اپیکوریسم یا اپیکوریانیسم

 
 

اپیکوریسم یا اپیکوریانیسم (انگلیسیEpicureanism) که به صورت فلسفه لذت یا لذت گرایی ترجمه شده‌است، یک نظام فلسفی بر اساس آموزه‌های فیلسوف یونان باستان، اپیکور است، که حدود ۳۰۷ سال پیش از میلاد پایه‌گذاری شد.

فلسفه اپیکور

اپیکور در حکمت نظری پیرو دموکریتوس و طرفدار آتمیسم است، او اینکه گفته می‌شود خود معترف به دینی که از دموکریتوس دارد نیست؛ و در حکمت عملی «لذت‌گرا» است، یعنی لذت را مساوی با خیر و خوبی می‌داند و وظیفه هر کس را تحصیل لذت و فرار از رنج می‌داند.

اپیکور، لذاتی را که به دنبال خود رنج می‌آورد، سخت نکوهش می‌کند. به همین دلیل مخالف با عیاشی و لذت‌پرستی به مفهوم دم‌غنیمت‌شماری است؛ ولی علی‌رغم نظریه او، در میان مردم گرایش به عیاشی و دم‌غنیمت‌شماری به «اپیکوریسم» معروف شده‌است.

اپیکور، لذات را به متحرک و ساکن، یا فعال و منفعل تقسیم می‌کند. مقصودش از لذات متحرک یا فعال، لذاتی است که معمولاً ناشی از یک درد است و به دنبال خود نیز درد و رنج و لااقل فرسودگی و خستگی می‌آورد. مثل لذت غذا خوردن، لذت جنسی، یا لذت جاه و مقام؛ ولی لذت ساکن همان حالت آرامشی است که از نبودن رنج پدید می‌آید، مثل لذت سلامت. اپیکور لذت ساکن را توصیه می‌کند نه لذت متحرک را. اپیکور همواره به سادگی توصیه می‌کند و از این جهت فلسفهاش به فلسفه کلبیون نزدیک است. می‌گوید:

«در حالی که به آب و نان، روز می‌گذارم، تنم از خوشی سرشار است، و بر خوشیهای تجمل آمیز آب دهان می‌اندازم، نه به خاطر خود آن خوشیها بلکه به خاطر سختیهایی که در پی دارند»

فلسفه اپیکور، هر چند به نام فلسفه لذت معروف شده‌است، ولی در حقیقت این فلسفه، فلسفه ضد رنج است، یعنی او خیر و فضیلت را در کم کردن رنج می‌داند؛ بنابراین اینکه می‌گویند: «او فضیلت را در حزم در جستجوی لذت می‌داند»، باید گفت: «او فضیلت را در حزم در کاهش رنج می‌داند».

اپیکور می‌گوید:

«بزرگترین خوبی حزم است. حزم حتی از فلسفه گرانبهاتر است».

گاه اپیکورها را به نادرستی هوادار آیین «بخور، بنوش، شاد باش» دانسته‌اند ولی چنین مفهومی از این مکتب بی انصافی در حق فلسفه اپیکوری است. مقصود اپیکور از لذت، لذات زودگذر و احساسات فردی نبود، بلکه لذتی بود که سراسر زندگی شخص را در بر می‌گرفت. او لذت را هم به معنای نبودن درد در جسم و هم نبودن نگرانی در جان می‌دانست، سعادت و شادمانی روح در لذت است. در بالای در ورودی باغ اپیکور نوشته بود: «روح شما در اینجا شادمان خواهد بود، ما شادمانی را بزرگ‌ترین خیر می‌دانیم.» هر چند برخی از پیروان اپیکور به لذت‌های جسمانی و آنی رو آوردند، ولی خود اپیکور چنین گفته‌است: «وقتی می‌گوییم لذت مقصد زندگی است، مقصودمان به خلاف آنچه عده‌ای می‌گویند، لذات بی‌قید و بند جسمانی نیست، بلکه رها بودن انسان از درد جسمی و رنج روحی است. آشامیدن یا شادمانی کردن موجب لذت زندگی نمی‌شود؛ لذات روحانی از تفکر سلیمانه، از بررسی عقلانی موارد گزینش و موارد انکار و از رها شدن افکار تحریک‌کننده نفس بر می‌آیند. عقل به ما می‌گوید که نمی‌توانیم شادمانه زندگی کنیم مگر آنکه عاقلانه، نجیبانه و عادلانه زندگی کنیم

سیاست در فلسفه اپیکور

اپیکورها معتقدند که زندگی در جامعه زیر حکم قانون و رعایت حقوق مایه خرسندی است. وضع بی قانونی یا حالت جنگ در جامعه به هیچ رو برای آرامش روح مناسب نیست. آن‌ها استدلال می‌کردند که روابط اجتماعی و حقوقی به منافع فردی و به خواست‌های افراد برای صیانت نفس از آسیب و زیان بستگی دارد. افراد تا زمانی از قانون اطاعت می‌کنند که برای تحقق هدف آن‌ها کمک کند.

علت محبوبیت فلسفه اپیکور

فلسفه اپیکوری بدان سبب محبوبیت یافت که انسان‌ها را از ترس از مرگ می‌رهانید و احتمال می‌داد که زندگی بعد از مرگ نباشد. همچنین چون پیام آن لذت و احساس فردی بود بین مردم محبوبیت یافت. در حالی که درک و فهم فلسفه دیگر مکاتب برای مردم عامی دشوار بود، پیش‌گامان این مکتب اهداف و پیام فلسفه خود را بین مردم گسترش دادند.

