سناریوهای احتمالی افغانستانِ پساامریکا
تاریخ، افغانستان را یکبار دیگر در یک دو راه انتخاب میان بد و بدتر قرار داده است. افغانستان برای بار اول نیست که در یک دوراهی تاریخی قرار میگیرد. امیر شیرعلیخان سوگوارانه باید میان سلامت افغانستان و حمایت روسیه تزاری و یا تجاوز امپراطوری انگلیس تصمیم میگرفت و داکتر نجیبالله میان خروج قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی سابق و سازش با مجاهدین و حامیان منطقهای و فرامنطقهایشان و این بار هم کماکان باید تصمیم میان بازگشت به عقب و حلقه خبیثهی فقر و جنگهای بیپایان و یا یک مصلحت بزرگ و صلح دایمی با گروه طالبان و حامیانشان است. اصطلاح مصلحت بزرگ (The Great Compromise) برخاسته از جنگ داخلی امریکا میباشد که دولتمردان آن وقت امریکا منجمله جورج واشنگتن و جنرالان ارشد جنگ داخلی امریکا تن به یک سلسله تصامیم سخت و نهایت آزاردهنده با دشمنان سفاکشان برای سلامت و حفظ کلیت نظام و وحدت ایالات جنوب و شمال امریکا دادند. این بار افغانستان نیز به همان نقطه رسیده است که باید تن به یک سلسله تصامیم سخت، نهایت آزاردهنده و بیرحمانه بدهد که در طویلالمدت ضامن سلامت، وحدت ملی و تمامیت ارضی افغانستان باشد. دولتمردان و سیاستگذاران افغانستان باید در چنین امری عجولانه عمل نکرده و با نهایت تدبیر و دوراندیشی تصامیم حسابشدهای برای آینده جنگ و صلح در افغانستان بگیرند.
جنگ افغانستان در غرب به یک جنگ نامحبوب، طولانی و خستهکن بدل شده است و سیاسیون امریکایی و غربی خود را در افغانستان در یک تلک نظامی مینگرند و خواهان ختم هر چه زودتر حضورشان در این کشور میباشند، ضمناً آنها سرمایهگذاری امنیتی و اقتصادی را در افغانستان بیهوده و بدون منفعت دانسته و سیاسیون این کشور را مشتی فاسد، فرصتطلب و نهایت غیر قابل اعتماد دانسته و دلیل آن را فساد گسترده اداری و سیاسی و نبود یک حکومت قوی و وسیعبنیاد که نمایندهگی از تمامی اقشار افغانستان کرده بتواند میدانند. از طرف دیگر شدت جنگ و قربانیان روزافزون نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان در خلای یک رهبری سالم نظامی و امنیتی مردم افغانستان را از این جنگ و چگونهگی حضور خارجیان در افغانستان به ستوه آورده است. این وضعیت غیر قابل تحمل و ناپایدار است و باید تصامیم اساسی را سیاسیون و بزرگان افغانستان نسبت به سرنوشت این کشور بگیرند. ضربالمثل مشهور جاپانی است که میگویید: «حکومتها در جنگ بقا خواهند آورد اما در سردرگمی و بیسرنوشتی نه!»
متأسفانه صف واحد طالبان و شکست اجماع منطقهای در مورد جنگ افغانستان در مقایسه به یک حکومت که در داخل به جان هم افتاده و جامعه جهانی خسته از کشمکشهای داخلی و بنبست نظامی موجود شرایط را برای یک انفجار عظیم و تصامیم بزرگ سیاسی در داخل و بیرون از افغانستان هموار خواهد کرد. شرایط سخت نیاز به تصامیم سخت و دلیرانه دارد.
من در این نوشته کوشش نمودهام تا چگونهگی صلح و مصلحت بزرگ افغانستان، آینده سیاست و حضور امریکا در افغانستان و سناریوهای احتمالی افغانستان پساامریکا را تشریح و ترسیم نمایم.
الف. مصلحت بزرگ چیست؟
مصلحت بزرگ عبارت از یک اجماع بزرگ بینالافغانی و تصمیم کلان در مورد سه لایه ضخیم جنگ جاری میباشد – حکومت افغانستان و قشر سیاسی جدید باید با طالبان کنار بیایند، با پاکستان روی موضوعات تاریخی به مذاکره بنشینند و با ایالات متحده امریکا و ناتو روی یک شراکت پایدار با حفظ منافع امنیتیشان در افغانستان به نتیجه برسند. این مصلحت بزرگ سیاسی ضامن یک آینده عاری از جنگ و کشمکشهای امنیتی خواهد بود. این چرخش بزرگ نیاز به درایت، تدبیر و قربانی سیاسی دارد و الی جنگ لایتناهی در افغانستان به نفع هیچ طرف سیاسی نیست. با طالبان باید روی چگونهگی نظام و شراکت در قدرت، با پاکستان روی موضوعات متعدد سیاسی و امنیتی و با امریکا و متحدان ناتو آن در مورد حضور و عدم حضورشان در افغانستان و تبدیل روابط پررنگ فعلی به یک روابط عادی امنیتی و سیاسی باید مذاکره و مباحثه صورت گیرد و نهایت آن لویهجرگه افغانستان و شورای سرتاسری علمای افغانستان خواسته شود تا روی این سه مورد تصمیم نهایی بگیرند.
