سرانجام انسان طراز نوین
سرانجام انسان طراز نوین با عنوان فرعی فروریختن توهمان اثری از سوتلانا الکسیویچ، نویسنده بلاروسی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵ است. آکادمی نوبل دلیل اهدا جایزه را چنین شرح میدهد: «به خاطر نوشتههای چندصداییاش، و یادبود رنجها و شجاعتها در زمانه ما.» منتقدان هم، آثار ادبی او را سرشار از بازتاب روحیه شهروندان روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میدانند.
قبلا در کافهبوک دو کتاب از این نویسنده را معرفی کردیم. کتاب نیایش چرنوبیل – که قصه پر غصه مردمی که در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۶ با انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل زندگیشان برای همیشه تباه شد روایت میکند. و کتاب جنگ چهره زنانه ندارد – روایت پر فراز و نشیب از روزگار و خاطرات زنانی که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند. در این مطلب قصد داریم کتاب بینظیر دیگری از این نویسنده معرفی کنیم، کتابی که به زندگی مردم در دوران کمونیسم و بعد از آن، یعنی دوران فروپاشی شوروی، میپردازد.
این کتاب ترجمههای مختلفی دارد که به دلیل تفاوت نام کتاب در ترجمههای مختلف در اینجا به آنها اشاره میکنیم. کتاب سرانجام انسان طراز نوین با عنوان فرعی از متن فرانسوی ترجمه شده است. ترجمه دیگر این کتاب روزگار رفته – با عنوان فرعی آخرین سرخها – است که از سوی نشر ثالث منتشر شده است. دو ترجمه دیگر نیز با عنوان زمان دست دوم از این کتاب وجود دارد که از روسی ترجمه شدهاند، یکی از سوی نشر چشمه و دیگری از سوی نشر نیستان چاپ شده است. امکان بررسی هر چهار ترجمه برای کافهبوک وجود نداشت اما ترجمهای که در اینجا معرفی میشود – یعنی سرانجام انسان طراز نوین با ترجمه مهشید معیری و موسی غنینژاد – یک ترجمه خوب و قابل قبول است.
این کتاب شامل گفتوگوهای نویسنده با افراد عادی بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۲ است. گفتوگو با افراد مختلف از طبقه و جایگاه گوناگون که هر کدام از دید خود زندگی تحت حاکمیت شوروی قدیم و روسیه جدید را روایت میکنند. تمرکز گفتوگوهای کتاب بر روی زندگی بعد از جنگ جهانی دوم و مرگ استالین است. یعنی از زمانی که خورشچف دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی میشود تا زمانی که ولادیمیر پوتین به عنوان رئیسجمهور انتخاب میشود.
در ابتدای کتاب گاهشماری از روسیه پس از استالین پیش روی خواننده قرار دارد که اتفاقات مهم را به شکل خلاصه نقل میکند. این اتفاقات که به شکل بسیار خلاصه در اینجا هم به آن اشاره میشود موضوع عمده گفتوگوهای کتاب نیز هستند. اتفاقاتی مانند: سخنرانی خروشچف در نقد افراطکاریها و کیش شخصیت استالین – چاپ کتاب دکتر ژیواگو، کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ و کتاب مجمعالجزایر گولاگ – دوران رئیسجمهوری بوریس یلتسین، پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی – آزادسازی قیمتها و تورم ۲۶۰۰ درصدی – جنگ اول و دوم چچن – رئیسجمهوری پوتین و تظاهرات عظیمی علیه او و حزب «دزدها و کلاهبردارها».
