چهره هاي گوناگون انسان اسير در فردگرايي
نویسنده: Evelyne Pieiller
برگردان: مرمر کبير
اين مقاله به بررسي چهار اثر از اليويه ري (تنهايي ديوانه وار)، دانيل بونيو (بحران نمادين)، اوا يلوز (احساسات سرمايه داري) و ميکي مک گي (خودياري) مي پردازد*
چرا از حدود سي سال پيش تصميم گرفته شد که بچه ها در کالسکه به پدر و مادرهايشان پشت کنند ؟ چرا «شفافيت» به مثابه صفتي تقريبا رهايي بخش تلقي مي شود ؟ چرا به فردي که سابقا لقب «رئيس کارگزيني» را داشت امروز مدير «منابع انساني» گفته مي شود ؟ چرا برنامه هاي تلويزيوني پخش مستقيم زندگي خصوصي مردم تا اين حد طرفدار دارند؟ چرا کتاب هاي مربوط به شکوفايي شخصيت فردي بيشترين خريدار را دارند ؟
اين سوالات و پرسش هاي ديگري که نقطه آغاز ين چهار کتاب پژوهشي مورد بررسي اين مقاله مي باشند داراي وسعت موضوعي اي تقريبا تعجب انگيز هستند. همه آن ها به يک سوال اساسي منتهي مي شوند : چه ارزيابي اي بايد از تحول دموکراسي هايمان داشته باشيم و چگونه بايد عمل کنيم ؟
با موشکافي در جزئياتي مثل : گسترش پايگاه هاي اينترنتي براي ملاقات و گفتگو، کشش نو جوانان به سوي مارک ها، رايج و عادي شدن پديده از اين سو به آنسو پريدن بي وقفه ـ يا به عبارتي اعمال فردگرايي بيش از پيش ... فردي ، در واقع رابطه بين مفهوم معاصر «من»، اهداف و آزادي ها يش و دموکراسي هاي اقتصاد ليبرالي است که بررسي مي شود. اين کار البته با بر هم زدن برخي عادت هاي فکري و ايجاد بعضي پرسش ها همراه است : اين چهار اثر که تنها مختص کارشناسان علوم اجتماعي نمي باشند، گفتگوي مجدد با روسو و کانت، آرندت، فوکو يا هابرماس را ميسر مي سازند و در عين حال زنده و اخلال گرند.
نظرات اليويه ري، رياضي دان، پژوهشگر و استاد از جمله در مدرسه پلي تکنيک فرانسه، حول يک سوال مرکزي دور مي زند : فرزندان را چگونه «در» و «براي» يک جامعه واقعا دموکراتيک تربيت کنيم ؟ به نظر او تئوري هاي مسلط کنوني در امور تربيتي بر تقدم دانسته ها و بررسي آثار يا بر «فرهنگ اصالت، بيان خويش و ارتباط» تکيه دارند.کودکان بايد «شناخت شان را شکل دهند». مطابق اين نظريات براي احترام دموکراتيک به فرد ، آهنگ رشد و محاسن فردي اش ، بايد به او امکان داد تا به قول پيير بورديو مستقل از ميراث هايي که براي «ميراث داران» بسيار عزيز است و فارق از بند هاي دست و پاگير بتواند به تائيد شخصيت خويش و پذيرش تفاوت ها بپردازد. اما آنچه ري در اين مفاهيم تربيتي مشاهده مي کند که مثال هاي بي شماري نيز در تاييد آن وجود دارد، اين است که در پس تمايل به احترام به کودک و کاستن هر چه بيشتر از نقش تعيين کننده نابرابري هاي اجتماعي، گرايشي خيالپردازانه به سوي فرد «خود ساخته» وجود داردکه آزادي اي کاملا پوشالي را مي ستايد.