این مصلحت بزرگ از طالبان میخواهد که واقعیت جدید افغانستان را بپذیرند کماکان که از قشر جدید سیاسی و اجتماعی افغانستان میخواهد تا طالبان را با تمام کمی و کاستیهایشان بپذیرند و با پاکستان و ناتو روی منافع مشروع امنیتی و تاریخیشان به یک چارچوب همکاری برسند. این واقعیت تلخ و نهایت آزاردهنده است که واقعیتهای جنگ جاری در افغانستان آن را برملا ساخته است. در این جنگ کسی در میدان مذاکرات، چناق دلخواه نخواهد داشت اما شاید بتوانند با ازخودگذری شرایط امن برای نسلهای آینده به جا بگذارند.
ب. سیاست امریکا نسبت به افغانستان و منطقه
پالیسی جنوب آسیای رییس جمهور ترامپ به یک بنبست نظامی و سیاسی رسیده است. این پالیسی با وجود نکات مثبتش هنوز نتوانسته بازی جنگ و صلح را در افغانستان به شکل بنیادی تغییر بدهد. وزنه محاسبات جنگ به شکل روزافزونی در غرب به سوی صلحخواهی و پیدا نمودن یک راه حل سیاسی و نهایتاً صلح پایدار برای افغانستان است. از سوی دیگر اولویتهای جیوپولتیک ایالات متحده امریکا و متحدان ناتویش، به حاشیه کشاندن روسیه، احتمال درگیری با ایران و مهار نمودن چین میباشد و بعد از کشته شدن اسامه بنلادن و فلجسازی سازمانهای القاعده و داعش دیگر تهدید اصلی امنیتی به منافع امنیتی و اقتصادی این کشورها تروریزم نه بلکه روسیه، ایران، چین و کوریای شمالی میباشد. پس جهان و منطقه تغییر نموده و اولویتهای جهان نیز تغییر نموده است و افغانستان و حاکمان این کشور باید به فکر یک راه حل افغانی و بومی برای حفظ سلامت امنیتی و سیاسی افغانستان باشند.
اما با وجود این تغییرات در اولویتهای امنیتی و سیاسی غرب و ناتو فعلاً سیاست عجله خاصی برای بیرون رفتن از افغانستان نیست اما حضور طویلالمدت ناتو و امریکا در افغانستان متصور نبوده و افغانها باید به راهحلهای بومی برای گرهگشایی مشکلات امنیتی و سیاسیشان متوصل شوند.
ج. سناریوهای احتمالی وضعیت در افغانستان پس از امریکا
با در نظر داشت تغیرات در محیط جیوپولتیک جهان و منطقه چهار سناریوی احتمالی ذیل در افغانستان پسا امریکا قابل متصور و قابل پیشبینی است:
الف. سناریوی اول – ایجاد یک حکومت توافقی و صلح شکننده
یکی از گزینههای برتر برای آوردن صلح در کوتاه مدت ایجاد یک حکومت توافقی متشکل از طالبان، مجاهدین و تکنوکراتها میباشد. این حکومت معجون و تلفیق خوبی از واقعیتهای اجتماعی – سیاسی افغانستان خواهد بود اما شکلگیری چنین حکومتی حداقل در کوتاه مدت ایدهآل و غیر ممکن به نظر میرسد و دلیل اصلی آن ذهنیت حاکم در رهبری طالبان برای پیروزی نظامی است. بر علاوه تجربه تلخ صلح و صلحسازی در افغانستان نشان میدهد که هر صلح که از برایند خارجی و نبود یک پیروزی قاطع نظامی به میان بیاید شکننده و نهایت آسیبپذیر میباشد. طالبان حداقل هفت بار با حکومت مجاهدین در دوشنبه، تاشکند و دیگر پایتختهای کشورهای منطقه برای خاتمه جنگ افغانستان مذاکره کردند، اما سماجتشان به راه حل نظامی و نبود اراده حامیان پاکستانیشان باعث شکست تمامی آن مذاکرات صلح گردید. امروز ما کماکان با یک نسخه افراطیتر و عقدهایتر از طالبان دهه ۹۰ روبهروییم و نباید انتظار داشته باشیم که صلح در صدر اولویتهای کاریشان باشد.