پس از این گاهشمار مقدمه نویسنده با عنوان «تذکرات شریک جرم» آمده است که در آن نویسنده به نکات مهمی پیرامون مفهوم زندگی میپردازد. سوتلانا الکسیویچ اشاره میکند او جهان را از دید یک نویسنده نگاه میکند نه یک مورخ و اشاره میکند که انسان او را جذب میکند نه چیز دیگری. در قسمتی از این بخش میخوانیم:
سوالهای من درباره سوسیالیسم نیست، در مورد عشق، حسد، دوران کودکی و پیری است. درباره موسیقی، رقص، مدل موی سر. درباره هزاران جزئیاتی از زندگی که دیگر وجود ندارند. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۱۵)
در ادامه با متن اصلی کتاب که بسیار تکاندهنده است و مردمان واقعی در آن آزادانه حرف دلشان را میزنند روبهرو میشویم. مردمانی که سرافکنده، امیدوار، عاشق، شکستخورده، اسیر و آزاد هستند. به طور کلی کتاب دو بخش دارد که هر بخش از فصلهای مختلفی تشکیل شده است.
بخش اول » تسلی با مکاشفه سرفصلهای این بخش: برگرفته از شایعات خیابانی و گفتگوهای آشپزخانهای (۲۰۰۱ – ۱۹۹۱) / ده داستان در خانه انسانهای طراز نوین / اندر حکایت خواهران و برادران، دژخیمان و قربانیان و رای دهندگان / اندر حکایت ناله و خروش و نجواها و وجد و سرور / درباره ارتشبدی سرخ و تنها و سه روز از انقلابی که به دست فراموشی سپرده شد / اندر ماتم ناشی از خاطرات و میل شدید برای یافتن معنایی برای آن / اندر حکایت کتاب مقدسی دیگر و مومنینی از نوع دیگر / اندر حکایت قساوت شعلهها و رستگاری در عرش اعلاء / اندر احوالات لذت ناشی از مصیبت و حیلهبازیهایی که روسها قادر به انجامش هستند / اندر حکایت زمانی که تمام آدمکشها فکر میکنند در خدمت خدا هستند / اندر حکایت پرچم کوچک سرخ و تبری که حاضر و آماده آنجا آویزان است.
بخش دوم » جذابیت خلاء سرفصلهای این بخش: برگرفته از شایعات خیابانی و مکالمات آشپزخانهای (۲۰۰۲ – ۲۰۱۲) / ده ماجرا از ناکجاآباد: اندر حکایت رومئو و ژولیت با این تفاوت که اسم آنها مارگریتا و یاشار بود / اندر حکایت مردمانی که بلافاصله بعد از سقوط کمونیسم تغییر ماهیت دادند / اندر حکایت تنهاییای که شباهت زیادی به خوشبختی دارد / اندر حکایت زمانی که دلتان میخواهد همه آنها را بکشید و بعد وحشت ناشی از چنین تمایلی شما را برمیدارد / اندر حکایت زنی پیر با موهای بافته و دختری زیبا / اندر حکایت مایه بدبختیای که خداوند پشت در خانهتان گذاشته است / اندر حکایت این زندگی گند… و صد گرم خاکستر نرم در گلدانی سفید / اندر حکایت مردگان که از چیزی مشمئز نمیشوند و سکوت خاکستر / اندر حکایت تاریکیهای شر و زندگی دیگری که براساس این زندگی میتوان بنا کرد / اندر حکایت شجاعت و آنچه بعد از آن اتفاق میافتد.
درباره کتاب سوتلانا الکسیویچ
قبل از اشاره به نکات مختلف پیرامون کتاب سرانجام انسان طراز نوین، لازم است بدانید که این کتاب در لیست کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار دارد. کتابی که واقعیتهای بیان شده در آن بهحدی تکان دهنده است که هر خوانندهای را به فکر فرو میبرد.
درباره شوروی و تاریخ آن کتابهای زیادی وجود دارد. کتابهای بسیار بیشتری هم درباره رهبران شوروی و تاریخ کمونیسم وجود دارند. اما کمتر کتابی به وضعیت زندگی مردم عادی در گذشته و زمان حال پرداخته است. کتابی که به ما نشان دهد مردم عادی، مردمی که تاریخ مسئله آنها نیست، در زمان کمونیسم چه زندگیای داشتند و حتی مهمتر از آن، بعد از فروپاشی شوروی به چه شکل در روسیه زندگی میکردند.
