مزدور و مالک، دو قرائت جنگ جاری در افغانستان
توماس جانسون
برگردان: فردوس کاوش
هفته گذشته رونمایی ترجمهی کتاب توماس جانسون، مشاور اسبق ارتباطات استراتژیک وزارت دفاع امریکا تحت عنوان روایتهای طالبان در انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان صورت گرفت. «روایتهای طالبان و نقش اطلاعرسانی و فرآوردههای تبلیغاتی در جنگ افغانستان» را فردوس کاوش به فارسی دری برگردان کرده است. در این کتاب، قرائتها، مشروعیتنمایی و توجیهات یک جهت جنگ جاری علیه ملت ما توضیح داده شده است. این کتاب از لحاظ چگونهگی دلایل، تفسیرات و توجیهات جنگی به خصوص اینکه تا هنوز هیچ یک از طرفین جنگ نتواسته است استدلال و مشروعیت طرف مقابل را کاملاً به چالش بکشد، بسیار مهم و ارزشمند است. در این نوشته مختصر، میخواهم به نکاتی اشاره کنم که از ظهور طالبان تا شکستشان در مقابل نیروهای متحد بینالمللی و قوتهای داخلی افغانستان و انسجام دوبارهیشان تا به امروز، به عنوان مؤلفههای متضاد و متناقض در صدد به چالش کشیدن روایتهای جنگی طرف مقابل، مطرح شدهاند.
کبوتران صلح و عوامل شر و فساد
زمانی که طالبان از طرف کویته به افغانستان هجومشان را شروع کردند، ملت ما بنا بر دلایل مختلف از جمله تضادها بر سر اقتدار، به سوی تقسیمبندی ویرانکننده در حرکت بود. افغانستان گرسنه، آواره و نیروهای امنیتیاش تقریباً از هم پاشیده بودند. سران سیاسیاش نیز بر مواضعی تأکید داشتند که راه را برای همسویی و همبستهگی مسدود کرده بود. حکومت وقت و مردم افغانستان نتوانستند در آن وضعیت شکننده و از هم گسسته، جلو هجوم سیلآسای سربازانی با دستارهای سیاه و لباس سفید را بگیرند و در دفاع از قلمرو وطن، حصار مستحکمی را بنیاد بگذارند. طالبان با استفاده از این فرصت، به سرعت قلمروشان را گسترش دادند و ادارات دولتی را به گونه غیر قابل تصوری تصرف کردند.
ظهور طالبان را حکومت وقت در پیامی ابتدایی، به فال نیک گرفته و آنان را «کبوترهای سفید» خواند، ولی طالبان در پیامی متقابل گفتند که برای از بین بردن «شر و فساد» حاکمیت سیاسی و نظامیشان را در کشور گسترش میدهند. اصطلاح شر و فساد برای بار اول از طرف طالبان، برای حکومت وقت استفاده شد. پیام دوم حکومت وقت جدی بود که طالبان را گروه اجیر کشورهای منطقه با افکار افراطی و پسمانده خواند و مبارزه و از بین بردن این گروه را از اهداف مشروع نظامی خود تلقی کرد.
حاکمیت حکومت وقت به تخار و پنجشیر محدود شد و قلمروی گسترده، در اختیار جنگجویان تازهنفس با آرمانهای نه چندان زمینی و انسانی، قرار گرفت؛ اما همان حکومت هنوز هم مشروعیت بینالمللی داشت، در سازمان ملل متحد و کشورهای خارجی نمایندهگیهای سیاسی دیپلماتیک داشت و از تریبونهای بینالمللی، مقاومت خود بر ضد طالبان را به شکل جدی دنبال میکرد.
در قلمرو حکومت رسمی افغانستان، سفارتهای افغانستان در خارج و در نگاه سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر، طالبان ناقضان حقوق انسانی و گروهی متحجر و افراطی خوانده شدند. طالبان اما شعارهای دینی را سرلوحه کارشان قرار دادند و مبارزهشان را براساس به اصطلاح مقدسات دینی توجیه کردند و حکومت وقت را که حالا حضور گسترده ارضی نداشت «باغی و بقایای شر و فساد» خواندند. ناقضان حقوق بشر، گروه افراطی و مذهبی-پسمانده و باغی و بقایای شر و فساد، روایتهای جنگی دو طرف شد.
پایبند شریعت اسلامی یا دشمن حوزه علمیه قم؟
پس از تصرف قلمرو گسترده ارضی، طالبان حالا خود را پایبند شریعت اسلامی، خادم وطن و فاتح میدانستند. این گروه باور داشت که از طریق تنفیذ شریعت اسلامی، میتواند حضور و نفوذ خود را در شهرها و مناطق دورافتاده مستحکم سازد. آنان فکر میکردند که حالا یک جهت شکستناپذیر و مسلط بر بخشهای عمدهای از مناطق افغانستان هستند.
