ایالات متحده، روسیه و بلکواتر آینده مختلفی برای افغانستان در نظر دارند
منبع: د ستیزن ایز کیوریز – نویسنده: سعید نقوی – مترجم: نیکبخت علیزاده
دو روند صلح موازی در افغانستان در حال انجام است.
زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه ایالات متحده در افغانستان، در دوحه چندین دوره مذاکرات گسترده با رهبران طالبان برگزار کرده است که در ماه گذشته خبرهای آن چندین روز به نشر رسید. ابتکار این فرایند، به طرز افتخارآمیزی از سوی امریکا است. اما در روزهای ۵ و ۶ فبروری، طالبان و دیگر گروههای سیاسی افغانستان نیز در مسکو دیدار کردند. یک مسیر مشخص برای آینده با نشر اعلامیهی مسکو اعلام شد.
از جمله نُه مورد آن، نشان میدهد که همآهنگی با روند دوحه در این نشست پیشنهاد شده است. هیچ کس افتخار مالکیت روند صلح در آنجا را ندارد. هر کسی که علاقهمند به صلح است، بانی صلح است. این اعلامیه فوراً توسط ارگ ریاست جمهوری در کابل بیارزش دانسته شد. سخنگوی ارگ، هارون چخانسوری گفت: «اعلامیه مسکو بر روند صلح در افغانستان تاثیر نخواهد داشت.»
در عین حال، در بسیاری از کشورها، شک و تردید وجود دارد که آیا ایالات متحده واقعاً به دنبال خروج کامل سربازانش است. تا حدی این شک و تردیدها از اعمال ترامپ در توییتهایش دیده میشود. بیانیه اخیر او در مورد عراق را در نظر بگیرید. سربازانش در عراق او را قادر «برای زیر نظر گرفتن ایران» میسازند، موردی که خارج از توافق ایالات متحده و عراق است. در همین حال، خلیلزاد در حال شخم زدن زمینهایی است که امید است حاصل دهد، در حالی که رییس جمهور وی بیانیه کاملاً گیجکننده میدهد. ترامپ میگوید که او «عناصر اطلاعاتی» در افغانستان را میگذارد. چند تا؟
تخمینهای روسیه پنج سال پیش زده شده بود. این تخمینها ممکن است تغییر کرده باشند، اما در آن روزها، روسیه از ساخت ۳۰ پایگاه امریکایی در افغانستان مطمین بود. از میان این پایگاهها، پایگاههای بگرام، جلالآباد، قندهار، هلمند، شیندند (هرات) و مزارشریف به میزان محکمی پایدار بودند، نه موقت. این پایگاهها باقی خواهند ماند. اما آیا ما در مورد خروجی که بر مبنای شرایط باشد، صحبت میکنیم؟
اگر ایالات متحده در حال برنامهریزی برای خروج است، چرا یک کنسولگری در قلب مزارشریف ساخته است، به اندازهای که سفارتخانههای بزرگ را در اختیار دارد؟ رنسانس تنها هتل شناخته شده در مزار شریف است.
برای قدرتهای بزرگ، پس از ورود به یک ناحیهی دارای اهمیتِ استراتژیک زیاد طول نمیکشد که بیش از یک مکان مورد نظر را توسعه دهند. بدین ترتیب وهمی برای تصور کردن یک افغانستان بدون امریکا در آینده قابل پیشبینی است. برخی از امریکاییها میپرسند: «این همه خون و سرمایه برای چه چیزی خرج شد؟» همچنین شعاری در کابل بود که «ما باید در مجاورت باقی بمانیم تا تنها دیدهبان دولتهای هستهای مسلمان در جهان باقی بمانیم.»
پس از آن که اوباما در سخنرانیاش در تاریخ یک دسامبر ۲۰۰۹ اعلام کرد که امریکا قصد دارد افغانستان را در ماه جولای ۲۰۱۱ ترک کند، من در مقالهای با بنیاد پژوهشی ناظر مباحثه کردم که امریکاییها نمیتوانند به راحتی افغانستان را ترک کنند. این گفته تا کنون درست ثابت شده است و اکنون یکبار دیگر داستان «ما در حال خروج هستیم» پیش آمده است. در حقیقت، این بار شرایط متفاوت است، اما اجازه دهید نگاهی به این شرایط بیندازیم.