در این سناریو امریکا حضور کمرنگ و تعداد محدود از نظامیانش در یک و یا دو پایگاه برای عملیاتهای ضد دهشتافگنی در افغانستان با توافق حکومت توافقی و اذعان طالبان حفظ خواهد کرد.
ب. سناریوی دوم – جنگ داخلی و نبرد تا آخرین تن
حالت دوم آغاز یک جنگ داخلی جدید در افغانستان خواهد بود. در این سناریو امریکا هممانند اتحاد جماهیر شوروی نیروهایش را از افغانستان بیرون خواهد کرد و حضور دیپلوماتیک و اقتصادیاش را در افغانستان به حداقل کاهش داده و یک حکومت ضعیف را در کابل شبیه حکومت داکتر نجیب که تنها تسلط به چند شهر داشته باشد، حفظ خواهد کرد. متأسفانه در این حالت طالبان و حامیان خارجیشان به جنگ شدت خواهند بخشید و نیروهای ضد طالبانی خودشان را مسلح میکنند و آماده یک رویارویی تمامعیار با طالبان در شمال افغانستان خواهند شد.
در این حالت هر گونه حضور امریکا در افغانستان منتفی بوده و شاید برای این که امریکا و ناتو بتوانند تهدیدهای دهشتافگنی از خاک افغانستان را مهار کنند، با پاکستان برای ایجاد پایگاه در جوار مرز افغانستان به توافق برسند و گاهگاهی دست به حملات هوایی و خاص از داخل خاک پاکستان به افغانستان برای هدفگیری لانههای تروریستی در داخل افغانستان بزنند. این سناریو باید خواب وحشتناک سیاسیون و مردم افغانستان باشد چون دور بطلان تاریخ تکرار خواهد شد.
ج. سناریوی سوم – ظهور ملوکالطوایفیها
در این حالت، یک حکومت مرکزی ضعیف تا سرحد فروپاشی و زورمندان قوی در اطراف این حکومت منحیث اقمار در قریهها و قصبات افغانستان ظهور خواهند کرد. حکومت کابل تنها شکل تشریفاتی و سمبولیک خواهد داشت و امریکا و متحدان ناتوی آن با یکی از طرفهای قوی به خاطر حفظ منافع امنیتی و جیوپولتیکشان در افغانستان به توافق خواهند رسید و کابل تنها یک سمبول و در نهایت امر، بیربط باقی خواهد ماند.
این حالت درست زمان حکومت پسانجیب و حاکمیت مجاهدین را به یادها تازه میسازد زمانی که هلمند و قندهار و یا پروان و کاپیسا قانون خود و کابل قانون و حاکمیت خودش را داشت و امثالهم. متأسفانه تکرار این سناریو شیرازه اجتماعی و سیاسی افغانستان به هم زده و ما را به یک مرگ تدریجی منحیث یک ملت و حکومت محکوم خواهد کرد.
د. ادامه وضعیت فعلی
انارشیزم سیاسی، بنبست جنگ و صلح، نبود سرمایهگذاری با معنا و مؤثر روی قابلیت محاربهای نیروهای امنیتی و دفاعی، نبود یک پالیسی واضح امریکا و ناتو در قبال حمایت پاکستان از طالبان و شروع یک بازی بزرگ در منطقه علیه حضور امریکا وضعیت فعلی را ناپایدار و نهایت شکننده ساخته است. متأسفانه چیزی که فعلاً در وضعیت فعلی خلای آن سخت محسوس است، خلای رهبری افغانها، ابتکار افغانها و مالکیت افغانها است. افغانها منحیث صاحب افغانستان باید به عمق تراژیدی فعلی پی ببرند و با ابتکار و رهبری سالم، کشور را از این منجلاب تاریخی نجات بدهند.
متأسفانه حضور امریکا و متحدان ناتویشان در وضعیت فعلی نه تنها که محاسبات جنگ و صلح را تغییر نداده است بلکه به آن افزوده است. امروز ایران و روسیه به هدف ایجاد ناامنی در افغانستان برای بیاعتبارسازی حضور امریکا و ناتو کمکهایشان به طالبان را دو چند ساختهاند. در مقابل ایالات متحده امریکا و ناتو به این دهنکجیهای ایران و روسیه نه تنها جواب در خور ستایش نداده بلکه از آن تا حدی زیاد چشمپوشی نیز میکنند. متأسفانه بهای رقابتهای ایران و روسیه با امریکا را نیروهای افغان در شمال و غرب کشور میدهند.
