چکیده
امروزه شناخت اندیشه متفکران از امور مهمی است که در حیطه های علمی مطرح است. این کار علاوه بر ارزش نهادن به جایگاه دانش و دانشمندان، پیشینه دیدگاه های علمی را در رشته های گوناگون نشان می دهد و می تواند پژوهش گران را در تدوین و ارائه نظریات جدید کمک کند، زیرا در جامعه مدرن، اندیشه وتفکر اجتماعی نقش مهمی ایفا می کند وتمامی ابعاد زندگی، متاثر از اندیشه اجتماعی است. اندیشه اجتماعی ابونصر فارابی از جمله مواردی است كه در كنار فلسفه، همواره نام او را به مجامع علمی كشانده و مورد تضارب آراء متفكران قرار گرفته است. با این حال، به نظر میرسد جای طرح یك ساختار نظری از این اندیشه، به شیوهای كه بتوان آن را با اندیشههای دیگر متفكران اجتماعی مقایسه نمود خالی است. در این مقاله، سعی بر آن است با مروری دقیق بر اندیشه اجتماعی فارابی، تا حدّ توان این خلأ برطرف گردد. درواقع مهمترین بحث هایی که مورد نظر فارابی بوده از جمله ویژگی های مدینه فاضله، ظلم و ستم در مدینه فاضله و …مورد بررسی قرار گرفته است. در این مقاله روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای می باشد.
1- مقدمه
اندیشه اجتماعی حاصل تلاش ها وکوشش های تجربی وفکری انسان هایی است که طی سالیان طولانی پدید آمده، دگرگون شده وتکامل یافته است. پیدایی اندیشه اجتماعی، به آغاز زندگی اجتماعی انسان ها بر می گردد. با گسترش زندگی اجتماعی، اندیشه های اجتماعی نیز وسعت و تنوع یافته و برای پاسخ گویی به نیازهای افراد جامعه، به شکل های مختلف در آمده است. اندیشه ی اجتماعی ازیک سو تحت تاثیر عوامل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ، روانی وجغرافیایی قرار گرفته و شکل می گیرد و از سوی دیگر، بر پدیده های مزبور غنا می بخشدو آن ها را به سوی تحول وتکامل سوق می دهد .
اندیشه دراسلام پایگاهی بس ارجمند دارد، قران کریم انسان را به تبیین پدیده ها ی علم هستی فرا می خواند تا اورا از این رهگذر به تفکر وتعمق وا دارد. این فراخوانی، انگیزه وزمینه پیدایی سنت فلسفی و عقل گرایی در جهان گردید و موجب شد تا اندیشمندان مسلمان در عین ایمان و تسلیم به خدا، جهان را به دیده عقل و خرد بنگرند واز آن تفسیری عقلانی کنند.
بررسی و ژرف نگری در آراء و آثار دانشوران مسلمان در حقیقت باز کردن دریچه ای برای باز اندیشی مسائل و پدیده های مختلف اجتماعی است، زیرا باز نگری در نظریه های اصیل، باز گشایی برای طرح گسترده تر مسائل و مشکلاتی است که جزیی از زندگی اجتماعی انسان محسوب می شود. هر نکته و نظریه ای که از اصالت و استحکام برخوردار باشد، می تواند نقطه آغازی باشد برای اندیشیدن. تحول و تکامل علوم و نظریات علمی امری طبیعی، و بررسی ونقد آراء دانشمندان در یک جامعه علمی زنده و پویا، امری ضروری است. بنابراین بررسی وتحلیل آرای اندیشمندانی که در فضای فرهنگ وتمدن اسلامی رشد کرده و با افکار بدیع خود، موجب گسترش و توسعه تفکر گشته اند، مورد نیاز جامعه است، و هدف ما نیز دراین مقاله این است تا به روش کتابخانه ای (مطالعه ای-اسنادی) به گوشه ای از اندیشه های اجتماعی یکی از این اندیشمندان (فارابی) دست یابیم، زیرا با کندوکاو در احوال عالمان و ژرف نگری در آثار آنان است که می توان به اسرار پیروزی ها و شکست های جوامع پیشین دست یافت و از آن در جهت رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی جامعه استفاده کرد.
2- زندگینامه فارابی
ابونصر محمد بن محمد طرخانی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰ میلادی در دهکده «وسیج» از ناحیه پاراب (فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان کنونی به دنیا آمد. دهخدا به نفل از بدیع الزمان فروزانفر مینویسد: «اسم پدر او طرخان و نام جدش اوزلوغ است. درشرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابی اصیبعه دو خبر متناقض درباره او نقل میکند: اول اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بودو دوم اینکه، در عنفوان جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد.» در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.
