حمید ارجمند
با این که حکومت امریکا رسماً کاهش نیروهایش در افغانستان را اعلام نداشته است اما ایدهی خروج قوای امریکایی اضطراب عظیمی در کابل به وجود آورده است. حکومت پس از این خبر که تنها در رسانهها نشر شده است و از سوی هیچ منبعی به طور رسمی تأیید نگردیده است، وزیران دفاع و داخلهی خود را تعویض کرد. وزیران قبلی که مقامات ضعیف و بیابتکاری بودند، جاهایشان را به دو چهرهی ضد پاکستانی دادند. تعیین اسدالله خالد و امرالله صالح با استقبال مثبت عمومی مواجه شده است و توقعات برای تامین امنیت و مبارزه با گروههای تروریستی افزایش یافته است.
خروج نیروهای امریکایی، ارگ و طبقهی سیاسی افغانستان را وارخطا کرده است. این وارخطایی به خاطرهی خروج قوای روسی و در اثر آن سقوط دولت نجیبالله ربط دارد. هرچند تصور میرفت که خروج قوای روسی منجر به سقوط فوری دولت نجیب منجر میگردد، ولی استحکام و توانایی دولت در حدی بود که برای سه سال در برابر جنگ گستردهی مجاهدین مقاومت کند. اما قطع نهایی کمکهای مالی اتحاد شوروی و اختلافات داخلی در حکومت که دیگر اعتقادی میان نخبهگان حزب وطن به بقای سیاسی و نظامیشان وجود نداشت، آخرین دولت را در افغانستان سقوط داد. این خاطره همان قدر که نخبهگان فعلی کابل را مضطرب ساخته است، طالبان را خشنود کرده و گویا بشارت پیروزی را از افق میشنوند.
حکومت با اعتمادبهنفس صحبت میکند، نمایش وحدت نیروهای سیاسی را آغاز کرده است و از چهرههای منتقد دعوت به کار نموده است. با این حال، تصور میرود که اگر خبر کاهش خروج نیروها به واقعیت بپیوندد، موقعیت حکومت را در برابر طالبان تضعیف خواهد ساخت و به ناگزیر جنگ را طولانیتر خواهد نمود. تا اکنون بحثهای موجود در باره بیکفایتی سیاسی و تصمیمهای شتابزده و خودمحور دونالد ترمپ یک بحث داخلی امریکا تلقی میشد اما برای اولین بار دولتمردان افغان طعم واقعی سیاست ورزی وی را میچشند. اما این شربت تلخی است برای تب مرگباری که هیچ خوب نمیشود.
خبر خروج نیمی از نیروهای امریکایی و استعفای جیمز ماتیس از مقام وزارت دفاع در مجموع خبر بدی برای حکومت افغانستان بوده است. اما به هیچ وجه تاکید ترمپ بر خروج از افغانستان بحث تازهای نیست. بر اساس گزارشها، جیمز ماتیس، و قبلاً مک ماستر، مشاور اسبق امنیت ملی و ریک تیلرسن، وزیر امور خارجهی سابق امریکا، از جمله چهرههای قدرتمند کابینهی امنیتی ترمپ بودند که از ماموریت این کشور در افغانستان و افزایش نیرو حمایت میکردند. ترمپ از همان آغاز روی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان اصرار داشت ولی زیر فشار همین سه چهره تصمیم خود را به تعویق انداخت و به پذیرش استراتژی جنوب آسیا تن داد. در طول این مدت، ترمپ بارها نارضایتی خود را از عدم مؤثریت این استراتژی نشان داده و به طور پیوسته موضوع بازگشت نیروها را مطرح ساخته است. البته، این موضوع تنها به افغانستان محدود نبوده است. مثلاً ترمپ امر خروج نیروهای امریکایی از کوریای جنوبی را نیز داده بود ولی با مقاومت کسانی مانند ماتیس، از این کار دست کشید.
دلایل اضطراب و بنبست
اضطراب ارگ در این مقطع قابل درک است. قوای مسلح کشور که از شهرها و ولسوالیهای عمده در برابر گروههای شورشی و تروریستی حفاظت میکند، کاملاً وابسته به کمکهای خارجی است. جنگ، فساد اداری، بیبرنامهگی و نظام ابتدایی مالیات عمومی رشد اقتصادی افغانستان را شدیداً آسیب رسانده است و در نتیجه دولت را عمیقاً به کمکهای اقتصادی وابسته کرده است.
از سوی دیگر، حکومت در چهار سال گذشته توازن نظامی را در میدان نبرد به نفع خود تغییر نداده و قلمرو بیشتری از زیر نفوذش بیرون گردیده است. قوای مسلح افغانستان به خاطر نداشتن نیروی مجرب و تجهیزات مناسب در خود توانایی پیروزی در یک جنگ چریکی را نمیبیند. با این که قوای مسلح افغانستان پس از خروج اکثریت قوای خارجی در سال ۲۰۱۴ میلادی توانسته است که شهرها و ولسوالیهای عمده را حفظ کند اما حالت دفاعی نیروها نه تنها هزینههای سنگین مالی و انسانی را بر کشور تحمیل کرده است بلکه جنگ را به بنبست نیز کشانده است.