سه کتاب اسلاونکا دراکولیچ یعنی کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم – کتاب کافه اروپا – کتاب بالکان اکسپرس زندگی مردم در اروپای شرقی تحت حاکمیت شوروی کمونیسم و مدتی بعد از آن را نشان میدهد اما این کتابها محدود به جغرافیای خاصی هستند و بیشتر کشورهای بالکان را پوشش میدهند. کتاب سرانجام انسان طراز نوین به همه جغرافیای اتحاد جماهیر شوروی و بعد از آن به زندگی مردم روسیه میپردازد. البته واقعیتهای زندگی تحت حاکمیت کمونیسم در همهجا بسیار شبیه به هم است و احتمالا همه ما با خواندن همین کتابها از سختیهای زندگی مردم شوروی در دوران کمونیسم آگاه میشویم اما این کتاب یک نکته بسیار مهم دیگر به ما میگوید.
به ما میگوید که چرا برخی از مردم با وجود آگاهی از وضعیت زندگی در دوران کمونیسم، دوست دارند به همان دوران برگردند. در واقع ترجیح میدهد به همان شیطانی رجوع کنند که آن را میشناختند.
در نظر بگیرید مردم روسیه برای پیروزی بوریس یلتسین حاضر بودند جان خود را فدا کنند. اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و رئیسجمهور – یعنی یلتسین – قول داده بود که خودش را زیر قطار میاندازد اما اجازه نمیدهد وضعیت زندگی مردم پایین بیاید. اما روی آوردن به اصلاحات اقتصادی و آزادسازی قیمتها بلایی به سر مردم روسیه آورد که در دوران کمونیسم بعید بود هرگز چنین بلایی سر آنها بیاید. مردم روسیه از کمونیسم فرار میکردند و به دنبال یک سوسیالیسم ملایمتر و انسانیتر بودند اما به یک سرمایهداری درنده خود رسیدند. همین باعث میشد برخی از آنها آرزوی همان دوران کمونیسم را داشته باشند. در ادامه هم رهبر پیشین کا گ ب رئیس جمهور شد. روسیه به کشوری تبدیل شد که دمیتری مدودف و ولادیمیر پوتین هربار یکیشان مقام ریاست جمهوری را به هم قرض میدادند.
اما اشتباه نکنید، این کتاب نقد سیاستهای حاکمان شوروی قدیم و روسیه جدید از نگاه منتقدان جدی و یا خود نویسند نیست. این کتاب فقط شامل صحبتهای افراد مختلف است. مردم عادی – فرد تحصیل کردهای که از شرایط ناراضی است – مادری که بچهاش خودکشی کرده است – مهندسی که زندگیاش تباه شده است – یک عضو حزب کمونیسم – یک مخالف کمونیسم و… – مردمی که از دید خودشان پوتین را نقد میکند و برای آن جوک هم میسازند:
کوتاهترین داستان خندهدار این است: پوتین دمکرات است.
متن کتاب و صحبتهای افراد در این کتاب آنقدر ساده و صمیمی است که شما فکر میکنید خودتان روبهروی مخاطب نشسته و درد دلهای او را گوش میکنید. صحبتهای مردمی به معنای واقعی کلمه خرد شدهاند. همهچیز از آنها گرفته شده اما چارهای جز ادامه دادن زندگی ندارند.
یک نکته بسیار جدی و مهم که کتاب سرانجام انسان طراز نوین پیش روی ما قرار میدهد این است که از بین بردن نیروی شر مسئله مهمی نیست. از بین بردن استالین و یا هر کدام از دیگر رهبران شوروی مسئله جدی نیست، مسئله اصلی، کار اصلی و سوال مهم این است که بعد از آن چه باید کرد؟ آیا از بین رفتن شر لزوما به معنی آمدن خیر است؟ چرا باید با از بین رفتن یک شر، یک درنده خوی دیگر ظاهر شود؟ این چیزی است که باید به دقت به آن فکر کرد. باید به فردای از بین بردن شر هم فکر کرد.
