«سرکوبِ» عواملِ دیستوپیایی در آرمانشهرها
توماس هابز ( ۱۵۸۸ ـ ۱۶۵۱)، فیلسوف معروف انگلیسی، «سانسور و تحریفِ» عقاید و نظرات را از ملزومات سیاسی در ساختار قدرت میداند. و به همین دلیل هم توصیه ی مشخصاً سرکوب گرایانه به حکومت سلطنتی بریتانیا داشته است : بدون سانسور، اصلاح و تحریف مطالبِ کتابهای سیاست و تاریخ یونانیان و رومیان باستان، به مردم اجازه مطالعه ی آن آثار داده نشود. و جالب آنکه وی این عمل را «گرفتنِ زهر نظریات» میداند ( ۱ ) . توصیه ی هابز، و به خصوص اصطلاح «گرفتن زهر»، جهت حفاظت از حکومت مقتدر، (بخوانیم آرام نگاه داشتنِ مردم، به منزله حکومت شوندگانِ رام)، ما را به این فکر میاندازد که ببینیم این «توصیه» از کجا به ذهن هابز خطور کرده است؟! شکی در این نیست که هابز با توجه به مسائل اجتماعی و سیاسیِ بریتانیا، در آن دوره تاریخیِ خاص، به این توصیه دست یافته، اما میباید پرسشگری را ادامه داد تا جایی که «سرنمونِ سیاسیِ نخستین» اش را پیدا کرد. و از قضا در اینجاست که با اقتدار سیاسی و راههای حفاظتِ آن در «آرمان شهر» افلاطون مواجه میشویم. از توصیه ای که هابز به حکومت بریتانیا کرده، مشخص است که با آثار سیاسی دوران باستان آشنایی داشته و گرچه خیالی آرمانشهرانه در سر نداشته نداشته ، اما به سیاستها و عملکردهای حفاظت از قدرت و استقرار «جامعه ای آرام»، با «حکومت شوندگانی آرام» اندیشیده است. بنابراین میتوان این فرضیه را داشت که جایی که افلاطون «شعرا و نقاشان» را در جمهوری خود تبعید میکند ( ۲ ) و آنها را برهم زننده ی آرامش در جامعه میداند، از نظر هابز، سانسور و دست کاری در آثار متفکران، نمیتواند امری نامعقول و تعجب آور باشد: اعمالی که از قضا پیش از وی، افلاطون، به آن اندیشیده و به دلیل«حفاظت از عقیده ی عمومی» ،جایگاه مهمی هم در مدینه فاضله اش بدان اختصاص میدهد : عمل «شجاعانه»ای که تنها در انحصار «قانونگذارانی» است که مسئولیت «تعلیم و تربیت جامعه» را به عهده دارند ( ۳ ) .
و از آنجا که چنین سیاستهایی در زمان اسپینوزا هم ادامه داشته، وی روشهایی از این دست را درست نمیدانسته و آنرا خاص دولتهای مستبد، و خود محور دانسته که حتی با استفاده ی ابزاری از مذهب، تلاش میکردند عقاید خود را که تماما در جهت تداوم و بقای خویش است به مردم تلقین کنند، تا جایی که مردم را داوطلبانه وا میدارند «شجاعانه برای بندگی و ایمنی بجنگند و نه تنها از ریختن خون خود در راه غرور و یا خودستاییِ فردی مستبد، شرمگین نباشند، بلکه بدان نیز مباهات کنند» (۴ ). بدین ترتیب «اخلاق» از نظر اسپینوزا، نمیتواند از سیاست عملی در قلمرو روزمره جدایی داشته باشد؛ وانگهی وی در مقابل دولتهای ریاکار و مستبد، از دولتهای «آزاد» سخن گفته است که از ویژگی مهم شان، آزادی بیان و عقیده است که به منزله سیاست عملی، همواره میباید مورد تأیید قرار گیرد. اسپینوزا در بخشی از توصیفاتش در خصوص «دولت آزاد» ، بر این باور است که «در دولتِ آزاد، سیاستهای زیانآور و موذیانه را طرحریزی نمیکنند و به اجرا در نمیآورند. … اگر فقط اَعمال دلیل اتهامات جنایی قرار گیرند و گفتار همیشه آزاد باشد، [در این صورت]…، فتنهانگیزی، هر گونه توجیه خود را از دست خواهد داد و به وسیلهی یک مرز پابرجا از مباحثه و مجادله جدا خواهد شد» ( ۵ ) . و مشخص است که «سیاست های زیان آور و موذیانه »، را می باید بر اساس ماهیت و عملکرد دولت وقت اسپینوزا، تفسیر کرد. لیکن با توجه به بقا و دوام سیاستهای فریبکارانه در برخی از دولتها و حکومتهای عصر حاضر، درک آن چندان مشکل نیست… ادامه دارد …
منابع : ۱. هابز، توماس، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، انتشارات نی، ۱۳۸۹، ص۲۹۷ . ۲. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸ ، ص ۵۷۳ . ۳. (افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸ ، ص ۲۲۹، ۲۳۰ . ۴. اسپینوزا، باروخ،«اخلاق» ، ترجمه محسن جهانگیری، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۸، ص ۷۱۸ ، تأکید از من است . ۵. اسپینوزا، باروخ،«اخلاق» ، ترجمه محسن جهانگیری، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۸، ص ۷۱۹