فاجعه کرونا و فرشته نئولیبرالیسم
مهدی رجبی
نویسنده بر این گمان است که یکی از دلایل درماندگی اصلاحطلبان، فروغلتیدن آنها در باتلاق فساد و ناتوانیشان در تحقق وعدههای سیاسی همانا نگرش نئولیبرالی بود که محملی نظری برای رها کردن مصلحت عمومی و تمرکز روی سودجویی شخصی و رفیقانه، انباشتن جیب خود و دوستان به زیان جامعه و توده اصلاحطلب فراهم کرد.
چرا بحث برسر نئولیبرالیسم؟
پس از همه گیر شدن فاجعه کرونا، افزایش شمار افراد مبتلا و بالا رفتن آمار مرگ و میر، بحث و گفتگو پیرامون نابکاریهای حکومتهای مختلف چه چپ و راست و نارسایی سیاستهای آنها برای مبارزه با این پاندمی هر روز بیشتر از پیش شدت میگیرد. یکی از دریچههای بحث در این باره بروی شیوه مدیریت دررابطه با ندانم کاری، خطاکاری، پنهانکاری، دروغ بافی و نداشتن سیاستی روشن مبتنی بر پیشبینی علمی باز میشود، این بحث بیش از همه جا در ایران و نیز در اغلب کشورهای غربی چون فرانسه، سوئد و آمریکا جریان دارد. از روند پیشرفت این بحث و محتوای آن در دیگر کشورها مستقیماً خبری ندارم. دریچه دیگر بحث بررسی دلایل ناتوانی حکومتها در کنترل این فاجعه و عجز آنها در جلوگیری بموقع گسترش بیماری است، این بحث متوجه سیاستهایی است که آن حکومتها از چندین سال پیش در راستای کم توجهی به بهداشت عمومی، تضعیف بیمارستانها و مراکز درمان و بهداشت دولتی، کم کردن بودجه آنها و عدم نظارت روی کیفیت کار مراکز خصوصی بهداشت و مراقبت بزرگسالان اتخاذ کرده بود. بحث اخیر اغلب با گفتمانی نظری سیاسی گره میخورد که عبارت از است از غالب شدن نگرش نئولیبرالی بر سیاستهای حکومتهای غربی از چند دهه پیش بدینسو.
تمرکز روی این بحث دوم برای جامعه فکری سیاسی ایران بسیار مفید است، چراکه بینش حاکم بر مردان حکومتی ایران رنگ نئولیبرالی دارد؛ چه آنهاکه جامه اصلاح طلبی، درست یا نادرست، به تن کردهاند، و چه در میان آنهاکه از ایشان انتقاد میکنند، بنحوی که ما شاهد رقابت و گاه درهم آمیختن رانت خواری و فساد بین آقازادهها و ژنهای خوب اصلاحطلبی هستیم. نویسنده بر این گمان است که یکی از دلایل درماندگی اصلاح طلبان و فروغلتیدن آنها در باتلاق فساد، و نیز ناتوانی آنها در تحقق وعدههای سیاسی شان همانا نگرش نئولیبرالی آنهاست که محملی نظری برای رها کردن مصلحت عمومی و تمرکز روی سودجویی شخصی و رفیقانه، انباشتن جیب خود و دوستان به زیان جامعه و توده اصلاح طلب فراهم میکند.
کارخانه حقیقتسازی نئولیبرالیسم
حقیقت را معمولاً کشف میکنند، پس چگونه است در اینجا سخن از ساختن آن میشود؟ فلسفه قرون وسطا به پیروی از ارسطو حقیقت را نطباق شناخت با واقعیت بحساب میآورد. فیلسوفان دوران نوین نیز از لاک و کانت تا هگل همین رهیافت را نسبت به حقیقت داشتند. تنها فیلسوفی که سازی دیگر آغاز کرد،هایدگر بود که تعبیری شبه عرفانی از آن بمیان نهاد و حقیقت را بمعنای از پرده برون آمدن یا نجات از فراموشی گرفت.