هر خط از کتاب، هر کدام از دیدگاههای مردم در این کتاب نکات بسیار مهمی در بر دارد که میتوان از آن درس گرفت. مردمی که متخصص نیستند، سیاستمدار نیستند اما وقتی چون در دل جامعه زندگی میکنند از وضعیت موجود به خوبی آگاه هستند. کتاب آنقدر تلخ و گزنده است که بعید میدانم به راحتی بتوان آن را دوباره خواند. مخصوصا قسمتهایی از آن که درباره جنگ و جنایت است اما این تلخی لازم و ضروری است. به همین جهت خواندن این کتاب را به شدت پیشنهاد میکنیم.
جملاتی از کتاب سرانجام انسان طراز نوین
سنگر جای خطرناکی برای هنرمند است. سنگرها تلهاند. سنگرها دید انسان را خراب میکنند، رنگ واقعی جهان را از میان میبرند. از بالای سنگر همه چیز سیاه و سفید است. افراد نمیبینند، فقط لکههایی سیاه میبینند: مثل هدف. من تمام زندگیام را بالای سنگر گذراندهام، دلم میخواهد از آن دور شوم. یاد بگیرم از زندگی لذت ببرم. دید معمولی داشته باشم. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۲۰)
سطل آشغالها پر بود از کتابهای گورکی و مایاکوفسکی. مجموعه آثار لنین را به مرکز بازیافت کاغذ میبردند. و من چندتایی از آنها را برداشتم، بله! اقرار میکنم. من دست از عقایدم برنداشتم. من همرنگ جماعت نشدم، از چیزی خجل نیستم، رنگ عوض نکردم. آدمهایی که با باد تغییر جهت میدهند زیادند، اگر سرخها سر کار بیایند، به استقبال آنها میروند، اگر سفیدها برنده بشوند با آغوش باز از آنها استقبال میکنند. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۴۷)
مساله مردم، مردم عادی، تاریخ نیست، چیزهایی که آنها را زنده نگه میدارد چیزهای سادهتری است: عاشق شدن، ازدواج کردن، بچهدار شدن، خانه درست کردن. کشور به خاطر کمبود چکمه و دستمالتوالت سقوط کرد. چون پرتقال نبود، و این شلوارهای جین لعنتی! (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۵۶)
آدمها آدمها رو میکشند نه گلولهها. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۹۳)
آیا میشد مادرم را در حال گلدوزی یا قلابدوزی یا تزیین خانهاش با گلدانهای چینی زیبا و مجسمههای فیل مجسم کرد… هرگز. این کارها وقت تلف کردن بود! سرگرمی خردهبورژواها! مهمترین کار، کارهای فکری بود، کتاب… آدم میتواند بیست سال یک کت و دامن را بپوشد و در تمام عمرش تنها دو پالتو داشته باشد، اما بدون پوشکین نمیتوان زندگی کرد، یا بدون مجموعه آثار گورکی. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۱۶۱)
یلتسین در آغاز ریاستجمهوریاش قسم خورده بود که اگر شده خودش را زیر قطار میاندازد ولی نمیگذارد سطح زندگی مردم پایین بیاید. اما سطح زندگی نهتنها پایین آمد بلکه به پایینترین حد خود رسید. یلتسین هم خودش را زیر قطار نینداخت. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۲۱۱)
آیا انسانی که از پوشکین نقلقول میآورد و به موسیقی باخ گوش میدهد قادر است به روی مردمان غیرمسلح تیراندازی کند؟ (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۲۳۸)
جوراب، پیراهن مردانه، چکمه، همهچیز از خارج وارد میشود… بیسکویت، کالباس. دیگر هیچچیز در شوروی پیدا نمیکنید. همهجا میشنوید میگویند زندگی مبارزهای است که در آن قویترها بر ضعیفترها غلبه پیدا میکنند، که این قانون طبیعت است. باید شاخ و دم درآورید، پوستتان را کلفت کنید، کسی دیگر نیازی به آدمهای ضعیف ندارد. همه جا باید راه خودتان را با کنارزدن دیگران باز کنید، مبارزه کنید. این یعنی فاشیسم، یعنی صلیب شکسته فاشیستهای آلمان. من شوکه شدهام… و مایوس. این دنیای من نیست. (کتاب سرانجام انسان طراز نوین – صفحه ۲۷۶)
کافه بوک