قیام فرانسه، چرا اکنون؟

 
 



نويسنده:Laurent BONELLI 
برگردان: گلبرگ پیرایش

پس از سالها شکست اجتماعی، حالا یک جنبش منحصر به فرد دولت را وادار به کنار گذاشتن تعصب بودجه ای اش نموده است. با استفاده از تاکتیک های مناسب، جلیقه زردها در مباحث حفاظت از آب و هوا و قدرت خرید فریب مخالفان را نخورده اند، اما استراتژی اندکی برای برهم ریختن مذاکرات اروپائی دارند. پس از گرد هم آوردن صداهای خاموش، جلیقه زردها درباره ی شیوه ی سازماندهی یا پیوستن به سایر شورش ها، مانند شورش دبیرستانی ها ، تردید نمیکنند. در حالیکه همه چیز دست به دست هم داد تا این خشم بزرگتر شود، تکبر رییس جمهور امانوئل مکرون موجب انفجار آن شد.

مدت زمان زیادی بود که یک حرکت اجتماعی تا این حد برای دولت نگرانی ایجاد ننموده بود. شدت، مدت و عزم «جلیقه زردان» دولتمردان را به طرز ناخوشایندی شگفت زده نمود. ناهمگونی موجود میان تمایلات سیاسی، فعالیت حرفه ای، محل اقامت و گرایشات حزبی شرکت کنندگان نیز دولتمردان را متزلزل نمود. این حرکت قابل انتساب به هیچ سازمان سیاسی یا سندیکای سنتی نیست: این جنبش اعضای مختلف آنچه دولت «اکثریت خاموش» می نامد را گرد هم می آورد، همانهایی که دولت مدعی است که سخنگوی آنهاست و از آنها توقع حرکت دیگری جز رای دادن ندارد.

اثر کلاسیک کارشناس علوم سیاسی آمریکایی بارینگتون مور (Barrington Moore) روش هایی را برای توضیح علت ظهور یکباره ی این حرکت خودجوش و با هماهنگی ضعیف ارایه می دهد.(۱) در شرایطی که دانشگاهی ها به دنبال فهم موج های بزرگ مخالفت در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ در ایالات متحده بودند، وی زاویه ی دیدش را تغییر می دهد. وی این سوال که «چرا مردم شورش می کنند؟» را با سوال دیگری جایگزین میکند که « چرا مردم بیش از این قیام نمیکنند؟». هنگامی که همکارانش به تاثیر نابرابری اقتصادی یا تسلط نژادی اشاره میکنند، مور پاسخ می دهد که این عوامل به طرز چشمگیری همواره در طول تاریخ حضور داشته اند بدون آنکه تا پیش از آن محرک چنین جنبش هایی شده باشند. بنابراین گرچه این عوامل عناصر ضروری شورش را تشکیل می دهند، به نظر وی سخت است که نوعی رابطه ی علیت بین آنها ایجاد نمود.

مبتنی بر یک بررسی بسیار مستند انجام شده روی کارگران آلمانی بین سال ۱۸۴۸ و پایان دهه ی ۱۹۳۰، وی علاوه بر دلایلی که موجب می شود که کارگران معمولا خود را با نظم اجتماعی و سیاسی ای که برایشان نامساعد است تطبیق دهند، به دنبال شرایطی است که آنها را در موارد خاص به رد کردن این نظم می رساند. نتیجه ی اصلی این است که اساسا ثبات بر دگش های ما به ازاهای اعطا شده توسط قدرتمندان به افراد تحت سلطه استوار است : « بدون مفهوم رابطه ی تعهد متقابل - یا بهتر بگوییم الزام اخلاقی، شرطی که بر تساوی هزینه ها و تعهدات دلالت نمیکند - توصیف جامعه ی انسانی به عنوان نتیجه چیزی غیر از اجبار دائمی و نیرنگ غیر ممکن است

از نظر مور، شکست این « قرارداد اجتماعی ضمنی» منازعات مورد بررسی وی را توضیح می دهد. و اظهار می کند که این شکست عموما از دگرگونی تکنیکی و اقتصادی ای ناشی میشود که شرایط را به هم میریزد و موقعیت های بسیاری را برای ارزیابی مجدد در جهت کاهش ما به ازایی که پیش از این تعیین شده اند ایجاد میکند . کسری از نخبگان جامعه که « دیگر به بازی پایبند نیستند» به نظر «مزاحم » آمده و مشروعیت خود را از دست می دهند.

برای آنکه از به روز بودن این تحلیل مطمئن شویم کافی است تغییرات اخیر دنیای کار را به یاد آوریم که « ثبات افراد را از بین برد» و به نظریه جامعه شناس رابرت کستل (Robert Castel) (۲) برگردیم. همانطور که تعداد زیادی از جلیقه زرد ها بر آن تاکید میکنند بسیاری از افراد شاغل شاهد از دست دادن شرایط زندگی عادی خود بودند، تا جایی که برای « رساندن هزینه های آخر ماه» باید بجنگند.

