امريکا سرشکسته و بي افتخار، افغانستان را ترک مي کند
نویسنده GEORGES LEFUVRE
برگردان صادق رحیمی
توافقي مضحک بين طالبان و واشنگتن که خروج نيروهاي امريکا را بدون پذيرش هيچ تعهد متقابلي از سوي طالبان ضمانت مي کند. در اين ميانه ، قدرت بر سر کار در کابل در بن بست کامل است.حتي ديدار وزير امور خارجه امريکا، مايک پمپئو در ٢٣ مارس نتوانست به اين وضعيت پايان دهد. نتيجه آنکه امريکا تصميم گرفت يک ميليارد دلار از کمک هاي ٥ ميلياردي خود به افغانستان بکاهد.
در بيست و نهم فوريه سال گذشته، آقاي زلمي خليلزاد از سوي ايالات متحده و ملا عبدالغني برادر از سوي طالبان سرانجام توافق نامه دوحه را که از سپتامبر سال ۲۰۱۸ تحت بحث و بررسي بود به امضا رساندند. يک قرارداد صلح؟ هنوز خيلي مانده. سوء استفاده از کلمه «صلح» از همان آغاز گفتگوها موجب مغشوش شدن تحليل ها و به وجود آمدن اميدهاي بي اساسي شده است. هنگام اعلام امضاي توافق نامه، افغان هاي بسياري به شادي پرداختند، اما جشن آنان همان روز بعد از آن با از سرگرفتن حملات توسط طالبان به آخر رسيد. در عالم واقع، «صلح» هيچوقت موضوع مذاکرات دو طرف نبود – چيزي که امکان پذير هم نبود، چرا که دولت افغانستان در اين مذاکرات شرکت نداشت—بلکه هدف اين بود که نيروهاي آمريکايي قادر بشوند منطقه را بدون تحقير شدن و با حفظ ظاهر قدرت ترک بگويند، يعني وعده انتخاباتي که پرزيدنت ترامپ در سپتامبر ۲۰۱۸ با صداي بلندي باز تکرار کرده بود. در مقابل، طالبان ميبايست با ۴ شرط موافقت ميکرد: قبول آتش بس؛ قبول مذاکره با دولت کابل؛ تعهد به اينکه هيچ حمله اي از خاک افغانستان بر عليه آمريکا طراحي نخواهد شد؛ و تضمين امنيت سربازان آمريکايي در طي دوران خروج آنان از افغانستان.
اگر آقاي خليل زاد، که خود افغاني تبار است، تمام تلاش خودش را هم به خرج داده باشد از بن بست ژانويه ۲۰۱۹ به بعد تقريبا هيچ چيز خاصي از هيئت طالباني به دست نياورده است. ملا برادر ترتيب کارها را برعکس ميخواهد، وي هميشه برقراري آتش بس پيش از خروج نيروهاي آمريکايي، و يا انجام هرگونه مذاکره با دولتي که آنرا «دست نشانده» ميخواند رد کرده است. تنها چيزي که طالبان قبول کرده تضمين امنيت نيروهاي آمريکايي در حال خروج از افغانستان است، و عدم حمايت از گروههاي تروريست. اعلاميه دسامبر سال ۲۰۱۸ ترامپ علنا توازن موقعيت را به ضرر هيات آمريکايي بر هم زد، چرا که مشخص کرد وي شديدا علاقه مند است که مذاکرات پيش از شروع کمپين انتخابات رياست جمهوري در نوامبر ۲۰۱۹ به نتيجه برسد.
امتيازات بدست آمده بسيار بي اهميت اند
شادماني نه چندان گسترده مردم در خيابان هاي کابل مدت زيادي نپائيد. طالبان همچنان احساس پيروزي ميکنند. آتش بس، که قرار بود پيش شرطي براي خروج آمريکايي ها باشد، جاي خود را به هفته کوتاهي از «کاهش خشونت» قبل از امضاء معاهده داد، و گفتگوي داخلي در افغانستان هم هيچوقت شروع نشد. واقعيت هاي عملي اين پيمان نشان ميدهد که ميزان امتيازاتي که آمريکايي ها داده اند بسيار از موارد مبهم و نامشخصي که طالبان تعهد داده بيشتر است. پيشنهاد ابتدايي ترامپ اين بود که نيمي از نيروهاي آمريکايي را به سرعت از افغانستان خارج کند و نيمه باقي مانده به تدريج طي چهار پنج سال آينده خارج شوند؛ و نيروهاي کشورهاي ديگر ائتلاف بين المللي –يعني بيشتر از هشت هزار نفر—براي ادامه آموزش ارتش افغانستان تا زمان لازم آنجا باقي بمانند. اما در توافق نامه نهايي، واشنگتن متعهد شده است که کل نيروهاي نظامي آن طي چهارده ماه از افغانستان خارج شوند. به علاوه تمام غير نظاميان به جز ديپلمات ها، تمام نيروهاي امنيتي خصوصي، مشاوران، مربيان، و غيره نيز بايستي طبق يک برنامه زماني فشرده از کشور خارج شوند: در عرض يکصد وسي و پنج روز پنج پايگاه نظامي بايستي تخليه شوند، و پرسنل نظامي تا يک سوم تقليل پيدا کند. نکته قابل توجه اين که توافق نامه اي که تنها توسط ايالات متحده امضا شده است ساير کشورهاي ائتلاف را نيز موظف به انجام همان کارها در همان ابعاد ميکند. باقي مانده نيروها نيز بايستي در عرض نه ماه و نيم پس از آن افغانستان را ترک کنند.
