افغانستان، لزوم تعامل و تعهد مجدد
نویسنده: زلمی خلیلزاد
استراتژیست و پژوهشگر اندیشکدهی «رند»/کارمند وزارتخانههای خارجه و دفاع در زمان ریگان و بوش پدر
منبع: آرشیف سال ۱۹۹۶ واشنگتنپست
تاریخ انتشار: ۷ اکتبر سال ۱۹۹۶
مترجم: فردوس
پیروزیهای اخیر جنبش طالبان که به تفسیر ارتودوکس از دین اسلام باور دارد، افغانستان را در وضعیتی قرار داده است که یا به صلح میرسد و یا در نتیجهی ادامهی جنگ موجودیتش به عنوان کشور یک پارچه از بین میرود. نیروهای سیاسی درگیر در افغانستان و کشورهای همسایه آن، نقش بسیار تعیینکننده در آینده سیاسی افغانستان دارند. نیروهای سیاسی افغانستان و کشورهای همسایهی آن تحولات این کشور را میتوانند به سمت ثبات یا تجزیه مسیر بدهند. به نظر من ایالات متحده باید بار دیگر در افغانستان نقش ایفا کند. ایالات متحده باید تلاش کند تا صلح و ثبات به افغانستان برگردد. ایالات متحده توانایی آن را دارد تا در آوردن صلح به افغانستان ویران و جنگزده، نقش بازی کند. ایالات متحده در دههی گذشته در افغانستان نقش مهم داشت. امریکا از نظر من قادر است تا بار دیگر نقش سازنده در افغانستان ایفا کند و حال زمان ایفای این نقش سازنده فرا رسیده است.
مقاومت ضد شوروی افغانستان، در دههی ۸۰ میلادی به کمک ایالات متحده ارتش سرخ را شکست داد. در آغاز لشکرکشی شوروی به افغانستان کسی فکر نمیکرد که مقاومت ضد روس بتواند ارتش سرخ را مجبور به عقبنشینی کند. من به عنوان کسی که در آن زمان در حکومت کار میکردم و در رأیزنیهای مربوط به افغانستان حضور داشتم، به یاد دارم که خودم، همکارانم و مجموع دولتمردان کلیدی ایالات متحده فکر میکردند که کمکهای واشنگتن به مقاومت ضد شوروی، در بهترین حالت پیروزی ارتش سرخ را به تأخیر میاندازد. کسی در سالهای اول آغاز مقاومت ضد شوروی افغانستان فکر نمیکرد که این مقاومت بتواند ارتش سرخ را شکست بدهد. ولی دیده شد که مقاومت ضد شوروی افغانستان به کمک ایالات متحده ارتش سرخ را مجبور به عقبنشینی کرد. این مقاومت یکی از عوامل فروپاشی شوروی نیز بود. کمکهای امریکا در مقاومت ضد شوروی افغانستان بسیار بیشتر از آنچه که واشنگتن انتظار داشت، مؤثر واقع شد.
اما با دریغ و درد که مردم افغانستان از خروج نیروهای شوروی از کشورشان سود نبردند. رهبران تنظیمهای جهادی به جای این که در ساختن یک حکومت دارای پایههای وسیع سیاسی و اجتماعی با همدیگر همکاری کنند، به جان هم افتادند. از اثر جنگهای تنظیمی کابل ویران شد، نفرت قومی جای همبستهگی اجتماعی را گرفت، نظم دولتی از هم پاشید و نظم و قانون جایش را به خودسری و هرجومرج داد. این وضعیت سبب شد که برقراری نظم و امنیت فزیکی بدل به خواست عمومی شود. پیروزیهای نظامی طالبان بیشتر ریشه در همین خواست عمومی دارد. طالبان به رغم این که احکام شرعی را به زور و بدون شکیبایی اجرا میکنند، نظم و امنیت فزیکی را در مناطق زیر سلطهیشان تامین کردهاند. طالبان در حال حاضر یکی از طرفهای بسیار مهم در جنگ افغانستان هستند و نیروی قابل توجه دارند.
