مبناي زندگي بهتر چيست؟
يك تئوري زندگي بهتر در سازمان ملل وجود دارد به اسم UNDP شخص شاخص پايينتر از سطح فقر و روي خط را سطح متوسط و بالاي خط را سطح بالا يا مرفه ميگويند و ؟؟؟؟ كار ميكنند
رفاه و امنيت دو ويژگي و شاخص زندگي بهتر ، در سطح فثر شاخص توسعه يافتگي ، تغذيه ، حمل و نقل محيط زيست و در محيط زيست آلايندهها را ميآورند .
در شاخص ، آموزشي : در آمد سرانه كه خودش مهم است . امكانات آموزشي حوزه آموزشي ( سرانه فضا ـ معلم ) و براساس استانداردهاي اعلام شده شروع به طبقهبنيد كشورها ميكنند . مثلاً در حوزه اقتصاد با درآمد سرانه كه اندازه گيري ميشود با خريد تغذيه .
شاخص زندگي بهتر : سلامت رواني ـ رفاه ـ بهداشت :
در كشور ما شاخص زندگي بهتر عدالت اجتماعي رفاه را و هم امنيت را شامل ميشود توجه ميكنند .
در بخش توسعه در حوزه آموزشي مطرح ميشود . آموزش بايد بتواند به گونهايي باشد كه فرد توانمند به عنوان يك متغير هم براي خودش و هم براي محيط يك عنصر موثر باشد
از اينها استفاده ميشود كه بهتر است مهدها روانشناختي اداره نشود بلكه جامعه شناختي ( جامعه شناس ) اداره شود . يعني كودك را براي جامعه پذير شدن حركت بدهيم . حتي نوراهاي مكالمات فارسي در كنار انگليسي ايجاد شود . خودبخود كودكان را آموزش دهيم تا در زمينه رفاه كمك كند .
در توسعه ( در حوزه آموزشي ، ميگويد آيا آموزش موجب متبلور شدن فرد كمكي نكند . پس تبلور ناشيا ز آموزش مهم است .
جامعهايي كه پس انداز ندارد هيچوقت نميتواند توسعه پيدا كند و خودش را پشتيباني نمايد . ( مانند هزينه احتياطي در بحث مالي ) پس انداز توسعه را رقم ميزند .
اجزاء : الگو يعني تغيير ، تحول ، تولد صورت ميگيرد .
يعني ما ميتوانيم راحت بنشينيم ، بحث كنيم . در آموزش جلو برويم حركت ملايم داشته باشيم و آماده شويم براي يك سال آينده . چون اين كار را براي يك سال ديگر ميگذرانيم . كارهاي رفاهي با توسعه گروه و ... و در بر مطالعاتش نشان داده كه در اروپا پروتسانها توسعه را رقم زدند و يكي از علل بزرگ آن طبق مقالهنايي كه روي بچههاي زير ده سال بحث ميكرد . وقتي با اقتصاد بالاروي بچهها كار شود كلان خواه ميشوند . پروتستاها مالك توسعه غرب شدند بخاطر 2 چيز : يكي خيلي شديد آرزوهاي بزرگ بچهها را تقويت كردن و از آنها خواستند بزرگ بينديشند و دومين ويژگي ، ارزش را به كار دادند يعني كار را مقدس دانستند و اين باعث شد بچهها قناعت را هم ياد بگيرند .
كار وقناعت در بچهها مهم است . پس انداز به معناي سپرده بانكي و يا پولي راكد نيست . در توسعه پس انداز به مفهوم اطلاعاتي كه توليد ميكند . امروز نميخواهد مصرف كند و محصولش را آلان نميخواهد پس مضطرب نيستند . با آرامش كامل جلوي پايش را ميبيند با پژوهش چيزي كه خيلي مهم است الگوي كار است . بايد روي الگو كار كنيم . در واقع همه چيز برميگردد روي الگوي نگرش الگو صاحب چند چيز ( تئوري ـ ابزارها ، روشها ،هدفها ) در توسعه از الگوي دور برد استفاده ميشود .
ولي مادر الگوي نزديك بخاطر همين كه مسئله را حل كنيم هنوز اضطراب حل نشده و مسئله ديگر سراغمان ميآيد . اولين اتفاق در اثر پس انداز كه پنج سال آينده را ببينيم . آرامش خاص اس تكه روي ميدهد خودمان محيط را معنا دار ميكنيم نه محيط ما را . بنابراين آرام رهبري سازمان در دستان ما است .
كم كم با خودمان اين تعاريف شروع ميشود MOS مند داوري چيست ؟ به چه مفهوم است ؟ به قضاوت هم پيميبريم و ميتوانيم ارزيابي محيط را داشته باشيم . اگر مسئلهايي ايجاد شود نگران و مضطرب نميشويم . ميتوانيم قضاوت كنيم و از هدف دور نشويم . پس ماداراي تجزيه و تحليل شخصي ميشويم و اين خيلي ارزش دارد .
مسئله مهم ديگر در توسعه همكاري بين بخشي است يعني كم كم يك زنجيز شويد اگر بخواهيد هر كدام مثلاً 5/1 ميليون ريال پول تبليغ بدهيد . هر كدام 200 تومان همان بازتاب را دارد . هزينه كمتر خواهد شد . چون گروهي تبليغ ميكنيد و در گروه بودن عضو انجمن بودن يك مزيت است و از اين طريق پس انداز و رفاه نيز نصيبتان ميشود .
