داکتر کاوه جبران
از یک منظر رادیکال نظری، سوژههای انسانی تمام و کمال برساختههای تاریخیاند که هویت اجتماعیشان در گفتمانهای متعدد روزگارشان شکل میگیرد و بالعکس بر همین گفتمانهای همروزگارشان اثر میگذارند؛ بحثی درازدامن و در عین حال پر چندوچونی است که بر پایه مفروضات معرفتی سلبی استوار است. ولی به سادهگی از آن نمیتوان عبور کرد.
سنجش نسبت امر نوشتن و کار روشنفکری از این نظرگاه هرچند سهلالوصول نیست؛ اما بسیار کمککننده است و به نظرم زمان آن فرا رسیده که مسیر کار نقادی فرهنگ به همین سمت جهت داده شود.
هر دو امر به مثابه کنش انسانی برخاسته از یک یا چند موضع گفتمانی است. غالباً اولی را تولید متن و دومی را پراکتیس اجتماعی مینامند. هرچند که کار روشنفکری نیز میتواند تولید متن باشد.
به هر حال، وقتی جمعآمد این دو امر را به مثابه دو فعالیت جداگانه کارنامه یک سوژه انسانی تشخیص میدهیم، موضوع کمی متفاوت میشود. مثلاً، نویسنده متون روایی که در عین حال به کار روشنفکری به مثابه امر مستقل و پراکتیس اجتماعی نیز پرداخته است: رهنورد زریاب.
اجازه بدهید که اول به کار نوشتن و سپس به امر روشنفکرانه از این منظر نگاهی بیندازیم.
هیچ متنی، به ویژه متن روایی در خلا به میان نمیآید. سوژه انسانی یا همان نویسنده در کار نوشتن با گفتمانی که خود به آن مربوط است و یا گفتمان دیگری گفتوگو میکند. علیه گفتمان حاکم میشورد یا با آن همسو میشود. آن را شکل میدهد و یا آن را دگرگون میکند. یک تعامل کاملاً دو طرفه است. به همین دلیل، مفروض معرفتی این نظرگاه مدعی است که سوژه انسانی برساخته گفتمانی است و در عین حال سازنده گفتمان.
به اعتبار آثار رهنورد زریاب، او مدام با مفروضات بنیادین سه گفتمان روزگارش در گفتوگو بوده است. تصادفی هم نیست که حیات نویسندهگی زریاب سه دوره مشخص دارد: دهه چهل تا شصت، دهه شصت تا هشتاد، دهه هشتاد تا مرگ.
این دستهبندی، صرفاً زمانبنیاد و ارقاممحور نیست. بل دورههای تاریخیای است که گفتمانهای معینی بر هرکدام مسلط و حاکماند. دهه چهل، دهه آرمانهای مشروطیت است. دهه شصت زمانه آرمانها و امیال سوسیالیستی است و دهه هشتاد، دهه دموکراسی و حقوق بشر. هر منتقد تیزبینی با پیجویی آثار دهه چهل تا شصت استاد زریاب، عناصر گفتمانی هر دو گفتمان مشروطیت و سوسیالیسم را میتواند فهرست کند. وجه غالب آثارش است. همین نکته، مسأله اصلی مفروضی است که ما از آن در بالا یاد کردیم: سوژه انسانی که برساخته تاریخی است. اما پس از دهه هشتاد، گفتوگوی او با گفتمان دیگری است. گفتمان پوچی و مرگ. زریاب از بازی زبانی با آرمانهای مشروطیت و سوسیالیسم عبور کرده و به بازی زبانی هستیشناسانه رسیده است. وجه مشترکی که زریاب میان این سه گفتمان هم مییابد، جستوجوی مفهومی است به نام عدالت؛ چه وقتی که با آرمانهای گفتمان مشروطه درگیر است، چه وقتی که با آرمانهای گفتمان سوسیالیستی و چه وقتی که با پوچی و مرگ، در پی عدالت برای انسان است.
بنابراین، نسبت نویسندهگی با کار روشنفکری همینجا معنا پیدا میکند و تصادفی نبوده است که ادوارد سعید نوشتن را کار اصلی روشنفکر قلمداد میکرد.
اما کار روشنفکری به مثابه کنش اجتماعی چیزی از نوع دیگری است. در دمدستترین تعریف مواجهه رادیکال و صریح با گفتمان خود و یا گفتمان دیگری برای تحقق عدالت میتواند عمل روشنفکرانه تلقی شود. ولی چنین فهمی از روشنفکری خطا است. چون سوژههای انسانی مقهور گفتمانهای غالب روزگار اند. خود برساخته نظامهای گفتمانیاند، دشوار است که موضع درست را به درستی تشخیص داد و صرفاً با صراحت عمل و گفتار تغییر مطلوب ایجاد کرد. از این جهت، رهنورد زریاب به رغم آنکه در عصر جدال ایدئولوژیها یا به بیانی هژمونی متناوب گفتمانهای متخاصم زیست؛ اما همواره از عمل و بیان صریح پرهیز کرد. البته منهای عرصه زبان و فرهنگ که احتمال میدهم که آنهم از فعالیت بسیارش در امر نوشتن میآمد. در این عرصه، او کماکان مواضع رادیکال و بیان روشن داشت. در ساحت فعالیت سختگیر بود، با فارسیستیزان در ستیز و فارسیوطن بود.
بنابراین، او نسبت میان نویسندهگی و روشنفکری را دریافته بود و میان این دو امر پیوند بسیار متعادلی برقرار کرد.
یادداشت: این متن سخنرانی داکتر کاوه جبران است که در محفل بزرگداشت از پانزدهمین سال تأسیس روزنامه ۸صبح ایراد شده است.