ولی سوال اساسی این است که آیا گروه طالبان میتوانند به سراسر افغانستان مسلط شوند و صلح بیاورند؟ در این مورد تردید وجود دارد. اگر طالبان به ولایتهای شمالی افغانستان لشکرکشی کنند جنگ دوام میکند. ولایتهای شمالی افغانستان زیر سلطهی جنرال عبدالرشید دوستم اوزبیکتبار است. اگر طالبان به شمال حمله کنند و جنگ را به مناطق زیر سلطهی جنرال دوستم بکشانند، احتمال آن زیاد است که اوزبیکستان، روسیه و ایران از دوستم حمایت کنند. احتمال آن زیاد است که در صورت دوام جنگ، جنرال دوستم و اوزبیکها به همکاری اقوام دیگر ساکن در شمال، یک دولت مستقل اعلام کنند. تجزیهی افغانستان، نیروهای جداییطلب کشورهای منطقه را در موقعیت برتر قرار میدهد. کشورهای منطقه هیچ کدام به لحاظ قومی همگون نیستند. تجزیهی افغانستان، خطر تجزیهی تمامی کشورهای منطقه در خطوط قومی را در پی دارد. بنا بر این اگر تهاجم طالبان به شمال آغاز شود، احتمال تامین صلح سراسری در افغانستان از بین میرود.
سوال مهم دیگر این است که آیا طالبان همچنان به تحمیل افکار قرون وسطایی و عقبماندهیشان به افغانستان ادامه میدهند، یا در آن تعدیل میآورند؟ اگر طالبان به تحمیل افکارشان اصرار کنند، پایگاه اجتماعی و حمایتیشان را در میان پشتونهای افغانستان از دست میدهند. پشتونها برای پایان هرجومرج، تامین نظم و امنیت فزیکی از طالبان حمایت کردند/میکنند. وقتی نظم تامین و بقای فزیکی بیمه شد، حکومتداری خوب، توسعهی اقتصادی، بازسازی کشور و ترقی نظام آموزش و پرورش به خواست عمومی بدل میشود. اگر طالبان در افکار و خط مشی قرون وسطاییشان تغییر نیاورند، امکان توسعهی اقتصادی، آموزشی و حکومتداری خوب وجود ندارد. توسعهی اقتصادی و تقویت نظام تعلیمی به برگشت تحصیلکردهگان افغان مقیم غرب و کمکهای جهانی نیاز دارد. در حال حاضر افغانهای متخصص و تحصیلکردهی مقیم غرب که میتوانند افغانستان را در عرصهی توسعهی اقتصادی و حکومتداری خوب کمک کنند، میلی به برگشت ندارند. علاوه براین کمکهای بینالمللی و سرمایهگذاری خارجی که افغانستان سخت به آن نیازمند است، وجود ندارد. در صورتی که طالبان در افکارشان تغییر نیاورند نه متخصصان افغان برمیگردند و نه کمکهای خارجی سرازیر میشود. در صورتی که رشد اقتصادی، حکومتداری خوب و نظام تعلیمی مترقی وجود نداشته باشد، طالبان حمایت پشتونها را هم از دست میدهند. خلص کلام این که اگر طالبان به شمال حمله کنند و در پالیسیها و افکارشان تغییر نیاورند، صلح و توسعهی اقتصادی به افغانستان نمیآید. ایالات متحده باید رهبری دیپلماسی تامین صلح را در افغانستان به دست بگیرد و این موضوعات را به طالبان حالی کند. اگر امریکا پس از خروج شوروی به صورت جدی به افغانها کمک میکرد تا صلح را به کشورشان برگردانند، افغانستان با ثبات میشد.
وقتی شوروی نیروهای خودش را خارج کرد، ایالات متحده به افغانها و دوستانمان در منطقه کمک نکرد تا تصمیم درست بگیرند و صلح و ثبات را به افغانستان برگردانند. با فروپاشی شوروی، ما افغانستان را رها کردیم و تا امروز توجیهی به آن نداریم. بیتوجهی به افغانستان تصمیم غلط بود. بیثباتی و هرجومرج در افغانستان سبب شده است که نیروهای تروریستی در آن کشور صاحب نهانگاه و اردوگاههای آموزشی شوند. بیثباتی افغانستان را به بزرگترین منبع تولید مواد مخدر بدل کرده است. جنگ دوامدار افغانستان، امنیت منطقهای را برهم زده است. این جنگ سبب شده است که نفت و گاز آسیای میانه از راه پاکستان به بازارهای جهانی وصل نشود. از همه مهمتر این که ایالات متحده خودش را متحد افغانها در مبارزه با شوروی عنوان میکرد ولی مسوولیت اخلاقی یک متحد را ادا نکرد. امریکا مسوولیت اخلاقی داشت تا به افغانها کمک کند که کشورشان را به صلح و ثبات برسانند. ولی ما به این مسوولیت بزرگ اخلاقی خود عمل نکردیم.