اصطلاحاتی مانند فاتحان، پیروان شریعت و خادمان وطن در آن زمان در سطح حلقاتی که با طالبان از لحاظ اعتقادی نزدیک بودند، رایج شد. شدت حمایت یکی از کشورهای همسایه از طالبان در سطح منطقه، شک و تردیدهایی را به وجود آورد. ایران، طالبان را گروهی متعصب دیوبندی خواند که به دنبال دشمنی با حوزه مذهبی قم است. یکی از کشورهای منطقه آنان را گروهی اجیرشده توسط قدرت یکقطبی جهان خواند. برخی دیگر از کشورها مخصوصاً بعد از انهدام مجسمههای بودا، آنان را گروهی مذهبی با فکر تاریک قلمداد کردند. با گذشت زمان، قحطی و ستم مذهبی طالبان در مناطق مربوط به پیروان مذهبی خاص، افزایش یافت. مردم از تعبیرها و تعریفهای محدود دینی طالبان به ستوه آمده بودند. قحطی و خشکسالی مردم را با گرسنهگی مواجه کرده بود. از همین لحاظ القابی چون لشکریان فاتح، شکستناپذیر و پیروان شریعت محمدی، چندان میان مردم و حتا حلقاتی که پیوندهای فکری با طالبان داشتند، دیگر محبوبیت نداشت. طالبان در زمان حکومتشان در قضیهی کشمیر از موقف پاکستان و در قضیه چچن از موضع جنگجویان چچنی حمایت کردند. بن لادن هم مورد حمایت طالبان بود.
گروه طالبان در دوران امارت به اصطلاح اسلامی، با فشارهای متواتر کشورهای غربی و منطقه مواجه بودند. سیاستهای کشورهای جهان و منطقه در رابطه به طالبان در حال تغییر بود و این تغییرات بعد از ۱۱ سپتامبر منجر به سقوط امارت طالبی شد.
حالا یک گروه مغلوب با حکومت مورد حمایت غرب مواجه شده بود. طالب مجبور بود که در ضمن آمادهگی جنگ و سربازگیری، روایتهای جدید تبلیغاتی برای خود بسازد. طالبان به زودی به ابزارهای جنگ تبلیغاتی دست یافتند. در کویته، پشاور و وزیرستان برای تبلیغات این گروه، امکانات مهیا شد. این بار باید با استفاده از وسایل و تکنولوژی جدید، کار تبلیغاتی میکردند که با رشد فعالیتهای نظامی این گروه در افغانستان، این امکانات نیز افزایش یافت.
دشمن میهن و اجیر
در آغاز حکومت جدید روایت منظم و مشخص افغانی در مقابل طالبان وجود نداشت، اما رویکرد چریکی و برگشت آنها به جنگ، تشویشهایی را به وجود آورد. زمانی که این گروه شکست خورد، هیچ گونه روایتی از طالب وجود نداشت. رییس امنیت ملی آن وقت طالبان را دشمنان مردم افغانستان و اجیران دشمن خطاب میکرد. ایشان واقف بودند که گروه طالبان ظرفیت بالقوه برای تبدیل شدن به یک نیروی تخریبی است. در جریان اداره موقت و حکومت انتقالی، طالبان توانستند تشکیلات و برنامههای عملیاتی خود را بازسازی کنند. در سال ۲۰۰۴ فعالیتهای جنگی این گروه در جنوب کشور شدت گرفت. منابع و از همه مهمتر فکر مبارزه با طالب در دستگاه حکومت وقت افغانستان وجود نداشت. نظامیان بینالمللی همکار دولت افغانستان، میدانستند که استفاده طالبان از تبلیغات خطرناکتر میشود. به همین سبب برخی از رسانههای داخلی را تمویل کردند و با همکاری نیروهای امنیتی افغان، طالبان را به عنوان دشمن ابدی مردم و دولت افغانستان در نظر گرفتند. اما طالبان همواره دولت افغانستان را یک حکومت دستنشانده که با کمک نیروهای بینالمللی «کفری» به قدرت رسیده است، میشناختند. آنان در صفوف خویش این حکایت را شایع ساختند که گویا امارت اسلامی آنها توسط «کفار» سقوط داده شده و باید انتقام آن را بگیرند. تبلیغات دولت افغانستان که طالب را به عنوان دشمن مردم و افغانستان میدانستند و این تبلیغات توسط آیساف تمویل میگردید و از طرف دیگر تبلیغات طالبان که دولت افغانستان را مزدور و گماشتهشده کفار میدانستند، به دو روایت عام مبدل شد. طالبان، نیروهای همکار بینالمللی در افغانستان را اشغالگر خطاب کرده و تلاش میکردند تا حضور نیروهای بینالمللی را با اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی یکسان جلوه دهند.
