نویسنده Marylène Pratou-Mathis
برگردان رويا شريفيان
مسیر تاریخ چگونه پیش میرفت اگر تصویر گران غارهای ماقبل تاریخ لاسکو، شکارچیان گاو های وحشی و تراشکاران ابزارهای پیشینیان ما، مونث بودند ؟ اولین محققانی که تخصصشان دوره ماقبل تاریخ بود، با اطلاق الگوی پدر سالارانه و نظم الهی منتج از آن، موجب پیدایش اسطوره هایی شدند که زن را در مقام پائین تری از مردان قرار داد، ولی روش علمی ایجاب می کند که از پیشداوری ها فاصله گرفته و نگاهی دوباره به جایگاه « جنس دوم» بیفکنیم.
هیچگونه استدلال باستانشناسی تائید نمی کند که زنان در دوران نوسنگی از جایگاه اجتماعی پائین تری نسبت به مردان برخوردار بودند.باستان شناسان معتقدند که به دلیل کثرت تصاویر زنان، و از آن جایی که آنها درمرکز اعتقادات(اسطورهای و مذهبی .م) قرار داشتند، از موقعیت برتری در این جوامع بر خوردار بودند (١) و در مورد چند تن از آنها این فرضیه اثبات شده است ولی آیا براستی این تنها دلیل وجود چنین موقعیت برتری است ؟ تعدادی دیگر از محققین بر این باورند که در اعصار قدیم، جوامع انسانی مادر تبار و حتی مادر سالار بودند.
غالبا در مورد واژه مادر تبار و مادر سالار یک سر در گمی وجود دارد. در جوامع مادر سالار زنان قدرت اجتماعی و قضایی را در دست دارند و در جوامع مادر تبار، تشخیص تبار خانوادگی از طریق مادر صورت می گیرد. در واژه مادر سالار بطور ضمنی سلطه زنان وجود دارد و از نظر ریشه واژگان در زبان یونانیarkein به معنی هدایت و رهبری است.
امروزه دیگر اثری از مادر سالاری نیست اگرچه در گونه های مختلف جانوران از جمله میمون های بونوبوس سلسله مراتب بر اساس جنس مونث وجود دارد وحتی تا اوایل سالهای ١٩٩٠ (٢) در قوم نا(Na)، مردمانی از اهل تبت و ساکن دره های دور از دسترس استان یون نان در چین ، مادر سالاری وجود داشت که امروزه با گذشت زمان از بین رفته است. در عوض میتوان گفت که تماه قاره های کره زمین، دوران مادر تباری را تجربه کرده اند و در بعضی جوامع همچنان ادامه دارد.
با توجه به این که از عهد باستان در اکثر تمدن ها، مردان از قدرت اجتماعی – اقتصادی بالاتری نسبت به زنان برخوردار بودند، نویسندگان زیادی معتقدند که از ابتدای تمدن بشر وضع بر همین منوال بوده است.آنها تز مورد قبول علمای قرن ١٩ را که وجود جامعه مادر سالار را مقدم بر جامعه پدر سالار می دانند، نفی می کنند و این بحثی است طی یک قرن گذشته در بین محققان مطرح است و همچنان ادامه دارد. برای بسیاری از آنها «مادرسالاری اولیه» فقط یک اسطوره است در حالیکه بخش دیگر معتقدند که پیدایش پدر سالاری به عهد نوسنگی باز میگردد (٣).
شک و تردید در مورد مادر سالاری اولیه
در شرایط فقدان حریم شخصی در درون قبیله، مشخص نمودن پدر یک کودک دشوار بود و تشخیص تبار فقط میتوانست از طریق مادر صورت گیرد. برای انسان شناس لهستانی برونیسلاو مالینوفسکی و حقوقدان سوئیسی یاکوب باخوفن مادرتباری در جوامع اولیه بشری وجود داشت. از سال ١٨٦١ باخوفن با تکیه بر اسطوره های قدیمی و سفرنامه ها بخصوص سفرنامه های پدر ژوزف فرانسوا لافیتو مُبلغ مسیحی وابسته به شاخه ژزوئیت که به فرانسه جدید ( کانادا) سفر کرده بود، مدافع نظریه ای شد که دوران اولیه را دوران زن سالاری و حقوق مادران میدانست زیرا زنان با استفاده از رمز و راز بارداری، قبیله را سازماندهی کرده و حول پرستش « الهه بزرگ» قدرت را از مادر به دختر انتقال می دادند.
