معروف حسنزاده
در یک نظام دموکراتیک تمام مردم جزء بازیگران سیاسی هستند که از طریق شرکت در انتخابات، عضویت در مجامع عمومی و غیره به ایفای نقش میپردازند. اما سهم فرد در بازی سیاسی در مقایسه با گروهها و سازمانها بسیار اندک و ناچیز است. هدف از بازیگران و نیروهای سیاسی سازمانهایی هستند که یا به طور مشخص خودشان را درگیر بازی سیاسی میکنند و به دنبال کسب قدرت سیاسیاند یا به دلیل موقعیتی که دارند زندهگی سیاسی را نسبت به وجود خودشان بیتفاوت نگذاشته، به آن تاثیر میگذارند. از میان همه سازمانهایی که قدم در این راه میگذارند نقش احزاب سیاسی بسیار برجسته است. پس از دولت، احزاب سیاسی قدرتمندترین بازیگران سیاسی هستند که بیشترین سهم از فعالیتهای سیاسی را به خودشان اختصاص میدهند. که افغانستان هم از جمله کشورهای دارای ساختار مردمسالاری، از وجود احزاب سیاسی زیادی در عرصه اجتماعی بهره میبرد که البته تنها شماری از این احزاب در تحولات کشور نقشآفریناند.
حزب متشکل از مجموعه افرادی است که بر مبنای اساسنامه و مرامنامهای ملی و کلاننگر تشکیل شده و به دنبال دستیابی به قدرت سیاسی و حفظ قدرت مذکور از طریق سازوکارهای انتخاباتی میباشند. که شکلگیری احزاب معمولاً معلول وقایع سیاسی و واقعیتهای بیرونی، همچون انتخابات، انقلابها، اعتراضات و موضوعاتی از این دست است.
بر اساس قانون احزاب افغانستان، حزب سیاسی این گونه تعریف شده است که جمعیت سازمان یافتهای از اشخاص حقیقی است که طبق احکام این قانون و اساسنامه مربوط به خود برای نیل به اهداف سیاسی در سطح ملی یا محلی فعالیت میکند.
همچنان در این قانون آمده است که احزاب سیاسی نمیتوانند اهداف را تعقیب کنند که ناقض مبانی دین مقدس اسلام باشد و از استفاده قدرت یا تهدید منع شدهاند.
همچنین احزاب از دامن زدن به تعصب قومی، نژادی، زبانی یا مذهبی منع شدهاند و نمیتوانند آزادیهای فردی را تهدید کنند.
ماکس وبر نیز به نوعی حرب را از منظر جامعهشناسی تاریخی و تلفیق آن با پدیده سازمان تشریح میکند. (در هر جا که قرار باشد انتخابات دورهای به دست گیرندهگان قدرت انجام شود، مؤسسه سیاسی الزاماً یک مؤسسهی انتفاعی خواهد بود. مفهوم این جمله این است که تعداد معدودی از افراد واقعاً علاقهمند به زندهگی سیاسی و مشارکت در امر قدرت، شروع به عضوگیری داوطلبانه هواداران خود میکنند، پس خودشان یا افراد خودشان را نامزد انتخابات معرفی کرده، پس از حصول بودجه لازم به شکار آرای همهگانی میروند. به نظر نمیرسد که بدون چنین سازمانی، بتوان انتخابات را در مقیاس وسیع برگزار کرد). وبر پس به تاریخ مبارزات سیاسی در عصر جدید اشاره میکند و میگوید در آغاز این اشراف بودند که به دنبال قدرت سیاسی بودند. بعدها بروژواها نیز قدم در میدان گذاشتند. محور اصلی بحث وبر سلطه سیاسی است. مبارزه برای سلطه هم بین احزاب جریان دارد و هم در درون احزاب.
بزرگترین و اساسیترین عیب تشکیلات حزبی قدرتطلبی احزاب است. قدرتطلبی، محور اصلی تشکیلات حزب به شمار میآید و قدرتطلبی برای یک حزب موفق یک امر قهری است یعنی وقتی پای انتخاب به میان میآید و احزابی که دارای طرفداران زیادی اند و مردم با آنها همفکر اند، به طور طبیعی نمیتوانند بیتفاوت باشند.
در تبیین این موضوع میبایست به این نکته اشاره نمود که انسان موجودی نفعطلب و زیادهخواه است. به این معنا که علاقه دارد همهچیز در خدمت منافع او قرار بگیرد و اگر کسی مبتلا به مطلقنگری شد و خود را مستغنی دید، سر به طغیان بر میآورد و سرکشی پیشه میکند.
از آنجا که کار احزاب، کاری تشکیلاتی است و بر اساس اساسنامه و مرامنامه آن صورت میپذیرد در بین اعضا، نوعی سلسلهمراتب برای اداره امور تشکیلات شکل میگیرد و میان افراد حزب مسابقه کسب قدرت ایجاد میشود و عملاً افراد برای به دست آوردن ریاست حزب به تشکیل باندهای قدرت روی میآورند.
فعالان سیاسی منتقد در افغانستان به رویدادهای قبل و بعد از هر انتخابات اشاره میکنند به شخصی بودن احزاب، قومی بودن احزاب و فصلی بودن احزاب سیاسی. چون برنامه و نظم حزبی و تشکیلاتی وجود ندارد. در عمل هیچ گونه نظارت و پاسخگویی مستمر و شخص نیز برای صاحبان قدرت وجود ندارد.