همه بحث ها درست بر سر همين تعريف از آزادي در مي گيرد، آيا آزادي به معناي آزادي زيستن آنطور که «خود» هستيم است؟ و براي آن که بتوانيم «خود» باشيم ، آيا نبايد بدانيم که مفهوم «فرد» که امروز تا اين حد عزيز داشته مي شود ، چه معنايي دارد؟ ري در راستاي يک جريان فکري که به کار هاي پيير لوژاندر ، حقوقدان نزديک است (١)، تاکيد مي کند که فرد نمي تواند بدون پذيرش وابستگي هايش به استقلال واقعي دست يابد : وابستگي به ديگران، به جامعه اي که به او امکان مي دهد تا استقلال خود را کسب کند، به تاريخ و ارواح سرگردان خويش. باور به «خود ـ مرجعي» ، مبناي تئوري هاي تربيتي کنوني و به طور وسيع تر سيستم ارزش هاي رايج، به معناي نفي شجره نامه خانوادگي، دانش و نهاد ها ست. نفي اين رابطه ها ، نفي محدوديت هاي خويش است ، محدوديت هايي که براي تعريف ميدان رشد و نمو فردي حياتي اند.
به بيان ديگر، آزادي تنها در زمينه نفي دائمي وجود دارد : تنها زماني معنا پيدا مي کند که محدوديت هايش آشکار و درک شوند : آزادي فردي، پايه دموکراسي و پيش شرط بقاي آن، مستلزم آن است که شهروند خو د را ميرا و فرزند کسي که مي ميرد بداند، يکي از ميان ديگران، قانون قويتر ها را رد کند و قواعد زندگي جمعي را بپذيرد. اين منطقي است که مانع از آن مي شود که او تنها بر اساس غرائزش حرکت کند تا بتواند به مثابه انساني در ميان ديگر همنوعان خويش تاريخ مشترکي را بسازد و داستان زندگي خويش را نيز رقم زند. اين منطق در ضمن به او مي فهماند که ديگري نيز يک شئي نيست ، بلکه «مني» ديگر است مثل خود او ، به قول جمله دل انگيز رمي براگ (٢)، نوع بشر انسانيت را مديون اين منطق است که او را قادر به داشتن حقوق مي کند.
اما تکيه بر منطق گرائي به جاي آشکاري وجود تمايل در بشر و مهار کردن خويشتن به صورت خودبخودي صورت نمي پذيرد و امر آسان و شفافي نيست : هر چند که هر فرد توان آن را دارد ، اما لازم است که به اين توان پر و بال داده شود. هر فردي آزاد به دنيا مي آيد ... آزاد، آري، اما براي رها کردن خويش از غرائز و حقايق پذيرفته شده اي که وي را به بند کشيده اند. مفهوم فرد «تنها» که مي بايست از اعماق وجود خويش پايه هاي منطق خود را بيرون کشد و قرار است تنها خود براي خود اجازه صادر کند ، گرايش بر اين دارد که فرد را «دولتي کوچک» تعريف کند که هر کس در آن قانون خود را دارد. ممنوعيت ها، اجبار ها و محدوديت ها در اين چارچوب بي معني مي شوند و تنها «نتيجه ساده بده بستان بين مطالبات فردي از سويي و در خواست هاي جامعه از سوي ديگر» گشته و يا بد تر از آن به خشونت مي انجامند.
منطق با نهادين شدن استقلال فرد را ميسر ساخته است
عدم پذيرش اين امر که «هيچ کس منشا خود نيست» ، عدم دست کشيدن از روياي کودکانه و خطرناک وجود يک قدر قدرت در ما، باور به اين که تن به غرائز سپردن امکان مي دهد تا به حقيقت خود دست يابيم، يعني فراموش کردن اين واقعيت که درست به اين دليل است که مي توانيم در جهت شکوفا يي خويش گام بر داريم که جامعه، ساختارها، محدوديت ها و قوانين آن اين امکان را به ما مي دهند و نه به اين دليل که گويا اين امر حقي «طبيعي» است که جامعه سد راهش مي شود ؛ به معناي فراموش کردن اين است که منطق با تدوين قوانين خود را نهادين کرده و استقلال فرد را ميسر ساخته است؛ همچنين به معناي فراموش کردن اين واقعيت است که قبل از پذيرش قوانين، ممنوعيت ها و محدوديت ها ، ابتدا آن ها را دريافت مي کنيم و به همين ترتيب است که نهاد اجتماعي منطق که براي ايجاد زمينه آزادي شخصي و جمعي الزامي است، تداوم مي يابد.