از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس میشد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود.
در سال ۳۳۰ هجری قمری/۹۴۱ میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸ هجری قمری/۹۵۰ میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عده ایی بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان میرفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت: «هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس و مال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچار با آنها جنگید و کشته شد. امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.
مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلتگزین و اهل تأمل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیتالمال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت میورزید.
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیئت و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بودهاست.
درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار دادهاست، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.
ابن سینا او را استاد خود میشمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. ازجمله سخنی از ابن سینا است که اوج منزلت علمی اورا بیان میکند:کتاب مابعدالطبیعه را مطالعه کردم وبعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم از اغراض مؤلف آن آگاهی پیدا کنم تا اینکه در بازار به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعد الطبیعه بود بعد از مطالعه آن توانستم مطالب مابعد الطبیعه را در یابم و بسیار مسرور شدم. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب دادهاند.
3- زمینه های تأثیر گذار بر اندیشه فارابی
بخشی از اندیشه بشری در شرایط گوناگون به وجود میآید و با تغییر شرایط، تغییر مییابد. در صورت تغییر یكی از عوامل و عناصر ساختی، این اندیشه و جهتگیری آن عوض میشود. اندیشه حادث شده نیز بر شرایط موجود اثر میگذارد و در آنها تغییرات ایجاد میكند. بنابراین، بین این بخش از اندیشه و واقعیتهای اجتماعی، رابطه دیالكتیكی وجود دارد. از اینرو، فضای اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی آبستن این قبیل اندیشههاست. كمتر اندیشمندی را میتوان سراغ نمود كه متأثر از این دو بعد نباشد. با این حال، این اثرگذاری نسبت به افرادنسبیاست. فارابی هم به عنوان یك اندیشمند از این امر مستثنی نیست. از اینرو، لازم است برای فهم اندیشه فارابی، اثر این دو محیط را نیز در نظر گرفت.
1. محیط خانوادگی: هرچند درباره دوره اول زندگی فارابی اطلاع چندانی در دست نیست، ولی آنچه مسلّم است اینكه در آغاز قرن سوم و چهارم، با ورود اسلام در «فاراب» و پرورش فارابی در خانوادهای مسلمان، تربیت اولیه او پایه دینی داشته است.
2. محیط اجتماعی: عصر فارابی عصر هرج و مرج و تشتّت و زوال بنیادهای سیاسی و اجتماعی جهان اسلام بود. در قرون سوم و چهارم هجری، وجود فرقههای اسلامی، اعم از كلامی و فلسفی و نیز اختلاف میان ارباب مذاهب اسلامی از تسنّن و امامی و اسماعیلی، موجب پریشانی و هرج و مرج فكری و فرهنگی شده بود، مجادلات بسیاری از فرق و مذاهب از صورت بحث و محاجّه در محافل روشنفكری خارج شده و رنگ خشونت به خود گرفته بود. علاوه بر این، در بسیاری موارد، دفاع از حریم دیانت پوششی بود برای قدرتطلبیها و خودنماییها و ثروتاندوزیها و دیگر امراض نفسانی كسانی كه مدعیان حمایت از دین بودند. از لحاظ سیاسی نیز یكپارچگی جهان اسلام از میان رفته بود و همزمان با خلافت عبّاسیان در بغداد، امویان در اندلس و فاطمیان در مصر نیز هر كدام مدعی خلافت و امارت مؤمنان بودند. در همین عصر نیز «بنی همدان» در شام و عراق، «صفّاریان» در شرق و «آل بویه» در شمال قلمرو اسلامی، هر یك دولتی مستقل تشكیل داده بودند. نژادپرستی اعراب و قهر و غلبه خلفا موجب انگیزش نهضتها و شورشهایی علیه آنان در قلمرو خلافت شده و وضعیت سیاسی جهان اسلام رو به زوال و دولتهای مركزی را پیش از پیش ضعیف و آسیبپذیر ساخته بود (ناظرزاده، 1376).
بنابراین، جامعه اسلامی عصر فارابی از حیث مسائل درونی و بیرونی، از ویژگیهای ذیل برخوردار بوده است :
الف. ویژگیهای درونی:
1. ضعف حكومت مركزی و تشكیل حكومتهای كوچك و مستقل؛
2. بحث و مجادله حكما و متكلّمان؛
3. زوال اخلاق صاحبان قدرت؛
4. نابسامانی مذهبی و وجود فرقههای شبه مذهبی؛ همچون مزدكیان و بودائیان.