از اين گذشته، آمريکايي ها همچنين از جانب دولت افغانستان که در اين مذاکرات هيچ نقشي نداشته نيز تعهد داده اند که پنج هزار زنداني طالبان «تا پيش از دهم ماه مارس» آزاد شوند، و تا پيش از بيست و هفتم ماه آگوست هم سياههٔ تحريم ها عليه طالبان و همچنين فهرست اعضاي طالبان که براي سرشان جايزه گذاشته شده را حذف کنند. تا اين لحظه هيچکدام از اين تعهدات عملي نشده اند.
در برابر اين تعهدات سنگين آمريکا اما، امتيازاتي که طالبان داده اند بسيار سبک و مبهم به نظر ميرسند. آنها قبول کرده اند که با «طرف هاي افغان» وارد مذاکره شوند، اما از آنجا که طالبان دولت کابل را به رسميت نميشناسد، در متن تعهدنامه مشخص نشده که اين «طرف ها» چه کساني خواهند بود. از آتش بس هم تنها به عنوان يکي از موارد موجود در دستورکار مذاکره فوق ذکر شده است. از ديد طالبان تضمين امنيت نيروهاي در حال خروج نيز البته در راستاي منافعشان خواهد بود، چرا که اخراج نيروهاي خارجي از کشور يکي از نکته هاي کليدي گفتمان «پيروزي» طالبان بوده است.
از سوي ديگر، در تعهد عملي طالبان به جدايي از القائده جاي ترديد فراواني است، چرا که رهبر اجرايي شماره ۲ طالبان کسي نيست جز آقاي سراج الدين حقاني، فرزند جلال الدين حقاني، رهبر شبکه تروريستي حقاني. سراج الدين حقاني نقش رابط القائده در طالبان را بازي ميکند، همان نقشي که پدرش بر عهده داشت در دوران ملاعمر که از سال ۱۹۸۶ به اسامه بن لادن اجازه برپاکردن اولين پايگاه خود را در «جدي»، يکي از کانون هاي قدرت حقاني داده بود، و بعد ها هم اجازه داد عناصري از چچن، ازبکستان، و سين کيانگ (چين) و جاهاي ديگر در مناطق تحت نفوذش (از جمله ولايت پکتيا در افغانستان و خطهٔ وزيرستان در پاکستان) مستقر بشوند. اما ظاهرا اين چيزها از نظر طالبان مهم نيستند، برگ هايي از تاريخند که ورق خورده و گذشته اند. در طي مذاکرات دوحه، واز طريق سايت رسمي شان، «صداي جهاد»، آنها ادعا داشتند که خود درگير مبارزه عليه تروريسم هستند چون سرگرم جنگ دائمي با داعش ميباشند.
فاصله بين واقعيت اين عهد نامه بي نتيجه و هيجان رسانه اي که آن را پوشش داده است (با عناويني همچون «افغانستان هرگز تا اين حد به صلح نزديک نبوده است») به حدي است که وقتي طالبان در اول ماه مارس حملات خود را از سر گرفتند جامعه بين المللي و حتي خود همان رسانه ها در باره آن سکوت اختيار کردند. سايت آمريکايي « لانگ وار ژورنال» بيشتر از ۱۴۷ حمله توسط طالبان را در ۲۷ استان بين روزهاي اول و دهم ماه مارس ثبت کرده است، اما با اين وجود آنان هنوز پايبند به معاهده محسوب ميشوند، چرا که طبق مفاد پيمان تنها تعهد آنان اين بوده که به نيروهاي خارجي حمله نکنند! در نسخه پشتوي سايت «صداي جهاد» فتوايي ذکر شده که يادآوري ميکند «طالبان تا برقراري حکومت اسلامي در افغانستان به جهاد ادامه خواهند داد.» به علاوه، رئيس جمهور افغانستان، اشرف غني، خشمگين از اينکه تصميم ها بدون مشاوره با وي گرفته شده اند، ابتدا از قبول آزادي پنج هزار زنداني طالبان سرباز زد، و بعد تصميم گرفت تا تعدادي را آزاد کند، اما به صورت قطره چکاني: ۱۵۰۰ نفر به نرخ صد نفر در روز از هفتم ماه مارس، و سپس ۳۵۰۰ نفر به نرخ ۵۰۰ نفر در هر دوهفته از بعد از آغاز مذاکراتي که طالبان به آن تعهد داده بودند. طالبان اما، اين خواسته دولت را با صراحت رد کرده و ميگويد تا پيش از آزاد شدن همه زنداني ها هيچ مذاکره اي با رژيم کابل نخواهد کرد.