هنگامي که ري با شور و شعف و احساسات خروشان به «بت» هاي نوعي از مدرنيته مي تازدو بر اضمحلال ميراث ها، نفي وجود موانع، آزادي تاييد شخصيت خويش و تاکيد بر اختلاف به مثابه هويت حمله مي کند هدفش رد سراب جذابي است که با اين که ادعاي احترام به ارزش هاي دموکراتيک دارد ، در واقع فرسنگ ها ازآن ها فاصله داشته ، آن ها را تهديد مي کند.
ورود به اين مبحث آسان نيست : باور نداشتن به اين امرکه هر چه بر خود انگ ترقي دارد الزاما مترقي است مي تواند سريعا همرديف نظرات ارتجاعي تلقي شود . هر چند اين نوع تجزيه و تحليل مسائل در نظر دارد روح انديشمندان عصر روشنگري را زنده کرده و ايثارگري آن ها را به نمايش گذارد اما به هر دري مي زند و به همه کس متوسل مي شود ، از ايوان ايليچ تا فيليپ کي ديک، رنه ژيرارد تا آرنولد شوارزنگر ( همان قهرمان ترميناتور)، اين اثر تکان دهنده و شور انگيز به هيچ وجه در نظر ندارد از گذشته در مقابل مدرنيته تجليل کند : بلکه سعي دارد نشان دهد چگونه مدرنيزه شدن فرهنگ با مدرنيزه شدن اقتصاد هم راستا ست، امري به واقع نگران کننده.
از کالسکه هاي جديد کودکان گرفته، که قرار است نوزاد آزادانه در آن در حالي که به پدر و مادرش پشت کرده تا به سمت نگاهش جهت ندهند و به تنها يي به کشف جهان بپردازد، تا گردش علم به سوي تکنيک در خدمت بازار، از جايگزيني خلاقيت با مطالعه ميراث ادبي تا جايگاهي را که مشابه سازي در مطبوعات و اذهان عمومي پر کرده است، اين نوشته ها نشان مي دهند که گويا جهان امروز فراموش کرده که آزادي با منطق پايه ريزي مي شود. دنياي امروز در هماهنگي کامل با مفاهيم اقتصاد ليبرالي است که دقيقا تحت لواي آرمان هاي رهايي بخش و احترام به فرد که با ظرافت تحريف شده اند، سامان يافته است ـ «همانطور که بنا به نظرات ليبرالي، يک دست نامرئي ثروت هاي جمعي را محفوظ مي دارد و نبايد انسان ها در جستجوي دخالت در تنظيم اقتصاد بوده ، کافي است تنها به دنبال منفعت شخصي خويش باشند، برهمين اساس هم ادعا مي شود که گويا خود ـ ساماندهي فردي انسان را به سوي شکوفايي و سعادت رهنمون مي گردد». در جامعه اي که به قول داني روبرت دوفور (٣)، در شرف «غير نهادينه شدن عمومي است» ، فرد تنها و گم گشته مجبور به خلق دائمي خويشتن خويش است : فارغ از اجبار ها، رها از منطق، ديوانه وار آزاد براي شنيدن نداي وجدان ناخودآگاه خويش و همچنين وسوسه هاي بازار ، هيچ چيز را به اندازه ارضاي غرائز بدوي خود دوست ندارد.