چون نوشته کنونی نمیخواهد به فلسفه بپردازد، به همین اشاره کوتاه درباره اینکه حقیقت را نمیسازند، بسنده میکنم. چرا نئولیبرالها دست به چنین کاری میزنند، نئولیبرالیسم را به عنوان فرشته معرفی میکنند، و بیتوجه به دادههای واقعی حقیقت را میسازند؟ و اما چگونه؟
چه کسی غافل است که بخش اصلی رسانههای کشورهای غربی طی چند دهه اخیر به تصاحب میلیاردهای نئولیبرال از قبیل مردوک در آمده است؟ چه کسی غافل است که یکی از وظایف اصلی رسانههای وابسته به نئولیبرالها علیرغم ایستادگی نویسندگان و خبرنگاران آنها وارونه کردن حقایق است؟ چه کسی غافل است که دونالد ترامپ با اتکا به کارزار دروغ و تزویر این رسانهها به قدرت رسید؟
قهرمان حقیقت سازی دوره کنونی ترامپ است که وقتی خبرنگاران از او درباره تصمیمهایش علیه قراردادهای بینالمللی پیرامون مبارزه با گرم شدن کره زمین سوال میکنند، سئوالها، اعتراضها و انتقادات را Fake news قلمداد میکند. وقتی فرمانداران دمکرات ایالتهای مختلف آمریکا مردم را بخاطر مبارزه با کرونا به قرنطینه، خانه نشینی و رعایت فاصله با یکدیگر دعوت میکنند، او نمایش دست دادن با دیگران براه میاندازد، و نگرانی و وحشت از این ویروس مرگبار را Fake news بشمار میآورد. بولسونارو رییس جمهور برزیل همتا و دوست سیاسی وی است که گوی رقابت را در این زمینه از «حقیقت» ساز آمریکایی میرباید. وقتی به سیاستهای او در از بین بردن جنگلهای آمازون انتقاد میکنند، مبنی بر اینکه از بین بردن فضای جنگلی آمازون موجب دگرگونی بومزیستی و تشدید آهنگ گرم شدن کره زمین میشود، این اعتراضها را نادرست و Fake news به حساب میآورد، و مانند لاتهای چاله میدانی به ناسزاگویی و هتاکی دست میزند.
جلوههای نئولیبرالیسم
متأسفانه در رسانههای فارسی زبان نیز جلوههایی از حقیقتسازی نئولیبرالیسم را مشاهده میکنیم. ازآنجاکه پرداختن به پلمیک در شرایط کنونی که بخشی از مردم یا مستقیماً یا بواسطه نزدیکان، درگیر مبارزه با این ویروس پلید هستند، نادرست است، پس از آوردن نام نویسندگان و اشاره به مقالهها خودداری کرده، و به یادآوری ایدههایی که دررابطه با لیبرالیسم مدرن مطرح شدهاند، بسنده میکنم.
نوشته میشود: ـ نئولیبرالیسم با بزرگ شدن حکومت و پرداختن آن به کارکردهایی که در زمره وظایف اصلیاش نیست، مخالف است، و میافزایند وظیفه اصلی دولت برقراری امنیت سیاسی، حقوقی و مالکیتی است، و کارکردهای غیرضروری آن را باید حذف یا تضعیف نمود.
گفته میشود: ـ نئولیبرالیسم ربطی به کودتای آمریکا در شیلی ندارد و مدتها پس از آن با روی کار آمدن تاچر و ریگان پدیدار شد. و در این راستا میافزایند که آزادی ژوزه موخیکا رئیس جمهور سابق اروگوئه از زندان و نشستن او یا لولا و مورالس بر کرسی ریاست جمهوری فرآورده نئولیبرالیسم است،
گفته میشود: ـ ضعیف شدن توانایی حکومتها در مبارزه با بیماریهای همه گیر ربطی به نئولیبرالیسم ندارد.