به اين ترتيب تنها سه هفته پس از امضاشدن، معاهده دوحه به بن بستي رسيده است مشابه همان بن بستي که در سال ۲۰۱۴ اتفاق افتاد. اين تکرار مکررات عمق بلايي که بر پيکر افغانستان افتاده است را به روشني نشان ميدهد. موافقت در آن زمان حول خروج نيروهاي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) بود، و قرار بود خروج کامل نيروهاي باقي مانده در پي يک توافق نامه امنيتي دوجانبه (BSA) انجام گردد –وضعيتي کمابيش قابل مقايسه با امروز. قطار آن گفتگو ها در ميان انتخابات بسيار آشفته رياست جمهوري افغانستان از خط خارج شد. رئيس جمهور وقت، حميد کرزي، که طبق قانون نميتوانست براي دور سوم رئيس جمهور شود، از امضاي BSA خودداري کرد تا وبالي بر گردن جانشين خود نگذاشته باشد. اما دوران انتخابات و کارزار اشرف غني و عبدالله عبدالله براي رياست جمهوري بيشتر از هشت ماه طول کشيد. هشت ماه دراز که در طي آن قوه اجرائيه کشور دچار آشفتگي کامل بود و آمريکايي ها طرفي براي مذاکره نداشتند. در لحظه نگارش اين سطور، همانها باز مشغول جدال بر سر نتايج انتخابات بيست و هشتم سپتامبر ۲۰۱۹ هستند و توان قوه اجرائيه را از نو به تحليل برده اند. مذاکره کننده آمريکايي، آقاي خليلزاد، درگير تلاش براي رفع بحران است، و طالبان شادمان که طرفي براي شروع مذاکراتي که قرار بود از دهم ماه مارس آغاز شود وجود ندارد. ده روز از تاريخ مورد نظر گذشته، و بازي آچمز مانده.
خروجي بي افتخار
طبعا مثل هميشه بالاخره راه حلي پيدا خواهد شد، هرچند شکننده باشد. اما اين دو بن بست گسلي را نشان ميدهند که افغانستان را چند پاره کرده است. مناطق پشتون به شورش هايي دامن ميزنند که نهايتا طالبان را تغذيه ميکند؛ و اختلافات مکرر غني و عبدالله درواقع منعکس کننده اين شکاف قومي است: نواحي غيرپشتون شمال کشور حوزه انتخاباتي آقاي عبدالله ، يارسابق سردار احمد شاه مسعود است، که هوادارانش از بيش از دوقرن سلطه سياسي پشتون ها خسته اند. اما خطهٔ انتخاباتي آقاي غني، حتي اگر از خطوط قومي هم فرا برود اما الزاما در منطقه پشتون ها متمرکز است که طايفه خودش به نام طايفه احمد زي هم از آنجاست.
تنها ظرافت هاي دقيق تاريخ و انسان شناسي سياسي قادرند اين مقاومت انقلابي در جامعه افغانستان را توضيح دهند. استراتژيست هاي آمريکايي به اندازه کافي به اين دقايق توجه نشان نداده اند، و آقاي ترامپ آن را کاملا ناديده گرفته است. يک رويکرد انسان شناختي به آشتي ملي در افغانستان اگر نميتوانست معجزه کند، ولي حد اقل ميتوانست جلوي بازگشت طالبان به قدرت را بگيرد. اما به هر حال کاري است که شده. موافقت نامه دوحه يک قرارداد صلح نيست، بلکه تنها خروجي بي افتخار را از مملکتي بي رمق ممکن ميسازد، و گروهي را باز به قدرت ميرساند که توانمند ترين ارتش جهان حاصل از ائتلاف سي و هشت کشور تحت رهبري ايالات متحده قرار بود نابودش کنند.
يادداشتها:
١- مقاله « سه روزی که سرنوشت افعانستان را منقلب کرد»، لوموند دیپلماتیک آوريل ۲۰۱۹ https://ir.mondediplo.com/article3134.html
٢- قابل دسترسي از وب سايت دولت ايالات متحده: "موافقت نامه براي ايجاد صلح در افغانستان" ، بيست و نهم ماه فوريه ۲۰۲۰ ، www.state.gov
٣- www.alemarahenglish.com
٤- صداي آمريکا ، واشنگتن ، هفتم ماه مارس ۲۰۲۰
٥-مقاله « مرز میان افغانستان و پاکستان، هم منشا جنگ و هم کلید صلح»، لوموند دیپلماتیک اکتبر٢٠١٠ https://ir.mondediplo.com/article1609.html