان این دوره، تاجیکان به یاری قبایل پشتون مشرق افغانستان قیامی را برضد امان الله براه انداختند و یک ائتلاف رنگارنگ ازلحاظ اتنیکی واجتماعی نیروهای محافظه کار به زعامت حبیب الله کلکانی تاجیک را به قدرت رسانیدند. بدین ترتیب برای بارنخست درتاریخ کشوردرراس دولت نماینده مردمان غیرپشتون قرارگرفت. باوجود اینکه حکمراوایی او کوتاه مدت بود( در(خزان 1929 رژیم او تحت ضربات نیروهای متحد قبایل پشتون مشرق کشور وپشتونهای خارجی فروریخت)، ولی بازهم اثرمعینی درتاریخ کشور وحافظه مردم گذاشت.

ادامه دارد