گروهی از انسان شناسان و فیلسوفان اواخر قرن ١٩ وجود مادر سالاری ابتدائی، یا لااقل یک برابری اجتماعی زنان و مردان را تائید میکردند . آنها معتقد بودند که عبور از اقتصاد مبتنی برشکار (انسان شکارچی- گرد آورنده) به انسان تولید کننده ( کشاورز- شبان) موجب انتقال قدرت به مردان و تشخیص تبار از طریق پدرو در نهایت پدرسالاری شد.
این تز که تا اوایل قرن بیستم طرفداران محدودی نزد باستانشناسان داشت، از دهه ١٩٣٠ دوباره مطرح شد.براساس این نظریه ساختار اجتماعی جوامع ما قبل تاریخ در طی زمان تحول پیدا کرد و در ابتدا قبیله ای ، سپس مادر سالاری همراه با اسکان بشر بود و در نهایت به ساختار خانوادگی ( متشکل از زوج ) وچادر نشینی رسید. این تصویر خطی که باستان شناس روس پیتر افیمنکو معرف آن بود، امروزه کاملا مردود است.
سی سال بعد، ماریجا گیمبوتاس متخصص عصر برنز یا مفرغ، جوامع ماقبل هندو اروپایی را « مادر تبار» توصیف کرده (٤) وی معتقد بود که این جوامع به مدت ٢٧ هزار سال دوام داشتند تا رفته رفته حدود ٣٠٠٠ سال قبل از عصر کنونی( میلاد )، قبایل چادر نشین مهاجر از استپ های آسیای مرکزی جایگزین آنها شدند. تمدن های مدیترانه ای « صاحبان گورهای سردابه ای»، که مردگان خود را در گورهای ساخته دست بشر در داخل سنگها دفن میکردند نیز دلیلی دیگر بر وجود سازماندهی مادر سالاری در جامعه آنها بوده است. گیمبوتاس معتقد بود که با ورود مهاجران سوارکار، سنتهای جنگجویانه و پدر سالارانه بر تمدن های بومی و مادر سالار حاکم شد.
این تز نیز مورد انتقاد قرار گرفت زیرا کشف سلاح ها و استحکامات به قبل از این دوران باز می گردد و در ضمن ورود قبایل چادر نشین به آرامی و رفته رفته صورت گرفته است.
در دهه ١٩٩٠-١٩٨٠ مورخین آمریکایی مدافع این تز شدند که فرهنگهای ماقبل تاریخ، مادر تبار، توام با مساوات و صلحجوئی و کمتر از جوامع پدر سالار، مبتنی بر سلسله مراتب بوده است. این تز نیز مورد انتقاد محققین زیادی قرار گرفت.از دید آنها وجود جوامع مادر سالار ساخته و پرداخته اسطوره های عالمانه برگرفته از رمانتیسم « عصر طلایی» است که معتقد بود که برتری یک جنس بر جنس دیگر وجود نداشت (٥). از دید امانوئل تود، مادر سالاری ارائه شده توسط یاکوب باخوفن، حاصل خیالپردازی وی بود. تود معتقد است که در جوامعی که در آن « عدم اهمیت تشخیص تبارخانوادگی براساس نسبت پدر یا مادر» (٦) وجود داشت، مقام زن به مراتب بالاتر از جوامع مادر سالار بود. بدین ترتیب مادر سالاری اولیه فقط یک اسطوره است ! طرفداران آن بر استدلالات مردم نگاری تکیه می کنند و مخالفان آن هم مثال های متعددی از جوامع سنتی را به شهادت می گیرند که در آن تساوی طلبی اقتصادی- اجتماعی لزوما تاثیری در روابط زن و مرد ندارد. مع ذالک اگر تعداد جوامع مادر سالار زیاد نیست ولی نمیتوان منکروجود جوامعی شد که روابط زن و مرد در آن متعادل بوده است مانند مردمان «سان» در آفریقای جنوبی.