تمايل به اعتصاب ، همچون اختلال روانی ای ارزيابي مي گردد که بايد درمان شود
دانيل بونيو، استاد دانشگاه و رئيس هيئت مديره نشريه کايئه دو مديولوژي و سپس مجله مديوم که موسس آن رژيس دبره است، به اين پرسش ها در چارچوب هنر و رسانه ها ادامه مي دهد. او تظاهر اهميت ابراز خويشتن، ميل به زندگي در جهاني بدون قيد و بند و سرچشمه شکوفايي را در عبارت گوياي «حال گرايي» خلاصه مي کند. تصويري که او ترسيم مي کند شناخته شده است اما چون ديدي کلي ارائه مي دهد بسيار هشدار دهنده مي باشد : از مطبوعاتي که خواستار قرائتي احساسي اند تا جايگزين شدن «رمان هاي بزرگ» سابق توسط «داستان هاي تخيلي خود نگاشته» که لبريز از جذابيت و حتي مدرنيته مي باشند ـ حقيقت اعتراف، واقع گرايي نوشتار، نزديکي قهرمان داستان با خواننده آن ؛ از کليپ تا فيلم هاي کوتاه تبليغاتي همراه با شو هاي زنده، برنامه هاي مستقيم، برنامه هايي که بيننده «واقعا» وارد آن چه به نمايش در آمده مي شود و مي تواند آن را باور داشته در آن شرکت کند ؛ اين امر مستلزم وجود برخي «تجهيزات» و «مهارت ها» ست که سعي دارد «جلوه واقعيت» را داشته باشد و دخالت فعال بيننده را مي طلبد. جان کلام، از تلويزيون زنده مبتني بر «واقعيت» گرفته تا بازي هاي ويدئويي (بي شمار) همانطور که شعار سابق راديو آر تي ال مي گفت : « مهم به لرزه در آمدن است». در اين بازي ها ايجاد احساسات آني و مرتبط با واقعيت بدون امکان انتقاد از آن و جود دارد که به همين دليل ـ که از همه دلايل هم مهم تر است ـ همه آن ها «واقع نما» مي باشند.
به زعم بونيو، اين «حال گرايي» موجب برقراري «استبداد اصالت و تجربه فردي» مي شود : امريي که تنها مي توان بدون اين که الزاما از اين امر احساس پشيماني شود، با آن موافق بود. چرا بايد فکر کرد که فرهنگ مداران سابق، رمان هاي «کند» و آثار دشوار به واقعيت والاتري دست مي يابند ؟ آيا اين همان درگيري قديمي بين نخبه گرايي و پوپو ليسم و يا همزاد نکوهشگر آن کيش تلاش در مقابل جستجوي لذت، نمي باشد ؟
بايد گفت «خير» ! پاسخ همچون نظرات ري است، اما اينبار از طريق «اخلاق در نماد ظاهري» ، يعني تفکر در رابطه با موضوع دموکراتيک و بررسي نوعي انحراف فرد گرايانه که چنين تشريح مي شود : در مسير «انهدام صحنه هاي هنري و رسانه اي» آن ها به جايگاه «حباب خود پسندانه اي» تنزل مي يابند که هر چه بيشتر به «مسموم سازي احساسي» از طريق تکه هاي نمايش «واقعيت» غره شود مي تواند بيشتر نيز در غبار فراموشي و تبديل شدن به «شيئ مشترک»گم گشته و به قعر رويا ها و يا کا بوس هاي دروني فرو رود.
در عمل هنگامي که افراد تنها کنجکاويشان در مورد آن چيزي باشد که به دنياي خودشان مربوط است ـ که براي خيلي ها مي توان با اينترنت به دست آيد ( حتي اگر تنها به آن اکتفا نشود)، چه اتفاقي مي افتد ؟ وقتي آنچه مستقيما بر سلسله اعصاب تاثير مي گذارد ( مثل شرکت در يک جشن، فرو رفتن در احساسي مشترک و يا «حضور محض») برفاصله گرفتن و نمادين کردن با تاخير ، ترجيح داده شود، يعني هنگامي که آنچه خود «تجربه کرده ايم» را بر تشريح و توصيف ارجحيت دهيم چه مي شود ؟ آن وقت است که «کژراهه فکري کردن همه چيز و صافي نگاه انتقادي را کنار مي نهيم»، تماس «تن به تن» بر منطق پيشي مي گيرد، پذيرفتن بدون گفتگو جا مي افتد و شکل نمادين به نفع غليان «زندگي» عقب رانده مي شود، امري که وجود هر نوع دورنما را کاملا نا مفهوم و يا ناممکن مي سازد، اصطلاح «حال کردن» که جوانان به کار مي برند به خوبي اين پديده را خلاصه مي کند. درک معنايي توسط درک احساسي که به تنهايي مشروعيت دارد، منهدم مي شود. امري که «جمعيتي محدود به احساسات» بوجود مي آورد که ديگر دنياي مشترکي جز خود پرستي جمعي ندارند و ديگر معياري جز تاثير گذاري آني براي قضاوت در مورد اثري هنري برايشان نمانده است ـ اين امر همواره در تبليغات کشور هاي استبدادي مورد نظر بوده است که کارشناسان زبده همايش هاي بزرگ وحدت جمعي اند.
