جهاد طالبان دیگر مبنا یا توجیه شرعی ندارد'
حسن اخلاق پژوهشگر فلسفه و دین
برای فهم مبانی عقیدتی گروه طالبان به شناخت چهار جریان مکتب دیوبند هند (بهویژه شاخه پاکستانی آن)٬ برلویها٬ اهل حدیث هند٬ مسلمانان مدرنیست شبهقاره هند ضرورت است.
وبسایت رسمی "امارت اسلامی" در بخشهای عقیدتی و فقهی٬ حتی بخش دارالافتاء٬ از نشر مطالب به زبان فارسی و انگلیسی تهی است که به نوبه خود٬ اتهام قومی و زبانی بودن آن را تقویت میکند. با این همه٬ نوشتار حاضر تنها به بررسی یک مساله شرعی میپردازد زیرا طالبان هم نام خود را از مدارس دینی گرفتند و هم خود بر هویت دینیشان پافشاری دارند.
منظور از "شرعی" معنای خاص فقهی حنفی٬ مورد نظر است. طالبان همواره بر جنبه فقهی خود تاکید ورزیده به همین منظور در دوران حاکمیت خود تلاشهایی بر تغییر سنتهای پشتونی به نفع احکام فقهی انجام داد.
§ آمریکا و طالبان پس از دو دهه جنگ در یک اقدام تاریخی توافقنامه صلح امضا کردند
در نبود نظریه روشن طالبان در باب حدود و ثغور جهاد به زبانهای فارسی و انگلیسی٬ نویسنده ناچار است به برداشت فقه حنفی طالبانی دست زده و نتیجه بگیرد. این کار در دو بخش فقه کلاسیک حنفی و نظرات معاصر مربوط به جهاد بررسی میشود.
یکی از کهن ترین آثار بجا مانده در باب جهاد "کتاب الجهاد" عیدالله مبارک (۷۹۷م) است که شاگرد امام اعظم ابوحنیفه است. اما نخستین فقیه برحسته که به بحث جهاد پرداخت و در واقع تمام مذاهب فقهی اعم از سنی و شیعی در تبعیت از او بحث جهاد را توسعه دادند امام شافعی است که در "کتاب الام" خود جهاد ابتدایی را معرفی و توجیه قرآنی کرد. جهاد ابتدایی جهادی است که از سوی مسلمانان برای گسترش اسلام شروع میشود و در مقابل جهاد دفاعی است که مسلمانان در مقابل اشغال به دفاع از خود بر میخیزند.
امام شافعی در توجیه خشونت در جهاد تا بدانجا پیش رفت که کشته شدن اطفال و زنان و تخریب خانهها را با توجه به عمل پیامبر در جنگ طایف جایز دانست. به هر حال بزرگترین مذهب اسلامی حنفی است که در طول تاریخ مذهب سلسلههای بزرگ خلافت مانند عباسی (۷۵۰-۱۲۵۸) و عثمانی (۱۳۰۰-۱۹۲۲) از آن پیروی میکردند. بعدتر، ابن همام حنفی (۱۴۵۸) در شرح فتح القدیر به توسعه بحث جهاد ابتدایی در زمینه مذهب حنفی پرداخت.
§ در حاشيه نشست مسكو؛ طالبان: میجنگیم و جهاد میکنیم
§ افغانستان، امارت یا جمهوریت؟
تجربه حکومتداری و همسایگی با امپراطوریهای غیراسلامی٬ به فقیهان حنفی آموزانید تا از نگاههای بدوی دست برداشته و نگرشهای سنجیدهتر را ترویج کنند. از جمله مهترین این تحولات٬ گذر از دوگانه "دارالاسلام" و "دارالکفر" و معرفی "دار العهد" و "دارالصلح" است.
مهمترین متن فقهی کلاسیک حنفی کتاب "رد المحتار علی الدرالمختار" (مشهور به حاشیه ابن عابدین) نوشته ابنعابدین الدمشقی (۱۷۸۴-۱۸۳۶) فقیه نامی دربار عثمانی است که تا هنوز منبع الهامبخش فقه حنفی شناخته میشود. ابنعابدین در همان آغاز کتاب جهاد٬ در تعریف فنی آن از نگاه مذهب حنفی مینویسد: "نیرو و توان خود را در راه نبرد برای خدای متعال با جان٬ مال٬ زبان بکار بردن." آنگاه میافزاید که جهاد در راه خدا٬ برترین کارهاست زیرا "دفاع از دین و آبرو و جان و سرمایه٬ دفاع از جامعه اسلامی و جلوگیری از ویرانی و تخریب وطن از برترین ارزشهایی است که خدا بر آن انگیخته است."