در نشریه « تاریخ» چاپ نوامبر ١٩٩٢ مقاله « مادر سالاری هیچگاه وجود نداشته است» به چشم میخورد.این جمله موجز ومختصر به بررسی دلایل محققینی می پردازد که معتقدند که پدر سالاری اولیه وجود نداشته است و این سیستم بطور تدریجی مستقر شده است زیرا به علت تغییرات اقتصادی، ساختار اجتماعی جامعه شکارچی- گرد آورنده تغییر کرده و انباشت سرمایه که در دوران نو سنگی وجود نداشت شرایط را برای اسکان بشر، اهلی کردن حیوانات و پرورش گیاهان فراهم آورد و موجب پیدایش فعالیت های جدید از جمله حفاظت و نگهداری از دارایی شد و از آنجایی که مردان از قدرت جسمانی بیشتری برخوردار بودند، این وظیفه بعهده آنها گذاشته شد. بدین ترتیب آنها بتدریج صاحبان گلّه و محصولات کشاورزی شدند و پدر تباری متضمن انتقال ثروت از مردان به فرزندانشان بود. بنا بر نظریه لوی استراس در کتاب ساختارهای ابتدائی خویشاوندی ، در جوامعی که از نظر اجتماعی سازماندهی شده بودند، تملک و کنترل فرزندان موجب تعمیم حق پدری و پذیرش آن شد. ولی پیدایش پدر تباری در بازه زمانی طولانی صورت گرفت. تغییرات اقتصادی – اجتماعی مشاهده شده در دوران نو سنگی به احتمال زیاد موجب دگرگون شدن روابط زن و مرد شد.
الویا گازاله فیلسوف در وصف پیدایش پدر سالاری میگوید: « اولین کسی که توازن قوا بین زن و مرد را بر هم زد مرد بود. وی به دنیای مختلط ، دنیایی که زنان از حقوق و آزادی وسیعی برخوردار بوده و مورد احترام و پرستش قرار می گرفتند خاتمه داد و دنیایی بر اساس نرینگی بر پا داشت که در آن زنان در مقام پائین تر، در بند قرار داشتند و قدرت خود را از دست داده بودند.
در سپیده دم این تمدن جدید، روایت برتری مرد ها نقل شد و طی قرنهای متمادی اسطوره ها با تکیه بر نشانه ها و تصاویر، متافیزیک با ارجاع به نظریه ها، مذهب با تاکید بر قانون الهی و علم با استفادده از فیزیولوژی این نظریه را تقویت کردند (٧).
ظهور طبقه ممتاز جنگجو
از سال ١٨٨٤ فردریش انگلس، جایگزینی تدریجی مادر تباری با پدرتباری را، بعنوان بزرگترین شکست تاریخی زنان رقم زد (٨). ١٢٠ سال بعد، امانوئل تود تاکید می کند اگر پدر تباری موجب رشد اشکال پیچیده تری از خانواده وگسترش آن در ناحیه اوراسیا شد ( این بطور ضمنی بدین معنی است اشکال دیگری قبل از پدر تباری وجود داشته است) ولی در عین حال موجب تنزل جایگاه زنان شده و مادران در انتقال فرهنگی نقش کمتری ایفا کردند. به همین دلیل ما شاهد نمونه های نادری از جوامع مادرسالار هستیم (جوامع مادر تباری که شوهر ملزم به سکونت در خانه زن بوده است ). شاید به این دلیل است که پدر سالاری به عنوان امری جهانشمول پذیرفته شده است و فرمانبرداری زنان که خود نوعی از خشونت است حاصل این تقسیم کار بر مبنای جنسیت است.
در تمدن های پارینه سنگی ، زنان با فرزند آوری و پرورش کودکان خرد سال ، نقشی حیاتی در دوام قبیله ( کِلان) داشتند و از آنجائیکه تعیین قطعی پدر امکان پذیر نبود ، به احتمال زیاد تشخیص تبار از طریق مادر صورت می گرفت، زنان با مشارکت در فعالیت های متعدد، نقش اقتصادی چشمگیری داشته و از مقام اجتماعی همطراز مردان برخوردار بودند. با توجه به آثار هنری باقی مانده از عصر پارینه سنگی و کثرت تصاویر زنان ، میتوان نتیجه گرفت که در پاره ای از امور مثل وظایف خانه داری و نمادین زنان از منزلت بالاتری برخوردار بودند.اگر منطقا به این نتیجه برسیم که در این جوامع روابط زن و مرد متعادل بوده است، در حال حاضر هیچ دلیل و مدرکی دال بر وجود جوامع مادر سالار تحت حکمرانی زنان، یا پدر سالار در دست نداریم. این امکان وجود دارد که در عصر نو سنگی بتدریج پدر تباری جایگزین مادر تباری شده است ولی نه در همه جا، زیرا هنوز هم در بعضی از نقاط جهان مادر تباری وجود دارد.
