رنج تکرار تاریخ در افغانستان

 
 

 

«جوبایدن» در سخنرانی توجیه‌گرانه‌اش برای چرایی خروج نظامیان این کشور از افغانستان، دلایلی را برشمرد. فارغ از همه نگاه‌های انتقادی به تصمیم او و پیامدهای آن، نمی‌توان برخی نکات کلیدی و قابل تأمل در این سخنرانی را نادیده گرفت

جلال خوشچهره در یادداشتی می نویسد: ممکن است این نوشته در روزهای تلخی که مردم رنج‌دیده افغانستان دچار آن هستند، گزنده بنماید. با این‌حال نمی‌توان بدون نقد آنچه واقعیت‌ها را می‌سازد، خرده گرفت که چرا تاهمیشه قدرت‌های بیرونی به مردم و سرزمین افغانستان به عنوان ابزار و پروژه نگریسته‌اند؟ چرا افغانستان حداقل از دوقرن پیش صحنه رویارویی استراتژی‌های متعارض میان قدرت‌های رقیب بیگانه بوده است؟ چرا مردم افغانستان به‌رغم مقاومت نستوه در برابر ارتش‌های بیگانه، اما در ایجاد «ملت- دولت» چنین ناتوان و سرخورده باقی مانده‌اند؟

 بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، واقعیت پایدار خاورمیانه را بار دیگر به رخ کشید؛ اینکه تاریخ در این جغرافیا برخلاف دیگر نقاط جهان، مسیر خطی و رو به جلو ندارد. سیر تاریخ در خاورمیانه دوار و گردشی است. همه چیز به روز اول خود باز می‌گردد، حتی اگر مانند افغانستان این گردش بیست سال به طول انجامد؛ یا در مصر پس از بهار عربی که نزدیک یک‌ سال به طول انجامید؛ در عراق که سرانجام بازگشت دیکتاتوری نزدیک به رژیم بعث دور از انتظار نیست؛ لیبی که حالا بخت فرزند «معمر قذافی» برای کسب قدرت در این کشور بی‌سامان بیش از دیگران شده است؛ تجربه سوریه، سودان، الجزایر، و حتی تونس که رفته رفته به گذشته خود نزدیک می‌شود.

اینکه خاورمیانه محکوم به تکرار تاریخ است را نمی‌توان به تمامی متوجه قدرت‌های استعماری و امپریالیستی دانست. در این صورت نقش مردم بومی، خصلت‌ها و عادات و رویکردهای آنان، به عنوان اصلی‌ترین نیروی تأثیرگذار در هر تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و نظامی کجاست؟ افغانستان مصداق روشنی از انفعال مردم در برابر سرنوشت تلخی است که برای آنان رقم زده شده است.

ممکن است این نوشته در روزهای تلخی که مردم رنج‌دیده افغانستان دچار آن هستند، گزنده بنماید. با این‌حال نمی‌توان بدون نقد آنچه واقعیت‌ها را می‌سازد، خرده گرفت که چرا تاهمیشه قدرت‌های بیرونی به مردم و سرزمین افغانستان به عنوان ابزار و پروژه نگریسته‌اند؟ چرا افغانستان حداقل از دوقرن پیش صحنه رویارویی استراتژی‌های متعارض میان قدرت‌های رقیب بیگانه بوده است؟ چرا مردم افغانستان به‌رغم مقاومت نستوه در برابر ارتش‌های بیگانه، اما در ایجاد «ملت- دولت» چنین ناتوان و سرخورده باقی مانده‌اند؟