این شرایط با از بین رفتن تدریجی حمایت های ارائه شده توسط دولت وخیم تر شد. در فرانسه، این حمایت ها نقش بسیار مهمی در متعادل سازی تضادهای موجود بین کار و سرمایه ایفا می کنند. افزایش کیفیت خدمات دولتی - آموزش ، بهداشت، حمل و نقل ، ارتباطات ، انرژی و غیره – که قابل دسترسی با هزینه ی پایین و در اقصی نقاط کشوراست، حداقل از نیمه ی دوم دهه ی ۱۹۷۰، امکان محدودسازی نتایج مخرب یک رابطه ی استخدامی کاملا نامساعد برای کارگران را فراهم نموده است.

با این حال « اصلاحات » دولتی از اواسط دهه ی ۱۹۹۰ به صورت مداوم منجر به دوگانگی خدمات دولتی شده است. (۳) آیا متوجه تفاوت عمیق میان یک بیمارستان ، یک دادگاه ، یا یک دانشگاه در کلان شهرهای منطقه را با همین امکانات در شهرهای متوسط یا کوچک هستیم ؟ به نظر میرسد که منطق سودآوری و رقابت بر هدف کاستن از بی عدالتی اجتماعی پیشی گرفته است. حس طرد شدگی ای که افراد احساس می کنند و حس نگرانی کارمندان شاغل در این خدمات که شاهد تغییرات بنیادی درشیوه انجام کار خود هستند از همینجا نشات میگیرد. همچنین از اینجاست که این ایده فراگیر شده که حمایتی که تا پیش از این شامل همه میشد از این پس انحصارا به کسانی اهدا میشود که به قشر برتر تعلق دارند.

این دگرگونی بر روی حس بی عدالتی توصیف شده توسط مور بی تاثیر نیست و تا حدودی ابعاد ضد مالیاتی جنبش جلیقه زردها را توضیح میدهد. (۴) با این تفاوت که از این پس مسئولان دولت جایگاه خود را به عنوان داور از دست داده اند و همراه با برگزیدگان اقتصادی به دسته ی « انگل ها » پیوسته اند. انتقادات درباره ی شرائط زندگی - حقیقی یا فرضی - نمایندگان مجلس و وزرا برپایه ی رسوایی های در مورد دروغگویی ، تقلب مالیاتی یا تبانی شان با سرمایه داران که در سالهای اخیر بسیار سر و صدا کرده است، در میدان های اشغال شده متداول است.

به نظر میرسد که برخی اظهارات دولت این فاصله ی اجتماعی با « افراد عادی » را تایید می کند. هنگامی که امانوئل مکرون بیان میکند « ایستگاه قطار مکانی است که در آن به افراد موفق یا افراد بی اهمیت برمی خوریم » (سوم ژوئیه ۲۰۱۷) یا وقتی که رییس جمهور پیشین- در جمعی خصوصی- به «بی دندان ها»» میخندد(۵) ، بدون شک به نماینده عمیق جامعه بودنشان خیانت میکنند. آنها همچنین حس عمیق تحقیری که بسیاری از شهروندان احساس میکنند را تا این حد تشدید نموده اند که همانطور که در شعار « مکرون گمشو!» خلاصه شده، اسم رییس جمهور در کانون این خشم انباشته شده قرار میگیرد.

به نظر میرسد که تمام سازمان های سیاسی اعتبارشان را از دست داده اند و مانند قدرت حاکم طرد شده اند حتی اگر از گزینه های جایگزین حمایت کنند. این امر همچنین توضیح می دهد که چرا تابحال هیچ یک نتوانسته اند جنبش « جلیقه زردها » را هدایت نموده یا به آنها پیشنهادی جز دعوت به انتخابات مجدد بدهند.

این ناتوانی همچنین فهم علت توسل به خود سازماندهی و عمل بی واسطه را ممکن می سازد. معترضان به دنبال میانجیگری سازمانی، سیاسی یا سندیکائی نیستند و به هیچ یک از روش های عادی اعتراض متوسل نشده اند. آنها امیدوارند که بی واسطه با نمایندگان قدرت صحبت کنند . آنها ابتدا کاخ الیزه (Élysée) و فرمانداری ها را هدف قرار دادند. برخی دعوت به حضور فیزیکی از طریق مسدود نمودن مراکز حساس، سپس میادین، خروجی ها یا عوارضی های اتوبان ، مرزها یا پمپ بنزین ها نمودند.