آيا استعداد فطري است يا ژنتيكي ؟
يك عده ميگويند براساس ژن هر آدم در يك بخشي از ماجرا توانايي دارد اين يك پروسه است . بايد آن را كشف كرد و بيرون كشيد و يك جايي ميگويد اين توانايي خيلي فراگير است و يك جايي ميگويد ميتواند بروز خوبي داشته باشد و در يك جا محيط را هم مطرح ميكند . هوش طبقه بندي ميشود . مثلاً هوش صنعتي ـ هنري و ...
در كشورهاي توسعه خود استعداد يك سرمايه است و ميليونها ارزش دارد . در كشورهاي برجسته دنيا 63% ثروت منابع انساني است و 25%منابع فيزيكي و 11% منابع طبيعي . يعني 63% ثروت كشور توسعه يافته كشف ايدههاي انساني است كه باعث بروز ثروت ميشود .
در كشورهاي توسعه يافته شديداً روي استعداد سرمايهگذاري ميكنند . هر چه نظام آموزشي ناكارآمدتر باشد هزينه براست در كشورهاي توسعه آموزش يك اصل بزرگ است و خيلي كارها را ميتواند انجام دهد .
پس الگوهاي تغيير و تحول و تولد باعث تغيير ميشوند . در مدل كار رفع ضعف و محدويت خيلي چيزها را تغيير ميدهد . در شغل خودتان ببينيد چه چيزهايي خاطره تلخ توليد ميكند و باعث دلسردي ميشود و بعد برويد روي گسترش . آرام كار كنيد . اول محدوديت را رفع كنيد مطالعه روي گسترش خيلي مهم است مثلاً آيا ميتوانيم بجاي 120 نفر 150 نفر كودك داشته باشيم ؟ اين خودش موقعيت است و هم عامل شكست ( اگر مطالعه نداشته باشيم )
رفع محدوديت ارزانترين راه توسعه است .
در الگوهاي توسعه ما سازمانهاي خدماتي مستقيم و يكي از اركانش نيروي انساني است . پس در مهدهاي سرمايههاي اصلي آموزش ارتباط است .
متريال ما اطلاعات و محصولمان توان زدايي . در بخش بعدي آموزش مربيان مهم است كه ارتباط خودشان و خودشناسي خود را رشد دهند فراموش نكنيد آموزش طوري است كه آرام حركت ميكنيم . امنيت را رشد بدهيم در بين مربيان ، بهتر است فرد را متوجه رشد خودش بكنيم و رفاه و امنيت خودش
مسئوليت يعني پرسش از خويش . يعني تو كه مسئول هستي به پرسشهاي اتفاق افتاده جواب دهي در برنامهرويكردكار را مشخص كن . مشخصات برنامه . ( همكاران ، تئوري ، روشها ، هدفها )
در توسعه بايد چهار مدل كار فكري داشته باشيد .
1 : تفكر روزمره ( تفكر واكنشي )
2 : تفكر براي عمل كردن برنامه ( براي 2 تا 3 ماه )
3 : تفكر براي تحقق روياها
4 : تفكر براي رويا سازي تازه
عموماً از افراد هر چهار مورد را با هم دارند وسعي ميكنند از هر كدام بهره ـ انگيزه ـ انرژي ـ اميد ـ اعتماد بنفس و حركت براي آينده و احساس توانمندي را بگيرند .
ابهام يعني ناپيدا بودن چند نكنته با هم ،مثل كوه يخ كه قسمتي را ميبينيم ولي قسمتي كه زيرآب است نميبينيم يعني ارتباط با محيط و اتصالها را نميدانيم . ابهام با گنگ بودن فرق دارد
از خطا نترسيد و به تخصصتان بياعتمادي نكنيد . هم فكري كنيد نگزاريد اعتماد بنفس شما كم شود . خطا كردن شما را به سرزمين جديد ميرساند به نقد ديگران اعتماد كنيد . شاخص اصلي بهبود كيفيت
چه زماني وقت تغيير رسيده ؟
زمانيكه مشكلات پايدار باشند ، روابط لذت بخش نيست ، احساس ميكنيد از پيشرفت خبري نيست
زندگي شديداً تكراري شده ، فشار عصبي افزايش پيدا كرده ، روشهاي قبلي از كارآيي افتاده
تعداد تصميمات پاسخگو به بحران زياد شده
بايد خود را افزايش دهيم . وضعيت جديد بوجود بياوريم . حق خودم ميدانم كه از زندگي لذت ببرم . لياقت را دارم كه از زندگي لذت ببرم .
وقتي كه خود ضعيف شده است پاسخگو به مسائل نخواهد بود اول هر چيزي بايد با شناخت آغاز شود و بعد تغيير . اگر خودم را نشناسم چه چيزي را ميخواهم تغيير بدهم .
در الگو و مدل كار بايد به همه توانها توجه كرد . آموزش مربي ـ ساختار منابع و بايد به همه باهم رشد بدهيم و به همه چيز فكر كنيد تا پس انداز اتفاق بيفتد .
از در ون شناخت از خود . در بحث تغيير و خودشناسي هر چه زودتر پيام را دريافت كنيم هزينه تغيير پايين خواهد بود .
نياز به تغيير داريم . ساختار نويني بنا كنيم و آرام پوس انداختن را داشته باشيم .
به نقل از سايت www.sohyle-r.com