در برابر این روایت از نئولیبرالیسم، نیروهای چپ و دمکراتها در اروپا و ایران برداشتی دیگر از نئولیبرالیسم ارائه میدهند: ـ نئولیبرالیسم در همه کشورهای سرمایه داری عبارت است از محدود و ضعیف شدن خدمات اجتماعی و از جمله بیمارستانهای دولتی وامکانات بهداشت عمومی. بد نیست این واقعیت را از زبان یک پژوهشگر آمریکایی بشنویم:
فرض بر این است که بیمارستانها از امکانات کافی مانند انواع تجهیزات بیمارستانی مانند دستگاه تنفسی، دارو، تخت، ماسک و غیره برخوردار باشند، اما به گواهی مردم ازجمله من، نئولیبرالیسم حاکم بر امریکا مشکلات بسیار دردآوری را برای بیماران ایجاد کرده است؛ زیرا طبق اصول نئولیبرالیسم بیمارستانها، کمپانیهای داروسازی و بهطور کلی سیستم خدمات درمانی باید در جهت سودآوری هرچه بیشتر قرا گیرند؛ بنابراین ما در حال حاضر با ترکیبی از منطق سرمایهداری که برای جامعه مهلک است، اما میتوان آن را تا حدودی کنترل کرد و منطق نئولیبرالیسم که ضمن مرگومیر بیشتر قابلکنترل نیست گرفتاریم. نئولیبرالیسم میگوید درحالیکه بخشهای خصوصی در این مورد اقدامی به عمل نمیآورند چرا باید دولت مسئولیت به عهده گیرد؟
علاوه بر آن این موضوع (ویروس فراگیر کرونا) برای مردم امریکا بهصورت موضوعی حیاتی و ویژه درآمده است، اما ما در این شرایط بحرانی شاهد یک نمایش تهوعآور در واشنگتن هستیم. شاهد ناکارآمدی دولتی هستیم که با وجود آگاهی از ویروس فراگیر کرونا نهتنها واکنش سریع و درخور انجام نداد، بلکه حتی بعد از فراگیر شدن بیماری در جامعه سعی در تکذیب گسترش آن نمود و درنتیجه آمار مرگومیر طبقات مردم محروم ( هفتاد درصد موارد مرگ در شیکاگو از میان جامعه سیاهپوستان بوده است. این در حالی است که تنها ۳۰ درصد از جمعیت این ایالت سیاهپوست هستند.) بهشدت بالا رفت. ترامپ در تاریخ دهم فوریه زمانی که این بیماری بهطورجدی مطرح شده بود، بودجه سال آیندهاش را اعلام کرد. اگر نیمنگاهی به آن اندازیم میبینیم که بودجه مراکز کنترل بیماریها بهمراتب کمتر شده و نیز بودجه حفاظت از محیط زیست ۲۷ درصد کاهش پیدا کرده است، اما در مقابل بودجۀ بیشتری برای نوسازی زرادخانههای هستهای ایالاتمتحده بالغ بر ۳.۲ میلیارد دلار در نظر گرفته شده است که این رقم افزایشی ۲۰ درصدی نسبت به سال قبل دارد. همچنین یارانه جدیدی در تأمین بودجه صنایع تولید سوختهای فسیلی تعیین شده است. نقل از مصاحبه نوآم چامسکی: https://b2n.ir/307983
ـ نئولیبرالیسم عبارت است از حذف توانایی حکومتها در جلوگیری از سرایت همه جانبه اپیدمیها ـ نئولیبرالیسم عبارت است از ناتوانایی حکومتها در تامین نیازمندیهای نخستین مردم بهنگام مبادا ـ نئولیبرالیسم عبارت است از بیخانمان شدن میلیونها نفر بهنگام نخستین باد بحران و بیکاری ـ نئولیبرالیسم عبارت است از کودتا علیه حکومت برگزیده مردم در کشورهای دیگر، و تضعیف همه جانبه وجه اجتماعی حکومت خودی تا آنجاکه دولتها از داشتن اسباب و امکانات لازم برای اجرای وظایف نخستین یک دولت دمکراتیک در اعمال کنترل و نظارت بر حسن گردش امور و تامین نیازهای دمکراتیک مردم محروم میشوند. ـ نئولیبرالیسم عبارت است از نابودی محیط زیست و درهم شکستن هر نیرویی که بخاطر محیط زیست چرخ حرکت شرکتهای چند ملیتی را سد کند ـ نئولیبرالیسم عبارت