در ماه جولای گذشته، زلمی خلیلزاد و مورگولوف ایگور ولادییریوویچ، معاون وزیر امور خارجه روسیه (که در پشت صحنه گفتوگوی بینالافغانی ۵ و ۶ فبروری در مسکو بود) در یک نشست مهم در دهلی نو در مورد مسایل منطقهای شرکت کرد.
در یک نظم جهانی با همکاری بیشتر، انتظار میرفت نمایندهگان ایالات متحده و روسیه در مورد افغانستان تبادل نظر داشته باشند. از تبادل نظر، چه چیزی تحقق پیدا کرد؟ ولادییریوویچ ادعا کرد که «این قضیه که جنگجویان داعش در شمال افغانستان از سوریه سرازیر شدهاند وحشتزده کرده است.»
فضای هوایی افغانستان تحت کنترل ایالات متحده و دولت کابل است. «بنا بر این، چه کسی مسوول سرازیر شدن داعش به افغانستان است؟»
خلیلزاد به طور ملایم این موضوع را رد کرد. انکار او فاقد اعتبار است، زیرا ادعای روسیه پیش از این توسط آیتالله خامنهای رهبر ایران نیز صورت گرفته است. خامنهای در جریان سخنرانی جمعه خود در ۳۱ جنوری ۲۰۱۸، گفت: «انتقال تروریستهای داعش از سوی امریکاییها به افغانستان با هدف ایجاد توجیهی برای ادامه حضورشان در این منطقه است.»
در کشورهایی که در اطراف افغانستان موقعیت دارند، تردیدهایی وجود دارد که ممکن هدفهای خاموش امریکا باشند، اما این تهدیدها خیلی قوی است. خیلی عجیب است که جهادگرایان، تروریسم و اسلامگرایانی که در دهه ۸۰ در جنگ با شورویها با هم سازش کردند، ممکن است برای تکمیل این حلقه بازگردند. در حقیقت، این اجتنابناپذیر است که تقویت ارتش اسلامی، بدل به ابزار سیاست خارجی امریکا شده است. افسانهی مثلثی بین واشنگتن، تل آبیب و ریاض تا زمانی که این افسانه ادامه پیدا کند، این وضعیت را ادامه مییابد.
اجازه بدهید این اجتنابناپذیری را توضیح بدهم. وقتی گروههای حقوق حیوانات شکار معروف سالانه، روباهی را در ایستگاه تپه آنجلیاس در جنوب هند متوقف کردند، کنجکاویام را نسبت به استاد شکار بیان کردم: «شما چه کارهایی را برای صدها سگ شکاری که دست بالایی در شکار دارند، انجام دادهاید؟» سگهای دوستداشتنی به یک لانهی گرانقیمت منتقل شدند، جایی که دوستداران سگ میتوانند آنها را به دست بیاورند.
بنا بر این اکنون ما میدانیم که چه کارهایی با تازیهای شکار روباه با نژاد بالا انجام میدهیم. اما دولت سلطنتی، مانند عربستان سعودی با شبهنظامیان افراطی اسلامی به شدت مجهز شده و آموزش دیده که به هزینهی میلیاردها دالر کشت و خون میکنند، چه میکند؟ آنها فقط میتوانند به عملیات جدیدتر جنگ مانند افغانستان منتقل شوند. از همینجا آنها میتوانند تمام کشورهایی را که امریکا آرزوی بیثبات کردنشان را دارد، دچار طاعون کنند – مثل سین کیانگ در چین، قفقاز در روسیه، ایران و پاکستان را در صورتی که طبق دستور امریکا رفتار نکند.
برای بدترکردن این درآمیختهگی، اریک پرنس، بنیانگذار بزرگترین شرکت نظامی مرسونری، که از بلکواتر به اکادمی وتریپل کنوپی تغییر یافته است، به افغانستان برگشته است. او این ایده که نیروهای امریکایی با ارتش مرسونری پرنس جاگزین شوند را پیشنهاد داده است. طرح او که افغانستان توسط یک «نایبالسلطنه» اداره شود، توسط مشاور امنیت ملی، ایچ.آر. مک ماستر و وزیر دفاع جیمز ماتیس بسته شد.
پس از آن که آن دو، راه دروازه را به او نشان دادند، پرنس دوباره در جاجاهایی از افغانستان دیده شده و خلیلزاد متوجه این موضوع شده است. تنها کسی که حاضر به دیدار با او در کابل نیست، رییس جمهور غنی است.