چنان که دیده میشود جهاد با بحث دفاع در مقابل اشغال شروع میشود و البته به جهاد ابتدایی که به امر خلیفه ممکن است پیوند مییابد. آنگاه به بیان یک اشکال و رفع آن میپردازد: ویژهترین صفت حضرت محمد٬ گسترش رحمت بود. چگونه این صفت با ترویج جهاد سازگار است که بیتردید با تخریب و یتیمسازی و از بین رفتن اموال و گسترش تباهی همراه است. ابنعابدین پاسخ میدهد فزونخواهی و تجاوز و درندگی ویژگی فطرت انسانی است. شریعت اسلام که پرمهرترین شرایع است اتفاقا آمده تا که آدمیان را از نزاع و فزونخواهی و جنگ و درندگی دور ساخته بند بر طبیعت او زند. نام این بند احکام شرعی است و هدفش رفع ستم و فساد. اگر این هدف تنها توسط مبارزه (قتال) حاصل شود. جهاد وجوب طریقی پیدا میکند تا این شر اندک٬ وسیله ای برای خیر فراوان شود. همین طریقی بودن جهاد موجب میشود تا ابنعابدین تاکید ورزد که اهمیت جهاد پس از ارکان پنجگانه مسلمانی است.
جهاد در برابر دولت مسلمان فاسق یا برای تشکیل یک دولت اسلامی هیچ جایگاهی در کتب سنتی فقهی ندارد. حنیفان بزرگی در دوران خلفایی میزیستند که گاه پاس حریم شرعی را نمیداشتند و از انجام محرمات دوری نمیورزیدند٬ اما هیچ یک٬ اعلام جهاد علیه حکومتی ننمودند که خود را مسلمان خوانده و شهادتین میخوانند.
کتاب جهاد با تخصیص بخشی به بحث "باغیان" تمام میشود؛ آنانی که بر حاکم مسلمان میشورند. زیرا دفاع از حکومت٬ واجب و جز جهاد شمرده میشود. به نظر ابنعابدین شورشگران سه گروهند: راهزنان یا کسانی که در راهها کمین میکنند؛ باغیان یا شورشگران تاویلی؛ و خوارج. به نظر ابن عابدین مهمترین خصوصیت خوارج تکفیر مسلمانان است. با این همه اینعابدین میافزاید که خوارج و اهل بدعت از اسلام خارج نیستند.
اما جهاد در جهان معاصر٬ با توجه به فتوای (۱۲۹۵/۱۱۰۱=۱۴۲۹ب) دارالافتاء دارالعلوم دیوبند هند "در مقابل دشمنان اسلام" است. به نظر نمیرسد که بتوان با مبانی فقهی٬ سیستم و دولت حاضر جمهوری اسلامی افغانستان را دشمن اسلام دانست. اما داستان این گروه مفصلتر است. دیوبند هند در پاکستان به جهادیستهای پاکستانی در کشمیر پیوند مییابد و با طالبان ارتباط مییابد. مثلا مسعود ازهر (متولد ۱۹۶۸در بهاولپور- پنجاب جنوبی) ملیشهای است فرزند جهاد افغانستان٬ فارع التحصیل از دیوبند هند (مدرسه جماعت علوم اسلامیه - کراچی) و عضو پیشین حرکت المجاهدین (سازمان فعال دیوبندی در افغانستان در اواخر دهه هشتاد میلادی) که بعدا گروه جیش محمد را میسازد.
او یک از ایدیولوگهای مشهور جهاد شد که در پاکستان٬ بنگلادش٬ آسیای مرکزی٬ کشورهای عربی خاورمیانه٬ کنیا٬ سومالیا٬ سودان و حتی انگلستان سلسله ای از لکچر ارایه داد. مطالعه ذهنیت و نظریات او میتواند ما را به فهم طالبان نزدیکتر سازد.