حکومت به خاطر پایین آوردن هزینهها و تداوم جنگ حالت بنبست و تدافعی نظامی را پذیرفته و به جای آن روی تلاشهای دیپلوماتیکش در سطح داخلی و منطقهای تکیه کرده است. راه حل به اصطلاح سیاسی به دلیل نبود توازن میان دستآوردهای نظامی و تلاشهای سیاسی راه به جایی نبرده و در عوض از سوی طالبان و دولتهای منطقهای به معنای ضعف حکومت افغانستان تلقی گردیده است که در نتیجه حکومت هرگز قادر نشده است که شورشیان را به پای میز مذاکره بکشاند.
حکومت برای این که بتواند بقای نظامی و اقتصادی خود را حفظ کند باید منابع خارجی کمک خود را حفظ کند. به صورت تاریخی، میان استحکام دولتها و کمکهای خارجی رابطهی مستقیم وجود داشته است. اقتصاد نامولد دهقانی، اراضی نامرغوب، کمبود منابع آبی و توسعهنیافتهگی بازارهای کشاورزی همواره حکومتها را در افغانستان به لحاظ اقتصادی و مالی ضعیف ساخته و در نتیجه وابستهگیشان به تهاجم و غارت سرزمینهای دیگر و یا دریافت یارانه یا سبسایدی از قدرتهای منطقهای و اروپایی را پایدار ساخته بوده است.
حکومت افغانستان پس از یازده سپتامبر، چانس این را داشت که بلای اقتصاد نامولد و وابستهگی به کمکهای خارجی را در یک روند پایدار دولت سازی و توسعه اقتصادی گام به گام کاهش دهد ولی فساد ساختارمند و نیروی بشری ضعیف مانع از این کار شد. باید پذیرفت که اعتقاد دولتمردان افغان به فساد اداری و غارت کمکهای بیرونی به عنوان مسیری برای دستیافتن به مکنت، ثروت و نفوذ سیاسی، همراه با کراهتزدایی از فساد در سطح جامعه و مقبولیت دولتمردان و رهبران سیاسی فاسد، چانس دولتسازی و توسعهی اقتصادی را در این مقطع از ما گرفت.
در این حالت هر گروهی که پیروز شود، چه دولت و چه طالب، برای جلوگیری از فروپاشی افغانستان باید به پرسش توسعه افغانستان پاسخ بگوید. طبعاً ساختارهای فاسد و وابستهگی تاریخی نخبهگان و ماموران دولتی به معیشتی آلوده به فساد مانع از توسعه میشود و نیاز دولت به کمکهای خارجی را نیز افزایش میبخشد. جالب است که طالبان در زمان حاکمیتشان به کشت کوکنار و تولید تریاک به عنوان یک گزینه اقتصادی میدیدند ولی به دلیل خشکسالیهای دوامدار، حاصل ندادن زمینها و به خطر افتادن امنیت غذایی کشاورزان، مجبور شدند که به سازمان ملل برای دریافت کمکهای بیرونی مراجعه نمایند.
در مقطع فعلی، اگر دولت به صورت مدبرانه روی برنامههای تحولآفرین کار نکند، در سیاستهای نظامی و امنیتیاش تجدید نظر ننماید، جنگ علیه فساد نخبهگان دولتی و اقتصادی را آغاز نکند و سیاستهای اجتماعی و فرهنگی خود را حول احیای همبستهگی ملی سازماندهی ننماید، در جنگ علیه طالب نمیتواند پیروز شود.
ما باید بپذیریم که کمکهای خارجی ذهنیت و خوی وابستهگی را به شکل خفتباری در دولت افغانستان قدرتمند ساخته است و در اثر آن هممانند یک دولت وابسته عمل میکند. کاهش نیروهای جنگی و شاید هم کمکهای اقتصادی و تخنیکی در بلندمدت شوک عظیمی در بدنهی دولت و طبقهی سیاسی افغانستان وارد سازد. این شوک هم میتواند منجر به فروپاشی این دولت و سقوط طبقهی سیاسی شود و یا آنها را وادار به اتخاذ سیاستها و اقدامات اضطراری جهت تحول در وضعیت سازد. ارگ در مرحله فعلی میخواهد با اعتماد به نفس عمل میکند ولی اگر در پی آن اقدامات مشخصی به همراه نباشد، ژست میانخالیای بیش نخواهد بود که بیاعتمادی و ناامیدی موجود را عمق بیشتر بخشیده و وضعیت را وخیمتر خواهد ساخت.