است از اینکه در ثروتمندترین کشور اروپا یعنی آلمان ۱۲ میلیون نفر زیر خط فقر بسر میبرند. ـ نئولیبرالیسم عبارت است از اینکه در ثروتمندترین کشور جهان یعنی آمریکا ۳۸ میلیون نفر در شرایط فقربسر میبرند. ـ نئولیبرالیسم عبارت است از آنکه بیش از ۲۷ میلیون آمریکایی پوشش بیمه اجتماعی ندارند، و بهنگام بیماریهای سخت ازمداوای خود ناتوان هستند. ـ نئولیبرالیسم در آمریکا عبارت است از پرداخت اجباری ۲۵۰۰ دلار برای استفاده از دستگاه تنفس بهنگام ابتلا به بیماری کرونا، وگرنه مرگ زودرس در صورت نپرداختن این مبلغ. ـ نئولیبرالیسم در آمریکا عبارت است از پرداخت از مبلغ ۱۱۷۰ دلار بهای واکسن کودکان و ناتوانی میلیونها خانواده از واکسن زدن فرزندان خود.(https://children.costhelper.com/baby-immunization.html) ـ نئولیبرالیسم عبارت است از مرگ بیش از ۲ میلیون کودک در اثر نزدن واکسن. رقم کودکانی که در ثروتمندترین کشور جهان نمیتوانند از واکسن و ایمن شدن دربرابر ویروسهای رایج بهره مند شوند در دوسال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۴ به ۱۰۰ هزار نفر رسید. وخامت اوضاع بهداشتی در رابطه با کودکان وقتی بیشتر درک خواهد شد که به این پاراگراف از گزارش واشنگتن پست نظر بیفکنیم: «شماری کم ولی در حال افزایش از کودکان آمریکا برخی از واکسنهای لازم را دریافت نمیکنند. براساس اطلاعات بهداشتی فدرال منتشر شده در روز پنجشنبه، درصد كودكان زیر ۲ سال كه واكسن نزدهاند، در ۱۷ سال گذشته چهار برابر شده است.»
علت مصیبتها، نئولیبرالیسم یا کاپیتالیسم
ممکن است گفته شود که ارقام و دادههای بالا بیان کننده واقعیتهای تلخ اجتماعی اند؛ واقعیتهایی که فرآورده کاستیها و تناقضات سرمایه داری است و لزوما ربطی به نئولیبرالیسم ندارد. تردیدی نیست که مسبب اصلی نابسامانیها، مشکلات و گرفتاریهای اجتماعی جامعه امروزین نظام سرمایه داری است که دربردارنده کاستیها و تناقضات بنیادی است، و متأسفانه راهچار برون رفت از آن در حال حاضر چندان روشن نیست. برای پرهیز از حاشیه نرفتن در این زمینه تنها به این حقیقت که مورد تأیید پیروان نئولیبرالیسم نیز هست، اشاره میکنم:
نئولیبرالیسم شکلی از اداره جامعه سرمایه داری است که با انتقاد از سوسیال دمکراسی و نفی آن، جایگزین لیبرالیسم سنتی شده است. جمله زیر از مصاحبه چامسکی نیز به همسانی و تفاوت این دو جریان هم ذات اشاره میکند: «بنابراین ما در حال حاضر با ترکیبی از منطق سرمایهداری که برای جامعه مهلک است، اما میتوان آن را تا حدودی کنترل کرد و منطق نئولیبرالیسم که ضمن مرگومیر بیشتر قابلکنترل نیست گرفتاریم. نئولیبرالیسم میگوید درحالیکه بخشهای خصوصی در این مورد اقدامی به عمل نمیآورند چرا باید دولت مسئولیت به عهده گیرد؟»
با این حساب ما با دو برخورد یا دو درک از نئولیبرالیسم روبرو هستیم کدامیک از این دو برداشت با واقعیت سازگار است و ساخته و پرداخته صرف ذهن نیست؟ یکی آن را عامل رشد و پیشرفت اقتصادی و بزبانی یک فرشته بحساب میآورد، و دیگری در پس چهره آن دیوی پلید میبیند. برای شناخت چهره واقعی نئولیبرالیسم همان به که بررسی ریشه پیدایش آن بپردازیم
سرچشمه پدیداری نئولیبرالیسم
برای داشتن درکی روشن از سرچشمه پدیداری نئولیبرالیسم سه شیوه برخورد را پیشنهاد میکنم.