ترکیب یک نارضایتی که موفق به ابراز جمعی خود شده، فقدان میانجیگری، روش های عمل بی واسطه و استفاده ی گسترده از نیروی دولتی برای متوقف کردن آنها تا حد زیادی انفجار خشونت را توضیح میدهد. تردیدی نیست که به ویژه در پاریس، فعالان خشونت گرا در درگیری با پلیس و تخریب شرکت نمودند. مطبوعات همانطور که دولت بارها خاطر نشان نموده این اعمال را به «هرج و مرج طلبان مستقل» و گروه های راست افراطی منتسب مینمایند. اما شدت این فعالیت ها ، مانند آن چه که از افرادی که مقابل دادگاه احضار شده بودند میدانیم، نشان میدهد که آنها به رهبرانشان محدود نمیشوند. بدین ترتیب مشکل است که آتش سوزی فرمانداری پوی ان ولای (Puy-en-Velay) و عوارضی لا سیتا (La Ciotat) یا ناربن (Narbonne) ، و یا سایر درگیری های خشونت آمیزی که تقریبا در تمامی فرانسه حتی شهرهای کوچک اتفاق افتاده را به آنها نسبت داد.

چند سال پیش یک مسئول عالی رتبه نیروهای حافظ نظم در مصاحبه ای بر روی ماهیت دو جانبه ی خشونت تاکید می نمود. وی اذعان داشت « این ما هستیم که از ابتدا سطح خشونت را تعیین می کنیم. هرچه سطح خشونت ما بالاتر باشد، سطح خشونت معترضین هم بالاتر میرود » بازجویی های گسترده (۱۷۳ مورد بازجوئی تنها در روز ۸ دسامبر)، استفاده از ماشین های آب پاش ، ماشین های زرهی، هلی کوپتر و حتی پلیس های اسب سوار، استفاده از نارنجک های گاز اشک اور (بیش از ده هزار مورد در تظاهرات اول دسامبر در پاریس)، استفاده ی مکرر از گلوله های پلاستیکی (Flash-Ball) : متوجه می شویم که استراتژی به کار برده شده در هفته های اخیر نتوانسته تنش های موجود را آرام کند.

انتخاب تاکتیک اینچنینی به ویژه از «انزوای شگفت انگیز » پلیس و ژاندارمری فرانسه نشات میگیرد که آنها را در برابر تکنیکهای پیشرفته ی سازمان های مشابه در سایر کشورهای اروپایی، مانند روش های کاهش خشونت، رخنه ناپذیر کرده است. (۶) بیست سال سیاست امنیتی به نحو قابل توجهی قدرت و استقلال آنها را افزایش داده است. روش های مورد استفاده در مبارزه با تروریسم، بزهکاری های کوچک یا شورش های شهری به ندرت مورد سوال قرار گرفته اند. تا حدی که خودشان از اعتبار تخصصشان اطمینان حاصل کرده و قادر هستند گاها تکنیک های خود را در موقعیت های دیگر و در برابر سایر اهداف « به صورت طبیعی » به کار بگیرند. تصویر دهها دانش آموز دبیرستان مانت لا ژولی (Mantes-la-Jolie) تحت بازجویی پلیس در حالیکه زانو زاده و دستهایشان را پشت سرشان گذشته اند بسیاری را شوکه نمود. با این وجود این عمل روشی نسبتا رایج در برخی شهرک های پر جمیت است.

این استراتژی ها و ابزارهای شدید همچنین از سوی بیشتر نمایندگان تشویق میشود، آنها شرایط موجود را موقعیتی برای تایید «صلابت » میبینند که از لحاظ سیاسی موثر دانسته میشود. سپس با همکاری سودجویانه ی رسانه ها، مشتاقان همیشگی صحنه های نزاع و خرابکاری ، با نسبت دادن خشونت منحصرا به «خرابکاران »، خود را از مسئولیت تبرئه می کنند.

بدون شک دولت ها اثرات فاجعه بار اینگونه عملیات ها را بر مشروعیت خود اشتباه تخمین می زنند. در واقع این احساس تقویت می شود که دولت جز با حمایت سپر و باتوم های نیروهای حافظ امنیت و تشکیل دادگاه های فوری نمیتواند موقعیت خود را حفظ کند. بدین ترتیب آنها به این نظر که قدرتشان تنها بر « اجبار دائمی و فریب » استوار است رسمیت میدهند، نظریه ای که مور ضعف آنرا نشان داده است.

۱-

Barrington Moore Jr, Injustice : The Social Bases of Obedience and Revolt, M. E. Sharpe, New York, 1978.

- ۲ Robert Castel, Les Métamorphoses de la question sociale. Une chronique du salariat, Fayard, coll. « L’espace du politique », Paris, 1999.

- ۳ Cf. notamment Laurent Bonelli et Willy Pelletier, « De l’État-providence à l’État manager », Le Monde diplomatique, décembre 2009, et, des mêmes (sous la dir. de), L’État démantelé. Enquête sur une révolution silencieuse, La Découverte, coll. « Cahiers libres », Paris, 2010.

- ۴ Lire Alexis Spire, « Aux sources de la colère contre l’impôt », Le Monde diplomatique, décembre 2018.

- ۵ Cité par Valérie Trierweiler, Merci pour ce moment, Les Arènes, Paris, 2014.

- ۶ Olivier Fillieule et Fabien Jobard, « Un splendide isolement. Les politiques françaises du maintien de l’ordre », La Vie des idées, 24 mai 2016, https://laviedesidees.fr

 

لوموند