ازهر در سال ۱۹۹۴ توسط هند اسیر و زندانی شد و در دسامبر ۱۹۹۹ در معامله طالبان برسر هواپیماربایی با هند آزاد شد. در نوامبر ۲۰۰۱ ازهر کتابی در باب اسماء الله تعالی نوشت که تاثیر ذکر/تکرار/مدیتیشن بر هر یک از نود و نه نام خدا برای حل مشکلات روانی٬ جسمانی٬ مالی و اجتماعی را تشریح میکرد. از جمله بیان آن اسماء الهی بود که میتوانست برای پیروزی نظامیهای به کار آید که از پاکستان به اردوی طالبان در افغانستان برای جهاد میپیوستند.
علیرغم پیوند طالبان با دیوبندیهای پاکستان و جهادگرایانی مانند ازهر٬ هیچگاه مانند دیوبندیها یا جهادیستها به تبیین شرعی و حدود و سغور جهاد یعنی نظریه پردازی در برابر "جمهوری اسلامی افغانستان" نپرداختند بلکه در حد مصرف کننده اندیشههای آنان باقی ماندند. گرچه در عمل آن اندیشهها را با فرهنگ قومی و زبانی و منطقهای و نیز به رسمیت شناختن تکثر مستقل درونی در آمیختهاند.
مسعود ازهر چهار جلد تفسیر موضوعی پیرامون آیات جهاد در قرآن نوشت. در همین تفسیر است که از تعبیر "ترهبون" در آیه شصت سوره انفال نتیجه میگیرد که قرآن٬ تروریسم "دهشت-آفرینی" و انتحار "جهاد فدایی" نسبت به دشمن را ترویج نموده؛ کسی که "ارهاب" را نقد یا نکوهش میکند در "خطایی بزرگ" و "گناهی آشکار" در افتاده است.
مسعود با مخالفت در استفاده از جنگ ابزارهای متعارف٬ میگوید مسلمانان باید از سه ابزار دهشت افکنی و انتحار٬ باروت افکنی٬ و بمب اتمی استفاده کنند. هر چند مسعود در همراه ساختن اکثریت "علماء" پاکستان با نظریات خود ناتوان بود، ولی در طرح یک گفتمان موفق بود. گفتمانی که توجیه شرعی جهاد طالبان تا امروز است.
گروهی از علما در نقد مسعود٬ بیانیهای (در سال ۲۰۰۸ در نشریه الفاروق، ارگان نشراتی جامعه فاروقی٬ مدرسه بزرگ دیوبندی در کراچی و محل تحصیل قاری حسین٬ استاد بمبهای انتحاری صادر نموده و ضمن اعلام حرمت خودکشی٬ مساله "انتحار" را "مساله ای اجتهادی" دانستند که میتواند نظرات مختلف را شامل شود. البته بیانیه افزوده که فرض جواز هم تنها در "جایز او برحق جنگ" یا جنگ عادلانه در مقابل دشمن آشکار و فعال است. بیانیه میافزاید که انتحاری در میان مسلمانان معتقد یا "کلمهگو مسلمان" یا نامسلمانانی که زندگی و سرمایه شان بر اساس شرع مصون است جایز نیست.
این گفتمان٬ در واقع تفکیک طالبان خوب و بد را مطرح میکند. طالبان خوب٬ طالبان افغانستان است که در "جنگ عادلانه" از نظر آنها شرکت دارند و طالبان بد٬ طالبان پاکستان هستند که بر هموطنان مسلمان خود حمله میکنند. این گفتمان چندان کارا افتاد که در اواخر ۲۰۱۳ هیاتی از طالبان افغانستان با علماء چندی از پاکستانی دیدار کردند تا مجوز شرعی "حمله فدایی" را بگیرند. استدلال طالبان آن بود که این "بزرگترین سلاح فرد مظلوم" است.