۱. نخست داشتن درکی مشخص و آمپیریک از روند جوانه زدن و شکلگیری نئولیبرالیسم. در این رابطه خوانندههای مقیم آمریکا و اروپا را بسوی کتاب Atlas shrugged نوشته آین راند (Ayn Rand) رهنمون میسازم. گویا این کتاب در ایران ترجمه و چاپ نشده است. این رمان در لیست کتابهای کتابخانههای آمریکا پرخواننده ترین کتاب البته پس از انجیل بشمار میرود. اگر انجیل انسانها را دعوت به همیاری و برادری مینماید، یعنی «وجه الهی» انسان را پاس میدارد، این کتاب برعکس خود خواهی فردی و پی جستن سود شخصی و ترجیح آن بر صلاح جمعی و منفعت عمومی را تبلیغ کرده، و حتا این دومی را تخطئه میکند و چون به پاسداری از «وجه شیطانی» انسان دست مییازد، خوانش آن را به همگان سفارش نمیکنم.
رمان آین راند کتابی پرحجم است که در واکنش به سیاستهای دولت رفاهی روزولت رئیس جمهور آمریکا و در راستای تخطئه و نفی آنها نوشته شد. باوجود آنکه کتاب بازتابگر تسلط نویسنده به شیوه و سبک هنر داستان سرایی است، ولی پر آشکار است کتاب نه از سر ذوق و شوق فردی بلکه برانگیخته از خشم و کینه نسبت به دخالت دولت در زندگی اقتصادی و با آگاهی ایدئولوژیک در این زمینه نوشته شده است. بزبان فرانسویها کتابی sur mesure است.
چرا سیاستهای روزولت در آماج یورش بیرحمانه این کتاب و نیز دیگر جریانهای همانند که نظفه نئولیبرالیسم بشمار میرفتند، قرار گرفت؟ برای جلوگیری از دراز شدن سخن، بطور خلاصه بگویم که روزولت و بسا حکومتهای دیگر به پیروی از نگرش اقتصادی کینز بر آن شدند تا پیآمدهای تلخ اجتماعی و اقتصادی بحران دهه ۳۰ را با افزایش مالیاتها و دخالت دولت در روندهای اقتصادی و نه لزوماً کارفرمایی مستقیم برطرف سازند، و در این کار نیز کمابیش موفق شدند تا آن بحران خانمانسوز را خاموش سازند.
آین راند فرشته نئولیبرالهای آمریکا
بدنیست اشاره کنم که جنبش تی پارتی که از چندین سال پیش فضای سیاسی آمریکا را بسمت رادیکال شدن جریانهای محافظهکار کشانیده، و از موضع راست افراطی سیاستهای اوباما و حتا جرج بوش را به انتقاد میکشید، و سپس به پایه انتخاباتی دونالد ترامپ تبدیل شد، جریانی نئولیبرال بود. رهبر اصلی آن پل راند(Paul Rand) کتاب آین راند را همچون انجیل در دست تکان میداد، و مردم خود را به خوانش آن دعوت میکرد. خوانش بیشتر درباره این جنبش و سیر حرکت آن کمک زیادی به درک نئولیبرالیسم میکند.