د. بهای مصلحت بزرگ چی خواهد بود؟
صلح و صلحخواهی دادوستد و هنر از خودگذری است. هر گونه صلح به مراتب ارزانتر و کمبهاتر از قیمت جنگ است. اما هیچ صلح و مصلحتی بدون قربانی و از خودگذری میسر نشده است. بهای مصلحت بزرگ افغانستان به خاطر دستیابی به صلح پایدار سه قلم درشت خواهد داشت: الف. بازنگری کلیت نظام جمهوری اسلامی افغانستان و مفادات قانون اساسی. ب. بازنگری روابط افغانستان با شرکای استراتژیک و ج. ایجاد یک چارچوب همکاریهای استراتژیک با جمهوری پاکستان و خصوصاً ارتش این کشور.
مذاکره و دادوستد روی هیچ کدام از این اقلام ساده و عاری از احساسات نیست. همهی ما برای حفظ کلیات نظام، شراکت ما با ناتو و امریکا و بالاخره برای ایستادهگی در مقابل سیاستهای غلط پاکستان در افغانستان قربانی و فداکاری نمودهایم اما زمان آن رسیده است که یک تعداد از فرضیههای خویش بازنگری نماییم و تن به یک سلسله تصامیم نهایت سخت و آزاردهنده به خاطر ختم جنگ و خونریزی در کشور خودمان بدهیم. راه صلح راه دشواری است اما اگر نتیجه بدهد منفعت آن به مراتب از جنگ بلندتر خواهد بود.
ذ. آیا جنگ دیگری در راه است؟
صلح که در پشت درهای بسته و در نبود و شراکت تمامی جریانهای سیاسی افغانستان به دست بیاید شکننده و زنگ خطری برای آغاز یک جنگ دیگر است، چون جریانهای سیاسی –نظامی که در سه دهه اخیر در تعیین سرنوشت سیاسی و نظامی افغانستان نقش ایفا کردهاند، خودشان را در حاشیه میبینند و مالکیت این صلح را از خودشان نخواهند دانست. در این حالت، همچون حالتی نیروهای نظامی افغان متلاشی شده و دقیقاً صفبندیهای سیاسی میان نیروهای امنیتی افغان نیز به وجود خواهد آمد. بناً به هر قیمتی که ممکن است، باید جلو یک صلح غیر شفاف، غیر عادلانه و عقب درهای بسته گرفته شود چون خود، نسخهی یک جنگ دیگر خواهد بود.
بر علاوه نیروهای ضد طالب که تا حال ساکت بودهاند اگر در مذاکرات صلح به آنها سهم داده نشود، خود را در حاشیه و بیربط دیده و دست به مسلحسازی هوادارانشان خواهند زد و این آغازی خواهد بود که پایان آن را تنها تاریخ رقم خواهد زد. در این میان نقش حکومت افغانستان نباید به یک داور و میانجی میان طالبان و گروههای ضد طالبان تقلیل یابد. بر عکس حکومت افغانستان باید چتر بزرگی باشد که نیروهای طالب و ضد طالب زیر این چتر بزرگ با مشروعیت رأی مردم افغانستان برای صلح و مذاکره جمع شوند و حکومت افغانستان با دسترخوان بزرگ صلح و صلحخواهی در افغانستان باشد.
ع. سه روند موازی جنگ، صلح و آینده مبهم در افغانستان
جنگ، صلح و یک سرنوشت مبهم سه روند موازی استند که فعلاً در حیات مردم و حکومت افغانستان ملموساند. زندهگی هر افغان فعلاً از یک جنگ واقعی جاری، سخنان رویایی صلح و یک آینده مبهم نسبت به سرنوشتشان متاثر است. کمتر افغانی را خواهید یافت که جنگ جاری از او قربانی نگرفته باشد و یا از صلح و صلحخواهی نشنیده باشد و یا هم نسبت به آینده امیدوار باشد. جنگ و صلح و آینده مبهم، سه واقعیت تلخی است که هر افغان آن را با گوشت، پوست و استخوانش حس میکند.
جغرافیای فعلی افغانستان به جغرافیای جنگ، صلح و جغرافیای ماتم تقسیم شده است. در قسمتی از کشور جنگ جریان دارد و در قسمت صلح و حاکمیت طالبان و حکومت است و در قسمتی هم بیوهزنان، یتیمان، مادران و پدران داغدار آخرین قربانیان جنگاند. به این حالت باید نقطهی پایان بگذاریم.
در یک جغرافیا، نمیتوان زیر سه چتر زندهگی کرد و باید مردم و حکومت افغانستان زیر چتر صلح متحد شوند و راهحل بومی به این هیولای جنگ بیابند. راه صلح دشوار است اما ناممکن نیست. صلح قربانی، شجاعت سیاسی و از خودگذری میخواهد و تنها در چنین حالتی است که سلامت و بقای افغانستان حفظ گردیده و خونریزی جاری قطع خواهد شد.
تمیم عاصی
8 صبح