«جوبایدن» در سخنرانی توجیه‌گرانه‌اش برای چرایی خروج نظامیان این کشور از افغانستان، دلایلی را برشمرد. فارغ از همه نگاه‌های انتقادی به تصمیم او و پیامدهای آن، نمی‌توان برخی نکات کلیدی و قابل تأمل در این سخنرانی را نادیده گرفت. نخستین اشاره و تأکید رئیس‌جمهوری آمریکا در این سخنرانی تاریخی، می‌تواند برای مردم خاورمیانه عبرت‌‌آموز و روشنگر باشد. او گفت؛ مأموریت نظامیان امریکایی در اشغال افغانستان، سرکوب القاعده و دور کردن خطر تروریسم از ایالات متحده بوده است. از این رو امریکائیان هیچ مأموریت یا وظیفه‌ای دیگری برای «ملت – دولت» سازی در افغانستان نداشته و نخواهند داشت. بایدن به صراحت همه ادعاهای نمایشی گذشته دولتمردان امریکایی را کنار گذاشت و تصریح کرد که منافع امنیتی امریکا در اولویت هر اقدام این کشور در افغانستان – و بی‌تردید در هر نقطه از جهان و به ویژه خاورمیانه – است. بایدن ناکامی دولت قانونی در افغانستان را مربوط به فساد دولتمردان این کشور و بی‌عملی مردم افغانستان در مبارزه با فساد و در این حال ناتوانی آنان در ایجاد توافق میان یکدیگر خواند. او گفت که نمی‌تواند با سربازان امریکایی از مردمی دفاع کند که خود حاضر نیستند برای حقوق خود وارد کارزار شوند.

صراحت کلام بایدن اگرچه این احساس تلخ را میان مخاطبان ایجاد می‌کند که امپریالیست‌ها همواره منافع خود را دنبال کرده و از دیگران با پوشش‌های فریبکارانه بهره برده‌اند، اما منطق جاری در کلام او را نمی‌توان نادیده گرفت. افغانستانی‌ها کارنامه موفقی در مقاومت و جنگ بی‌امان با بیگانگان دارند اما به همین اندازه در ایجاد صلح و توافق میان یکدیگر ناکام بوده‌اند. آنان در بیرون راندن بیگانگان از سرزمین خود هرگز از پا ننشسته‌اند اما وقتی برای همان سرزمین لویی جرگه تشکیل داده‌اند، با دستاویز کردن مذهب و قوم، نه تنها مفهوم ملت، بلکه دولت سازی را هم دور از تحقق کرده‌اند.

مهم‌تر اینکه مردم افغانستان به‌هنگام جنگ از جان مایه می‌گذارند اما دریغ از چنین جهاد نستوه در بزنگاه ایجاد «ملت – دولت». بدتر آنکه تجربه تلخ خروج نظامیان امریکایی و دیگر ارتش‌های ناتو از افغانستان، نشان داد که افغانستانی‌ها با گذشت بیست سال استقرار دولت قانونی، نه تنها از فرصت‌ها برای تحقق ایجاد «دولت – ملت» بهره نگرفته‌اند بلکه این موهبت را به گونه اعانه از همان اشغالگران طلب کرده و می‌کنند. نخبگان رسمی این کشور در کارنامه خود هیچ نشان درخشانی از پاکدستی ندارند. نخبگان غیر رسمی در سودای خروج هرچه فوری‌تر از کشور هستند و مردم بی‌پناه یا با آویختن به بال‌های هواپیما‌های نظامی آمریکا، فرار را بر قرار ترجیح داده‌اند و یا محکوم به سرنوشتی هستند که قرار است دولت امارات اسلامی برایشان رقم بزند.

احقاق حقوق ملت افغانستان و مقاومت در برابر ارتجاع طالبان، با فرار از سرزمین و یا برپایی تظاهرات اعتراضی و آتشین در بیرون از مرزهای افغانستان ممکن نیست.

این حجم از ولع خروج از کشور، نه تنها طالبان را در موضع ضعف قرار نمی‌دهد، بلکه امکان استقرار آسان امارات اسلامی را بدون دغدغه مقاومت‌های مردمی فراهم می‌کند. مردم افغانستان باید مانند شرزه‌گی دوران جنگ با ارتش‌های بیگانه، از دستاوردهای خود برای آینده کشورشان و در درون خاک خود دفاع کنند؛ همانگونه که اکنون «احمد مسعود» به همراه یارانش در دره پنجشیر پایدار مانده‌اند.

مسیر تاریخ در خاورمیانه و خاصه مردم افغانستان هنگامی پیشرفت خطی خواهد یافت که مردمانش فارغ از وابستگی‌های کاهنده، خود را از گردش تاریخ کشورشان دور کرده و در اندازه یک ملت، دولت خود را براساس معیارهای جهانی بنا کنند.