ابوعمار زاهد الراشدی٬ رییس مدرسه بزرگ در گوجرانوالا و عالم نامدار دیوبندی این گونه فتوا به جواز آن داد: "ما اشکالی در کاربرد آن در جنگ جایز یا جهاد نمیبینیم. اما ما جایز نمیدانیم که آن موجب تخریب درهیچ بخش پاکستان اعم از مناطق مسکونی٬ مساجد٬ امام بارگاهها٬ کلیساها و بازار شود. چنین چیزی به هیچ وجه برای ما قابل قبول نیست. ما بطور خاص درباره حملات ملاحظه داریم و آنرا اساسی میدانیم که تفاوت بین این دو مورد را روشن سازیم: حملات فدایی مشروع و اعمال خودکشی نامشروع. با توجه به موقف معمولا معتدل زاهد الراشدی در ماهنامه "شریعت" که تریبون انحصاری یک دیدگاه نبود٬ نگاه او انعکاس نظر اکثریت دیوبندیهای پاکستان دانسته میشود. در این گفتمان٬ دوباره طالبان در موضع دفاع در مقابل اشغال توسط نامسلمانان قرار میگیرد.
طالبان در تفسیر خود از جهاد٬ علاوه بر عدم تولید آثار و توضیحات و مستندات فقهی٬ بلکه در کوبیدن صدای مخالف حتی در بیرون از افغانستان کوتاهی نورزیده است. نمونه بزرگ آن پذیرش مسیولیت قتل دکتر محمد فاروق خان در سال ۲۰۱۰ بود. این طبیب خیرخواه و اسلام شناس در کتابش درباره جهاد اعلام داشت که جهاد تنها توسط یک حکومت مستقر میتواند اعلام و تطبیق گردد٬ نه توسط کنشگران غیردولتی. این نکته حکمی مسلم در فقه سنتی حنفی است.
به نظر فاروق خان دستور قرآنی جهاد تا از بین بردن فتنه (انفال٬ ۳۹) تنها مربوط به زمان پیامبر و مشرکان شبه جزیره عربستان است؛ در غیر این صورت٬ این حکم هم آزادی انتخاب دین را که قرآن پذیرفته از بین میبرد و هم اسلام را پیش نامسلمانان٬ دین جنگ معرفی میکند.
در فرض ادامه جهاد بعد از توافق با آمریکا٬ تمام مقاصد پنجگانه شریعت به قول امام شاطبی یعنی حفظ عقل و جان و ایمان و خانواده و سرمایه مورد غفلت قرار میگیرد. ابهام در حکم جهاد به فاسد نمودن ایمان میانجامد که خود گناهی بزرگ است. به نظر نمیرسد که از نظر شرعی٬ ارزش جان٬ مال و خانواده افغان با پاکستانی فرق داشته باشد.
اعلامیه اخیر مولوی هبهالله رهبر طالبان پس از امضای موافقتنامه صلح با آمریکا هم تنها بر ابهامات میافزاید. وی جهاد طالبان را نوزده سال برشمرده که به معنای قبول عدم اشتراک طالبان در جنگ با روسها و نیز غیرجهاد بودن جنگهای پیشتر از آن است.
سوال شرعی آنست که بر اساس کدام اصل یا حکم فقهی "قیام نظام اسلامی" جهاد محسوب میگردد و میتواند مجوز خونریزی و ناامنی و حمله و فتنه ها شود؟ اعلامیه کمیسیون دعوت٬ ارشاد٬ جلب و جذب طالبان هم از توضیح شرعی مساله بازمانده به کلی گویی٬ که با ذات فقه و احکام شرعی بیگانه است٬ متوسل میشود.
با کدام مبنا یا توجیه شرعی میتوان گفت که این دعوت باید از طریق جنگ و خونریزی و فتنه صورت گیرد؟ آیا حتی یک فقیه٬ در تاریخ پویا و گسترده فقه حنفی چنین حکمی داده است که برای تبلیغ ارکان مسلمانی در جامعه مسلمانی باید به "جهاد" پرداخت؟ اصلا این جمله معنای محصلی دارد؟
با امضای توافق نامه صلح با طرف به اصلاح "اشغالگر نامسلمان"٬ کوچکترین توجیهی برای جنگ با دولت جمهوری اسلامی افغانستان با عنوان جهاد وجود ندارد. امضای توافق نامه صلح با کسی به اصطلاح اشغالگر بود٬ به معنای پذیرش پایان دوران جهاد و مشروعیت جنگ مسلحانه و نظامی است.
طالبان اگر شجاعت اعلان مواضع شرعی دارند باید صادقانه و با صراحت اعلان کنند که توجیه شرعی برای ادامه جنگ وجود ندارد نه بر اساس فقه کلاسیک و نه بر اساس سیره متشرعین حاضر.