البته ما هنوز به اين حد نرسيده ايم ـ هر چند استراتژي آقاي سيلويو برلوسکوني براي رسيدن به قدرت که در اين اثر به صورت يک سخنراني واقعي ـ نمايشي آمده است جاي تعمق داردـ بونيو قرائتي سياه يا سفيد از تحولات معاصر ارائه نمي دهد. هر چنداگر تنها احساسات و ادغام جمعي با وضوح آشکارو بي خدشه و شور و شعف ضامن واقعيت باشند، مي بايست عميقا نگران دموکراسي بود.
چرا که در اين صورت منطق و لذا اشتراک مفاهيم به عقب رانده مي شود. اعتقاد به شفافيت «من» که لبريز از تصور است و باور به شفافيت احساسات، مترادف پذيرفتن اين امر است که غرائز و وسوسه ها خود را «رها» مي کنند و جايگاه خود را مي يابند. اما آن چه سرکوب گشته و خود را واقعيت مي داند مي تواند منجر به رفتار «بربرمنشانه» گردد : ديگر مرزي بين غرائز و محيط خارج وجود ندارد، ديگر فرقي بين نياز هاي مختلف بشر نيست، نياز هايي که تنها مختص خود فرد است و آن هايي که مربوط به همگان مي باشد.
بونيوگاه با اندکي لفاظي، از راز هاي باطني تمجيد مي کند، ادب صحنه و تمايز زيباي قديمي بين واقعيت و توهم در سينما و تئاتر را ارج مي گذارد و عمدا بر خلاف جهت جريان حرکت مي کند : همچون نوعي پيش آهنگ، به برخورد شاعرانه گي دبور(نويسنده، تئوريسين و سينماگر معاصر چپ فرانسه ـ م)، انتقاد دارد و بويژه با برخي ارزش هاي «مساوات گرايي دموکراتيک» مخالف است ، چرا که خودآنها، به نفي آن چيزي مي پردازند که براي استقرار دموکراسي حياتي است، يعني نگه داشتن فاصله با نيرو هاي وحشي ناخودآگاه آن که بازيچه دسيسه مي گردند.
بونيو نيز همچون ري «نگراني آفرين» است و در دو اثر خود بر مغلطه خطرناک بين توده اي شدن و دموکراتيزه شدن تاکيد دارد، که به قيمت عقيم سازي مفاهيم آزادي و مساوات تمام مي شود. هر چند ذکاوت آثارش باعث شعف خواننده است، اما ياسي عميق بر او سايه مي افکند : در باره اين تحول به سوي خود پرستي مخرب فرد و پروژه جمعي چه بايد فکر کرد. آيا انسان داراي نهادي الزاما بدطينت است، که به طور خود بخودي به سوي ارضاي وسوسه هاي خود تمايل دارد و در مقابل مهار غرائز خودخواهانه اش منفعل است ؟ اين بحران «ارزش ها» ، بحران دروني، بحران قرارداد اجتماعي، جهت محتوم تاريخي دموکراسي هاي غني است؟ آيا الزاما بين تحول دموکراسي ها و ارزش هاي ليبراليسم اقتصادي همگرايي وجود دارد؟ پژوهش هاي اوا ايلوز و ميکي مک گي برخي راهکارها را براي پاسخ به اين سوال ها ارائه مي دهد.
ايلوز استادجامعه شناسي در دانشگاه عبري زبان اورشليم است که به بررسي زايش «انسان احساسي» مي پردازد. اين اصطلاح احتياج به تفسير ندارد ، واضح است که مدرنيته کنوني به «فرهنگ نوين عواطف» وابسته است : از «بخش زنانه» مردان تا «مردم گرايي» مردان سياسي و مد روز بودن هنجار مسائل انسان دوستانه. البته به نظر ايلوز احساسات مسلما پديده هاي رواني اند اما همچنين « شايد از آن هم بيشتر ، واقعيت هايي اجتماعي و فرهنگي». نظريه او رابطه بين تحول سرمايه داري و تغيير اهميت جايگاه احساسات و شيوه بيان آن ها را، که رفته رفته به جوهر هويت بشر ارتقا يافته اند، به نمايش مي گذارد. نظريه اي بي سابقه که بسيار هشيارکننده است.