توجیه مذهبی جنگ
طالبان از همان زمان تا اکنون جنگشان را با قرائتهای دینی توجیه کرده و حمایت نسبی برخی از مردم دهاتی را کسب کردهاند، اما متأسفانه ما نتوانستیم بنیاد روایت دینی جنگ طالبان را به چالش بکشیم و آن را عقیم سازیم. طالبها توانستند ماهرانه کارت دین را برای توجیه اعمال جنایتکارانهیشان استفاده کنند. دستگاه تبلیغاتی طالب توانست از امکانات تکنولوژی معلوماتی در بخش اطلاعرسانی استفاده بهینه کند. از روز نخست تا این دم سخنگوی آنان تبدیل نشد. رابطه سخنگوی طالبان از اول تا کنون به وسیله ایمیل و در این اواخر از طریق واتسآپ و وایبر، با رسانهها حفظ شده است. اما در بین ما، تعریف طالب بین برادر، دشمن، تروریست، باغی و بالأخره طرف مذاکرات صلح، در نوسان بوده است. از همه بدتر اینکه به خاطر وابستهگیهای قومی از برخی جنایات طالب چشمپوشی صورت گرفت که این جنایت برای نسلی از افغانها که رشد خویش را محصول نابودی طالبان میداند، قابل قبول نیست.
به دلیل وجود مشکلات ساختاری در دستگاه اطلاعرسانی حکومت، فقدان منابع لازم در این بخش و نیز به خاطر ملاحظات سیاسی و سلیقهای، مبارزه تبلیغاتی ما در مقابل طالبها بهصورت درست انجام نشد. از طرف دیگر، منابع همکاران بینالمللی به خاطر تبلیغات علیه طالبان به صورت مؤثر به مصرف نرسید. سپاتها و بنرهایی که در همآهنگی با وزارت دفاع ملی و وزرات امور داخله ترتیب و نشر میگردید و تا هنوز ادامه دارد، هم از بعد محتوا و پیامهای آن و هم از لحاظ تخنیکی، مشکلات جدی دارد که از مؤثریت آن به شدت کاسته است. امتیاز بسیار اندک فکر مخالف طالبان و جو مخالف و انزجار از آنها که در فضای مجازی یا شبکههای اجتماعی ایجاد شده به دولت میرسد، ولی قسمت بزرگ این مبارزه توسط نسل پس از ۱۱ سپامبر که در افغانستان به رشد فکری رسیدهاند، با امکانات شخصی به پیش میرود.
مقایسه اخلاقی دو روایت فوق
در سطح کلان، موقف اسلامی، اخلاقی، سیاسی و بینالمللی دولت علیه طالب همواره برتر بوده است؛ اما به خاطر تفسیر و توجیه بهتر این موقف، به دلایل عامپسند ضرورت بود که ما بنا بر کاستیهای سیاسی و ظرفیتی، نتوانستیم آن را برجسته بسازیم. از طرف دیگر، طالبان با استفاده ابزاری از دین و شریعت، اعمال و مشیشان را توجیه کردهاند، ولی متأسفانه ما نتوانستیم به تبلیغات دینی طالبان جواب روشن و قاطع بدهیم. با آنکه امام و مفتی اعظم عربستان سعودی در مکه معظمه جنگ طالبان را جنایت خوانده و علیه آن فتوا صادر کرد، باز هم ما بنا بر کمبود و فقدان ظرفیت، نتوانستیم طالبان را که بر اساس فتوای مذکور «یک گروه طرد شده» است، به ملت معرفی کنیم.
در اخیر میخواهم بگویم که دستگاه تبلیغاتی دولت افغانستان در مقابل تبلیغات طالبان همواره یک احساس برتری داشته و آن را حفظ کرده است. این حس برتری از یک نظام مشروع و با مسوولیت ناشی میشود. اما طالبان هیچگونه ارزش انسانی و افغانی را در تبلیغاتشان رعایت نکردهاند که اگر در روند صلح مدغم شوند، باز هم تأثیرات منفی تبلیغات زهرآگین آنها روان مردم ما را میآزارد. من به دیدگاه برخی سیاسیون که اصرار بر داشتن ادبیات نرم علیه طالبان داشتهاند، نیز ملاحظات جدی دارم. دلیل آنها این است که گویا روزی طالبان در روند صلح مدغم گردیده و بخشی از جریان سیاسی مملکت میگردند که برای آن زمان ما حدود ارزشی خویش را رعایت کرده باشیم. حرف اخیر من این است که طالبان نه تنها به عنوان یک گروه جنگی، بلکه به حیث یک گروه تروریستی تمامی جنایات و مظالم علیه ملت ما را نه تنها صبغه دینی دادند، بلکه در بعضی موارد، استدلال وطنپرستانه نیز کردند. اما ملت ما هر گونه روایت طالبانی را وتو کرده است. در آتشبس عید قربان سال گذشته دیدیم که طالبان با استفاده از قرائتهایشان که آن را تعبیر دینی میگویند، نتوانستند افرادشان را قانع کنند. از جانب دیگر، با وصف کاستیها و ضعفها، مردم افغانستان دولت خویش را بر طالب برتری داده و در کنارش ایستادهاند که این خود پیام جدیدی را حمل میکند. آغازی که نسل جوان در رأس آن قرار داشته و علیه افراطیت دینی، مبارزه صلحآمیزی را انجام خواهند داد.
البته در تبلیغات جنگی، ارزشهای انسانی و خود انسان در هر دو طرف، نادیده گرفته شد و این نسبت به هر چیزی قابل تأسف و تأثر است. خون انسان و زندهگی او، بیارزش ساخته شد و به زمان و فرصت زیادی ضرورت است تا ارزش زندهگی و انسان را دوباره برجسته سازیم.