ناگفته نماند که همسنجی گفتههای آین راند در کتاب Atlas shrugged که به انجیل سرمایه داری آمریکا تبدیل شد، با گفتههای آدام اسمیت و جان لاک که پدران لیبرالیسم بشمار میروند، حکایت از تفاوتی مهم میکند. جان لاک انساندوستی بزرگ بود و در کتابهای خود بارها بر ارزشهای انسان دوستانه تأکید کرده بود، حتا آدام اسمیت نیز بسیار روی فضیلتهای اخلاقی و انسانی فرد که ناسازگار با خودپرستیاند، انگشت نهاده بود.
جالب اینکه بیبی سی فارسی که از نگرش چپ بدور است، در گزارشی پیرامون آین راند، چنین نوشت: «آین راند، واعظی که خودخواهی را فضیلت میدانست..... آین رند “نوعدوستی” را شر و “نفرین عالم” مینامید...او از فقرا نفرت داشت.»
۲. شیوه دوم به زمینههای نظری پیدایش نئولیبرالیسم بعنوان جایگزین لیبرالیسم توجه دارد. از بین پارامترهای نظری متعددی که در این رابطه بمیان میآیند روی دو موضوع مالیات و دخالت دولت در اقتصاد تمرکز میکنم.
جامعههای سرمایه داری به نظام دریافت باج و خراج دوران میانی سامان دادند، و نظامی مالیاتی مبتنی بر قانون و با حساب و کتاب مدون بوجودآوردند. پرداخت مالیات در این جوامع در آغاز یک ارزش منفی قلمداد نمیشد، و آن را وظیفه اجتماعی شهروندان بحساب میآوردند، بویژه چون نرخ مالیات بالا نبود، این نگاه مثبت به امر مالیات ادامه داشت، و هنوز هم فرار از پرداخت مالیات یک ارزش منفی در جهان سیاست غرب بشمار میرود. ولی باگذشت زمان و گسترش ابعاد جامعه، کارکردهای حکومتی نسبت به گذشته فزونی یافتند و درنتیجه نیاز به مالیات بیشتر نرخ آن را بالا برد و سامانه مالیاتی را پیچیده کرد، و نگاه منفی به مالیات روز بروز بیشتر شد تا انجاکه ریگان آن را دزدی قلمداد کرد (به تقلید از آین راند).
افزایش مالیات در جامعه سرمایه داری در نگاه نخست متوجه همه منابع درآمد میشود، ولی چون درآمد ناشی از کار ظرفیت محدودی برای پاسخگویی به هزینههای دولتی دارد، پس آن بناچار سراغ سرمایه را میگیرد و در عمل بمعنای کاهش سود است. با توجه به اینکه سود اکسیژن سرمایه است و بدون آن سرمایه بیجان میشود (از جمله بحرانهای ادواری)، پس این امری بدیهی است که سرمایه و سرمایه داران به همه ترفندها برای جلوگیری از افزایش مالیات یا فرار از آن دست بزنند.
توسل جستن به افزایش مالیات در گذشته بهنگام جنگ و شرایط غیرعادی صورت میگرفت، ولی در اثر رشد جوامع سرمایه داری دلیلی دیگر نیز برایش پدیدار شد؛ و آن پاسخ گفتن به نیازهای اجتماعی و اقتصادی قشرهای مختلف جامعه بود. در سال ۱۸۴۸ دولت بورژوای برآمده از انقلاب فرانسه برای کاستن از فشار بیکاری و درماندگی اقتصادی قشرهای پایین جامعه یک رشته کارها را درپیش گرفت که موجب افزایش هزینههای دولت گردید. همین امر یعنی نیاز به دخالت دولت و افزایش مالیات در پایان سده نوزده و دهههای نخستین سده بیست در بین دولتهای کشورهای بزرگ سرمایه داری نمودار شد و سبب شد تا گرایشی نوین در کشورهای سرمایه داری پدیدار شود که باگذشت زمان نام سوسیال دمکراسی را بخود گرفت.