در ابتدای عصر نو سنگی، سازماندهی اجتماعی- اقتصادی جوامع اولیه کشاورزی را زنان تدارک می دیدند و پرورش گیاهان و سازنده ابزار کشاورزی مانند بیل کج و سنگ آسیاب برای خرد کردن دانه ها بودند.حدود ٦٠٠٠ سال قبل از عصر کنونی ( میلاد )، در اثراسکان بشر ( پیدایش اولین روستا ها) و ازدیاد مواد غذایی ( کشف سیلو های متعدد) تعداد جمعیت افزایش یافت و تغییری در سازماندهی جوامع بوجود آمد. توسعه دامپروری و تسلط بر فنون کشاورزی احتمالا موجب شد که مردان بتدریج امور کشاورزی را بدست گیرند. بهره برداری از پشم و شیر حیوانات ، موجب ماندن هر بیشتر زنان در فضای خانه شد. ازدیاد ثروت ( مزارع، چراگاه ها،دام و ذخیره مواد غذایی) باعث شد که مردان اهمیت بیشتری در جامعه کسب کرده و در نهایت این تغییرات، فرم جدیدی به روابط اجتماعی داد و نخبگان و کاست ها از جمله جنگجویان را بوجود آورد و تقسیم کار بر مبنای جنسیت اهمیت بیشتری یافت، زنان ملزم به زندگی در محل سکونت خانواده شوهر شدند و پدر تباری رایج گردید. با مطالعه وسایلی که در گورهای زنان وجود داشت و بررسی اسکلتهای آنان (تنوع محدود وسایل داخل قبر و اشیاء عمدتا زنانه) که قدمت آن به ٥٠٠٠ سال میرسد، تاثیر این تغییرات اجتماعی در وضعیت زنان قابل مشاهده است از جمله افزایش بیماری های ناشی از کار مشقت بار،حمل بار سنگین، بار داری های متعدد ، سوء تغذیه در اثرکمبود پروتئین ( کرم خوردگی های متعدد دندانها حاکی از آن است که غذای اصلی زنان حبوبات و گیاهان بوده است). ناگفته نماند که در خیلی از قبر ها زنان اشیاء زینتی بهمراه داشتند و متحمل بیماری یا اسیب و ضربه نشده بودند (١٠) و در واقع وضعیت آنها به شرایط اجتماعی شان ارتباط دارد.
در ١٥٠ سال گذشته، تفسیری که از بقایای آثار باستانشناسی بعمل آمده نقش اقتصادی زنان را کم اهمیت جلوه داده و در نهایت باعث محو آنها شده است . کشفیات جدید همراه با نگاهی جدید بر روی نقش زنان نشان می دهد که اهمیت آنها، در روند تحول ، هم سنگ مردان بوده است.
١- C’est notamment la thèse défendue par Piotr Efimenko. Cf. Claudine Cohen, « La moitié “invisible” de l’humanité préhistorique », colloque Mnémosyne, Lyon, IUFM, 2005.
٢- Cai Hua, Une société sans père ni mari. Les Na de Chine, Presses universitaires de France (PUF), Paris, 1997.
٣- Ernest Borneman, Le Patriarcat, PUF, 1979.
٤- Marija Gimbutas, Bronze Age Cultures of Central and Eastern Europe, Mouton & Co., Paris, 1965.
٥- Cynthia Eller, The Myth of Matriarchal Prehistory. Why an Invented Past Will Not Give Women a Future, Beacon Press, Boston, 2000.
٦- Emmanuel Todd, L’Origine des systèmes familiaux, tome I : L’Eurasie, Gallimard, Paris, 2011.
٧- Olivia Gazalé, Le Mythe de la virilité, Robert Laffont, Paris, 2017.
٨- Friedrich Engels, L’Origine de la famille, de la propriété privée et de l’État, Hottinger, Zürich, 1884.
٩- Jacques Cauvin, Naissance des divinités, naissance de l’agriculture : la révolution des symboles au néolithique, Flammarion, Paris, 1998.
١٠- Anne Augereau, « La condition des femmes au néolithique. Pour une approche du genre dans le néolithique européen », soutenance HDR, Institut national d’histoire de l’art, Paris, 28 janvier 2019.