ايلوز اساسا به بررسي مدرنيته از منظر ايالات متحده مي پردازد، اما نظرات او بر مجموعه کشور هاي پيشرفته قابل انطباق است. او تا کيد مي کند که چگونه به دنبال ورود روانکاوي ـ لازم است اين موضوع بيشتر باز شود ـ «من عادي» به مثابه «موجودي پر رمز و راز» شکل مي گيردکه هر کس بايد آن را بشناسد و شکو فا کند.
«تصورات روانکاوانه» از همان سال هاي ١٩٢٠ به شرکت ها راه مي يابند ؛ يک مدير خوب بايد روانکاو خوبي نيز باشد، درگيري ها داراي ريشه روانشناسانه ارزيابي مي شوند؛ «گوش دادن» به مشکلات داراي ارجحيت مي شود و «اخلاق ارتباطي» به مثابه روح شرکت تلقي مي شود. درگيري هاي اجتماعي در اين چارچوب تنها سوء تفاهم مي باشند. مهارت ها و قابليت هاي شغلي محصولات «من» دروني محسوب مي شوند. شکست يا تمايل به اعتصاب همچون اختلال روانی ای ارزيابي مي شود که بايد درمان شود. اين طرز تلقي با هدف بالا بردن بهره وري همراه با نهادينه شدن روانشناسي به خارج از حيطه محل کار نيز راه مي يابد. روابط خصوصي به ابزار هاي قابل اندازه گيري تبديل مي شوند «که باهم قابل مقايسه اند و بايد از لحاظ هزينه و منفعت بررسي شوند»، در عين حال ذهنگرايي و احساسات گرايي ترويج مي گردند، چراکه صرف بيان احساسات داراي ارزش است.
سلامت و تحقق خويشتن از اين پس يکسان ارزيابي مي شود. هر کس «من» خويش و تفاوت هاي مختص خود را دارد : عواطف سرمايه هاي جديدي هستند، هر دردو رنجي را بايد شناخت، نه به مثابه اشتباهي اخلاقي بلکه بخشي از هويت فردي، البته در عين حال مي بايست به حل مشکل پرداخت : کد گذاري بيماري ها بر اساس جزوه تشخيص آماري اختلالات رواني منتشر شده در سال ١٩٥٤، که در عين حال هم دامنه اختلالات شناخته شده که توسط بيمه تحت پوشش قرار مي گيرد را وسعت مي بخشد و هم بازار شرکت هاي دارويي را گسترس مي دهد ، در اين راستاست. جزوه به ويژه با تعريف بيماري ها به طور غير مستقيم فرد «عادي» را به معناي فردي «قادر به شکوفايي» تعريف مي کند. «من» بيمار به اين ترتيب شناسايي شده و وارد بازار مي شود تا اشکال اين محصول رفع گردد، البته بدون آن که به طور روشن تعريف شده باشد که «محصول باکيفيت» چگونه فردي است.
و چنين است که سرمايه داري چهره انساني مي گيرد، مرز بين خصوصي و دولتي فرو مي ريزد و ايدئولوژي ليبرالي که در انتخابي که با تمام تضاد ها و اندوه هايش در سايت هاي اينترنتي ملاقات ابراز ميشود متجلي است، پيروز مي شود... و باز هم چنين است که آنچه به نظر وعده رهايي و سعادت مي آمد به اجباري دروني، «نامرئي» و «عادي» تبديل گشته ـ «ساختمان» آن محو مي گردد.
فردگرايي امروزين با تکيه بر موازين نوين برابري، آزادي، شفافيت و منطق گرايي، زندگي عاطفي اي را پذيراست که «از منطق روابط و مبادلات اقتصادي پيروي کند». اقتصاد خصوصي و اقتصاد بازار به نام ارزش هاي دموکراسي، تغيير يافته، تفسير شده و مورد استفاده يک نظام اقتصادي مشخص که در نظر دارد خود را مترادف دموکراسي قلمداد کند، با هم تلفيق مي شوند.