دخالت دولت در روندهای اقتصادی همچون امرافزایش مالیات با روی خوش سرمایه داران روبرو نمیشد، و بزبانی این دو عامل، لولوی سرمایه بحساب میروند، و سرمایه داران همواره در تلاشاند تا آنها را محدود و محدودتر سازند. دخالت فزاینده دولت در زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه که در چارچوب سوسیال دمکراسی و گاه بوسیله دولتهای لیبرال صورت میگرفت، متضمن بالابردن مالیات به شکلهای مختلف بود. انگیزههای افزایش مالیات بوسیله دولتهای سوسیال دمکرات همانا پاسخ گفتن به تأمین بهداشت و آموزش، کاهش بیکاری، کمک به بیکاران و تهیدستان و دیگر هزینههای اجتماعی بود. دو عامل افزایش مالیات و دخالت دولت در اقتصاد موجب میشدند تا حجم کارها و وظایف دولت در جامعه فزونی یابد و ابعاد بوروکراسی و کارکردهای عمومی را بیش از پیش بزرگ سازد. ولی دلیل اصلی ناخرسندی سرمایه از این ماجرا همانا پایین آمدن نرخ سود است.
این فرایند تدریجی در شرایطی پیش رفت که ایدئولوی حاکم بر کشورهای سرمایه داری لیبرالیسم بود و بسا از لیبرالهای معروف مانند جان استوارت میل و حتا نخست وزیر محافظهکار انگلیس دیسراییلی بصورتهایی از این گرایش که دولت در زندگی اجتماعی و اقتصادی دخالت بکند، جانبداری کردند. این گرایش اقتصادی مادام که سرمایهداری گرفتار بحرانهای ساختاری مهم و خطرکاهش نرخ سود نبود، دشواری ببار نمیآورد، و در تناقض با اصول لیبرالیسم قرار نمیگرفت، یا بهتراست بگویم مایه اعتراض شدید و مخالفت نیروهای لیبرال سرمایه دار واقع نمیشد. برعکس کسانی چون آین راند که خودخواهی و سودجویی شخصی را بهترین صفت فرد بحساب میآوردند، علیه آن واکنش تند نشان میدادند.
این واکنشهای تند وتیز علیه سیاستهای اجتماعی حکومتهای سرمایه داری که گاه بوسیله جریانهای لیبرال یا محافظهکار اداره میشدند، موجب شد تا برخی از نویسندگان لیبرال از سده نوزده و بویژه در دهه ۳۰ سده بیست پیشنهاد کنند که بجای واژه لیبرالیسم که بیمایه شده است، از واژه لیبرالیسم نوین بهره گرفته شود، تا مانع از ورود جریانهای متأثر از گرایشهای سوسیال دمکرات زیر پرچم لیبرالیسم نوین گردند.
بنابراین برخلاف بدآموزی ایدئولوژیک نئولیبرالها پیرامون ماهیت لیبرالیسم نوین که آن را بعنوان یک راه توسعه نوین معرفی میکنند، نئولیبرالیسم در اساس اعتراض به لیبرالیسم رایج در کشورهای سرمایه داری و بویژه به سوسیال دمکراسی بعنوان یک شیوه اداره اقتصادی و اجتماعی جامعه است. محور این اعتراض نئولیبرالی انتقاد از نقش دولت در ایفای خدمات اجتماعی و از سیاستهای مالیاتی بود.
۳. برخی از منادیان نئولیبرالیسم تاریخی خودساخته و ایدئولوژیک دارند که با واقعیتها و دادههای تاریخی نمیخواند. همانطورکه بالاتر گفتم نئولیبرالیسم حقیقت را جستجو نمیکند، بلکه آن را بنابر خواست خود میسازد. درست بهمین خاطر شیوه برخورد سوم را که رهیافتی تاریخی است، درپیش میگیرم.