این عوامل درونی وضعیت نابسامان سرزمینهای اسلامی را به دنبال داشت.
ب. عامل بیرونی فضای علمی یونان و تأثیرات این فضا بر مسلمانان بود (فارابی، 1358).
بنابراین، فارابی در زمانی میزیست كه از یكسو، تشتّت و نابسامانی اجتماعی، جامعه اسلامی را فرا گرفته بود، و از سوی دیگر، بنیانهای دینی متزلزل شده و اخلاق رو به زوال نهاده بود. از اینرو، دغدغههای ذهنی وی كه سرچشمه اندیشههای اوست، در همین زمینه به صورت ذیل جهتدهی میشد:
1. پایهریزی علوم برای حفظ دین؛
2. زمینهسازی برای ورود اخلاق در جامعه؛
3. ارائه راهی برای تقویت حكومت اسلامی متمركز و سامان بخشیدن به نظام اجتماعی مسلمانان.
البته نباید تصور كرد كه در اندیشه فارابی این اصول مستقل از یكدیگرند، بلكه این اصول به گونهای ـ كه بعدا خواهد آمد ـ به هم مرتبط بودند و شاید به تعبیر امروزی بتوان گفت: ایدئولوژی و جهانبینی در اندیشه فارابی به یكدیگر مرتبطند.
4- بررسی مبانی نظری اندیشه
مبانی نظری یك اندیشه، كه شامل هستیشناسی، معرفتشناسی و شناختشناسیاند، به منزله روح آن اندیشه محسوب میشوند. از اینرو، سبب اختلاف نظر بین بسیاری از اندیشهها، اختلاف در مبانی نظری آنهاست. به عبارت دیگر، مبانی نظری متفاوت اندیشههای متفاوت را ایجاد میكنند. از اینرو، ضروری مینماید پیش از هر چیز، برای بررسی یك اندیشه مبانی نظری آن مورد بررسی قرار گیرند. بر همین اساس، در این نوشتار پیش از هر چیز، مبانی نظری اندیشه فارابی به شرح ذیل، مورد بررسی قرار میگیرند:
الف. هستی شناسی
در نظام فلسفی و اجتماعی فارابی، «عقل فعّال» اهمیت خاصی دارد و در موارد متعددی، پایان امر به عهده عقل فعّال است. بدینسان، عقل فعّال مواظب احوال و اوضاع انسان است و او را رشد و تربیت میدهد تا به مقام خود نایل گردد. عقل فعّال همه عقول را تعقّل میكند و از آنها فیض میگیرد و به انسانها و جهان طبیعت فیض میرساند.
علاوه بر آن، به عقیده فارابی، هم عقول مجرّد، از عقل اول تا عقل فعّال، دارای مراتب و درجات بوده و هم اجسام و اجرام سماوی دارای مراتب وجودی خاصی هستند. فیض از عالم اجسام سماوی از یكسو، و از ناحیه عقل فعّال از سوی دیگر، به اجسام ارضی افاضه میشود. بنابراین، همه موجودات زمین، اعم از حیوان، نبات و معدن از مبدأ بالا فیض میگیرند. موجودات مجرّد، یعنی عقول، در حدّ كمال وجودیاند. سپس نفوس فلكی و بعد از آن اجسام و بین اجسام، اجسام سماوی كاملند. موجوداتی كه در زیر اجسام سماویاند در نهایت، دارای نقص وجودیاند و در آغاز آفرینش، مرتبه فعلیت ندارند وتنها استعداد كمال به آنها اعطا شده است و در عالم طبیعت، به مرتبه فعلیت میرسند. شكلگیری نظام هستی در دیدگاه فارابی به شرح ذیل است:
در رأس هستی، موجود اول وجود دارد كه یكتاست. این موجود، دومین موجود را، كه موجودی عقلی است، خلق میكند. اولین موجود عقلی دو كار انجام میدهد:
1. ذات موجود اول را تعقّل میكند كه از این تعقّل، دومین موجود عقلی خلق میشود.
2. ذات خود را تعقّل میكند كه از این تعقّل، فلك اول خلق میشود. این كار همینطور ادامه دارد تا موجودات عقلی به عقل دهم و افلاك به فلك نهم ختم میشوند. در مرتبه نازلتر از عالم روحانی، عالم طبیعت وجود دارد كه این عالم از حدّ كامل ماده شروع شده، به نخستین مرتبه حیوان ناطق ختم میشود (فارابی، 1361).