حال وقت آن رسیده است که ایالات متحده بار دیگر وارد تعامل با افغانستان شود و رهبری دیپلماسی تامین صلح را در این کشور به دست بگیرد. تحولات اخیر در افغانستان نشاندهندهی آن است که ایالات متحده میتواند نقش بسیار مهم در تامین صلح و ثبات در افغانستان ایفا کند. اما ایفای این نقش به ارادهی سیاسی، دیپلماسی هوشمند و رهبری سالم و موثر نیازمند است. در روزهای اخیر با برخی از پاکستانیها و شماری از رهبران طالبان صحبت کردم. از این صحبتها دریافتم که آنان از تعامل مجدد و سازندهی امریکا با افغانستان و نقش این کشور در تامین ثبات استقبال میکنند. ناگفته نماند که افکار مذهبی طالبان مثل بنیادگرایی دولت ایران، امریکاستیز نیست. افکار طالبان بیشتر به تفکر عربستانیها شبیه است. افکار طالبان آمیزهای از ارزشهای فرهنگی پشتونها و تفسیر ارتودوکس از دین اسلام است. خروج اسامه بنلادن – تمویلکنندهی گروههای تروریستی ضد امریکا- از افغانستان نشاندهندهی آن است که بین طالبان و ایالات متحده در برخی موارد منافع و دید مشترک وجود دارد. [اسامه بنلادن در ماه می سال ۱۹۹۶ از سودان به جلالآباد آمد و تا آخرین روزها حکومت طالبان در افغانستان بود. او در فاصلهی ماه می سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۱ حتا برای یک روز هم افغانستان را ترک نکرد. شاید برخی از رهبران طالبان یا پاکستانیها به خلیلزاد قبل از نوشتن این مقاله معلومات غلط دربارهی بنلادن داده بودند. مترجم]
نظر من این است که امریکا باید با افغانستان و طالبان تعامل کند و رهبری دیپلماسی تامین صلح در افغانستان را به دوش بگیرد. از دید من هدف دیپلماسی امریکا باید جلوگیری از تهاجم احتمالی طالبان- به ویژه به مناطق زیر سلطهی دوستم- به شمال و در نهایت تشکیل یک حکومت ملی با پایههای وسیع سیاسی و اجتماعی باشد. ما باید طالبان را تشویق کنیم تا با دیگر نیروهای سیاسی افغانستان از جمله جنرال دوستم و محمدظاهر پادشاه سابق، مذاکره کنند. شاه سابق میتواند در آینده به سمبول وحدت و همبستهگی بدل شود. او در میان تمام اقوام افغانستان محبوبیت دارد. اگر طالبان وارد مذاکره با دوستم، شاه سابق و دیگر نیروهای سیاسی شوند، باید آنان را به عنوان یک طرف مشروع به رسمیت بشناسیم و کمکهای انساندوستانهیمان را به افغانستان افزایش دهیم. در آن صورت حتا باید کمکهای جهانی را هم برای بازسازی افغانستان جلب کنیم. ما باید از مشوقهایی مثل اعمار خط لولههای انتقال نفت و گاز آسیای میانه از راه افغانستان به بازارهای جهانی نیز استفاده کنیم. اعمار خط لولههای انتقال نفت و گاز، سود کلان مالی به افغانستان میآورد. این پروژههای بزرگ زمانی عملی است که افغانستان صاحب یک حکومت همهشمول و سراسری باشد. ما باید متحدان منطقهایمان از جمله پاکستان و عربستان را تشویق کنیم تا با واشنگتن برای تامین صلح در افغانستان همکاری کنند. افغانستان در دو راهی سرنوشتساز واقع است. میدانم که امریکا به تنهایی نمیتواند مشکل افغانستان را حل کند ولی اگر دیپلماسی امریکا فعال شود و این دیپلماسی رهبری اثرگذار داشته باشد، میتواند صلح را به این کشور جنگزده به ارمغان بیاورد. از نظر من ما باید نهایت تلاشمان را بکنیم تا در افغانستان صلح بیاوریم. ما از نظر اخلاقی هم مکلف به کمک به تامین صلح در افغانستان هستیم.