به نظر مي رسد اين «بيماري هاي فرد گرايي» ازتلاقي آرمان هاي دموکراسي و اهداف يک سرمايه داري نوين ناشي مي شود. اما بدون اميد به بروز يک انقلاب، چگونه مي توان آينده اي را متصور شد که در آن شهروند منطبق با مصرف کننده نباشد و «حق برخورداري از» مترادف با «حق داشتن» ؟ (اشاره به جمله قانون اساسي اروپاست که درآن سخن از حق برخورداري از کار بود و نه حق داشتن کار ـ م). خانم ميکي مک گي ، جامعه شناس آمريکايي ، پس از بررسي شرايط پيدايش و مفهوم تقاضاي وسيع براي استفاده از شيوه هاي «کمک به شکوفايي خويش» در ايالات متحده، خاطر نشان مي سازد که «پيدايش ساختار هاي اجتماعي و هويت هاي فردي در هم تاثير متقابل دارند : اين تاثير تا حدي است که تغييرات در اولي موجب بروز تحولاتي در دومي نيز مي باشد و مي توان اضافه کرد که برعکس اين امر نيز صادق است.»
گناهکار ، چرا که مصمم نيست همت کند تا « به آنچه مي تواند تبديل شود»
با اين که هر فردي موظف است «بر روي خود کار کند» ، خود را «سرمايه انساني بداند»، و به خاطر نا امنيتي اجتماعي به اين کار باز هم بيشتر کمر بندد، و با وجود اينکه از خود بيگانگي به اوج رسيده است و بار مسئوليت عدم ارضاي اجتماعي خويش را بر روي خود فرد مي اندازد، که گناهکار محسوب مي شود ، چرا که مصمم نيست همت کند تا « به آنچه مي تواند تبديل شود» ، باز هم نويسنده معتقد است که اين تلاش دشوار براي درک خويش مي تواند « به مثابه کاتاليزوري براي تحولات اجتماعي» عمل کند. به نظر او اين تلاش شکل «ماقبل سياسي» اعتراض است که شايد بتواند به «مشارکت سياسي» ارتقا پيدا کند.
اين به معناي پذيرش اين امر است که «تمايل به ساختن زندگي خويش ديگر در چارچوب خود شيفتگي يا ميل بديل به رهايي نبوده بلکه بيش از پيش به شيوه نوين لازمي براي «کار غير مادي» بدل مي گردد ـ فعاليت فکري، اجتماعي و عاطفي لازم براي شرکت در بازار کار» و تکيه برآن به وسعت بخشيدن به مطالبات در دنيايي که «رشد آزاد هر فرد پيش شرط رشد آزادانه همگان است» ياري مي رساند . تحقق آن مستلزم تاکيد بر ارزش پايه اي منطق مشترک و از بين بردن توهم آزادي است که بايد همراه با تکيه بر آن چيزي باشد که در سوء تفاهمات و دام هاي مدرنيته ، به شيوه متضاد اما سرسختانه اي ، دست يابي به زندگي بهتري را نويد مي دهد.
١ ـ رجوع شود به La Fabrique de l’homme occidental, Mille et une nuits, Paris, 2000
٢ ـ رمي براگ La loi de Dieu , Gallimard, Paris 2005
٣ ـ از فروکاهيدن انديشه ها تا دگرگوني پيکره ها ، لوموند ديپلماتيک آوريل ٢٠٠٥
* اسامي ٤ اثري که در بالا به آن ها اشاره شد :
Olivier Rey, Une folle solitude. Le fantasme de l’homme auto-construit. Le Seuil, Paris, 2006, 33Opages, 22,5O euros.
Daniel Bougnoux :La crise de la représentation. La Découverte, Paris, 2006, I84pages, I6 euros.
Eva Illouz, Les sentiments du capitalisme, traduit de l’anglais par Jean-Pierre Ricard, Le Seuil, Paris, 2006, 2O2 pages, I5 euros.
Micki McGee, Self-Help. Inc.Makeover Culture in American Life, Oxford University Press, 2005, 287 pages, 29,96 dollars.
لوموند