خدا در فلسفه اپیکور

یک جنبه مهم از فلسفه اپیکور میل او به حذف توصیف پدیده‌ها طبیعی براساس قدرت خدایان و ماورا طبیعت و جایگزین کردن آن با مکانیسم توصیفی خودش می‌باشد. او آرزو داشت که ترس و اعتقاد مردم به خدایان را از بین برد و توضیحات مبتنی بر نظریه اتمی اش را جایگزین خواست و اراده خدایان برای توضیح پدیده‌های طبیعی نظیر زلزله و رعد و برق و غیره سازد. اپیکور تنها جایگاهی که برای خدایان قایل است ذهن آدمی است. خدای او به‌کلی با تصورات و تعبیرات متداول فرق می‌کند. خدای او ایده‌آل‌های ذهنی اوست.

به نظر اپیکور مسئول ذهن و روان و فکر آدمی اندامی در بدن اوست و طبیعتاً امری است کاملاً مادی و قابل توجیه با نظریه اتمی که مسلماً مرگ و نابودی هم دارد. اپیکور در شناخت‌شناسی کاملاً تجربه گرا و غیرشک گراست. او معتقد است که تمام اطلاعات و معلومات ما از طریق حواس به دست می‌آیند و در صورت استفاده درست، داده‌های حسی قابل اعتماد می‌باشند. به نظر او ذهن ما در عین حالی که فرایندی مادی است اصول و پیش فرض‌هایی برای استدلال و استنتاج هم دارد که خود این‌ها نتایج تجارب تکرار شده انسان است.

فلسفه اپیکور و نگاه آن به مرگ

به عقیدهٔ اپیکور، اختلالاتی که تعادل روانی را به مخاطره می‌اندازد و مانع نیکبختی انسان می‌شود، بیم از خدایان و ترس از مرگ است. هر کس که می‌خواهد سعادتمندانه زندگی کند، باید بر ترس خود از خدایان و مرگ چیره گردد؛ بنابراین تمام معنای فلسفهٔ نظری چیزی جز این نیست که این هدف در زندگی عملی مشخص فرد برآورده شود. در مورد بیم از خدایان، اپیکور معتقد بود که این نتیجهٔ پنداری باطل است. زیرا خدایان در رویدادهای جهان ما نقشی ندارند و به ویژه نمی‌توان آنان را هدایت کنندگان زندگی انسان به حساب آورد.

طبق فلسفهٔ اپیکوری، خدایان در مکان‌هایی میان جهان‌های جداگانه جای دارند و در آنجا زندگی بی دغدغه و رستگارانه‌ای را می‌گذرانند، بدون اینکه در حوادث زمینی دخالت و در سرنوشت انسان شرکت کنند. اگر خدایان در زندگی زمینیان دخالت می‌کردند، دیگر ذات‌هایی کامل نمی‌بودند، چرا که از منظر اخلاقی، مسئول کژی‌ها و کاستی‌های زندگی زمینیان می‌بودند.

اپیکور می‌پرسید: «یا خدا می‌خواهد پلیدی را در جهان از میان بردارد و نمی‌تواند، پس ناتوان است. یا می‌تواند و نمی‌خواهد آن را از میان بردارد، پس بد است. یا نمی‌تواند و نمی‌خواهد، پس هم ناتوان است و هم بد و در هر صورت شایستهٔ خدایی نیست؛ و سرانجام اگر خدا می‌خواهد و می‌تواند پلیدی را از میان بردارد، این پلیدی از کجاست و چرا از میان نمی‌رود؟».

متافیزیک اپیکور

بنا بر اعتقاد او اجزای پایه‌ای جهان اتم‌ها یعنی ذرات ریز و تجزیه ناپذیری هستند که در فضای خلاء بین خود در حال حرکت هستند. اشیاء مجموعهٔ از اتم‌ها هستند که تمام خواص ماکروسکپی آن‌ها و اتفاقاتی که برای آن‌ها می‌افتد به بیانی اتمی قابل توجیه است. فلسفه متافیزیک اپیکور که در واقع مقدمه‌ای برای اثبات وجود اتم‌ها و خلأ می‌باشد از دو نقطه زیر شروع می‌شود:

1.      ما اجسام در حال حرکت را مشاهده می‌کنیم.

2.      چیزی از نیستی پا به هستی نمی‌گذارد.

اپیکور مورد اول را از تجربه اخذ می‌کند. مورد دوم نیز اصلی معمولی و مورد قبول فلاسفه یونان باستان است. از نکته اول اپیکور بدین شکل استفاده می‌کند که چون اجسام در حال حرکتی وجود دارند پس قاعدتاً فضای خالی نیز باید موجود باشد که اجسام توانایی حرکت داشته باشند. اپیکور این فضای خالی را خلأ می‌نامد. استفاده اپیکور از مورد دوم هم به این شرح است: اشیا و موادی که ما می‌بینیم قابل تقسیم به اجزای ریزتری هستند که خود این اجزا و تکه‌ها هم به نوبه خود قابل تقسیم می‌باشند؛ و این روند همچنان ادامه خواهد داشت.

به اعتقاد اپیکور این روند نمی‌تواند تا بی‌نهایت باشد زیرا در این صورت تکه‌ها و اجزا به عدم میل خواهند کرد که این موضوع بر خلاف اصل عدم امکان پدیداری وجود از عدم است. پس می‌توان نتیجه گرفت که ذراتی غیرقابل تجزیه سازنده مواد و اشیا هستند. او با همین اصل ازلی و ابدی بودن جهان را نیز نتیجه‌گیری می‌کند.