حشمت صمیم احمدزی، روزنامهنگار
از دیر باز دولتمردان و هم اشتراککنندهگان لویهجرگه نتوانستهاند از کسانی که روزی برادران به جان برابر ما و روز دیگری برادران ناتنی و مزدوران آی.اس.آی میشوند، تعریف مشخصی ارایه کنند. در تمامی این مدت، ما با درک دوگانه با کسانی که میجنگیم روبهرو بودهایم و بین برادر و مزدور نتوانستهایم یکی را برگزینیم. برعکس ما طالبان اما جسورتر اند و تعریف مشخص از غیرخودی دارند. به باور آنها شمشیر اسلام و کفر با هم جمع نمیشود و به همین سادهگی حکم تکفیر سربازانمان را صادر کرده و هر روز خون جاری میسازند.
طی این سالیان ما نتوانستیم مشخص کنیم که با کی دست به گریبان هستیم و کشوگیر داریم. صلح و جنگ کنونی ما به حکایت فیل در مثنوی مولانا میماند که هر کی به زعم خودش تصویری از آن در ذهن دارد. این خود پیچیدهگی جنگ و صلح را در کشور نشان داده و به سادهگی قابلیت درک را ندارد.
وقتی زنگ دروازه به صدا در میآید، دلیل بر این است که آن سوی دروازه کسی این زنگ را فشار میدهد و یا اگر دود از جایی بلند میشود، دال بر وجود آتش است؛ اما وقتی خلیلزاد کلید صلح را در بیرون از افغانستان میجوید، این به چی دلالت میکند؟
خلیلزاد امروز کمی ژرفتر به این مسأله مینگرد، به همین دلیل هم بیم و امیدها نسبت به هر زمان دیگری بیشتر شده است که شاید سراغ این کلید را بشود این سو و یا آن سوی مرزها ردیابی کرد.
جنگ و صلح کشور کثیرالاضلاع است. اگر یک ضلع آن در قطر باشد، دیگر ضلعهای آن در پاکستان و عربستان و حتا چین و روسیه باید جستوجو شود. به همین ملحوظ نسخهی با قابلیت التهام برای این درد، به سادهگی دستیافتنی نیست.
با این وجود، ضلعهایی از جنگ و صلح کشور بنا بر دلایلی یا نادیده گرفته میشود و یا هم دستنیافتنی میماند که به دو ضلع آن به گونه کوتاه در اینجا اشاره میکنم و به دنبال آن به کارشیوههایی که حکومت بایست بدانها توجه کند، پرداخته خواهد شد.
جاهطلبی قدرتها: همین گونه که جنگ از افغانها نیست، بل علیه افغانها است، به همین گونه صلح و مدیریت صلح از دست افغانها بیرون است. به همین منظور خلیلزاد سفرهای بیشتر خارجی دارد تا داخلی و چندین دور گفتوگوهای خلیلزاد با طالبان و در پی آن سفرهایش به کشورهای به نحوی دخیل در جنگ کشور، روشنی لازم را در این خصوص انداخته است که امروزه نمیتوانند از درک کسی خارج باشد.
جاهطلبی قدرتهای بینالمللی و منطقهای و دخیل بودن پای امریکا در این امر مهم، آن هم در شرایطی که میانه خوبی با ایران و شماری دیگر از کشورهای دور و نزدیک ما ندارد، نمیتواند سایه شومش را از سر صلح بردارد.
امریکا بنا بر دلایل روشن، نمیخواهد ایران در مورد جنگ و صلح افغانستان طرف قرار گیرد، هرچند که روابط ایران و طالبان با یکدیگرشان هویدا است. چندی پیش، گزارشهای تأیید شده از سفر هیأت طالبان به ایران به نشر رسید و حتا ناهنجاریهای مناطق هممرز با ایران را ربط به سیاستهای مداخلهجویانه آن کشور در خاک افغانستان میدانند. نادیده گرفتن ایران در معادله جنگ و صلح، دیر یا زود رنگش را نشان میدهد و در رسیدن ما به صلح، دشواریهایی ایجاد خواهد کرد. بیم از این است که با آمدن صلح، گروهکهای انشعابی طالبان به وجود آیند که هر کدام آنها خواستهای اضلاع نادیده گرفته شده را بازتاب دهد!
داعش و القاعده: هرچند طالبان به موافقه با امریکا نزدیک شده است، مبنی بر اینکه از القاعده و تروریستهای جهانی میبرد، اما وجود القاعده با نفوذی که در میان افراد طالبان دارد، تا مدتی میتواند حضور این گروه را در این مرز حفظ کند. امروز هرچند سروکله القاعده معلوم نیست و این گروه با ظهور داعش و مرگ اسامه در حاشیه قرار گرفته است، اما این نه به دلیل همکاری نکردن طالبان با این گروه، بل به دلیل ضعف ایمن الظواهری در رهبری این گروه و ظهور داعش در مرکز القاعده بوده است. ظواهری دیگر نمیتواند به مثابه اسامه از جایگاه ویژه برخوردار باشد، اما سرک کشیدن پسر اسامه و شکست داعش میتواند به دوباره زنده شدن این گروه کمک کند. جدای از آن، امروز داعش جای القاعده را خالی نگذاشته و در پی به دست آوردن خراسان است.
به هر رخ، از این گیرودارها اجتنابی نیست. هرکشوری به دنبال منافع تعریفشدهاش است. اینجاست که میبایست حکومت با اقدامهای سنجیدهشده، گامهای منظمی در راستای منافع بلندمدت بردارد و صلح را از فاکتورهای یاد شده به دور نگهدارد.
حکومت باید بداند که طالبان یکی از جمله فاکتهای رسیدن ما به صلح است و در معاملههای این شب و روزی اضلاع دیگر صلح را از قلم نیندازد.
حکومت، امریکا را باید قانع سازد تا سیاستبازیهای آن کشور مانع رسیدن ما به صلح نشود و نیز خود آستین بالا زده مانع به وجود آمدن شکافها میان همسایهها و قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای شود.